هرچه با تنهاییِ من آشناتر میشوی
دیرتر سر میزنی و بیوفاتر میشوی
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشانتر، تو هم بیاعتناتر میشوی
من که خُرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر میبالی و بالا بلاتر میشوی!
مثلِ بیدی زلفها را ریختی بر شانهها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر میشوی
عشق، قلیانیست با طعم خوش نعنا.دوسیب
میکِشی آزاد باشی، مبتلاتر میشوی
یا سراغ من میآیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدارِ منِ ابری نیا، تَـر میشوی!
حامد_عسکری
💜
دیرتر سر میزنی و بیوفاتر میشوی
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشانتر، تو هم بیاعتناتر میشوی
من که خُرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر میبالی و بالا بلاتر میشوی!
مثلِ بیدی زلفها را ریختی بر شانهها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر میشوی
عشق، قلیانیست با طعم خوش نعنا.دوسیب
میکِشی آزاد باشی، مبتلاتر میشوی
یا سراغ من میآیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدارِ منِ ابری نیا، تَـر میشوی!
حامد_عسکری
💜
آیینهای به دست بیار و نظاره کن
گاهی تو هم نگاه به ماه و ستاره کن
گفتی قبولکن که جدایی صلاحِ ماست
گیرم که «خیر» باشد، باز استخاره کن…
ما عاشق توایم و پشیمان نمی شویم
هر توبه نامهای که نوشتیم، پاره کن!
چون من تو نیز در گذر از باتلاق عمر
بیهوده دست و پا زدهای، فکر چاره کن
یادش بخیر روز نخستی که دیدمت
روز جدایی است، نگاهی دوباره کن…
✍ #علی_مقیمی
گاهی تو هم نگاه به ماه و ستاره کن
گفتی قبولکن که جدایی صلاحِ ماست
گیرم که «خیر» باشد، باز استخاره کن…
ما عاشق توایم و پشیمان نمی شویم
هر توبه نامهای که نوشتیم، پاره کن!
چون من تو نیز در گذر از باتلاق عمر
بیهوده دست و پا زدهای، فکر چاره کن
یادش بخیر روز نخستی که دیدمت
روز جدایی است، نگاهی دوباره کن…
✍ #علی_مقیمی
ای زلف تو مسکن دل شیدائی
وی روی تو مجموع همه زیبائی
جان در تن هیچکس نماند ز نهار
آن عارض و زلف را بکس بنمائی
از حسرت آن لبم بلب آمد جان
از فکرت آن دهان شدم شیدائی
بیمار شدم ز آرزوی چشمت
گشتم ز خیال خال تو سودائی
ایمان بسواد کفر زلفت دادم
بستم زنار و بستدم ترسائی
از حسرت آن میان شدم چون موئی
باشد روزی که در کنارم آئی
گر در نظر تو فیض پستست ولی
دارد ز خیال قد تو بالائی
#فیض_کاشانی
وی روی تو مجموع همه زیبائی
جان در تن هیچکس نماند ز نهار
آن عارض و زلف را بکس بنمائی
از حسرت آن لبم بلب آمد جان
از فکرت آن دهان شدم شیدائی
بیمار شدم ز آرزوی چشمت
گشتم ز خیال خال تو سودائی
ایمان بسواد کفر زلفت دادم
بستم زنار و بستدم ترسائی
از حسرت آن میان شدم چون موئی
باشد روزی که در کنارم آئی
گر در نظر تو فیض پستست ولی
دارد ز خیال قد تو بالائی
#فیض_کاشانی
مارا نتوان پخت که ما سوخته ايم
آتش نتوان زد که برافروخته ايم
مارا نتوان شکست آسان اى دوست
هرجا که دلى شکست, ما دوخته ايم
دست ولب و جان, بدون دل مارا هيچ
جز دل همه را به مفت بفروخته ايم
چون مهر کسى خرج دل ما بشود
در قلک دل سکهی اندوخته ايم
ما خسرو وشيرين نشناسيم به عشق
از عشق نکات ديگر آموخته ايم
از عشق همين نکته کفايت مارا
وجدان و شرف به عهد نفروخته ايم
#بیدل_دهلوی
آتش نتوان زد که برافروخته ايم
مارا نتوان شکست آسان اى دوست
هرجا که دلى شکست, ما دوخته ايم
دست ولب و جان, بدون دل مارا هيچ
جز دل همه را به مفت بفروخته ايم
چون مهر کسى خرج دل ما بشود
در قلک دل سکهی اندوخته ايم
ما خسرو وشيرين نشناسيم به عشق
از عشق نکات ديگر آموخته ايم
از عشق همين نکته کفايت مارا
وجدان و شرف به عهد نفروخته ايم
#بیدل_دهلوی
.
به اشارتی بگفتم...
که تو نور چشمِ مایی...
به زبان چگونه گویم...
که تو جانِ جانِ مایی...
#راحم_تبریزی🌷
.
به اشارتی بگفتم...
که تو نور چشمِ مایی...
به زبان چگونه گویم...
که تو جانِ جانِ مایی...
#راحم_تبریزی🌷
.
کم مانده تا از دوریت پایان بگیرم
تا کِی سراغت را از این و آن بگیرم؟!
حالا تَقاصِ سادگی هایم رقم خورد
باید که از قلبِ خودم تاوان بگیرم
پس زد مرا دریایِ شورانگیزِ چشمت
رودی اسیرم که نشد جریان بگیرم
تصویرِ ماتی از خودم در ذهن دارم
جزءِ محالات است اگر سامان بگیرم
در چشمِ تو من کافری بِالفِطره هستم
حتی اگر رویِ سرم قرآن بگیرم
تویِ نگاهم بغضِ سنگین در کمین است
باید که سهمی از دلِ باران بگیرم
پیراهنی را که اُتو کردی نَشُستم
شاید که از عطرِ حضورت جان بگیرم
.
تا کِی سراغت را از این و آن بگیرم؟!
حالا تَقاصِ سادگی هایم رقم خورد
باید که از قلبِ خودم تاوان بگیرم
پس زد مرا دریایِ شورانگیزِ چشمت
رودی اسیرم که نشد جریان بگیرم
تصویرِ ماتی از خودم در ذهن دارم
جزءِ محالات است اگر سامان بگیرم
در چشمِ تو من کافری بِالفِطره هستم
حتی اگر رویِ سرم قرآن بگیرم
تویِ نگاهم بغضِ سنگین در کمین است
باید که سهمی از دلِ باران بگیرم
پیراهنی را که اُتو کردی نَشُستم
شاید که از عطرِ حضورت جان بگیرم
.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تا بفهمم چیست؟ صد بار از خودم پرسیدم
عشق آسان بود، اما من نمیفهمیدمش.
شعر: فاضل نظری
آواز: عزیزاحمد میری
کانال دکلمهی دل❤️
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
عشق آسان بود، اما من نمیفهمیدمش.
شعر: فاضل نظری
آواز: عزیزاحمد میری
کانال دکلمهی دل❤️
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی اگر قرار شد از هم جدا شویم
من میروم ز یاد تو کم کم، غمت مباد
شعر: فاضل نظری
دکلمه: عزیزاحمد میری
کانال: دکلمهی دل❤️
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
من میروم ز یاد تو کم کم، غمت مباد
شعر: فاضل نظری
دکلمه: عزیزاحمد میری
کانال: دکلمهی دل❤️
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیینهایم، هرچه بگویی به ما تویی
نامهربان سنگدل بیوفا تویی
آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم
آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی
#فاضل_نظری
#دکلمه عزیزاحمد میری
کانال: دکلمهی دل❤️
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
بفرست برای مخاطب خود.❤️
نامهربان سنگدل بیوفا تویی
آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم
آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی
#فاضل_نظری
#دکلمه عزیزاحمد میری
کانال: دکلمهی دل❤️
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
بفرست برای مخاطب خود.❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من تو را از آرزوهایت جدا کردم، ببخش
من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش
با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن
با تو و تنهاییات ای دل چهها کردم ببخش
من فقط یک بار بخت زندگانی داشتم
در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش
کودکی بودم که مسحور از تماشا میدوید
گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش
داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود
چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش
تا گشودم پیلهام را آتشت را یافتم
سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش
از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی
آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش
#فاضل_نظری
#وجود
#آزمون_و_خطا
با صدای عزیزاحمد، میری
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش
با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن
با تو و تنهاییات ای دل چهها کردم ببخش
من فقط یک بار بخت زندگانی داشتم
در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش
کودکی بودم که مسحور از تماشا میدوید
گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش
داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود
چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش
تا گشودم پیلهام را آتشت را یافتم
سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش
از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی
آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش
#فاضل_نظری
#وجود
#آزمون_و_خطا
با صدای عزیزاحمد، میری
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
ما در مقام صبر فشردیم گام خویش
یک گام آنطرف ننهیم از مقام خویش
این مرغ تنگ حوصله را دانهای بس است
صیاد ما به دانه چه آراست دام خویش
فارغ نشین که حسن به هر جا که جلوه کرد
مخصوص هیچکس نکند لطف عام خویش
دل شد کبوتر لب بامی که سد رهش
سازند دور و باز نشیند به بام خویش
وحشی رمیدهایست که رامش کسی نساخت
آهوی دشت را نتوان ساخت رام خویش
#وحشی_بافقی
@declamadell💙
یک گام آنطرف ننهیم از مقام خویش
این مرغ تنگ حوصله را دانهای بس است
صیاد ما به دانه چه آراست دام خویش
فارغ نشین که حسن به هر جا که جلوه کرد
مخصوص هیچکس نکند لطف عام خویش
دل شد کبوتر لب بامی که سد رهش
سازند دور و باز نشیند به بام خویش
وحشی رمیدهایست که رامش کسی نساخت
آهوی دشت را نتوان ساخت رام خویش
#وحشی_بافقی
@declamadell💙
الا یا ایها المعشوق بگو از من چه میخواهی؟
که دردم را نمیبینی و نامم را نمیخوانی
تمام نیمهشبها را به یادت صبح میکردم
تو از احوال یک رنجور دل خسته چه میدانی؟
به جان آمد دلم از غم، نمیخندم دگر اما
تحمل میکنم غم را شبیه پیر کنعانی
"مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم..."
بگو با من مگر دیوان حافظ را نمیخوانی؟
امید وصل بود در من "ولی افتاد مشکل ها"
دلم خون شد از این ایام رنج و نابهسامانی
من از این بیشتر با تو نمیگویم سخن از عشق
"هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی"
#آنا_جمشیدی
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
.
که دردم را نمیبینی و نامم را نمیخوانی
تمام نیمهشبها را به یادت صبح میکردم
تو از احوال یک رنجور دل خسته چه میدانی؟
به جان آمد دلم از غم، نمیخندم دگر اما
تحمل میکنم غم را شبیه پیر کنعانی
"مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم..."
بگو با من مگر دیوان حافظ را نمیخوانی؟
امید وصل بود در من "ولی افتاد مشکل ها"
دلم خون شد از این ایام رنج و نابهسامانی
من از این بیشتر با تو نمیگویم سخن از عشق
"هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی"
#آنا_جمشیدی
https://www.tg-me.com/Deklamaidell/com.Declamadell ❤️
.
اگر بیتابی من خاطرت را میکند محزون
غمت را مثل تیری از دل خون میکشم بیرون
تو هم شادابیام را دیدی و هرگز نفهمیدی
که چون نیلوفری گل کردهام در برکهای از خون
در آغوش «وداعم» با تو و هر «بوسهای» امشب
هجوم تلخی «معنا»ست بر شیرینی «مضمون»
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش
«جوان» شد پیر، «گل» شد سربهزانو، «بید» شد مجنون
هدر شد مستیام در یاد دیروز و غم فردا
بنوش از بادۀ اکنون، خوشا اکنون، خوشا اکنون
#فاضل_نظری
#وجود
#اکنون
غمت را مثل تیری از دل خون میکشم بیرون
تو هم شادابیام را دیدی و هرگز نفهمیدی
که چون نیلوفری گل کردهام در برکهای از خون
در آغوش «وداعم» با تو و هر «بوسهای» امشب
هجوم تلخی «معنا»ست بر شیرینی «مضمون»
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش
«جوان» شد پیر، «گل» شد سربهزانو، «بید» شد مجنون
هدر شد مستیام در یاد دیروز و غم فردا
بنوش از بادۀ اکنون، خوشا اکنون، خوشا اکنون
#فاضل_نظری
#وجود
#اکنون
Forwarded from Deklamaidell❤ (AzizAhmad «Ahmadi»)
.
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
به ما هم گوشهی چشمی، که شیدا کردهای ما را
به هرجا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود
چه باشد؟ آه! اگر یک باره بر چشمم نهی پا را
مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
چو در بازار حسن از یک طرف پیدا شدی، ناگه
خریداران یوسف برطرف کردند سودا را
شنیدم این که: فردا ماه من عزم سفر دارد...
بمیرم کاش امروزت، نبینم روی فردا را!
هلالی را به یک دیدن غلام خویشتن کردی
عجب بیناییای کردی، بنازم چشم بینا را
#هلالی_جغتایی
.
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
به ما هم گوشهی چشمی، که شیدا کردهای ما را
به هرجا پا نهی آنجا نهم صد بار چشم خود
چه باشد؟ آه! اگر یک باره بر چشمم نهی پا را
مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
چو در بازار حسن از یک طرف پیدا شدی، ناگه
خریداران یوسف برطرف کردند سودا را
شنیدم این که: فردا ماه من عزم سفر دارد...
بمیرم کاش امروزت، نبینم روی فردا را!
هلالی را به یک دیدن غلام خویشتن کردی
عجب بیناییای کردی، بنازم چشم بینا را
#هلالی_جغتایی
.