H.R.A
بی تابم و کم حوصله از بس که نبودی چون قایقِ طوفانزده در جوش و خروشم #حمیدرضا_آبروان
آواره و سرگشته و حیران و پریشان
احوال من این است، چنین خانه به دوشم
دانی که چه سخت است به معشوق رسیدن
باید که در این مسئله یک عمر بکوشم
#حمیدرضا_آبروان
احوال من این است، چنین خانه به دوشم
دانی که چه سخت است به معشوق رسیدن
باید که در این مسئله یک عمر بکوشم
#حمیدرضا_آبروان
موج موهایت که میافتد به دست بادها
میکُشی پشت سرت یک لشکر از فرهادها
در خیالم، در سرم، شیرینترین اندیشهای
ماندگاری! کی روی از ذهن من، از یادها
#حمیدرضا_آبروان
میکُشی پشت سرت یک لشکر از فرهادها
در خیالم، در سرم، شیرینترین اندیشهای
ماندگاری! کی روی از ذهن من، از یادها
#حمیدرضا_آبروان
H.R.A
تنها و بی صدا و به دور از نگاهِ خلق پروانهوار پیله به دورم تنیدهام #حمیدرضا_آبروان
از مردمان نگو که دلم بد گرفته است
از بس که حرف و طعنه از آنان شنیدهام
هرگز روا نبود که من در جوانیام
همچون کمان و قامتِ پیران خمیدهام
#حمیدرضا_آبروان
از بس که حرف و طعنه از آنان شنیدهام
هرگز روا نبود که من در جوانیام
همچون کمان و قامتِ پیران خمیدهام
#حمیدرضا_آبروان
در رهِ عشق چو فرهاد قوی باش تو ای جان
بیستونهای زیادیست که باید بتراشی
آه! بگذار تو را تنگ در آغوش بگیرم
که شود لشکرِ غمها همه از دم متلاشی
#حمیدرضا_آبروان
بیستونهای زیادیست که باید بتراشی
آه! بگذار تو را تنگ در آغوش بگیرم
که شود لشکرِ غمها همه از دم متلاشی
#حمیدرضا_آبروان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای که هر بندِ تنت خلق شد از ترمه و کاشی
آمدی تا به من و شعر و غزل نور بپاشی
#حمیدرضا_آبروان
🔹مسجد زیبای نصیرالملک شیراز همراه با نورپاشیهای مسحور کننده
آمدی تا به من و شعر و غزل نور بپاشی
#حمیدرضا_آبروان
🔹مسجد زیبای نصیرالملک شیراز همراه با نورپاشیهای مسحور کننده
ای عشق که در سینهی ما رازِ نهانی
از حال کسی که شده دیوانه چه دانی
از روزِ ازل خلق شدی تا دل ما را
پیوسته به هر سو که بخواهی بکشانی
#حمیدرضا_آبروان
از حال کسی که شده دیوانه چه دانی
از روزِ ازل خلق شدی تا دل ما را
پیوسته به هر سو که بخواهی بکشانی
#حمیدرضا_آبروان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای دم به دم بوسیدنت بی وقفه میکوشم
که من اینگونه از لبهای مستت شعر مینوشم
به جام و باده و ساقی، مرا دیگر نیازی نیست
که من از عطر مویت تا قیامت مست و مدهوشم
#حمیدرضا_آبروان
که من اینگونه از لبهای مستت شعر مینوشم
به جام و باده و ساقی، مرا دیگر نیازی نیست
که من از عطر مویت تا قیامت مست و مدهوشم
#حمیدرضا_آبروان
H.R.A
از مردمان نگو که دلم بد گرفته است از بس که حرف و طعنه از آنان شنیدهام هرگز روا نبود که من در جوانیام همچون کمان و قامتِ پیران خمیدهام #حمیدرضا_آبروان
باید که مرگ آید و آسودهام کند
حس میکنم به آخرِ دنیا رسیدهام
نومید و بی قرار و غریبانه چون نهنگ
خود را به روی ساحل دریا کشیدهام
#حمیدرضا_آبروان
حس میکنم به آخرِ دنیا رسیدهام
نومید و بی قرار و غریبانه چون نهنگ
خود را به روی ساحل دریا کشیدهام
#حمیدرضا_آبروان
من آن دردم که درمانی ندارد
من آن اشکم که پایانی ندارد
میان این همه جانهای عاشق
من آن جانم که جانانی ندارد
#حمیدرضا_آبروان
من آن اشکم که پایانی ندارد
میان این همه جانهای عاشق
من آن جانم که جانانی ندارد
#حمیدرضا_آبروان