tg-me.com/IranDel_Channel/2202
Last Update:
🔴 گامبهگام تا نوروز
(دو از چهار)
✍️ احسان شیخی
چون هوشنگ به شاهی رسید، مردم را گفت: "فرمانروای هفتکشور منام و به داد و دَهِش کَمر بستهام." پس دستبهکارِ آبادانیِ جهان شد.
وز آن پس جهان یکسر آباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد.
نخستین گوهری که هوشنگ به کف آورد، آهن بود که از سنگ بیرون کشید و این جز به نیروی آتش ممکن نبود.
روزی هوشنگ و همراهان در کوهسار گردش میکردند که ماری سیاه از دوردست نمایان شد.
پدید آمد - از دور - چیزی دراز
سیهرنگ و تیرهتن و تیزتاز
دو چشم از برِ سر، چو دو چشمه خون
ز دودِ دهاناش جهان تیرهگون.
هوشنگ سنگی بلند کرد و با نیروی کیانی به سوی مار پراند. مار تیز جُست و گریخت اما سنگ به گرانسنگی خورد و آذرنگی جهید و آتش درگرفت. هوشنگِ جهاندار، یزدانِ جهانآفرین را سپاس گفت و آتش را نیایشگاه ایزدی خواند. شب کوهی از آتش برافروخت، گِرد آن با همراهان به جشن و بادهنوشی نشست و آن جشن را "سَدِه" نامید.
ز هوشنگ ماند این "سده" یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار!
کهز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی به نیکی از او یاد کرد
اما آبادگری هوشنگ چنین بود که - با شناختن آتش - آهنگری پیشه کرد و ارّه و تیشه و همهافزار ساخت. سپس با آن افزارها آب به جویها روان کرد و رنج مردمان را در کِشت و درو کاست و هرکس توانست نان خویش درآرَد و از بهرهی دسترنج خویش بیاساید.
آنگاه گاو و خر و گوسپند را از گور و گوزن جدا کرد و به کارشان گماشت. سپس از پوست گرم و نرمِ جانوران تنپوش مردمان ساخت و آنچه رنج بود به جان خرید و هرچه هوش و اندیشه داشت به کار بست تا مردمان در آسودگی سر کنند. هم بر اینسان، چهل سال پادشاهی کرد تا گاه رفتن فرا رسید.
برنجید و گسترد و خورد و سپرد
برَفت و بهجز نامِ نیکی نبرد.
پینوشت:
۱. نگاره، بریدهی برگی از شاهنامهی شاه تهماسب است.
۲. تنپوشها با زمانهی هوشنگ هماهنگ نیست ولی بازدیدن زیبایی این نگاره به کنار گذاشتن این ریزبینیها میارزد.
۳. جشن سده را در شب ۱۰ بهمن به پا میدارند و چله کوچکاش میخوانند. جز این داستان، گفتهاند روزی که فریدون ضحاک را به بند کشید، سده بود. رویاروییِ گرمای آتشست و سرمای زمستان.
🔴
بازگشت به نوشتار یک از چهار
@IranDel_Channel
💢
BY ایراندل | IranDel
Share with your friend now:
tg-me.com/IranDel_Channel/2202