tg-me.com/OmidIranAzad/133155
Last Update:
🧿پیش از انقلاب 57 التقاط اسلام گرایی با مارکسیسم را در آثار علی شریعتی دیده بودیم.
پس از انقلاب هم این التقاط را در آثار چپ ها و به ویژه احسان طبری متاخر مشاهده می کنیم. اما ، گویی ، ارتباط دادن اتوپیای مارکس با الهیات سیاسی قدمت دیرینه ای دارد. مثلا ارنست بلوخ مارکسیسم را با الهیات سیاسی و به ویژه الهیات سیاسی یهودی عجین می کند. در صفحه 253 کتاب " خدای مرده زاد " می خوانیم :
📕"نزد فرانتس روزنسوایگ، ایده یهودی رستگاری از ایده وحی الهی جدایی ناپذیر و بدون آن خطرناک بود. گنوسیسم انقلابی بلوخ نوع دیگری از وحی را تأیید میکند، وحی بشری که در تاریخ از طریق تمرینِ «آگاهی انتظاری» اتفاق می افتاد. این فرایند مستمر وحی بود که به سنت بزرگ پیشگویی آرمانشهری مجال ظهور داد، سنتی که با موسی آغاز شد، با مسیح ادامه یافت و با کارل مارکس به عصر مدرن ختم شد.
این مارکسِ موزه بریتانیا نبود، اقتصاددانِ خودآموختهٔ ارزش افزوده و بتوارگی کالایی، نویسندهٔ پشمالوی سرمایه.
بلوخ می گفت که آن مارکس اهمیت دارد، چون نگاه سرد ماتریالیستی را به آگاهی ایدئولوژیکِ کاذبِ جامعهٔ سرمایهداری دوخته است.
اما نوعی «جریانِ گرم» مارکسیسم نیز در کار بود که این را تکمیل میکرد و با سنت موعودباورانهٔ کتاب مقدس ارتباط داشت. این مارکسِ جریانِ گرم، پیامبرِ آزادسازی و خودآیینی بشری بود، پیامبر امید.
وقتی این دو جریان به هم برسند، «مارکسیسم آنتی تز متصلب بین شور و شعور را با تبدیل هر دو به چیزی جدید پایان میدهد و هر دو را وامیدارد تا ذیل آن با هم کار کنند، برای تمهید بیکموکاست، آرمانشهرِ انضمامی.»
فریدریش گوگارتن در مواجهه با تصمیم سال ۱۹۳۳، نازی ها را برگزید. ارنست بلوخ پیشتر کمونیسم را در سال ۱۹۱۷ برگزیده بود، زمانی که انقلاب روسی ظاهراً وعدهٔ تحقق «آرمانشهرِ انضمامی» —و به سخن بلوخ در روح آرمانشهر، عصر سوم هزاره ای– را بر روی زمین میداد. بلوخ در ابتدا منتقد بلشویک ها و به ویژه لنین بود، اما بعداً در کنایه ای نیم بند نوشت: «هر جا لنین باشد، اورشلیم آنجاست.»
بلوخ گرچه شخصاً آزاری به کسی نرساند، ذره ای در تجلیل از کمونیست های آزارگر تردید نکرد؛ او مقاله های بسیاری در دفاع از استالینیسم و دادگاه های مسکو نوشت که سرانجام هزاران نفر را به کام مرگ فرستادند.
به نظر میرسید که مارکسیسمِ جریانِ گرم، وقتی کار به تأمل در باب عمل انقلابی میرسید، تکه یخی سرد بود و به این واقعیت گردن می نهاد که آرمانشهر را تنها میتوان از طریق «انضباط، اقتدار، برنامهریزی مرکزی، خطِ عمومی و راست کیشی» محقق کرد و «آزادی تام ... تماماً در ارادهٔ معطوف به راست کیشی پیروز میشود.»
📄 مارکس نیز مثل توماس مونتسر که بلوخ در کتاب های متعددی از او تجلیل کرد، «شلاقی را برداشت که مسیح با آن رباخواران را از معبد بیرون کرد». بلوخ از خوانندگانش میخواست همین کار را بکنند. به تصریح او، مارکسیسم انقلابی تشخیص میدهد که شر قدرت دارد و تنها با قدرت باید با آن روبهرو شد، «چونان امر مطلق [کانتی] که تپانچه در دست دارد.» این عبارتی تکان دهنده است که البته برای کسی مانند بلوخ که فهمش از تاریخ مثل فهم پیامبران بود، ضرورت دارد: تاریخ چیزی است که باید آن را با قداست و خشم آخرالزمانی فراچنگ آورد. «تنها ناعادلان به واسطه خدایشان به وجود می آیند، اما عادلان... خدا به واسطه آنان وجود می یابد.»
یدالله موقن
BY اتحاد ملی ایران
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/OmidIranAzad/133155