tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1889
Last Update:
(قسمت دوم)
در اين فيلم دو منبع تغيير بالقوه قابل تشخيص است كه اولي مسخ و تهي از محتواي واقعي و دومي عملا طرد مي شود به عبارتي ديگر مذهب و شريعت اسلام به شكلي تحجر يافته و به قسمي كه بتواند منادي استبدادگران و جامعه زورگو باشد جاري و ساري است و نيروي بالندگي آن عملا امكان ظهور نمي يابد. به طوري كه از قدرت سهمگين تحول آفريني آن در سده هاي اول پس از ظهور پيامبر اسلام آنچه در غم پنجره سي باقي است، فقط خاطره مزار پرچمدار نهضت عاشورا يعني حضرت عباس است و نيز احكام و خشك و غير قابل انعطافي كه ترس و عذاب جهنم را تداعي مي كنند و به نظر مي رسد كه عامل اصلي اين گزينش از دين اسلام در سرزمين فوق، مستبدان و فرهنگ استبدادي حاكم بر آن باشد كه توانسته است در طي قرون به تدريج اين نيروي تغييردهنده خارجي و بيگانه (عربي ) را با تفكر و منش خودسالار خويش سازگار نموده و قدرت تحول زايي آن را عملا خنثي كنند.
دومين منبع تغيير بالقوه ساختار اجتماعي روستاي فيلم غم پنجره سي كه بر حسب اتفاق آن هم از خارج (روسيه) تحميل شده است، مدرنيته است كه در قامت اسكندر و معلم ده و رشيد بيگ ظاهر مي شود و چون خواهان انسان و جامعه به تمامي جديد است، به شدت با آن مقابله شده و طرد مي گردد و اندك تمايل در بدنه اين جامعه به دنياي مدرن توسط فرهنگ استبداد و نماد زور و قدرت خودكامگي نابود شده و يا از جامعه فوق مجبور به مهاجرت مي شود و در آخر فيلم مي بينيم كه با خشكيدن اين دو منبع تحول زا در درون ساختارهاي اجتماعي ، جامعه به گورستاني تبديل مي شود كه در آن زندگان و مردگان چندان تفاوتي با هم ندارند و مردمي درمانده ، شهيد پرست و مجنون كه زورگويي ، ترس ، اطاعت ، فقر ، جهل ، ريا و پنهان كاري از ويژگي هاي اجتماعي و شخصيتي شان است ، محصول چنين جامعه اي است كه نيروي زايندگي آن نيست و نابود شده است.
اما منبع ديگر تغيير آفريني در واقعيت حيات اجتماعي كه گيدنز از آن نام مي برد: منبع موجود در آگاهي نمايندگان انساني جامعه فرضي است. از اين جهت در فيلم غم پنجره سي به عبارتي مي توان ادعا نمود كه روح كنش گري كاملا مرده و بدين ترتيب سرچشمه انسانيت انسان به تمامي خشكيده است. چرا كه در پايان زور و سلطه و فرهنگ همزاد آنها چنان هزينه كنش گري و ايستادگي در مقابل رفتارهاي جاري و مناسبات اجتماعي موجود را بالا برده و ترس را بر تاروپود ناخوداگاه عوامل انساني جامعه مذكور مستولي كرده كه هرگونه جرات و جسارت حتي در عالم ذهن و تفكر را از آنان سلب نموده است. به نحوي كه پيكر مثله شده حضرت عباس نمادي قلمداد مي شود از عاقبت كنشگري كه دل درگروه تغيير مناسب ظالمانه اجتماعي داشته و بدين شكل زهر چشمي است از كنشگران احتمالي جامعه فوق كه به هزينه عمل اجتماعي خود بينديشند و به قصد عبرت آموزي به آنان و نيز تزريق ترياك به ناخوآگاه آحاد اين سرزمين كه با همسازي وضعيت موجود خويش با قهرمانان شهيد و با فرافكني رنج رواني و جسمي ناشي از زيستي غير انساني و دهشتناك، اندك آرامشي بدست آورند تا آنان را از جنون دسته جمعي رهانيده و سده هاي طولاني جامعه فوق را در حالت انفعالي و درمانده تحت استثمار و بهره كشي قرار دهند.
نهايت اين كه مناسبات اجتماعي سرزمين آذربايجان شمالي چندين قرن پس از ظهور و رشد مدرنيته در غرب و كشور روسيه و علي رغم تمامي تلاش هاي دولت و روشنفكران همچنان استوار و پابرجا مي ماند و ميرزا جليل نويسنده نيز پس از گذراندن ساليان طولاني در تحت حكومت روسيه در حال صنعتي شدن، هنوز حتي در زندگي خانوادگي خويش و در شهر نيز همان مناسبات و تفكرات را جابجا مشاهده مي كند. به طوري كه هیچگونه نشانه وجود رفاه و نشاطي در درون خانه -كه يادآور گذر مسالمت آميز جامعه از مناسبات پيش مدرن به حيات اجتماعي جديد توام با مواهب مادي و فكري آن مي باشد- دیده نمی شود و اين چنين نويسنده تواناي فيلمنامه در آخر فيلم« غم پنجره سي » بيننده را با اين سوال وا مي گذارد كه آيا طريقي براي برون رفت از اين گرداب شيطاني متصور است؟!
https://www.tg-me.com/us/جامعه شناسی و اخلاق/com.Sociology_of_Ethics/1887
BY جامعه شناسی و اخلاق
Share with your friend now:
tg-me.com/Sociology_of_Ethics/1889