Telegram Group & Telegram Channel


✫#ارسالی از اعضای کانال

عنوان داستان:  #آرزوی_رفته_بر_باد_6
🚥قسمت ششم

اگه هنوز هم دلت بامنه،از وحید جداشو رزا.نگران افشان هم نباش.مثل دختر خودم ازش مراقبت میکنم.قسم میخورم خوشبختت میکنم رزا.می خوام این عذاب تمام نشدنی رو تمام کنیم.اجازه بده این آخرعمری کنار همدیگه به آرامش برسیم.نفسم رو پردرد بیرون دادم.قضیه به این راحتی که پارسا میگفت،نبود.محال بود وحیدبا طلاقم موافقت کند. از پارسا خواهش کردم بهم فرصت بدهدتا افکارم رو جم وجورکنم.سه روز بعد،افشان همراه پدربزرگ ومادربزرگش ازسفر برگشت.درحال چیدن سفره شام بودم که با صدای بی وقفه تلفن خونه،گوشی رو برداشتم .با شنیدن خبرناگوار تصادف وحید،خشکم زد.وحید براثر سانحه تصادف،از ناحیه کمر و پاهابشدت آسیب دیده بود و بدتر ازآن، دوست دخترش،شیدا که همسفرش بود،فوت کرده بود.رسوایی و فضاحت بزرگی به بارآمده بود ونیمی از مردم شهر کوچکمان،از قضیه تصادف وحید و فوت شیدا باخبرشده بودن.خانواده شیدا خصوصا پدر و برادرش که هردو اعتیاد داشتند،دم به دقیقه،مثل طلبکارها با چوب وچماق درخونمون میومدن ومدام تهدیدم می کردن.

توی این گیرودار،پارسا تماس گرفت وتوقع داشت از وحید جدا بشم.چطور با وجود آن همه مشکل که برسرم آوار شده بود،می تونستم به ازدواج مجدد فکر کنم.پارسا زمان مناسبی برای رسیدن به خواسته هاش در نظر نگرفته بود وانگار صبرش لبریز شده بود که منو به باد سرزنش گرفت.
-نمی تونم درکت کنم رزا.چطور می تونی بعداز اون همه خفت وخواری، کنار اون عوضی ،ادامه بدی.برات متاسفم رزا.اینو گفت و با دلخوری تماس رو قطع کرد.
مزاحمتها و تهدیدهای گاه وبیگاه خانواده شیدا، آرامش رو ازمن ودخترم ربوده بود.ماشین لوکس وگرانقیمت وحید، بعد از اون تصادف مچاله شده ویه جورایی اسقاطی محسوب میشد.برای خلاص شدن از شر خانواده شیدا چاره ای جز فروش خونه ودادن حق سکوت به آنها نداشتیم.وحید بعداز چند هفته از بیمارستان ترخیص شد و پدرومادرش اون رو به خونه خودشون بردن.من هم برخلاف انتظار اطرافیان،با مقدار پس اندازی که داشتم، آپارتمان نقلی اجاره کردم و بعد از اسباب کشی ،هرآنچه متعلق به وحید بود رو به منزل پدرش فرستادم.بحث ومشاجره ام باخانواده وحید بالاگرفت ومادر وخواهرش،توقع داشتن بعداز آن آبروریزی وفروش خانه مان،به خونه پدر شوهرم برگردم وتیمارداری کنم.به دادگاه رفتم ویکی دوماه بعد،بی آنکه تقاضای مهریه و حق وحقوقی کنم،از وحید جدا شدم.نه به خاطر پارسا که از سالها پیش رویایی دست نیافتنی و آرزویی بربادرفته بود، به خاطر آن همه بی مهری و تهمتهای ناروا وخیانتی که وحید درحقم کرده بود و غرورم رو جریحه دار کرده بود،از او جدا شدم.وحید هرگز همسر ایده آلی برایم نبود.متاسفانه برخلاف تصورم، دادگاه حضانت افشان رو به وحید سپرد و مادر شوهر وخواهر شوهرم که شمشیر از رو بسته بودن،اجازه نمیدادن دخترم رو ببینم.بعد از جدایی از وحید، خانواده واقوامش تف ولعنم می کردن ومنو به چشم زنی سنگدل وبیرحم میدیدن وباهربار دیدنم،کلی نیش وکنایه بارم می کردن که تا وقتی وحید سالم ومایه داربود،کنارش بودم وحالا که بیمارو زمین گیر شده،رهایش کرده ام.دلتنگ دخترم بودم .بعداز تماس با وحید،خواهش کردم با مادر وخواهرش صحبت کند.میدونستم حرفش خریدار داره وکسی جرات مخالفت با اون رو نداره.پایان هر هفته که افشان به دیدنم میومد،مادر بزرگ و عمه اش،مثل بازپرسی دخترم رو سین جیم و مورد بازجویی قرار میدادن و از زیروبم زندگیم سوال می کردن.آنقدر افشان رو تحت فشار قرار داده بودن که دیگه تمایلی برای رفتن به خونه پدربزرگش نداشت وبا چرب زبانیش رضایت وحید روجلب کرد ویکی دو روزبیشتر پیشم ماند .آخر هفته غذای مورد علاقه افشان رو درست کردم و هردو درحال خوردن ناهار و تماشای فیلم بودیم که با صدای بی وقفه زنگ خونه،افشان تندی درب واحد رو باز کرد.خواهر وحید اومده بود ومی خواست افشان رو همراه خودش ببره.وقتی مقاومت افشان رو دید،کلی بدوبیراه نثارم کردو گمان میکرد من به افشان خط میدم ومانع رفتنش میشم.اعصابم بهم ریخته بود وروز تعطیل هم اجازه نمیدادن کنار دخترم آرامش داشته باشم. خانواده وحید ،وقت وبی وقت،به بهانه دیدن افشان وصرفا به خاطر فضولی وسرک کشیدن توی زندگیم،مزاحمت ایجاد می کردن.چاره ای نداشتم.تقاضای انتقالی دادم وبه یکی از شهرهای مجاوربه فاصله پانزده کیلومتری،نقل مکان کردم.هرروز با افشان درتماس بودم و آخرهفته راننده ای سراغ افشان می فرستادم.پارسا تماس گرفت وبرای آخرین بار باهمدیگه صحبت کردیم،هر چند چیزی درمورد جدایی ام به او نگفتم .درواقع با این اوضاع آشفته،توانی برای شروعی دوباره در خودنمی دیدم.برای پارسا آرزوی خوشبختی کردم و او دلخور و غمگین خداحافظی کرد.شش ماه بعد،شادی..

🚥#ادامه_دارد..
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9



tg-me.com/faghadkhada9/67172
Create:
Last Update:



✫#ارسالی از اعضای کانال

عنوان داستان:  #آرزوی_رفته_بر_باد_6
🚥قسمت ششم

اگه هنوز هم دلت بامنه،از وحید جداشو رزا.نگران افشان هم نباش.مثل دختر خودم ازش مراقبت میکنم.قسم میخورم خوشبختت میکنم رزا.می خوام این عذاب تمام نشدنی رو تمام کنیم.اجازه بده این آخرعمری کنار همدیگه به آرامش برسیم.نفسم رو پردرد بیرون دادم.قضیه به این راحتی که پارسا میگفت،نبود.محال بود وحیدبا طلاقم موافقت کند. از پارسا خواهش کردم بهم فرصت بدهدتا افکارم رو جم وجورکنم.سه روز بعد،افشان همراه پدربزرگ ومادربزرگش ازسفر برگشت.درحال چیدن سفره شام بودم که با صدای بی وقفه تلفن خونه،گوشی رو برداشتم .با شنیدن خبرناگوار تصادف وحید،خشکم زد.وحید براثر سانحه تصادف،از ناحیه کمر و پاهابشدت آسیب دیده بود و بدتر ازآن، دوست دخترش،شیدا که همسفرش بود،فوت کرده بود.رسوایی و فضاحت بزرگی به بارآمده بود ونیمی از مردم شهر کوچکمان،از قضیه تصادف وحید و فوت شیدا باخبرشده بودن.خانواده شیدا خصوصا پدر و برادرش که هردو اعتیاد داشتند،دم به دقیقه،مثل طلبکارها با چوب وچماق درخونمون میومدن ومدام تهدیدم می کردن.

توی این گیرودار،پارسا تماس گرفت وتوقع داشت از وحید جدا بشم.چطور با وجود آن همه مشکل که برسرم آوار شده بود،می تونستم به ازدواج مجدد فکر کنم.پارسا زمان مناسبی برای رسیدن به خواسته هاش در نظر نگرفته بود وانگار صبرش لبریز شده بود که منو به باد سرزنش گرفت.
-نمی تونم درکت کنم رزا.چطور می تونی بعداز اون همه خفت وخواری، کنار اون عوضی ،ادامه بدی.برات متاسفم رزا.اینو گفت و با دلخوری تماس رو قطع کرد.
مزاحمتها و تهدیدهای گاه وبیگاه خانواده شیدا، آرامش رو ازمن ودخترم ربوده بود.ماشین لوکس وگرانقیمت وحید، بعد از اون تصادف مچاله شده ویه جورایی اسقاطی محسوب میشد.برای خلاص شدن از شر خانواده شیدا چاره ای جز فروش خونه ودادن حق سکوت به آنها نداشتیم.وحید بعداز چند هفته از بیمارستان ترخیص شد و پدرومادرش اون رو به خونه خودشون بردن.من هم برخلاف انتظار اطرافیان،با مقدار پس اندازی که داشتم، آپارتمان نقلی اجاره کردم و بعد از اسباب کشی ،هرآنچه متعلق به وحید بود رو به منزل پدرش فرستادم.بحث ومشاجره ام باخانواده وحید بالاگرفت ومادر وخواهرش،توقع داشتن بعداز آن آبروریزی وفروش خانه مان،به خونه پدر شوهرم برگردم وتیمارداری کنم.به دادگاه رفتم ویکی دوماه بعد،بی آنکه تقاضای مهریه و حق وحقوقی کنم،از وحید جدا شدم.نه به خاطر پارسا که از سالها پیش رویایی دست نیافتنی و آرزویی بربادرفته بود، به خاطر آن همه بی مهری و تهمتهای ناروا وخیانتی که وحید درحقم کرده بود و غرورم رو جریحه دار کرده بود،از او جدا شدم.وحید هرگز همسر ایده آلی برایم نبود.متاسفانه برخلاف تصورم، دادگاه حضانت افشان رو به وحید سپرد و مادر شوهر وخواهر شوهرم که شمشیر از رو بسته بودن،اجازه نمیدادن دخترم رو ببینم.بعد از جدایی از وحید، خانواده واقوامش تف ولعنم می کردن ومنو به چشم زنی سنگدل وبیرحم میدیدن وباهربار دیدنم،کلی نیش وکنایه بارم می کردن که تا وقتی وحید سالم ومایه داربود،کنارش بودم وحالا که بیمارو زمین گیر شده،رهایش کرده ام.دلتنگ دخترم بودم .بعداز تماس با وحید،خواهش کردم با مادر وخواهرش صحبت کند.میدونستم حرفش خریدار داره وکسی جرات مخالفت با اون رو نداره.پایان هر هفته که افشان به دیدنم میومد،مادر بزرگ و عمه اش،مثل بازپرسی دخترم رو سین جیم و مورد بازجویی قرار میدادن و از زیروبم زندگیم سوال می کردن.آنقدر افشان رو تحت فشار قرار داده بودن که دیگه تمایلی برای رفتن به خونه پدربزرگش نداشت وبا چرب زبانیش رضایت وحید روجلب کرد ویکی دو روزبیشتر پیشم ماند .آخر هفته غذای مورد علاقه افشان رو درست کردم و هردو درحال خوردن ناهار و تماشای فیلم بودیم که با صدای بی وقفه زنگ خونه،افشان تندی درب واحد رو باز کرد.خواهر وحید اومده بود ومی خواست افشان رو همراه خودش ببره.وقتی مقاومت افشان رو دید،کلی بدوبیراه نثارم کردو گمان میکرد من به افشان خط میدم ومانع رفتنش میشم.اعصابم بهم ریخته بود وروز تعطیل هم اجازه نمیدادن کنار دخترم آرامش داشته باشم. خانواده وحید ،وقت وبی وقت،به بهانه دیدن افشان وصرفا به خاطر فضولی وسرک کشیدن توی زندگیم،مزاحمت ایجاد می کردن.چاره ای نداشتم.تقاضای انتقالی دادم وبه یکی از شهرهای مجاوربه فاصله پانزده کیلومتری،نقل مکان کردم.هرروز با افشان درتماس بودم و آخرهفته راننده ای سراغ افشان می فرستادم.پارسا تماس گرفت وبرای آخرین بار باهمدیگه صحبت کردیم،هر چند چیزی درمورد جدایی ام به او نگفتم .درواقع با این اوضاع آشفته،توانی برای شروعی دوباره در خودنمی دیدم.برای پارسا آرزوی خوشبختی کردم و او دلخور و غمگین خداحافظی کرد.شش ماه بعد،شادی..

🚥#ادامه_دارد..
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280

Share with your friend now:
tg-me.com/faghadkhada9/67172

View MORE
Open in Telegram


الله رافراموش نکنید Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

How To Find Channels On Telegram?

There are multiple ways you can search for Telegram channels. One of the methods is really logical and you should all know it by now. We’re talking about using Telegram’s native search option. Make sure to download Telegram from the official website or update it to the latest version, using this link. Once you’ve installed Telegram, you can simply open the app and use the search bar. Tap on the magnifier icon and search for a channel that might interest you (e.g. Marvel comics). Even though this is the easiest method for searching Telegram channels, it isn’t the best one. This method is limited because it shows you only a couple of results per search.

The SSE was the first modern stock exchange to open in China, with trading commencing in 1990. It has now grown to become the largest stock exchange in Asia and the third-largest in the world by market capitalization, which stood at RMB 50.6 trillion (US$7.8 trillion) as of September 2021. Stocks (both A-shares and B-shares), bonds, funds, and derivatives are traded on the exchange. The SEE has two trading boards, the Main Board and the Science and Technology Innovation Board, the latter more commonly known as the STAR Market. The Main Board mainly hosts large, well-established Chinese companies and lists both A-shares and B-shares.

الله رافراموش نکنید from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM USA