Telegram Group & Telegram Channel
داستان واقعی کافه عشق
✍🏻: فاطمه سون ارا و ن.ی
قسمت هفتاد و سه

حمیرا ادامه داد آدم های عجیبی هستند امروز برای اولین بار پدر زحل را دیدم او میخواست تولد زحل را تجلیل کند ولی مادرش با او دعوا کرد زحل هم ناراحت شد و گریه کنان از خانه بیرون رفت بعد از رفتن او ثنا هم با پدرش گفتگو کرد و پدرش با عصبانیت از خانه رفت فکر کنم روابط این خانواده اصلاً با هم خوب نیست مادرش تشرگونه‌ گفت این کارت اصلاً خوب نیست وقتی تو در خانه کسی زندگی میکنی کوشش کن گوش هایت را کر و چشم هایت را کور بگیری نیاز نیست اتفاقات که در آنجا می افتد را به کسی تعریف کنی حمیرا گفت من فقط برای شما گفتم تیمور حرف او را قطع کرد و گفت حتا برای ما هم نباید بگویی چون این موضوع خانواده گی آنهاست حمیرا خجالت زده گفت ببخشید بعد از این متوجه میباشم تیمور در فکر فرو رفت و با خودش گفت پس زحل امروز بخاطر این موضوع ناراحت بود با صدای مادرش از فکر بیرون شد که پرسید چرا غذایت را نمیخوری پسرم؟ تیمور به مادرش دید بعد نیم نگاهی به حمیرا که به او خیره شده بود انداخت لبخندی مصنوعی روی لبانش جاری ساخته گفت من سیر هستم شما غذای تان را بخورید من باید یکبار به سمیع تماس بگیرم بعد از جایش بلند شد و از اطاق بیرون رفت مادرش با تعجب به حمیرا دید و گفت ببین اصلاً غذایش را نخورد حمیرا لقمه ای برای خودش آماده کرده با بی تفاوتی گفت حتماً سیر است
تیمور از اطاق بیرون رفت به حویلی رفت گوشه ای ایستاده شد شماره ای زحل را گرفت هنوز هم شماره اش خاموش بود
زیر لب گفت خدا کند حالا حالش بهتر شده باشد با صدای حمیرا مبایلش را داخل جیبش گذاشت و به او‌ دید حمیرا نزدیکش آمد پهلویش ایستاده شد و پرسید به چی‌ فکر میکنی؟ نگران زحل هستی؟ تیمور جواب داد بلی حرفهای تو مرا به تشویش ساخت حمیرا به آسمان خیره شد و گفت قبلاً هم برایت گفته ام و حالا هم میگویم ما با آن خانواده خیلی فرق داریم قبلاً فکر میکردم فرق ما پولداری آنها و غریبی ما است ولی حالا که داخل خانه آنها هستم میبینم تفاوت های دیگر هم است که شاید در آینده ترا اذیت کند تیمور لبخندی زد و گفت فکر کردی اینگونه از دور سفره بلند شدم چون حرفهای تو در مورد خانواده ای زحل مرا ناراحت ساخت؟ اصلاً هم اینطور نیست در هر خانه مشکلات وجود دارد این به این معنا نیست که از محبت من به زحل کم کند من فقط نگران او هستم چون از صبح که خبرش را ندارم

ادامه  داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9



tg-me.com/faghadkhada9/67178
Create:
Last Update:

داستان واقعی کافه عشق
✍🏻: فاطمه سون ارا و ن.ی
قسمت هفتاد و سه

حمیرا ادامه داد آدم های عجیبی هستند امروز برای اولین بار پدر زحل را دیدم او میخواست تولد زحل را تجلیل کند ولی مادرش با او دعوا کرد زحل هم ناراحت شد و گریه کنان از خانه بیرون رفت بعد از رفتن او ثنا هم با پدرش گفتگو کرد و پدرش با عصبانیت از خانه رفت فکر کنم روابط این خانواده اصلاً با هم خوب نیست مادرش تشرگونه‌ گفت این کارت اصلاً خوب نیست وقتی تو در خانه کسی زندگی میکنی کوشش کن گوش هایت را کر و چشم هایت را کور بگیری نیاز نیست اتفاقات که در آنجا می افتد را به کسی تعریف کنی حمیرا گفت من فقط برای شما گفتم تیمور حرف او را قطع کرد و گفت حتا برای ما هم نباید بگویی چون این موضوع خانواده گی آنهاست حمیرا خجالت زده گفت ببخشید بعد از این متوجه میباشم تیمور در فکر فرو رفت و با خودش گفت پس زحل امروز بخاطر این موضوع ناراحت بود با صدای مادرش از فکر بیرون شد که پرسید چرا غذایت را نمیخوری پسرم؟ تیمور به مادرش دید بعد نیم نگاهی به حمیرا که به او خیره شده بود انداخت لبخندی مصنوعی روی لبانش جاری ساخته گفت من سیر هستم شما غذای تان را بخورید من باید یکبار به سمیع تماس بگیرم بعد از جایش بلند شد و از اطاق بیرون رفت مادرش با تعجب به حمیرا دید و گفت ببین اصلاً غذایش را نخورد حمیرا لقمه ای برای خودش آماده کرده با بی تفاوتی گفت حتماً سیر است
تیمور از اطاق بیرون رفت به حویلی رفت گوشه ای ایستاده شد شماره ای زحل را گرفت هنوز هم شماره اش خاموش بود
زیر لب گفت خدا کند حالا حالش بهتر شده باشد با صدای حمیرا مبایلش را داخل جیبش گذاشت و به او‌ دید حمیرا نزدیکش آمد پهلویش ایستاده شد و پرسید به چی‌ فکر میکنی؟ نگران زحل هستی؟ تیمور جواب داد بلی حرفهای تو مرا به تشویش ساخت حمیرا به آسمان خیره شد و گفت قبلاً هم برایت گفته ام و حالا هم میگویم ما با آن خانواده خیلی فرق داریم قبلاً فکر میکردم فرق ما پولداری آنها و غریبی ما است ولی حالا که داخل خانه آنها هستم میبینم تفاوت های دیگر هم است که شاید در آینده ترا اذیت کند تیمور لبخندی زد و گفت فکر کردی اینگونه از دور سفره بلند شدم چون حرفهای تو در مورد خانواده ای زحل مرا ناراحت ساخت؟ اصلاً هم اینطور نیست در هر خانه مشکلات وجود دارد این به این معنا نیست که از محبت من به زحل کم کند من فقط نگران او هستم چون از صبح که خبرش را ندارم

ادامه  داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

BY الله رافراموش نکنید


Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280

Share with your friend now:
tg-me.com/faghadkhada9/67178

View MORE
Open in Telegram


الله رافراموش نکنید Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Newly uncovered hack campaign in Telegram

The campaign, which security firm Check Point has named Rampant Kitten, comprises two main components, one for Windows and the other for Android. Rampant Kitten’s objective is to steal Telegram messages, passwords, and two-factor authentication codes sent by SMS and then also take screenshots and record sounds within earshot of an infected phone, the researchers said in a post published on Friday.

To pay the bills, Mr. Durov is issuing investors $1 billion to $1.5 billion of company debt, with the promise of discounted equity if the company eventually goes public, the people briefed on the plans said. He has also announced plans to start selling ads in public Telegram channels as soon as later this year, as well as offering other premium services for businesses and users.

الله رافراموش نکنید from us


Telegram الله رافراموش نکنید
FROM USA