tg-me.com/fanneadab/556
Last Update:
«جدّی میفرمایید؟»: علمالهدی و حجاب در شاهنامه
یکی از دوستان خبری برای من فرستاده با عنوان «دفاع علم الهدی از برخورد با بیحجابی با استناد به شاهنامه».
گویا آیتالله گفته «حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود». پیشتر هم دیدهبودم که به حجاب در ایران ساسانی اشاره کنند. تشبّث به این حشیش قاعدتاً مضحک است، چون از سویی به روشنی نشان میدهد که آیات الله و حجج اسلام در پی «کنترل» هستند و دین برایشان ذرهای اهمیت ندارد و خبر هم دارند که قدرت اقناعی ملّیّت امروز از دین بیشتر است و حنای «وامسلمانیا»ی ایشان رنگی ندارد، و از سوی دیگر تبعات دارد. ایشان بفهمینفهمی راست میگویند. پژوهشها خاطرنشان میکند که زنان طبقۀ بالا نه فقط در ایران ساسانی بلکه در جاهای دیگری از خاورمیانه نیز در دوران باستان متأخّر حجاب داشتند، ولی اگر قرار باشد به پژوهشها استناد کنیم برای آیتالله بد میشود، چون همان پژوهشها نشان میدهد که سایر طبقات حجاب به آن معنی نداشتند، و میگوید در جامعۀ اسلامی هم کنیزان و پیرزنان و نامسلمانان اصلاً حجاب نداشتند و اساساً اگر به منابع خود حضرات رجوع کنیم چنان صحنههایی در بغداد و مدینه پیدا میکنیم که اگر کسی در تهران و مشهد پیاده کند بعید نیست همین آیات خدا به محاربه متّهمش کنند. وانگهی همان پژوهشها میگوید اسلام حجاب را از همین محیطش گرفت و یاد گرفت و توجیه دینی آن بعدتر آمد. این را آن پژوهشها دربارۀ خیلی چیزهای دیگر که امروز خیلی «اسلامی» حساب میشوند هم میگوید. آیتالله خوش ندارد دربارۀ اینها صحبت کنیم. دانش هم مثل دین بازیچهاش است. یک پاورقی که کارش را راه بیندازد از لابهلای میلیونها صفحه پژوهش که رسوایش کند سوا میکند و برایش کافی است.
امّا آیتالله به نکتۀ دیگری هم اشاره کرده که باعث اصلی نوشتن این یادداشت است. ایشان فرموده «انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل میکند
منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب»
این دیگر خیلی خوب است! این همان آخوندی است که فرمان داد تا تصاویر شاهنامه را از دیوارهای مشهد پاک کنند. به حضرت آقاخداوند برسانند که اولاً در همان شاهنامه تا دلتان بخواهد دختر رقصنده و آوازخوان و گیسوی افشان و زلف پریشان هم داریم. یک قلم داستانهای بهرام گور را بخوانند و حظ کنند. ثانیاً منیژه تورانی است نه ایرانی، ثالثاً آیتالله هنوز منیژه را «فرهیخته» خواهد خواند وقتی بقیه داستان را بداند؟ منیژه وقتی بابا و عمویش خانه بودند مرد غریبه به اتاقش آورد و چنان مهمانی مختلطی راه انداخت که صدایش کل محلّه را برداشت و پدر و عمو مچشان را گرفتند، در فضایی که بیشتر از هیئتهای فاطیکماندوهای پاچهگیر و مسلّحان آزارگر جمهوری اسلامی، به «پولپارتی»های دن بیلزریان شبیه است:
چو گرسیوز آمد بنزدیک در / از ایوان خروش آمد و نوش و خور
غریویدن چنگ و بانگ رباب / برآمد از ایوان افراسیاب...
چو کرسیوز آن کاخ دربسته دید / می و غلغل نوش پیوسته دید
بزد دست و برکند بندش ز جای / بجست از در اندر میان سرای...
در آن خانه سیصد پرستنده دید / همه با رباب و سرود و نبید
بپیچید بر خویشتن بیژنا / که «چون رزم سازم برهنهتنا؟!»
بفرمایید. تن برهنۀ منیژه را مثلاً آفتاب ندیده ولی در واقع تن برهنۀ بیژن را منیژه دیده و خوب هم دیده. حضرت آقاخداوند آیتالله بداند ما از این قصهها بیشتر و بهترش را هم بلدیم. استناد به فرهنگ و ادب ایران به مصلحتش نیست. به همان دشمنی ادامه بدهد بیشتر برایش صرف دارد.
www.tg-me.com//us/فنّ ادبیّات/com.fanneadab
BY فنّ ادبیّات
Share with your friend now:
tg-me.com/fanneadab/556