tg-me.com/farzandan_parsi/26476
Last Update:
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکار_گرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش؛ (۳۵۸)
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ. ۷
دلش تازهتر گشت زان آگهی
بیامد بدرگاه شاهنشهی
سپهدار خود دیده بد رووزگار
نرفتی بگفتار آمووزگار
بیاراست قلب و جناح سپاه
طلایه که دارد ز دشمن نگاه
همان ساقه و جایگاه بنه
همان میسره راست با میمنه
بیاراست لشکر گهی شاهوار
بقلب اندروون تیغ زن سی هزار
نگه کدر بر قلبگه جای خویش
سپهبد بد و لشکر آرای خویش
بفرموود تا پیش اوو شد پشنگ
که اوو داشتی چنگ و زوور نهنگ
بلشکر چنو نامداری نبوود
بهر کار چون اوو سواری نبوود
برانگیختی اسب و دم پلنگ
گرفتی بکندی ز نیرووی جنگ
همان نیزهی آهنین داشتی
بورد بر کووه بگذاشتی
پشنگ ست نامش پدر شیده خواند
که شیده بخوورشید تابنده ماند
ز گردان گردنکشان صد هزار
بدوو داد شاه از در کارزار
همان میسره جهن را داد و گفت
که نیک اخترت باد هر جای جفت
که باشد نگهبان پشت پشنگ
نپیچد سر ار بارد از ابر سنگ
سپاهی بجنگ کهیلا سپرد
یکی تیزتر بوود ایلای گرد
نبیره جهاندار فراسیاب
که از پشت شیران ربوودی کباب
دو جنگی ز توران سواران بدند
بدل یک بیک کووه ساران بدند
سووی میمنه لشکری برگزید
که خوورسید گشت از جهان ناپدید
قراخان سالار چارم پسر
کمر بست و آمد بپیش پدر
بدو داد ترک چگل سی هزار
سواران و شایستهی کارزار
ترازی و غزی و خلخ سوار
همان سی هزار آزمووده سوار
که سالارشان بوود پنجم پسر
یکی نامور گرد پرخاشخر
ورا خواندندی گو گردگیر
که بر کووه بگذاشتی تیغ و تیر
دمور و جرنجاش با اوو برفت
بیاری جهن سرافراز تفت
ز گردان و جنگ آوران سی هزار
برفتند با خنجر کارزار
جهاندیده نستووه سالارشان
پشنگ دلاور نگهدارشان
همان سی هزار از یلان ترکمان
برفتند با گرز و تیر و کمان
سپهبد چو اغریرث جنگجوی
که با خون یکی داشتی آب جوی
وزان نامور تیغ زن سی هزار
گزین کرد شاه از در کارزار
سپهبد چو گرسیوز پیلتن
جهانجووی و سالار آن انجمن
بدوو داد پیلان و سالارگاه
سر نامداران و پشت سپاه
ازآن پس گزید از یلان ده هزار
که سیری ندادند کس از کارزار
بفرموود تا در میان دو صف
بوردگاه بر لب آورده کف
پراگنده بر لشکر اسب افگنند
دل و پشت ایرانیان بشکنند
سووی باختر بود پشت سپاه
شب آمد به پیلان ببستند راه
چنین گفت سالار گیتی فرووز
که دارد سپه چشم بر نیمرووز
چو آگاه شد شهریار جهان
ز گفتار بیدار کار آگهان
ز ترکان وز کار افراسیاب
که لشکرگه آورد زین رووی آب
سپاهی ز جیحون بدین سوو کشید
که شد ریگ و سنگ از جهان ناپدید
چو بشنید خسرو یلان را بخواند
همه گفتنی پیش ایشان براند
سپاهی ز جنگ آوران برگزید
بزرگان ایران چنان چون سزید
چشیده بسی از جهان شوور و تلخ
بیاری گستهم نوذر به بلخ
باشکش بفرموود تا سووی زم
برد لشکر و پیل و گنج درم
بدان تا پس اندر نیاید سپاه
کند رای شیران ایران تباه
از آن پس یلان را همه برنشاند
بزد کوس روویین و لشکر براند
همی رفت با رای و هووش و درنگ
که تیزی پشیمانی آرد بجنگ
سپهدار چون در بیابان رسید
گرازیدن و ساز و لشکر بدید
سپه را گذر سووی خورازم بوود
همه رنگ و دشت از در رزم بوود
بچپ بر دهستان و بر راست آب
میان ریگ و پیش اندر افراسیاب
چو خورشید سر زد ز برج بره
بیاراست روی زمین یکسره.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_ منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
BY سرای فرزندان ایران.
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/farzandan_parsi/26476