tg-me.com/historyofiran_official/4501
Last Update:
اگرچه جنبش مشروطهخواهی مردم ایران، چنانکه پائینتر نیز با اندک تفصیلی خواهم گفت، نتوانست نظریهپردازان فلسفۀ سیاسی خود را بپروراند، اما با پیروزی آن جنبش، و تحولی که در نظام سیاسی و در اصلاحِ نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور به وجود آورد، راه را بر سَلَفیگری از سنخی که در برخی از کشورهای اسلامی، بویژه در مصر، پدیدار شد، بست، و این خود امری مهم و شایان توجه بود، اما نتوانست خلأ امکان تدوین نظریهای برای فلسفۀ سیاسی را نیز پر کند.
اگرچه پس از دهههای بیست و سی خورشیدی، با پایان یافتن عمر مفید حزب تودۀ ایران و شکست آن برای تبدیل شدن به یک حزب ملّی، سازمانهای اسلامگرای با ایدئولوژیهای التقاطی، مانند «سوسیالیستهای خداپرست»، تشکیل یافتند، اما در شرایط پس از پیروزی مشروطیت نتوانستند موفقیت چندانی به دست آورند و، به تدریج، یا به محفلی از چند فعال سیاسی تبدیل شدند یا برخی از عناصر آشوبطلب از آنها جداسری آغاز کردند و به ترورهایی دست زدند، که البته نمیتوان چنین محافل یا گروههایی را سازمانهای سیاسی در معنای دقیق کلمه دانست.
دهۀ چهل، با ژرفتر شدن بحران جامعۀ در حالِ گذار ایران، سالهای همۀ خطرها نیز بود. به اجمال، میتوان گفت که، از سویی، امتناع تدوین فلسفۀ سیاسی مشروطیت خلئی در قلمرو نظر ایجاد کرده بود و، از سوی دیگر، علوم اجتماعی دانشگاه مادر، زیر تأثیر ایدئولوژیهای سیاسی که از غرب وارد میشد، و مارکسیسم مبتذل روسی، به نوعی از مارکسیسم در صورت جامعهشناسی مسخ میشد. این راهِ مسخِ جامعهشناسی به عنوان بِئسُالبَدَلِ مارکسیسم را امیرحسین آریانپور، که پائینتر اشارهای به نوشتۀ او خواهم آورد، در نخستین سالهای دهۀ چهل هموار کرد و از آن پس نیز با رسالهپراکنیهای «اجتماعی-مردمشناسی» آل احمد، و برخی از همپیالگان او، مانند غلامحسین ساعدی و صمد بهرنگی، و برخی دیگر از مارکسیستهای شرمگین، که در «مؤسسۀ تحقیقات اجتماعی» دانشگاه تهران جمع شده بودند، علوم انسانی و اجتماعی کشور به نوعی جانشین مارکسیسمی شد که به طور رسمی ایدئولوژی دشمن نظام به شمار میآمد.
این استتارِ مارکسیسم در زیِّ علوم انسانی و اجتماعی و در سنگرِ التقاطی از همۀ ایدئولوژیهای سیاسی عقبماندۀ جهانسومی، که امثال آل احمد استادان آن به شمار میآمدند، زمینۀ آشوب ذهنی گستردهای را فراهم آورد و نخستین کسی که توانست از همۀ امکاناتی که این آشوب ذهنی در اختیار او میگذاشت بهرهبرداری کند علی شریعتی بود که نه جامعهشناس بود، نه مارکسیست، اما خطابههای او، که ژرفای خلأ فکری آنها با عمق فاجعۀ عقبماندگی جهان سومی پهلو میزد، اگر بتوان گفت، تجسّدی مسخ شده از آن دو بود که در وجود فعال سیاسی مخالفخوانِ آشوبطلب او تثلیث رقّتانگیزی را میآفرید و با همین جاذبۀ رقّتانگیز از سادهدلان همۀ گروههای اجتماعی دل میبرد.
ملّت، دولت و حکومت قانون، جواد طباطبایی، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩٨، ص ۲۳ و ۲۴
#ملت_دولت_حکومت_قانون
#ملت_دولت_حکومتقانون
#جواد_طباطبایی
#جوادطباطبایی
#مشروطه
#حکومت_قانون_در_ایران
@HistoryofIran_Official
BY تاریخ تمدن ایران و جهان
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/historyofiran_official/4501