tg-me.com/ilter/1724
Last Update:
پارتا چاترجی و رویکرد پسااستعماری به ملیگرایی (۱/۲)
یکی از مهمترین دستاوردهای نظری دهههای اخیر نظریهی پسااستعماری است که عمدتاً توسط محققان غیر اروپایی، بهویژه هندی، آغاز شده، و به رابطهی «غرب» و «دگرها»ی هویتی آن میپردازد. پارتا چاترجی ـ استاد مردمشناسی و مطالعات خاورمیانه، جنوب آسیا و آفریقا، و یکی از اعضای مؤسس گروه مطالعات زیردستان ـ یکی از محققان پیشگام در این حوزه است که تا کنون آثاری نظیر «اندیشهی ناسیونالیستی و جهان استعماری: گفتمانی اشتقاقی؟» (۱۹۸۶)، «ملت و قطعات آن: تاریخ های استعماری و پسااستعماری» (۱۹۹۳)، «سیاستهای تحت حاکمیت» (۲۰۰۴)، «نسبهای جامعهی سیاسی» (۲۰۱۱) و «سیاهچالهی امپراتوری» (۲۰۱۲) از وی منتشر شده است.
چاترجی کار خود را با نقد بحثهای بورژوا ـ خردگرا (چه محافظهکار یا لیبرال) و مارکسیستی از ناسیونالیسم شروع میکند. به نظر وی، این بحثها نمیتوانند ویژگیهای ملتسازی در جهان پسااستعماری را توضیح دهند. زیرا در آنها ناسیونالیسم برای جهان غیر اروپایی یک گفتمان مستقل نیست. بلکه، همانطور که اندرسون نیز میگوید، شکلی «مدولار» از مدلهای غربی، یعنی ناسیونالیسمهای قبلی، است. بنابراین، با اصطلاحات اندرسون، میپرسد: اگر ناسیونالسیمهای غیر اروپایی باید اجتماع تصوری خود را از میان اشکال موجود غربی انتخاب کنند، دیگر «چه چیزی برای تصور کردن باقی میماند؟» آیا غیر اروپاییان «مصرفکنندهی دائمی مدرنیته» هستند؟ آیا «تصورات [غیر اروپاییها] باید برای همیشه مستعمره بماند»؟ پاسخ چاترجی به این سؤالات منفی است. وی عقیده دارد تصور ناسیونالیستی در این جوامع خلاقانه بوده است (۱۹۹۳: ۶-۵).
تفسیر چاترجی از ناسیونالیسم در جوامع غیر اروپایی شامل سه مرحله است:
مرحلهی عزیمت. این مرحله به بازهای زمانی اشاره میکند که در آن جامعهی غیر غربی «با چارچوب دانش ایجادشده توسط اندیشهی خردگرایانهی پساروشنگری مواجه شده»، نسبت به تفاوت فرهنگی بین خود و غرب آگاه گشته، و اعتقاد مییابد که میتواند با استفاده از برخی ویژگیهای فرهنگ غربی پیشرفت کرده و حتی بر آن غلبه نماید (۱۹۸۶: ۱-۵۰).
مرحلهی مانور. «در این مرحله، اندیشهی ناسیونالیستی جهانِ نهادها و رویههای اجتماعی را به دو حوزهی مادی و معنوی تقسیم میکند». حوزه مادی قلمرو علم، فناوری، اقتصاد و دولتسازی است. در این حوزه، ناسیونالیسم غیراروپایی برتری غرب را به رسمیت شناخته، تسلیم آن میشود؛ دستاوردهای غرب را مطالعه و تکرار یا تقلید میکند. اما حوزهی معنوی حاوی نشانههای هویتی و فرهنگی است. و ناسیونالیسم غیراروپایی در این حوزه نیاز به «حفظ تمایز» دیده و اعلام استقلال میکند (۱۹۹۳: ۶). با این وجود، نباید چنین پنداشت که این حوزه دستخوش تغییر نمیشود. برعکس، اگر برداشت اندرسون از ملت، به عنوان یک جماعت تصوری، را ملاک بگیریم، اینجاست که آن تصور به وجود آمده و ملت متولد میشود (همان: ۶، ۱-۱۲۰؛ ۱۹۸۶: ۲-۴۱). چاترجی استدلال میکند که بنابراین مخاطب متون ناسیونالیستی این دوره «هم مردمی هستند که قرار است ملت را تشکیل دهند» و «هم اربابان استعماری». به عقیده وی، ناسیونالیسم غیراروپایی «پستی ادعایی مردم استعمارشده را رد میکند» و میخواهد اثبات کند که عقبماندگی خصلت ذاتی آنها نیست. بلکه، آنها میتوانند هم هویت فرهنگی خویش را حفظ کنند و هم مدرنیزه شوند. در نتیجه، بنا بر استدلال چاترجی، ناسیونالیسم غیر اروپایی دو ایدهی متناقض را دربرمیگیرد: ضداستعماری یا به چالش کشیدن سلطهی سیاسی غرب؛ و پذیرش پیشفرضهای فکری مدرنیته یا مبنای سلطهی استعماری (۱۹۸۶: ۳۰).
منبع. اوموت اؤزکریملی، نظریههای ملیگرایی، ۲۰۱۷، صص. ۲۰۰-۱۹۶.
@ilter
BY Hakkın Yolunda, Milletin Yanında
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/ilter/1724