tg-me.com/javadmogoei/181
Last Update:
روزنوشتهای سفر به لرستان/۲۶
روزنهم ۹۸/۱/۲۱ قسمت۳
سرصبحی سیدعماد زنگ زد؛ آخوند اهوازی.
زنگ زد گفت بیا اهواز اینجا کربلاست!
قلبم داغ شد.
در پلدختر باهم بودیم. بعد ۶ روز گفت باید برگردم اهواز کمک مردم.
رفتم کنار رودخانهی شهر. با یکی از سیلزدهها مصاحبه کردم. چقدر صادقانه حرف زد. اینکه ماشینهای شهرداری در شهر با بلندگو هشدار میدادند ولی ما جدی نگرفتیم!
مسعود دهنمکی پیام داد که میخواهد فیلم زندانیها را در پلدختر اکران کند. گفت جا ردیف کن. دمش گرم.
گلروبی خانه به خانه روستاها هنوز کار دارد، لکن در شهر نفسهای آخرش است. اما مردم غمزده بسته شدن جاده قدیم است. بخشی از درآمد مردم از مسافران گذری است.
جوانان شهر زیادند که بیکارند. آب پاکی را ریختم روی دستشان؛ جاده حالا حالا ساخته نخواهد شد.
امروز راه روستای چمحیدر بازشد. البته تا ۵۰۰ متریاش. بچههای بوشهر و کرج پیاده کوه را دور زدند و برایشان غذا بردند.
یکی از اهالی گفته بود دفعه برای من تیغ ژیلت بیارید!
سرظهر اتوبوس دانشجویان پزشکی شهید بهشتی تهران آمدند. سر راه اتفاقی دیدمشان. شام و ناهار خودشان راهم آورده بودند؛ کنسرو!
یک عروس و داماد دیگر پیدا کردم.
در روستای دمرود اَفرینه. ۱۵ کیلومتری معمولان؛
میلاد احمد پور و سحر خانم.
دختر عمو پسر عمو هستند.
کارت عروسی را پخش میکنند برای ۸ فروردین.
سیلِ ۵ فروردین عروسی را عقب میاندازد.
ناگهان سیل ۱۲فروردین...
نصفه جهیزه را آب برده.
نصف دیگر در گِل.
پینوشت:
دو عروس و داماد در پلدختر پیدا کردیم که سیل جهیزیههایشان را برده! شماره حساب دامادها را دادم که دوستان کمک کنند. برخی گفتند ما به خود شما میدهیم. لذا کمکهاتون به این عروس و داماد را بریزید به حساب خودم. تا سریعتر زندگی را از نو شروع کنند.
شماره کارت:۶۰۳۷۹۹۷۳۶۶۹۹۹۱۸۴
بانک ملی- جواد موگویی
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAE_4IcpN6Uv_wWL4xQ
BY جواد موگویی|حرف بیحساب
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283
Share with your friend now:
tg-me.com/javadmogoei/181