Telegram Group & Telegram Channel
jᎬᏞsᎪ sᏆᎾᏒᎽ
نفسمو بیرون دادم که بعد از چند دقیقه منو کشوند کنار و از حالت رقص خارج شدیم :تاکید میکنم لطفا خرابش نکن . سری تکون دادم:متاسفم دست خودم نبود‌ . همون لحظه یه خدمتکار سینی از نوشیدنی سمتم آورد یه گیلاس برداشتم . جک با نیشخندی گفت :جای تو بودم تستش نمیکردم .…
#باهم
پارت 10
السا
صبح با سردرد و سرگیجه عجیبی چشمامو آروم باز کردم و چندین بار پلک زدم تا دیدم بهتر بشه . با دیدن فضای اطرافم فهمیدم خونه خودم نیستم . ِروم تو جام نشستم . رو مبل یه پذیرایی نسبتا بزرگ بودم . نگاهمو چرخوندم که توی آشپزخونه یه مرد بود با بالا تنه برهنه . آروم بلندشدم و سمت آشپزخونه رفتم . با سرگیجه ای که داشتم با زحمت زیادی خودمو به آشپزخونه رسوندم که به محض رسیدنم برگشت و با من رو به رو شد:خوب خوابیدی ؟ تازه فهمیدم جکه ...گیج بودم هنوز انگار متوجه حالم شد که سمتم اومد دستشو سمتم دراز کرد که فوری دستشو پس زدم و گفتم:من اینجا چیکار میکنم؟جک:آروم باش دیشب بهت گفتم جای تو بودم نوشیدنیو نمیخوردم به حرفم گوش نکردی و خوردی حالت بد شد در واقع بیهوش شدی و منم آوردمت اینجا . احساس ضعف میکردم که انگار متوجه حال بدم شد و نزدیک اومد بذار کمکت کنم . با بی حالی خودمو عقب کشیدم که جدی شد:هیچ اتفاق مزخرفی قرار نیست بین من و تو رخ بده فقط میخوام کمکت کنم . آروم منو سمت صندلی هدایت کرد و نشستم که ظرف غذا گذاشت روی میز و مقابلم نشست ...من:سرم گیج میره . جک:بخاطر نوشیدنیه صبر کن . بلند شد و سمت یخچال رفت و یه لیوان از آب میوه پر کرد و روی میز گذاشت:بخور حالت بهتر بشه . با تردید دستمو سمت لیوان بردم که گفت:اونی که نباید میخوردیو خوردی حالا به این مشکوک میشی . یکم خوردم .. نگاهم بهش خیره بود که داشت غذا میخورد تازه متوجه تتو هاش شدم . آروم لب زدم:نمیدونستم تتو داری . همونطور که سرش پایین بود و مشغول خوردن بود به کارش ادامه داد و جوابی نداد که گفتم:واسه همین دستکش میپوشی؟ کلافه نگاهی بهم کرد:خیلی ذهنتو مشغول کرده؟ فقط بهش خیره بودم که خیلی جدی تر از همیشه گفت:ایرزومی، اینا ایرزومیه میدونی چیه؟ سری به نشونه نه تکون دادم که ادامه داد:درباره یاکوزا ها چیزی میدونی؟درباره رسم تتو ایرزومی؟ اینا نشونه ی شهامت و قدرت و مردونگیه مردیه که این تتو ها رو تحمل میکنه . با تعجب لب زدم:یاکوزا؟!فکر میکردم فقط عضو مافیای...حرفمو قطع کرد:نه تحت تعلیم یاکوزا ها بودم حالام تمومش کن کارای مهم تری داریم . چیزی نگفتم که بعداز غذاش بلند شد و رفت . هنوز تو آشپزخونه بودم و داشتم آبمیوه رو میخوردم که بعداز چند دقیقه اومد سمتم و لباساشو پوشیده بود:باید بریم . میبرمت خونت تا شب که بریم جای دیگه . من:باشه . بلند شدم و همقدم باهاش رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتاد... یکم نه گ شت سوالمو پرسیدم:اون نوشیدنی ...درباره اون بگو....همونطور که رانندگی میکرد:یادته تو پروندم چندتا مورد ازدخترایی بود که.....خودم بین حرفش اومد:آره کاملا . جک:مربوط به همین نوشیدنیه فقط قضیه تج*اوز نیست بعداز بیهوشی طولانی مدت اونا رو قاچاق میکردن . متعجب بهش خیره شدم:به کجا؟برایدچی؟جک:نمیدونم . من فقط تا همین حد میدونم چون کارای جزیی نمیکنم . سری تکون دادم :باید بیشتر دربارش بفهمم . جک:کمکت میکنم تا جایی که یادمه برای کشورای عربی ارسال میشدن و یه همچین چیزایی بود اما گفتم که خیلی پیگیرشون نبودم . چیزی نگفتم و توجهم به دستاش جلب شد که دیگه دستکش نپوشیده بود . بعداز رسوندن من خداحافظی کردیم و رفت و تاکید کرد که اگه حالم بدتر شد بهش زنگ بزنم . برگشتم سمت خونه و داخل رفتم از یخچال غذای دیشبمو درآوردم و گرم کردم . بعداز خوردن غذا یه دوش گرفتم و استراحت کردم .

جک
از اینکه گاف دادم و از گذشتم سر درآورد پشیمون بودم . با زنگ گوشیم ترمز کردم و جواب دادم:بله رئیس . جان:جک بهت تبریک میگم مثل همیشه مایه افتخارمی کنم. ببینم ترتیبشو دادی؟من:بله رئیس دقیقا همونطور که میخواستین ارتباطم باهاش داره نزدیک تر میشه . رئیس خیلی خوبه برای جلب اعتمادش نیاز نیست بیای شرکت یا توی برج بیای همین که تلفنی گزارش بدی کافیه . من:بله رئیس . تماسو قطع کرد که من فوری زنگ زدم به هیکاپ و با هاش قرار کاری گذاشتم . این یه کد بود



tg-me.com/jelsastory300year/17754
Create:
Last Update:

#باهم
پارت 10
السا
صبح با سردرد و سرگیجه عجیبی چشمامو آروم باز کردم و چندین بار پلک زدم تا دیدم بهتر بشه . با دیدن فضای اطرافم فهمیدم خونه خودم نیستم . ِروم تو جام نشستم . رو مبل یه پذیرایی نسبتا بزرگ بودم . نگاهمو چرخوندم که توی آشپزخونه یه مرد بود با بالا تنه برهنه . آروم بلندشدم و سمت آشپزخونه رفتم . با سرگیجه ای که داشتم با زحمت زیادی خودمو به آشپزخونه رسوندم که به محض رسیدنم برگشت و با من رو به رو شد:خوب خوابیدی ؟ تازه فهمیدم جکه ...گیج بودم هنوز انگار متوجه حالم شد که سمتم اومد دستشو سمتم دراز کرد که فوری دستشو پس زدم و گفتم:من اینجا چیکار میکنم؟جک:آروم باش دیشب بهت گفتم جای تو بودم نوشیدنیو نمیخوردم به حرفم گوش نکردی و خوردی حالت بد شد در واقع بیهوش شدی و منم آوردمت اینجا . احساس ضعف میکردم که انگار متوجه حال بدم شد و نزدیک اومد بذار کمکت کنم . با بی حالی خودمو عقب کشیدم که جدی شد:هیچ اتفاق مزخرفی قرار نیست بین من و تو رخ بده فقط میخوام کمکت کنم . آروم منو سمت صندلی هدایت کرد و نشستم که ظرف غذا گذاشت روی میز و مقابلم نشست ...من:سرم گیج میره . جک:بخاطر نوشیدنیه صبر کن . بلند شد و سمت یخچال رفت و یه لیوان از آب میوه پر کرد و روی میز گذاشت:بخور حالت بهتر بشه . با تردید دستمو سمت لیوان بردم که گفت:اونی که نباید میخوردیو خوردی حالا به این مشکوک میشی . یکم خوردم .. نگاهم بهش خیره بود که داشت غذا میخورد تازه متوجه تتو هاش شدم . آروم لب زدم:نمیدونستم تتو داری . همونطور که سرش پایین بود و مشغول خوردن بود به کارش ادامه داد و جوابی نداد که گفتم:واسه همین دستکش میپوشی؟ کلافه نگاهی بهم کرد:خیلی ذهنتو مشغول کرده؟ فقط بهش خیره بودم که خیلی جدی تر از همیشه گفت:ایرزومی، اینا ایرزومیه میدونی چیه؟ سری به نشونه نه تکون دادم که ادامه داد:درباره یاکوزا ها چیزی میدونی؟درباره رسم تتو ایرزومی؟ اینا نشونه ی شهامت و قدرت و مردونگیه مردیه که این تتو ها رو تحمل میکنه . با تعجب لب زدم:یاکوزا؟!فکر میکردم فقط عضو مافیای...حرفمو قطع کرد:نه تحت تعلیم یاکوزا ها بودم حالام تمومش کن کارای مهم تری داریم . چیزی نگفتم که بعداز غذاش بلند شد و رفت . هنوز تو آشپزخونه بودم و داشتم آبمیوه رو میخوردم که بعداز چند دقیقه اومد سمتم و لباساشو پوشیده بود:باید بریم . میبرمت خونت تا شب که بریم جای دیگه . من:باشه . بلند شدم و همقدم باهاش رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و راه افتاد... یکم نه گ شت سوالمو پرسیدم:اون نوشیدنی ...درباره اون بگو....همونطور که رانندگی میکرد:یادته تو پروندم چندتا مورد ازدخترایی بود که.....خودم بین حرفش اومد:آره کاملا . جک:مربوط به همین نوشیدنیه فقط قضیه تج*اوز نیست بعداز بیهوشی طولانی مدت اونا رو قاچاق میکردن . متعجب بهش خیره شدم:به کجا؟برایدچی؟جک:نمیدونم . من فقط تا همین حد میدونم چون کارای جزیی نمیکنم . سری تکون دادم :باید بیشتر دربارش بفهمم . جک:کمکت میکنم تا جایی که یادمه برای کشورای عربی ارسال میشدن و یه همچین چیزایی بود اما گفتم که خیلی پیگیرشون نبودم . چیزی نگفتم و توجهم به دستاش جلب شد که دیگه دستکش نپوشیده بود . بعداز رسوندن من خداحافظی کردیم و رفت و تاکید کرد که اگه حالم بدتر شد بهش زنگ بزنم . برگشتم سمت خونه و داخل رفتم از یخچال غذای دیشبمو درآوردم و گرم کردم . بعداز خوردن غذا یه دوش گرفتم و استراحت کردم .

جک
از اینکه گاف دادم و از گذشتم سر درآورد پشیمون بودم . با زنگ گوشیم ترمز کردم و جواب دادم:بله رئیس . جان:جک بهت تبریک میگم مثل همیشه مایه افتخارمی کنم. ببینم ترتیبشو دادی؟من:بله رئیس دقیقا همونطور که میخواستین ارتباطم باهاش داره نزدیک تر میشه . رئیس خیلی خوبه برای جلب اعتمادش نیاز نیست بیای شرکت یا توی برج بیای همین که تلفنی گزارش بدی کافیه . من:بله رئیس . تماسو قطع کرد که من فوری زنگ زدم به هیکاپ و با هاش قرار کاری گذاشتم . این یه کد بود

BY ❄jᎬᏞsᎪ sᏆᎾᏒᎽ ❄


Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280

Share with your friend now:
tg-me.com/jelsastory300year/17754

View MORE
Open in Telegram


jᎬᏞsᎪ sᏆᎾᏒᎽ Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

What Is Bitcoin?

Bitcoin is a decentralized digital currency that you can buy, sell and exchange directly, without an intermediary like a bank. Bitcoin’s creator, Satoshi Nakamoto, originally described the need for “an electronic payment system based on cryptographic proof instead of trust.” Each and every Bitcoin transaction that’s ever been made exists on a public ledger accessible to everyone, making transactions hard to reverse and difficult to fake. That’s by design: Core to their decentralized nature, Bitcoins aren’t backed by the government or any issuing institution, and there’s nothing to guarantee their value besides the proof baked in the heart of the system. “The reason why it’s worth money is simply because we, as people, decided it has value—same as gold,” says Anton Mozgovoy, co-founder & CEO of digital financial service company Holyheld.

Unlimited members in Telegram group now

Telegram has made it easier for its users to communicate, as it has introduced a feature that allows more than 200,000 users in a group chat. However, if the users in a group chat move past 200,000, it changes into "Broadcast Group", but the feature comes with a restriction. Groups with close to 200k members can be converted to a Broadcast Group that allows unlimited members. Only admins can post in Broadcast Groups, but everyone can read along and participate in group Voice Chats," Telegram added.

jᎬᏞsᎪ sᏆᎾᏒᎽ from us


Telegram ❄jᎬᏞsᎪ sᏆᎾᏒᎽ ❄
FROM USA