Telegram Group Search
اونقدری که من برای غمگین نشدن ازت تلاش کردم، خودت برای غمگین نکردنم تلاش نکردی.
بنده بسیار آدم «میدانستم زهر است و چشیدم» ای هستم.
جواب همه نیستی ها در حال حاضر چون زندگی خیلی سخت تر شده هستش.
‏قبانی رو ببین؛ میگه بانو جان! من تمام‌وقت مشغول «عاشق تو بودن»ام. نه عیدی، نه مرخصی‌ای هیچی. بعد دلیلشو میگه؛ «فانت جمیلة جدا، والوقت ضیق جدا»، تو بسیار زیبایی، و وقت بسیار تنگ است.
دارم یه‌ترانه‌ی عربی گوش میدم. میگه نامه‌هامونو زیر و رو کردم و دلم گرفت. همیشه قبل از اینکه بگی «حالت چطوره» میگفتی دوستت دارم، اما الان «حالم چطوره»؟ اصلا نمیدونی.
دوستان کسی از گل و گیاه سر در میاره؟ چند وقته پژمرده‌ام.
موقعیت: دلم برای آدمای گذشته تنگ میشه بعد با خودم مرور می‌کنم که چی‌شد کنار گذاشتم، آروم میشم و اونا دوباره تو قلبم به مردنشون ادامه میدن.
می‌خندم، که فکر کنی غم زیاد نیست.
سلام بر آنان که زخم های ما را دیدند و تبر به دست نگرفتند؛ که خم شدند و آن ها را بوسیدند.
من تو هیچ زمینه‌ای از زندگیم موفق نبودم. نه تو درس، نه عاشقی، نه کار و نه حتی هنر. همیشه درگیر ملال و دلزدگی بودم. تو کلاس درس مدام ساعتم رو نگاه میکردم، رو نیمکت پارک مدام به خودم میگفتم کی این دختره دهنش رو میبنده. گاهی حس میکنم تار و پود بدنم از بی‌حوصلگی تشکیل شده.
شده تا حالا حس کنین یک چیزی درونتون بوده که دیگه نیست؟ یک موجود بالنده که ساکن شده، یک پرنده که دیگه نمیپره، یک صدا که دیگه شنیده نمیشه، یک ستاره که سوسو نمیزنه، یک نبض که هرچی میگیری پیدا نمیشه.
حس میکنم درون من یک کودک بوده که از بس ندیدمش مرده.
‏پارتنر داشتن خیلی جالبه، مثلاً یکی هست که چون داری تلاش میکنی هر روز صبحونه بخوری بهت افتخار می‌کنه.
نمیدونم شما هم گاهی تجربه کرده اید یا نه؛ یک حالتی از سر در گمی همراه با سر در گریبانی رو میگم که در آن ناراحت هستی، به خودت میگی اوضاع که خوبه چرا ناراحتی؟ خودت جواب میدی که خوبه ولی این، اون خوبی نیست که من میخوام بعد خودت هم نمیفهمی خودت چی میگی.
خودت را ذره‌ذره از همه چیز تهی کردی تا قلبت را سبک‌تر کنی و حالا فضایی خالی در سینه‌ات سنگینی می‌کند که هرگز نمی‌توانی از آن رها شوی.
2024/06/24 08:14:47
Back to Top
HTML Embed Code: