Telegram Group Search
💢تعبیر اشتباه از تعادل بین کار و زندگی و حلقه گم شده‌ آن!

✍️ ایوب موحدزاده

تعادل کار و زندگی یکی از مولفه‌های مهم #جبران_خدمت در کنار #سیستم_حقوق_ودستمزد است. مولفه‌ای که تحقیقات نشان می‌دهند منجر به هم‌افزایی در رضایت زندگی می‌شود. با مطالعه ادبیات داخلی و خارجی #تعادل_کار_و_زندگی، با تعبیر اشتباهی بر می‌خوریم و آن یکسان دیده شدن کمیت و کیفیت «کار» با «زندگی» است (شکل1). تعادلی افسانه‌ای و غیرواقعی که به ظاهر متعادل و جذاب است، اما وقتی دقیق‌تر به این شکل افسانه‌ای می‌نگریم درخواهیم یافت که «کار» مساوی با کل زندگی تعریف شده است؛ درحالیکه کار بخشی از زندگی است، نه برابر آن، و به این ترتیب هرگز نمی‌تواند با زندگی متعادل شود.از سوی دیگر افرادی نیز هستند که در محیط کار بیشتر احساس خرسندی می‌کنند تا در زندگی شخصی. افرادی که بدلیل منازعات خانوادگی، جدایی و... تلاش دارند با تعبیر اشتباه از شکل1 دایره زندگی را کوچکتر از دایره کار کنند که این خود محل نقد زیادی است.
 
از آنجایی که کار بخشی از زندگی‌ست تصورِ منفک بودن آنها خطاست. شکل صحیح و ایده‌آل تعادل، هم وزن بودن حلقه «خود» با دیگر بخش‌های زندگی‌ست. به این معنا که باید ابتدا خودمان به یک آرامش درونی و نسبی شخصی برسیم سپس بدنبال تعادل سایر بخش‌ها باشیم (شکل2). نکته حائز اهمیت این است که بعضاً خرسندی شخصی زمانی حاصل می‌شود که حلقه «خود» بیشترین همپوشانی و همبستگی را با خانواده، کار و غیره داشته باشد. به عبارت دیگر هرقدر اهداف و تمایلات شخصی با دنیای بیرون (کار، همسر، دوستان و...) همسوتر باشد، تعادل با کیفیت‌تری خواهیم داشت.
اگر با همه بخش‌های زندگی به طور مساوی رفتار کنیم، می‌توانیم یک شغل کامل، خانواده‌ای شاد، سرگرمی‌های لذت بخش، دوستانی همراه و خیلی چیزهای دیگر داشته باشیم. شکل 2 شکل ایده‌آل و خوبی است، اما به ندرت کسی می‌تواند تعادل مذکور را بدست آورد یا برای مدت طولانی حفظ کند چراکه رسیدن به آن نیازمند تلاش زیاد و تقریباً غیرممکن است.
 
از آنجایی که زندگی و اجزای تشکیل دهنده آن به طور پیوسته در نوسان است، رسیدن به درجه‌ از برابری برای همه حلقه‌ها بسیار دشوار بوده؛ لذا بهتراست بجای تلاش برای ایجاد تعادل ریاضی بین آنها(شکل2)، سعی کنیم اثرات منفی هر بخش را بر روی سایر حلقه‌ها به حداقل برسانیم. شکل3 شکل واقعی‌تر و مبین وضعیت فعلی ما است؛ یکی از دلایل شکست برنامه‌ سازمان‌ها برای #تعادل_کار_زندگی این است که سازمان‌ها با پیش فرض شکل 1 برنامه‌های خود را پیشنهاد و پیاده‌سازی می‌کنند؛ در حالی‌که باید با پذیرفتن شکل3 درجهت رسیدن به شکل 2 حرکت کنند. فراموش نکنیم که ترازوی زندگی بجای دو کفه دارای چندین کفه هست و تعادل و هارمونی بین آنها بسیار اهمیت دارد.
 
در گیرودار زندگی حلقه‌ای که به بوته فراموشی سپرده شده «فردیت خودمان»است؛ در واقع کفه ترازوی دنیای بیرون (کار،خانواده، دوستان و...) بسیار سنگین‌تر از کفه دنیای درون است. بالندگی فردیت خود(دنیای درون) و همزمان ایجاد تعادل منطقی بین حلقه های کار، خانواده، دوستان و...(دنیای بیرون) نقش حیاتی در شادکامی و زیستن با کیفیت در این دنیای کوتاه را دارد.
 
نکته پایانی: ترازوی سنجش تعادل در زندگی باید چند کفه داشته باشد تا تمامی بخش‌های زندگی بخصوص «خود» را مورد توجه قراردهد. در غیر اینصورت در پایان خط با بخشی از خودِ تنهای خود روبرو می‌شویم که تماماً برای دیگری وقت صرف کرده است. پس بهتر است حلقه‌های زندگی‌مان از جمله کار را درک، ارزش آن‌ها را برای خود تعیین و سپس بین آنها تعادل برقرارکنیم.
💢 چه کنیم که مدیر ما متوجه ارزش کارمان شود؟

ار کردن در شغلی که هیچ‌کس متوجه تلاش‌های شما نمی‌شود، جالب نیست. وقتی به کار شما توجهی نمی‌شود، چطور می‌توانید تلاش‌های خود را برجسته کنید؟ با چه کسی باید این کمبود را در میان بگذارید؟ و اگر وضعیت تغییر نکند، چقدر باید در این کار باقی بمانید؟

آنی مک کی، نویسنده‌ی کتاب چگونه در محیط کار شاد باشیم؟ در این خصوص می‌گوید:
هیچ چیز بدتر از این نیست که در محیط کار خود احساس کنیم نادیده گرفته شده‌ایم. همه‌ی ما این نیاز انسانی را داریم که بابت تلاش‌هایمان از ما قدردانی شود. عدم توجه همکاران، نوعی احساس عدم تعلق به محیط را در ما ایجاد می‌کند.

وقتی نادیده گرفته می‌شوید، در خصوص پیشرفت کاری خود هم نگرانی‌هایی خواهید داشت. با این حال می‌توانید وضعیت موجود را تغییر دهید. راه‌های زیادی وجود دارد تا افراد دیگر به ارزش کار شما پی ببرند. در ادامه به معرفی این روش‌ها خواهیم پرداخت:

📌 واقع بین باشید
قبل از هر عملی از خود بپرسید که چه میزان قدردانی از مدیر یا همکاران خود انتظار دارید؟ واقعیت این است که در فضاهای کاری، افراد بسیار مشغول‌تر و گرفتارتر از آن هستند که حواسشان به ارزش کار شما باشد.

📌با مدیر خود صحبت کنید
چنانچه تلاش‌های شما در محیط کار نادیده گرفته می‌شود با مدیر خود وارد مذاکره شوید. مذاکره در این خصوص با بعضی مدیر‌ها ساده‌تر است. به‌طور میانگین، بیشتر مدیر‌ها به نیازهای انسانی کارکنان خود توجهی ندارند! چنانچه مدیر شما هم جزو این دسته قرار می‌گیرد، این نکته را به خاطر بسپارید که قرار نیست وی را تغییر دهید. بلکه می خواهید گفتگویی درباره‌ی عملکرد خود با او داشته باشید.

📌حضور خود در تیم را افزایش دهید
چنانچه یک تیم را مدیریت می‌کنید باید کار و ارزش آن را به اعضای تیم توضیح دهید. در زندگی روزمره‌، ممکن است مدیر و همکارانتان از جزئیات کار تیمی شما مطلع نباشند. از این رو پیشنهاد می‌شود که در یک زمان مناسب با مدیرتان در خصوص اهداف تیم صحبت کنید و پیشنهاداتی درباره‌ی بهتر شدن روند از او بخواهید.

📌از تلاش‌های دیگران قدردانی کنید
یکی دیگر از مواردی که به شکل دوگانه‌ای عملکرد شما را مورد توجه قرار می‌دهد، قدردانی و تحسین دیگران است. چرا که وقتی متوجه کار درست و خوب دیگران می‌شوید، فرهنگ قدردانی را در سازمان خود مرسوم می‌کنید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرق یه آدم هنرمند با بقیه فقط دیدگاه متفاوته، همین.🤩
🖍 چند راه کلیدی رابرت کیوساکی برای استقلال مالی

🌻 ۱. مسولیت پذیر باشید

🌸 هر انتخاب شما عواقب خاص خود را دارد، که برخی از آنها ممکن است موجب صدمه ای برگشت ناپذیر به ثروتتان شود. از این رو، شما باید مسئولیت کامل را برای تضمین آینده مالی خود قبول کنید. بدانید که هر تصمیم گیری و انتخاب شما در زندگی امروزتان در زندگی فردای شما نیز تاثیر گذار خواهد بود. بنابراین ضروری است که تمام تصمیم گیری های مالی، خرید و هزینه های خود را در چارچوب اهداف بلند مدت مالی خود ارزیابی کنید.

🌻 ۲. مخارجتان را کنترل کنید

🌸 ما در جهان مصرف کننده محوری زندگی می کنیم که در آن بطور مداوم ملزم به صرف هزینه هستیم. عادات خرج کردنتان یکی از دلایل اصلی است که قادر نیستید اینده مالی خود را به اسانی تضمین کنید. هزینه هایتان را پیگیری کنید و قبل از پرداخت هر گونه هزینه دو مرتبه فکر کنید. انجام این کار در ابتدا سخت خواهد بود به خصوص اگر شما مستعد ابتلا به هزینه های غیر قابل کنترل هستید ولی اینجاست که شما یاد میگیرید که چگونه مخارجتان را مدیریت کنید.و از آن به بعد به راحتی اب خوردن در حال حرکت به سمت دستیابی به استقلال مالی خواهید بود

🌻 ۳. داشتن یک منبع درآمد ضروری است

🌸 ایجاد یک بودجه و زندگی در محدودیت های مالی برای دستیابی به استقلال مالی در زندگی شما بسیار مهم است. این بودجه به شما مسیری را نشان می دهد که شما در ان مسیر مدیریت درآمد و کنترل هزینه های خود را انجام دهید. در مدت کوتاهی بودجه به شما حس مسولیت پذیری می دهد. اگر می خواهید امور مالی شخصی خود را تضمین کنید، بودجه ابزاری برای دستیابی به این ضمانت به شما ارائه می کند.

🖍 ده راه کلیدی رابرت کیوساکی برای استقلال مالی

🌻 ۴. در ابتدا برای خودتان خرج کنید

یکی از شیوه های اساسی و کلیدی برای رسیدن به آزادی مالی این است که به جای کار برای یک بانک یا شرکت کارت اعتباری برای خودتان کار کنید. یاد بگیرید اول به خودتان پرداخت کنید قبل ازاینکه شخص دیگری به شما پرداخت کند. با این کار شما به دو چیز می رسید: خودتان را غنی تر کرده و از فقیرتر شدن قاصله می گیرید. با صرفه جویی امروزدرپولتان می توانید سرمایه گذاری فردایتان را تضمین کنید و این تضمین استقلال مالی شما را در بر خواهد داشت.
اینم یادتون بدم، به درد همه میخوره

سایت "ifixit.com" یک سایت خارجیه
که خیلی خیلی کاربردی و عصای دسته،
توی این سایت میتونی هر چیزی که توی خونه یا محل کار خراب شده رو تعمیر کنی، مثلا موقع سفر ماشینتون خراب میشه و کسی کنارتون نیست؛
این سایت به دادتون میرسه.
به این شکل که هر چیزی که خراب شده رو تو این سایت سرچ می کنید
اونم از ابتدا تا انتهای کار تعمیر (صفر تا صد) رو با تصویر و مرحله به مرحله به شما توضیح میده حتی درجه سختی نوع تعمیر رو هم به شما میگه
به درد خیلی از مشاغل و حرفه ها میخوره!

Join → ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@drebusiness
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتخاب تو کدومه؟؟؟
نیمه خالی لیوان یا نیمه پر؟!!

💠جیم ران، میلیاردر خودساخته ای که حتی پولی برای کلوچه خریدن نداشت!

🔸او در یکی از روستاهای آمریکا بزرگ شد و تنها ٢ مهارت داشت، دوشیدن شیر گاو و علف زنى!
در سن ۲۵ سالگی در حالى که اوضاع مالى بسیار بدى داشت، یک روز با دختر کلوچه‌فروشی برخورد کرد. دختر کلوچه‌فروش با چهره‌اى معصوم از او خواست تا کلوچه بخرد، فقط ٢ دلار: "2 دلار که پولى نیست، خواهش می‌کنم بخرید..."

جیم ران دلش به حال او سوخت و تصمیم گرفت بخرد، اما ناگهان به یاد آورد که ٢ دلار هم ندارد...
چاره‌اى نداشت جز این‌که دروغ بگوید و با عجله پاسخ داد: "من الان در خانه خیلی از همین کلوچه‌ها دارم که هنوز خورده نشده‌اند، ممنونم".
دختر کوچولوى کلوچه‌فروش با ناامیدى تشکر کرد و به راه خود ادامه داد و رفت...

اما انگار راهى را جلوى پاى جیم ران گذاشت، جیم بعد از آن بسیار ناراحت بود و فکر می‌کرد، مدام خود را سرزنش می‌کرد که: "چرا؟ چرا نباید ٢ دلار داشته باشم؟! من دوست داشتم دل آن دختر را شاد کنم، چرا ٢ دلار نداشتم؟"
در همان حال که با خود حرف می‌زد ناگهان تصمیمى گرفت و با نداى بلند اما از درون فریاد زد: "من دیگر نمی‌خواهم به این شکل زندگى کنم که به خاطر ٢ دلار مجبور باشم دروغ بگویم!"

چند روز بعد جیم، مردى را دید که زندگى‌اش به واسطه‌ی او متحول شد... آن مرد "شوف" نام داشت و فقط این سوالات را از جیم پرسید:
شوف: چقدر پول در ۵ سال گذشته پس‌انداز کرده‌ای؟
جیم: صفر...
شوف: پس دوباره ۵ سال گذشته را تکرار نکن. بیشتر روی خودت کار کن تا در شغلت! اگر سخت به شغلت مشغول باشى فقط می‌توانی گذران زندگی کنی، که خب بد هم نیست... ولی اگر سخت روی خودت کار کنی، می‌توانی ثروت عظیمى بسازی که خیلی بهتر است...

بعدها جیم شروع به کسب مهارت در فروش و فروشندگی کرد. مهارت بعدی که خود جیم ران می‌گوید ثروت زیادی از این طریق به دست آورد و ثروت و درآمدش را چندین برابر کرد این بود: "یاد گرفتم چگونه آدم‌ها را در کنار یکدیگر جمع کنم و به آن‌ها یاد بدهم در کنار هم کار کنند."

او برای سال‌های متوالی به عنوان بهترین سخنران آمریکا انتخاب شد. سمینارهای او زندگى افراد زیادى را متحول کرد؛ افرادى چون: برایان تریسى، آنتونى رابینز و جک کانفیلد...
🌈
🔕دو دقیقه وقتتون رو میگیره، زیباست
يه بچه فيل رو براي مدتي با يه طناب به يك درخت بستند...
چون اون بچه فيل، ضعيف بود هر چقدر تلاش مي‌كرد نمي‌تونست خودش رو آزاد كنه...
وقتي بچه فيل دست از تلاش برداشت و پذیرفت كه نمي‌تونه خودش رو نجات بده، طناب رو باز كردن و آزادش كردن...
چند سال بعد وقتي اون بچه فيل بزرگ و قوي شد دوباره اون رو به همون درخت بستن...
با وجود اينكه حالا فيل به راحتي مي‌تونست طناب رو پاره و خودش رو آزاد كنه، اما هيچ تلاشي براي آزادي نمي‌كرد...
چون وقتي در بچگي با اين موقعيت روبرو شده بود، با وجود تلاش بسيار، نتونسته بود خودش رو نجات بده، بنابراين دچار درماندگی شده بود...
✔️ به اين حالت مي‌گن «درماندگي آموخته شده»

اين داستان در مورد يه بچه فيل بود، ولي بسياري از ما آدم‌ها هم مثل اين فيل در زندگي چسبیديم به اين ترس و باور غيرمنطقي كه نمي‌تونيم كاري انجام بديم، چرا كه ما قبلاً يك بار شكست خورديم و اين باور مانع حركت ما به سمت پيروزي در زندگيه...

💥 خودتون رو به یک جهان کوچیک محدود نکنین. مرزهای محدود ذهنی، ترس‌ها . باورهای غیرمنطقی خودتونو بشکنین و قلمرو زندگیتونو وسعت ببخشید.
فراموش نکنید که آرامش، خوشبختی و موفقت شما در زندگی دقیقاً به اندازه‌ی وسعت افکار شماست... ✌️
✔️ می‌خواهم شاگرد مکانیک شوم

با الفاظى شبيه به اينكه "هيچى نمي‌شوى، كودن ..."
از دبيرستان تيزهوشان، علامه حلّى معروف اخراج شد،

پدر و مادر يك هفته پشت در مدير مدرسه البرز نشستند تا آقاى دزفوليان رخصت داد تا نوجوان را ببيند:

معدل ١١ نشان مي‌دهد كه درس را كه رها كرده‌اى، واضحاً هم اعلام كرده‌اى كه مي‌خواهى شاگرد مكانيك بشوى تو ميكانيكى محل، چرا؟

درس را دوست ندارم.
جاى درس تو اين ماه‌ها چه كرده‌اى؟
برنامه نويسى
آقاى مسگرى! يك مسأله برايش طرح كنيد كه برايش كدنويسى كند.
يك ربع بعد:
آقاى مدير! من برگۀ اين پسر را كه تصحيح مي‌كنم، ميبينم كه اين بچه نابغه است، ثبت نامش كنيد (عليرغم اينكه مدرسه البرز شرط معدل ١٧ داشت).
پسرجان! من به اعتبار خودم ثبت‌نام مشروط می‌كنم تو را، آبروى من را نبرى.
پسر اخراجى علامه حلى، با رتبه دورقمى، مكانيك دانشگاه صنعتى شريف قبول مي‌شود و رتبه يك كنكور ارشد همانجا به رشتۀ ام بى اى مي‌رود.

"روزى در اوج موفقيت‌هاى تحصيلى دانشگاهى، برگه برنامه نويسى را پيدا كردم كه آقاى مسگرى به عنوان آزمون ورودى از من گرفته بود، سؤال درباره حركت مهره اسب شطرنج از نقطه آ به نقطه ب بود ولى در نهايت تعجب فهميدم كاملاً غلط حل كرده بودم! به هر زحمتى بود مسگرى را پيدا كردم؛ ازش پرسيدم با اينكه اين مسأله را اشتباه كد زده بودم ولى شما اعلام كرديد اين بچه نابغه است، چرا؟

من را به ياد آورد و خنديد و گفت: آقاى دزفوليان بهم گفته بود اين بچه غرورش شكسته شده در مدرسه قبلى، هر طور برگه‌اش بود مهم نيست، تو بلند جلوى خودش و پدر و مادرش بگو كه "نابغه" است؛ او نياز دارد دوباره برخيزد وگرنه شاگرد ميكانيك مي‌شود.

پی نوشت:
من این خاطره را در یک مبارک سحری، شخصاً از محمدرضا شعبانعلى شنیدم، وقتی به انتهای خاطره رسید، بغض کرد و گریست و من نیز گریستم؛ به یاد تمام کسانی که بزرگوارانه پای رویای کودکان و نوجوانان سرزمینشان ایستادند.

✍️:علیرضا شیری
💢آیا شما ضداولویت دارید؟
مجتبی لشکربلوکی

پروفسور پیتر دراکر را احتمالا بشناسید و یا دست کم نامش را شنیده باشید. ادبیات مدیریت مدرن با او شروع می شود. مجله بیزنس ویک او را «ماندگارترین متفکر مدیریت زمان ما» نامیده. بگذریم. او از مفهومی در آموزه هایش استفاده می کند که تقریبا معادل فارسی مناسبی برای آن نمی توان یافت.
همه ما با اولویت و اولویت بندی آشنا هستیم که ترجمه کلمه Priority است. اما او از واژه posteriority در آموزه هایش استفاده می کند که هر چند در فارسی می توان معادل هایی برایش پیدا کرد. اما شاید بد نباشد که فعلا اول تعریفش کنیم بعد واژه برایش پیشنهاد کنیم.
او می گوید هر کسی (مثلا مدیر ارشد سازمان/کشور) باید برای خودش فهرستی از اولویت ها داشته باشد. امروزه این حرف او بدیهی است. اما در کنارش می گوید هر کسی باید فهرستی از کارهای که نمی خواهد انجام دهد یا کارهایی که می خواهد کنار بگذارد هم داشته باشد. که شاید بد نباشد به آن بگوییم: ضداولویت ها یا اولویت های معکوس. (یادآوری: واژه اولویت معکوس را وام دار اردلان لقائی از نشریه ترجمان هستم)

برخی امور هستند که باید در اولویت قرار بگیرند و منابع محدودمان (زمان، انرژی، پول، اعتبار اجتماعی و بهترین افرادمان) را به آن تخصیص دهیم. خُب! تا اینجا مشکلی نیست. اما مساله این است که همه آن ها که گفتیم محدودند: هم زمان، هم انرژی، هم پول و هم اعتبار اجتماعی و هم بهترین افراد. اینجاست که شما باید ضد اولویت های تان را هم مشخص کنید. تا منابع محدودتان آزاد شود برای اولویت ها. بدون ضد اولویت ها صحبت کردن در مورد اولویت ها یک شوخی زشت است. یک بار دیگر برگردید و این جمله را بخوانید!

حالا این ضد اولویت یعنی چه؟ یعنی فهرستی داشته باشیم از این سه مورد:
◻️کارهایی که باید متوقف کنیم.
◻️کارهایی که هرگز شروع نمی کنیم.
◻️کارهایی که به صورت استراتژیک به تعویق می اندازیم.

دقت کنید نه اینکه این موارد بالا بد هستند، اگر بد بودند که اصلا نیاز به تصمیم نبود. مساله این است که احتمالا کارهایی که باید متوقف کنیم، توجیحاتی برای ادامه دارند. کارهایی که شروع نمی کنیم هم به ما چشمک می زنند و دلبری می کنند، و کارهایی که به تعویق می اندازیم هم جذابیت هایی دارند اما ما تصمیم می گیریم برای آن که به اولویت هایمان برسیم لازم است که برخی امور را کنار بگذاریم.

بگذارید مثالی بزنم وقتی شما برنامه توسعه یک کشور را می خوانید و 1261 آرزو، ایده، برنامه، خواسته، هدف، در آن دیده می شود و تقریبا همه را راضی کرده است، بدون آن که معلوم شود کدام موارد حیاتی است یعنی اینکه شما ضداولویت های روشن ندارید بنابراین اولویت هایتان عملا بی فایده و غیرزهردار است.

یا وقتی یک مدیر سازمان در سال جدید 15 اولویت اعلام می کند که هر کدام فیل افکن است از جمله اینکه در سال جدید هم مهندسی مجدد کنیم و هم به سمت تعالی حرکت کنیم و هم صادراتی شویم و هم با سه شریک تجاری، برای اولین بار همکاری استراتژیک کنيم و هم اینکه در کل کشور شبکه فروش مویرگی راه بیاندازيم و هم... این یعنی اینکه ایشان در عمل اولویت ندارد!

⭕️تجویز راهبردی
جالب این جاست که خیلی وقت ها مساله در تشخیص اولویت ها نیست همه ما کمابیش می فهمیم که مهم ترین امور چیستند. مساله معمولا جای دیگری است. به قول پیتر دراکر مهم ترین چیز در مورد اولویت ها و ضد اولویت ها، بصیرت (تحلیل هوشمندانه) نیست، بلکه جسارت (انتخاب شجاعانه) است.
خودم سالانه اولویت ها و اهدافم را می نوشتم. اما در سال جدید ضد اولویت ها هم به سند اهداف و اولویت های سالانه ام راه پیدا کرد. پیشنهاد می کنم شما هم چنین کنید. بدون ضد اولویت ها، اولویت ها معنادار نیستند!
💢نمی‌توان مدیریت را در مدت کوتاهی آموخت!

🔸مدیران اغلب اوقات پیش از داشتن هر گونه آمادگی، پا به دنیای پر رمز و راز مدیریت می‌گذارند. گاهی این اتفاق از روی اجبار می‌افتد. برای مثال به‌دلیل ترک یکی از اعضای کلیدی و مهم از سازمان بلافاصله سازمان به فکر جایگزین کردن می‌افتد و کارمند جوان و بی‌تجربه‌ای را انتخاب می‌کند.

🔸با این حال نمی‌توان مدیریت را در مدت کوتاهی آموخت، زیرا کیفیت مدیریت به میزان شناخت مدیران از خود و مدیریت بستگی دارد. متاسفانه، بسیاری از مدیران بیشتر دوست دارند مورد توجه قرار بگیرند تا اینکه سطح کیفیت مدیریت خود را ارتقا دهند و بیشتر به مدیریت تمایل دارند به جای اینکه به فکر بهبود کارهایی باشند که از پس انجام آن به خوبی بر نمی‌آیند.

🔸در ادامه به بررسی چهار اشتباه متداولی می‌پردازیم که بسیاری از مدیران مرتکب می‌شوند.

1⃣ اکثر مدیران کنترل کردن را با اختیار دادن به دیگران اشتباه می‌گیرند. مدیریت از نظر بیشتر افراد به معنای دستور دادن به دیگران است. اما مدیران واقعی امر و نهی کردن به دیگران را فقط اتلاف وقت می‌دانند و ترجیح می‌دهند تا زمان خود را صرف تشکیل گروه‌هایی کنند که به آنها اعتماد داشته و می‌دانند که از عهده مدیریت کارها بر می‌آیند.
یک مدیر موفق شخصی نیست که تمام افراد همیشه از او درخواست کمک کنند بلکه نسبت به تشکیل تیم‌ها آگاهی و اطلاعات کافی دارد و از افراد توانا و با استعداد دیگر به‌منظور تمرکز و یافتن راه‌حل برای مسائل مهم کمک می‌گیرد.

2⃣ برای بسیاری از مدیران عنوان بیشتر از نیازمندی‌های شغل دارای اهمیت است. بیشتر مدیران به عبارت "من مدیر هستم به همین دلیل باید به حرف‌هایم گوش دهید." تکیه کرده و پافشاری می کنند.
متاسفانه، اکثر مدیران بیشتر به سرپرست، معاون یا مدیرعامل شدن اهمیت می‌دهند و مسائل سطحی برایشان اهمیت بسیاری دارد برای مثال می‌خواهند نامشان روی در اتاق مدیریت دیده شود، منظره دفتر کارشان عالی باشد، نامشان در لیست اسامی پیشنهادهای کاری، نفر اول باشد و در ازای انجام کارها و وظایفی که به عهده دارند پاداش‌های کلان دریافت کنند. اما مدیران حقیقی به چنین مسائل پیش پا افتاده‌ای اهمیت نمی‌دهند.

3⃣ مدیران با اینکه نسبت به دیگران کمتر کار می‌کنند اما انتظاراتشان از هر فرد دیگری بیشتر است. جالب است افراد زمانی که فقط یک کارمند ساده هستند عاشق مقام مدیریت هستند و جالب‌تر اینکه به محض مدیر شدن ناگهان این احساس به آنها دست می‌دهد که باید کمتر از دیگران زحمت بکشند و ضمنا انتظار حقوق، تعطیلات بیشتر و همچنین رفتارهای متفاوتی را از سوی دیگران دارند.
اما مدیران واقعی به محض مدیر شدن سخت‌تر از گذشته کار می‌کنند، به موقع و پیش از سایر کارمندان در محل کار حاضر می‌شوند و آخرین فردی هم هستند که آنجا را ترک می‌کنند.

4⃣ بیشتر مدیران رفتاری مشابه رفتار مدیران خود دارند. هیچ مدرسه عملی برای یادگیری نکات مدیریتی در دسترس نیست. کلاس خاصی هم در مقطع متوسطه، دبیرستان یا حتی دانشگاه برای آموزش مباحث مدیریتی وجود ندارد. بلکه مهارت‌های مدیریتی از مدیری به مدیر دیگر منتقل می‌شود و بسیاری از افرادی که پا به عرصه مدیریت می‌گذارند رفتاری مانند مدیرانشان با دیگران دارند. 
با این حال مدیران واقعی، اغلب روش‌هایی را به‌کار می‌برند که مدیرانشان برای مدیریت استفاده می‌کردند. به تاکتیک‌هایی که دارای انگیزه بوده فکر می‌کنند و تاکتیک‌های دارای نقص را هم بررسی کرده سپس بر اساس تجارب خود، درباره چگونگی مدیریت اطرافیان تصمیم‌گیری می‌کنند.
آنها دائما به فکر افزایش مسوولیت پذیری در کارمندان و یافتن راه‌هایی برای تقویت کارآیی خود هستند.

منبع: Forbes
.
🔔 استفان کاوی نویسنده یکی از پرفروشترین کتابهای رشد فردیِ جهان (7 عادت مردمان موثر) و یکی از بزرگترین مربیان موفقیت دنیا یه جمله معروف داره:

💎 میگه: من نتیجه‌ شرایط نیستم، من محصول تصمیماتم هستم

📌 اون معتقده آدمها دو دسته بیشتر نیستن

1️⃣ دسته اول آدمهایی هستن که احساس میکنن همه چی از قبل نوشته شده و تلاششون بی نتیجه‌ست و اونها هم محصول شرایط هستند و کاری از دستشون برای تغییر شرایط برنمیاد

🤷‍♂️ اینجور آدما چون خودشون رو هیچ کاره میدونن و فکر میکنن قلم دست یکی دیگه‌ست
😫 همیشه جوری وانمود کنن که قربانی تصمیمات دیگران هستن
😔 موفقیت دیگران رو به مسائلی مثل ارث و شانس و پارتی نسبت میدن و بخاطر ناکامی هاشون، خودشون رو دلداری میدن و میگن ما اینجا حیف شدیم
🤨 اگه تو آمریکا به دنیا میومدیم الان به جای ایلان ماسک و جف بیزوس، ثروتمندترین انسان روی زمین بودیم!
🎭 چون همیشه در حال بازی کردن نقش قربانی هستن، واقعا باورشون میشه هیچ نقش دیگه ای تو زندگی نمیتونن بازی کنن.
مثل بعضی از این هنرپیشه ها میشن که یه عمر نقشهای یه جور بازی میکنن و فقط اسم فیلمهاشون عوض میشه
و دیگه نه تنها هیچکی باور نمی کنه اونها میتونن نقش دیگه‌ای رو هم بازی کنن، اگه یه بارم پیشنهادی بهشون بشه، خودشون هم جرات بازی کردن تو یه نقش دیگه رو پیدا نمی‌کنن‼️

😖 این گروه از آدمها معمولا به همه با دید منفی نگاه می‌کنن
😭 حالشون در اکثر اوقات بده
😠 به راحتی خوشحال نمیشن
😤 و به زمین و زمان بد میگن

☠️ اینجور آدمها درواقع زندگی نمی‌کنن
لحظه به لحظه با حسرت و حال بد و به زور قرص آرام بخش زنده می‌مونن
و منتظر می‌مونن تا روز مرگشون فرا برسه

2️⃣دسته دوم اما کسانی هستند که میگن ممکنه در بدترین شرایط به دنیا اومده باشم
اما اینکه چطور زندگیم رو ادامه بدم انتخاب خودمه 💪 و من محصول افکار، باورها و تصمیمات خودم هستم😀.

✔️ دقیقا مثل نظری که بیل گیتس یکی از ثروتمندترین آدمهای دنیا داره:
«اگه فقیر به دنیا امدی، تقصیر تو نیست اما اگه فقیر از دنیا رفتی مقصر خودتی»

📈 این آدمها همیشه مسئولیت کل زندگیشون رو به عهده می‌گیرن
و سعی میکنن همیشه و تحت بدترین شرایط هم، نقش برنده ها رو بازی کنن و بهترینِ خودشون باشن
📉 گاهی وقتا هم میبازن ها، ولی بعدش نمیگن من رو بازوندن، میگن باختم
و دوباره بلند میشن و بیشترین تلاششون رو میکن که نقش برنده ها رو به بهترین نحو بازی کنن 😀.

🏆 اونا میدونن بردهای کوچیک کوچیک بالاخره یه روزی، یه جایی حتی از اونچه که فکرش رو هم نمی‌کردن بزرگتر میشه.
اصلا به جایی میرسن که دیگه فکرشون بدون سقف میشه.
«سقف باورهاشون میشه آسمون که ته نداره»

💰درآمدشون از روزی صد هزار تومن میرسه به روزی چند ده میلیون تومن
و به راحتی میگن میخوایم برسیم به روزی یه میلیارد💸
چون فهمیدن هر آنچه محدودیت هست در فکر ماست و بس

💰 و برای خدای بخشنده هیچ فرقی نداره به تو روزی صد هزار تومن بده یا یک میلیارد

🗣️ و اگه الان صد هزار داری درمیاری، مشکل از خدا نیست، چون همین الان خدا داره روزی یه میلیارد به بعضی از بنده هاش میده. به بعضی‌ها خیلی بیشتر.

🔴 خیلی از عزیزانی که نتایجشون رو دارید می شنوید یه روزی جزء گروه اول بودن
🟢 یه جایی به خودشون گفتن دیگه بسه
🟢 مگه هر آدمی چند بار فرصت زندگی داره؟
🟢 مگه من چیم از آدمهایی که از زندگیشون راضین و لذت میبرن، از آدمهایی که ثروتمندن و به میلیارد میگن پول خرد، از آدمهایی که همیشه آرامش دارن کمتره؟؟؟
میخوام یه زندگی شبیه به اونها بسازم

⬅️ و حالا افتادن تو مسیری که
کارشناس جذب بشن
و نتیجه‌ش شد این حاااااااال خوبی که دارن🙂، ثروتی که دارن💰، روابط و رضایت بالایی که از زندگی دارن☺️

⚠️ حالا تصمیم تو چیه؟ میخوای جزء دسته اول باشی یا دوم؟

تو هم میتونی ... ? 👇👇

‌‌‌‌‏‌‌‏https://www.tg-me.com/مدیریت و دیجیتال مارکتینگ/com.drebusiness
💢راسته که ما شبیه رفیق‌هامون میشیم!؟

🖊دکتر امید امانی

■تو یه بررسی جالب و جذاب،‌ کارولین پارکینسون(Parkinson) از دانشگاه کالیفرنیا دنبال این بود ببینه "راسته که ما شبیه دوست‌هایی میشیم که بیشترین وقت‌مون رو باهاشون می‌گذرونیم؟" و واقعا ”تو اول بگو با کیان زیستی/ پس آنگه بگویم که تو کیستی!“

□واسه رسیدن به جواب پژوهشگرها از ۲۷۹ دوست دعوت کردن که تو مطالعه شرکت کنن. روند انجام آزمایش هم این مدلی بود که تو مرحله اول شرکت کننده‌ها باید یه مجموعه کلیپ در حوزه‌های مختلف علمی، سیاسی، کمدی و موزیک ویدئو از خواننده‌های مختلف رو تماشا می‌کردن و...

●تو مرحله دوم و همزمان با تماشای این کلیپ‌ها، فعالیت‌های مغزی‌ شرکت کننده‌ها با استفاده از fMRI ثبت میشد و تصویربرداری‌های مغزی ثبت شده از نظر ساختار و شباهت ادراک و پردازش و تحلیل داده‌ها کنار هم قرار می‌گرفت...

○خروجی جالب بدست اومده از یافته‌ها نشون می‌داد. "هرچی به یه فردی نزدیک‌تر باشی، مغزت رنگ و بوی مغز اون رو خواهد گرفت و مغزها شبیه به هم میشه".

■به بیان دیگه؛ وقتی پژوهشگرها پاسخ‌های عصبی مغز رفقای صمیمی رو کنار هم قرار دادن، متوجه شدن فعالیت‌های مغزی دوست‌های نزدیک تو مشاهده و پردازش مسائل خیلی شبیه به همه و نوع درک و واکنشی که یه فرد به یه اتفاق داره، خیلی شبیه به دوستیه که بیشترین صمیمیت رو با اون احساس می‌کنه...

□این ماجرا تا جایی مهمه که دکتر پارکینسون میگه؛ تنها با دیدن واکنش مغز یه آدم به یک کلیپ، شما می‌تونید پیش بینی کنید که رفیق این فرد تو جمع کیه!...

●خلاصه که؛ ما میانگین چیزی هستیم که دور و برمون قرار داره، ورودی‌ها رو تو تنظیم کن، خروجی‌ها خود به خود تنظیم میشن...
💢دچار غرور کاذب نشوید!

یکی از مهمترین اشتباهاتی که از اغلب مدیران تازه‌کار سر می‌زند خودبزرگ بینی و غرور است. آنها فکر می‌کنند تمام دنیا زیر پایشان است، چرا که توانسته‌اند به مقام مدیریت ارتقا یابند و پشت میز احترام ‌برانگیز مدیریت یک سازمان مستقر شوند و کسی را یارای برکناری‌شان نیست.

در واقع اگرچه مدیر شدن برای خیلی‌ها عامل کسب احترام و بالا رفتن از نردبان ترقی است، اما مدیران تازه‌کار باید بدانند که یک مدیر خوب بودن تفاوت‌های بسیاری با یک کارمند یا کارگر خوب بودن دارد و راه موفقیت در آن بسیار دشوارتر و پیچیده‌تر است.

چرا مدیران متفاوت هستند؟

شما مدیران تازه‌کار باید بدانید هنگامی که عنوان «مدیر» را دریافت می‌کنید، دیگران به شما متکی می‌شوند و به شما به‌عنوان مشاور خود و از همه مهم‌تر دوست خود می‌نگرند. آنها از شما توقع دارند تا در یافتن مسیر شغلی درست و حفظ امنیت شغلی‌شان کمک کنید.
در واقع شما نقش تعیین‌کننده‌ای در موفقیت آنها در کار و زندگی‌شان ایفا خواهید کرد و همین مسئولیت‌هاست که مدیریت را به حرفه‌ای پرچالش و حساس تبدیل کرده است.

بخشی از این چالش‌ها از آنجا ناشی می‌شود که زیردستان یک مدیر درک و شناخت درستی از ماهیت شغلی و مسئولیت‌های مدیران مافوق خود ندارند و نمی‌دانند مدیران در شرکت چه نقشی را ایفا می‌کنند.
بنابراین یک مدیر موفق کسی است که مانند یک پدر و محافظت‌کننده، ایفای نقش کرده و به نیابت از دیگران یک سری مسئولیت‌ها را به انجام برساند. به عبارت دیگر، مدیر باید الهام‌بخش و الگوی زیردستانش باشد، درحالی‌که اگر مدیری دارای روحیات خودبزرگ‌بینانه باشد، نخواهد توانست چنین کارکردی داشته باشد.

مدیران تازه‌کار باید هوشیار باشند که در زمره مدیران پرشماری قرار نگیرند که مست باده قدرت و مقام خود شده و در نهایت نیز دچار ناکامی‌های فاحشی می‌شوند و باید پست خود را با سرافکندگی ترک کنند.
علاوه‌بر این، مدیران تازه‌کار باید بدانند که اگر محبوب زیردستان خود نباشند‌، هیچ گاه موفق نخواهند شد.
چه باید کرد تا به چنین سرنوشتی دچار نشد؟

یک شروع خوب!

آنها باید همیشه از خود بپرسند که آیا رفتار مدیران سابق با زیردستانشان درست و مطلوب بوده یا نه؟ و اینکه آیا آنها توانسته بودند تاثیر مثبتی بر زیردستان خود داشته باشند و آنها را به سمت کار بیشتر و بهتر سوق دهند یا خیر؟ آیا به آنها احترام کافی می‌گذاشتند یا با بی‌احترامی و آمرانه با آنها برخورد کرده‌اند و اگر چنین بوده واکنش زیردستان چگونه بوده است؟

منبع: Asked Manager
دنیای اقتصاد
#حکایت

ملانصرالدين از كدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ١٥ درهم خريد و ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ كدخدا ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ

ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ كدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدين ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا، ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!»

ملانصرالدين ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: « ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ.»

كدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻧﻤﻲﺷﻪ! ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ»

كدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ»

كدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر می‌شه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!»
ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣيشه. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ»

ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد كدخدا ملانصرالدين رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام كردم فقط با پرداخت ٢ درهم در قرعه كشي شركت كنيد و به قيد قرعه صاحب يك الاغ شويد. به ٥٠٠ نفر ٥٠٠ ﺑﻠﻴﺖ ٢ درهمى ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ ﻭ ٩٩٨ دﺭهم ﺳﻮﺩ ﮐﺮﺩﻡ.»

كدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮنی ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﻫﻢ ٢ درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.»

و اینگونه در عصر جدید با پیامکهای تبلیغاتی و قرعه کشی همچنان راه ملا ادامه دارد..

 ❤️https://www.tg-me.com/مدیریت و دیجیتال مارکتینگ/com.drebusiness
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥پای همستر به صداوسیما باز شد

🔹توضیحات المیرا شریفی مقدم درباره همستر
https://www.tg-me.com/مدیریت و دیجیتال مارکتینگ/com.drebusiness

Forwarded from تبادلات رشد
✈️اگر از معدود افرادی هستید که از تلگرام برای رسیدن آرامش روانی و فکری استفاده میکنید این لیست را دنبال کنید و عضو شوید.👇👇
https://www.tg-me.com/addlist/GczNhANjfnE2YjA0

با معرفی کانال ویژه امشب
👇👇👇

🔴 پنج هزار ساعت کارگاه تخصصی روانشناسی نیمه رایگان و رایگان همراه دانشگاه علوم پزشکی ایران
https://www.tg-me.com/rooeen_ravan
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2024/06/12 03:38:07
Back to Top
HTML Embed Code: