tg-me.com/reading_poem/5382
Last Update:
انسان نابغه به دو شیوه عمل میکند: یا مانند ناپلئون و مولیر، همین که آرمان خود را تشخیص داد، تا پایان در راه آن گام برمیدارد، یا آنکه با شکیبایی خود را مینمایاند و انتظار میکشد تا دیگران به جستجویش برآیند. گرانسون جوانی از زمرۀ مردان بااستعدادی بود که از خویش بیخبرند و بهسادگی اسیر نومیدی میشوند. روح او پیوسته در گشتوگذار بود، و بیش از آنکه در دنیای عمل زندگی کند، در جهان اندیشه میزیست. شاید، به چشم کسانی که همواره نبوغ را همراه با جوش و خروش پرشور فرانسوی میبینند، او انسانی ناقص مینمود؛ ولی در جهان اندیشه، نیرومند بود و بایستی به یاری شور و هیجانهایی که از دیدۀ عوام پنهان است، به تصمیمگیریهای ناگهانی دست مییافت که به همهچیز پایان میبخشد و موجب میشود تا ابلهان دربارهاش بگویند: «او دیوانه است». تحقیری که جامعه نثار فقر میکند، آتاناز را زجر میداد: گرمای عذابآور تنهایی خفقانآوری آن کمان را، هر بار که آمادۀ کشیدن میشد، سست میکرد و روح او از این بازی نفرتانگیز و بیحاصل خسته میشد. آتاناز مردی بود که میتوانست در میان شایستهترین بزرگان فرانسه جای گیرد، ولی این عقاب اسیر در قفس و محروم از خورد و خوراک، پس از آنکه با چشمی تیز در آسمان و کوهساران آلپ که نبوغ بر فراز آن در پرواز است، سیر کرده بود، از گرسنگی به حال مرگ نزدیک میشد. هرچند کارهایش در کتابخانۀ شهر توجه کسی را جلب نمیکرد، ولی او اندیشههای خود را بر کسب افتخار، در عمق وجود خویش پنهان میداشت، از آن رو که ممکن بود برایش زیانمند باشند. ولی بیشتر از آن، راز قلب خویش را هر چه عمیقتر پنهان میکرد، راز عشقی که گودی گونهها و زردی رخسارش از آن بود.
□ پیردختر | اونوره دو بالزاک | ترجمۀ محمدجعفر پوینده | نشرنو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۷۰ صفحه
https://nashrenow.com/product/پیر-دختر/
BY شعرخوانی
Share with your friend now:
tg-me.com/reading_poem/5382