رابرت دانهام با توجه تجارب خود و مشاهده رفتار سایر مدیران ارشد اجرایی، ۱۳ اشتباه فاحش را شناسایی کرده است که معتقد است این اشتباهات مخصوص مدیران صنایع و شرکت های خاص نیست بلکه در تمام صنایع وجود دارد.
به سخنان کارکنان خود توجه نمیکنند، بلکه فقط با آنها صحبت میکنند. نتیجه این شیوه فقدان تعهد، وفاداری و احساس تعلق و نیز افزایش انزجار و دلسردی کارکنان است.
اگر نتوانید کارکنانی پرورش دهید که در مواقع لازم بتوانند پاسخ منفی دهند، به جای یک استراتژی موفقیت آمیز، با کار بیش از حد، دستاورد اندک، نارضایتی مشتری و «قهرمانانی مرده» دست به گریبان خواهد بود.
آمار و ارقام فقط نتیجه فرعی تصمیمات شما است. انجام اقداماتی به منظور تغییر اعداد، بدون توجه به عوامل پدید آورنده این اعداد (از جمله پیشنهادهای ارزشمند، اجرای عدالت، رضایت مخاطبان و انگیزه و اشتیاق کارکنان) و نیز بدون توجه به مدیریت این عوامل، در نهایت نتایجی مخرب دارد.
توافقهای مبهم و فقدان استانداردی روشن برای ایجاد و پذیرش تعهد و مدیریت آن، به اتلاف نیرو و کنارهگیری کارکنان میانجامد. همچنان که پرهیز از پذیرش تعهد و مسئولیتی روشن نیز همین نتایج را در پی خواهد داشت.
انجام وظیفه بدون توجه به واکنش مخاطبان طرحها و برنامهها به آنچه انجام شده و چگونگی انجام آن، رضایت مخاطبان را سلب میکند.
گفتوگوی صادقانه و مستقیم، یک مهارت ارزشمند است که انجام آن مستلزم مقداری جرأت و شهامت است. مدیران ارشد باید یاد بگیرند که زمینههای ارائه بازخورد مستقیم و به موقع عملکرد را فراهم کنند.
تیمها تنها گروههایی از افراد نیستند که با هم کار میکنند، مهارتهای ایجاد تیمهای واقعی با عملکردی مطمئن و اثربخش، باید آموخته شوند و واقعیت این است که کمتر کسی از این مهارتها برخوردار است.
مدیریت اثربخش مستلزم دامنهای از مهارتهاست و اغلب مدیران همه مهارتها و تواناییهای لازم را ندارند. کلیدیترین این تواناییها عبارت است از تیمسازی، توانایی ایجاد تعهد، توانایی شنیدن، مدیریت روحیه، مبارزه و غلبه بر کاستیها، مدیریت رضایت مشتری، برنامهریزی اثربخش، اصول اخلاقی معین، حضور و موجودیت و منفعل نبودن.
احساس تعلق و تعالی در افرادی که صرفاً فرمان پذیرند، دیده نمیشود و معمولاً دستور دادن به امتناعی همراه با آزردگی میانجامد. در واقع آنچه که در پی آن هستیم، احساس تعلق به سازمان، غرور و دلبستگی است و اینها وقتی ایجاد میشود که فرد نسبت به آنچه انجام میدهد، متعهد باشد.
اعتماد احساسی مبهم برخاسته از سوابق قبلی نیست. ایجاد اعتماد، بازسازی و حفظ اعتماد موجود، مهارتهای ارزشمندی است که کمتر در رفتار مدیران مشاهده میشود و باید آموخته شود.
یک هدف کمی یا بیانیه چشمانداز، فقط بخشهایی از یک برنامه کاری است. برنامه کاری مستلزم یک استراتژی روشن، ارزش و اهمیت کافی برای مخاطبان و تیمی آماده و توانمند برای اجرا است.
شدت عمل به دستور دادن منتهی میشود، نه جلب احترام و تعهد دیگران. شدت عمل، قدرت و نشاط سازمان را نابود میکند و کارکنان را ضعیف و شکست خورده رها میسازد.
ما باید یاد بگیریم که از اشتباهات، موفقیتها و تجاربمان بیاموزیم. ما باید یاد بگیریم که چگونه از دیگران بیاموزیم، بویژه از آنها که ریسک کردهاند و موفقیت و شکست را تجربه کردهاند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
سایمون سینک، در کتاب مشهور خود با عنوان رهبران آخر غذا میخورند، به تبیین ویژگیهای شخصیتی و رفتاری رهبران بزرگ پرداخته است.
۱. رهبران بی محابا به پیشواز ناشناختهها و مخاطرات میروند.
۲. رهبران به خاطر حمایت از ما و رهنمون ساختنمان به آیندهای بهتر، از منافع شخصی خود میگذرند و هیچگاه اموال ما را فدای داشتههای خود نمیکنند.
۳. عملکرد رهبران، انگیزه رویاپردازی، یادگیری، رشد و ترقی را در ما افزایش میدهد.
۴. رهبران، شرکتها را به مکانی که همه مایل به کار در آن باشند، تبدیل میکنند، محیطی که ما حس کنیم در آن میتوانیم صادقانه ابراز وجود کنیم، به رسمیت شناخته شویم، به خاطر پیشرفتمان تشویق شویم و هنگام برگشتن از سرِ کار، سرشار از احساس امنیت، احساس موفقیت و احساس قدردانی باشیم.
۵. رهبران همانند والدین، خود را مسئول ارزشمندسازی زندگی ما میدانند.
۶. رهبران از سطحِ من، به سطحِ ما رسیدهاند.
۷. رهبران با بیان واقعیتها، اعتمادمان را جلب میکنند.
۸. رهبران، ما را از خود برتر میشمارند و به همین دلیل است که به جای جنگیدن با ما سرِ غذا، داوطلبانه کنار میایستند و میگذارند ما زودتر غذا بخوریم.
۹. رهبران برای روحِ قوانین، بیشتر از خودِ قوانین ارزش قائلند و میدانند حتی کجا باید مجوز نقضِ قانون را به ما بدهند.
۱۰. رهبران، پشت درهای بسته کار نمیکنند، آنها در راهروهای سازمان قدم میزنند و زمانی را صرف میکنند تا با ما در ارتباط باشند.
۱۱. رهبران جوری در کنار ما زیستهاند که کمک و خدمت به آنها، مایه افتخار و سربلندی برای ماست.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدیر عاملانی که همه گزینههای ممکن را پیش روی خود نگاه میدارند، معمولا هیچکدام را اجرا نخواهند کرد. بنگاههایی که همه قسمتهای بازار را هدف میگیرند، معمولا دستآخر به هیچکدام دست نمییابند. فروشندهای که همه معاملهها را تعقیب میکند، در انتها هیچ معاملهای را جوش نخواهد داد.
ما گرفتار یک اجبار وسواسی برای برداشتن هر تعداد هندوانه ممکن با یک دست هستیم و سوار هیچ کاری نیستیم؛ ولی گزینهها را پیش رویمان باز نگه می داریم. این موضوع به راحتی میتواند به قیمت موفقیتمان تمام شود. باید یاد بگیریم که درها را ببندیم.
یک استراتژی کسبوکار در درجه اول بیانیهای است برای چیزهایی که نباید مشغولشان شویم.
یک استراتژی مشابه برای زندگیتان قرار دهید:
چیزهایی را که نباید در زندگی دنبال کنید، روی کاغذ بیاورید. به عبارت دیگر به یک تصمیم حسابشده برای آزاد کردن برخی امکانات برسید و هر وقت گزینهای مطرح شد آن را با فهرست آنچه که نباید سراغشان بروید و درگیرشان شوید بسنجید.
این کار نه تنها شما را از به دردسر افتادن حفظ میکند، بلکه کلی از زمانتان را برای اندیشیدن آزاد خواهد کرد.
یک بار این فکر سخت را به سرانجام برسانید و بعد به جای آنکه هر بار که دری گشودهشد، بنشینید و ذهنتان را مشغول کنید، فقط به این لیست مراجعه کنید.
بسیاری از دروازهها ارزش وارد شدن را ندارند، حتی وقتی که دستگیرههای درشان بهراحتی بچرخد و باز شود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
"Why great leaders take humor seriously?"
شوخ طبعی، یک مهارت قابل آموزش و یکی از نادیده گرفته شده ترین داراییها در محل کار است.
رهبرانی با حس شوخ طبعی 27% انگیزه بیشتری دارند. تیم های آن ها به هم پیوسته تر و خلاق تر هستند.
همچنین طنز و شوخ طبعی باعث افزایش فروش سازمان می شود.
شوخطبعی باعث کوتاه تر شدن مسیر ارتباطات نیز می شود. بنابراین وقتی دو فرد غریبه قبل از مکالمه یک شوخطبعی را به اشتراک می گذارند، در نهایت اطلاعات شخصی بیشتری را فاش می کنند و احساس صمیمیت بیشتری می کنند.
یکی از مهمترین ویژگی هایی که باعث اعتماد به یک رهبر میشود این است که مثل یک فرد معمولی صحبت کند و شوخطبع باشد و خودش را بهترین فرد سازمان نداند. ما می توانیم کارهای جدی انجام دهیم بدون اینکه خودمان را خیلی جدی بگیریم، و در واقع اغلب می توانیم آنها را بهتر و زیباتر انجام دهیم. با هم خندیدن در محل کار باعث میشود که احساس کنیم بیشتر به هم متصل هستیم و مغز ما را با هورمون های مرتبط با عشق پر می کند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
شاید تصور کنید بهترین مدیران افرادی هستند که چندان درگیر جزئیات کارها نمیشوند و بیشتر بر روی سطوح بالاتر مدیریتی و رهبری آنها تمرکز میکنند. با این حال، اطلاعات به دست آمده از یک تحقیق معتبر، تصویر متفاوتی ارائه میدهد. حضور رهبران در شرکتهای بزرگ و صنایع مهم پررنگتر است، در حالی که مدیران بیشتر در شرکت های کوچکتر و سادهتر فعالیت میکنند. بسیاری از مدیران شرکتهای کوچک بنا بر آمار عملکرد موفقی دارند.
این مشاهدات ما را به سمت فرضیه ای می برد که بر اساس آن تفاوتی که بین عملکرد شرکتها مشاهده میکنیم ناشی از میزان تناسب اندازه سازمان و نوع مدیری است که بر آن مدیریت میکند. برخی شرکت ها نیاز به مدیران میدانی دارند و برخی نیاز به رهبرانی که نگاه کلان و هدفمند دارند. از آنجا که تعداد “مدیران” بسیار بیشتر از “رهبران” است، در برخی موارد مشاهده میکنیم که شرکت های بزرگ یک “مدیر” را برای رهبری خود بر میگزینند که این کار به نتایج منفی منتهی خواهد شد.
در تایید این نظریه الگوهای اطلاعاتی به ما نشان می دهد که در مکان هایی که بازار کار مدیران عامل پر نقصتر است بیشتر مشاهده میکنیم که “مدیران” بیشتری بر جایگاه “رهبران” تکیه میزنند.
مدیرانی که برای سازمان چشم انداز مشخص میکنند، عملکردهای اساسی سازمان را تعریف میکنند و ارتباطات موثری با مدیران برقرار میکنند، در مجموع میتوانند تاثیر معنی داری بر روی عملکرد شرکت بگذارند، به شرط آنکه آن شرکت از مشخصات لازم برای فعالیت چنین مدیری برخوردار باشد. در نتیجه مهمتر از انتخاب یک نوع مدیر بخصوص، در نظر گرفتن مشخصات سازمان و انتخاب مدیر متناسب با آن نوع سازمان است.
منبع: hbr.org
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
با تمام تغییراتی که در دنیای کسب و کار اتفاق می افتد، مدیریت تغییر به یکی از مهم ترین کارکردهای تجاری تبدیل شده است. برخی از متداولترین نمونههایی که مدیریت تغییر برای اجرای موفقیتآمیز تغییرات در سازمانها ضروری است عبارتند از:
مقاومت در برابر تغییر را می توان به عنوان هر مانعی که مانعی برای اجرای تغییر می شود تعریف کرد. منبع مقاومت اغلب افراد یا گروهها هستند، اما همچنین میتوانند سیستمها یا فرآیندهایی باشند که منسوخ شدهاند یا با شرایط فعلی تجاری سازگار نیستند. در مدل مدیریت تغییر، همه تغییرات از وضعیت فعلی، از طریق یک مرحله انتقال، و به وضعیت بهبود مطلوب حرکت میکنند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from هــوش یــــار | تصمیم سازی با GenAI
در دنیای رقابتی امروز، بیتوجهی به هوش مصنوعی میتواند هزینهای سنگین برای مدیران و سازمانها در پی داشته باشد. شرکتهای پیشرو جهانی، مانند گوگل، آمازون و اوبر، مدتهاست که هوش مصنوعی را در قلب تصمیمگیریها و فرآیندهای روزمره خود جای دادهاند. این شرکتها با بهرهگیری از مفهومی نو به نام «کارخانه هوش مصنوعی»، موفق به تسریع عملیات، افزایش دقت تصمیمگیری و ارائه خدمات شخصیسازیشده به مشتریان شدهاند.
کارخانه هوش مصنوعی به مجموعهای منسجم از زیرساختها، الگوریتمها و فرآیندها گفته میشود که دادههای خام داخلی و خارجی را به بینشهای عملیاتی و کاربردی تبدیل میکند. این کارخانه سه کارکرد اصلی دارد:
💡 برای تحقق این کارکردها، یک کارخانه هوش مصنوعی شامل چهار بخش کلیدی است:
سیستمی برای جمعآوری، پالایش، و ایمنسازی دادهها که بستری مناسب برای تحلیلهای هوش مصنوعی فراهم میکند. برای نمونه، آمازون با استفاده از این بخش رفتار خرید مشتریان را تحلیل و پیشنهادات دقیقی ارائه میدهد.
دادهها بدون الگوریتمهای هوشمند کاربردی نخواهند داشت. الگوریتمهای یادگیری ماشین در شرکتهایی مانند تسلا، دادههای حسگرها را تحلیل کرده و امکان تصمیمگیری لحظهای برای خودروهای خودران را فراهم میسازند.
این بخش شامل نرمافزارها، شبکهها و ابزارهایی است که مانند ستون فقرات کارخانه عمل کرده و از پردازش دادهها و اجرای مدلها پشتیبانی میکند. مثال بارز آن، تحول زیرساختی نتفلیکس برای بهبود کیفیت پیشنهاد محتوا به کاربران است.
محیطی برای تست، اصلاح و بهینهسازی مدلهای هوش مصنوعی. این فضا امکان بررسی فرضیهها، نوآوری و اعتبارسنجی الگوریتمها را فراهم میسازد.
هوش مصنوعی دیگر یک گزینه نیست؛ بلکه یک ضرورت برای بقا و رشد سازمانهاست. ساخت یک کارخانه هوش مصنوعی، گامی راهبردی در مسیر دیجیتالیشدن، رقابتپذیری و تحول کسبوکارهاست.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ده تصمیم مدیریتی که به فرهنگ سازمانی آسیب می زند و موجب ترک سازمان توسط کارکنان می شود، عبارتند از:
1️⃣ تصمیم به رتبه بندی و امتیازدهی کارکنان خود، یکی در مقابل دیگری
2️⃣ تصمیم به اجرای بازخور 360 درجه که کارکنان را تشویق ( یا حتی وادار) به بازخورد ناشناس به یکدیگر می کند.
3️⃣ درخواست از کارکنانی که می خواهند در داخل سازمان جابجایی شغلی داشته باشند ، برای کسب اجازه از مدیر فعلی خود
4️⃣ درخواست از کارکنان برای ارائه دلیل مستند ( مانند اطلاعیه فوت هنگام فوت یکی از اعضای خانواده شان، جهت ارائه مرخصی)
5️⃣ تصمیم به محاسبه هر غیبت کوچک از کار، در برابر کارکنان
6️⃣تصمیم به ثبت و یادداشت تخلفات، بجای توانمندسازی و شناخت موفقیت های کارکنان
7️⃣ تصمیم به پر کردن پست سازمانی خالی با استخدام های خارج از سازمان، زمانیکه افراد مناسبی در حال حاضر در داخل سازمان وجود دارند.
8️⃣ تصمیم به اینکه مدیریت سرمایه انسانی بجای تیم حل مساله و فرهنگ ساز ، به یک تیم اجرای قانون تبدیل شود.
9️⃣ تصمیم به استخدام افراد با حقوق کمتر از نرخ بازار برای پست سازمانی مربوطه، به دلیل صرفه جویی در هزینه ها
🔟 تصمیم به اداره سازمان بوسیله مطالعه تئوریها، بجای گوش دادن به کارکنان شایسته ای که استخدام شده اند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔸مدیریت یک کارمند بینظم یک تجربه دیوانهکننده است. چطور میتوانیم به کارمندی که ذهنش آشفته و برنامههایش قاطی و درهم و برهم است کمک کنیم که رویهاش را تغییر دهد؟ چطور به او گوشزد کنیم که حواسش به جلسات، مناسبتها و ایمیلها باشد؟ و آیا اصلا امکانش هست که به کسی که ذاتا تمایل به بینظمی دارد کمک کنیم؟
🔸«الیزابت گریس ساندرز»، نویسنده کتاب «چطور زمان خود را مثل پول سرمایهگذاری کنیم» در این باره میگوید: «وقتی با یک آدم بینظم سر و کار دارید، مطمئن نیستید آیا قرار است دسته گل به آب بدهد یا کارش را به موقع انجام دهد و همین شما را عصبی میکند.» شاید درکش برایتان سخت باشد که چطور بعضی از آدمها به این سبک عادت دارند.
🔸«لیندا هیل»، استاد مدرسه کسب وکار هاروارد معتقد است که هدف شما باید این باشد: توضیح اینکه «تیم به چه چیزهایی نیاز دارد» و «شما بهعنوان رئیس برای آنکه بازدهی داشته باشید به چه چیزهایی نیاز دارید.»
در اینجا چند استراتژی را با هم مرور میکنیم.
▪️ابعاد مشکل را بررسی کنید
هیل توصیه میکند که علت و تاثیرات بینظمی کارمندتان را بررسی کنید. ابتدا ببینید نشانههایش چیست؟ آیا وقتی به اتاقش میروید، کوهی از کاغذ روی هم تلنبار شده؟ آیا از کارهایش عقب است؟ آیا دیر به جلسهها میرسد؟ سپس از خودتان بپرسید: «آیا رویکرد این کارمند، صرفا یک تفاوت در سبک کار کردن است یا دارد آسیب میزند؟»
هیل میگوید: «اگر کارمند شما بینظم، اما در عین حال قابل اعتماد است، لازم نیست اقدامی کنید.» ساندرز هم با او موافق است: «ببینید کدام مسائل قابل مذاکره هستند و از کدام مسائل میتوانید چشمپوشی کنید.»
▪️همدلی کنید
سپس باید ریشه آن رفتار را پیدا کنید. آیا کارمندتان همیشه اینجوری بوده؟ یا بهتازگی این رفتار را از خودش نشان میدهد؟ شاید دچار اختلال «کمتوجهی- بیشفعالی» (ADHD) است یا مشکل دیگری دارد که منظم بودن را برایش تبدیل به یک چالش کرده است.
حداقل این را به خودتان بقبولانید که نظم یک مهارت است که هر کسی آن را ندارد. شاید منظم بودن برای شما مثل آب خوردن باشد اما برای بعضیها سخت است.
▪️با کارمندتان صحبت کنید
ساندرز میگوید اگر گرایشهای کارمندتان به بازدهی تیم لطمه میزند، باید یک چیزی بگویید. به او کمک کنید که پیامدهای بینظمیاش را ببیند و درک کند. شاید به خاطر تاخیر او در انجام کارها، شرکت مجبور شود هزینه بدهد. شاید رفتار او در آینده برای بقیه دردسرساز شود. یا در مشتریان ذهنیت بد ایجاد کند. با او درباره راههای حل مشکل صحبت کنید.
▪️روشهای موثر را به اشتراک بگذارید
ساندرز میگوید سیستمها و روشهای خود را برایش توضیح دهید. بگویید که خودتان چطور کارها را پیگیری و به خود یادآوری میکنید. این میتواند شامل «لیست کارها، بایگانی، نامگذاری فایلها و بازنگری پروژه» باشد. شاید برای شما، اینها ساده باشند اما ممکن است او هرگز به این کارها حتی فکر نکرده باشد.
ساندرز در ادامه میگوید: «اشتراکگذاری خوب است اما نباید حالت دستوری پیدا کند. مغز آدمها با هم فرق دارد (از نظر نحوه فکر کردن و یادگیری، واکنش و...) پس باید به آنها فضایی برای مانور بدهید که اگر خواستند کارها را به روش خودشان انجام دهند.»
▪️توصیههای کاری ارائه دهید
ساندرز پیشنهاد میکند که به جای بازخواست او، از درِ خیرخواهی وارد شوید. بگویید که صلاح او را میخواهید. بگویید که اصلاح رفتارش در یک زمینه خاص چقدر به نفعش است. در این صورت او تمایل بیشتری به تغییر رفتار خواهد داشت.
هیل میگوید: «به او یادآوری کنید که اگر نظم را رعایت کند، ذهنیت دیگران دربارهاش بهتر خواهد شد.» حتی اگر خودش به این روش عادت دارد و میتواند کارش را انجام دهد، شاید بقیه همکارها از هرج و مرج خوششان نیاید.
▪️تقسیم کارها به خرده وظایف
هیل میگوید یکی از ویژگیهای مشترک کارمندان بینظم، ناتوانی در تخصیص زمان است. آنها نمیتوانند کارها را اولویتبندی کنند چون نمیدانند از کجا شروع کنند. ساندرز میگوید: «اگر کارمند شما هم همین مشکل را دارد، به او کمک کنید که کارها را به وظایف کوچکتر تقسیم کند.»
▪️صبور باشید
و در آخر، این را بدانید که این مشکل یکشبه حل نمیشود. ساندرز میگوید: «خیلیها را دیدهام که در این زمینه اصلاح شدهاند اما این سخت و زمانبر است.» به او بیاحترامی نکنید، به خصوص اگر میبینید دارد تلاش میکند. در عوض، تلاشهایش را ببینید و موفقیتهایش را جشن بگیرید.
✏️منبع: HBR
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدیران باید محکم و ثابت قدم باشند و مسوولیتپذیری را در افراد بالا ببرند اما در عین حال، آنها باید بدانند برای ساختن آیندهای روشنتر چه زمان اشتباهات گذشته افراد را ببخشند. یکی از شجاعانهترین رفتارها در مدیریت افراد رها شدن از وسوسه انتقام از کسانی است که در جبهه مخالف قرار دارند یا آنها که در مقابل قدرت مدیر مقاومت میکنند.
مدیران بزرگ به جای امتیاز گیری، رفتارهای مصالحهجویانهای از خود نشان میدهند که زخمها را التیام بخشد و به رشد کسبوکار کمک کند. این کار برای جلوگیری از تبدیل شدن تنش به یک شورش غیرقابل کنترل توسط کسانی که فقط به انتقام فکر میکنند، ضروری است. یکی از نمونههای بارز در این زمینه نلسون ماندلا است که شهرت او برای بخشش مخالفانش زبانزد خاص و عام است. بعد از پایان دوره آپارتاید و افزایش افتراق نژادی، ماندلا اولین رییسجمهور آفریقای جنوبی شد که طی یک انتخابات دموکراتیک به قدرت رسید. بعضیها در حزب سیاسی او آشکارا خواستار انتقام از اعضای رژیم قبلی یا احتمالا همه سفیدپوستانی بودند که در گذشته صاحب امتیاز بودهاند، اما ماندلا برای جلوگیری از خشونت و همچنین جهت ایجاد ثبات و اتحاد ملل و جذب سرمایهگذاری اقتصادی، یک کابینه یکپارچه نژادی تشکیل داد، همسر یکی از بلندپایهترین رهبران آپارتاید که کشته شده بود را ملاقات کرد و کمیسیون حقیقت و آشتی تشکیل داد تا به این وسیله بتواند به شفاف سازی فضا بپردازد و حرکت رو به جلو ایجاد شود.
بخشش میتواند هزینه بر باشد، مثل بخشش مقادیر زیادی از بدهی کشورهایی مثل یونان در جهت کمک به ایجاد ثبات برای بازگرداندن رشد اقتصادی به منطقه اروپا. گاهی اوقات بخشش میتواند به معنای سرمایهگذاری در گروههایی باشد که کار منفی انجام دادهاند، اما اتخاذ یک سیاست متضاد میتواند در برخی موارد بسیار موثر باشد. عصبانیت و سرزنش، احساسات مخربی هستند که انرژی افراد را در جهت تخریب سوق میدهند نه در جهت خلق موضوعات جدید. بهعنوان مثال، افرادی که میخواهند ازدواج خود را حفظ کنند باید میل به آزردن همسر خود را آنگونه که از طرف او آزرده شدهاند کنار بگذارند و سیاست آشتیجویانه اتخاذ کنند. آنها که انگیزه اصلی شان در زندگی امتیاز گرفتن و استفاده از امتیازاتشان بوده است (یعنی تخریب به جای ساختن) در تاریخ در جایگاه نامناسبی قرار گرفتهاند. میراث آنها هرگز ساختن نبوده است بلکه ویرانی به بار آوردند. از هر دسته و هر گروه، در هر جایگاه و هر مقام، آنچه ارزش یادآوری دارد چنین است: انتقام گرفتن میتواند کشورها، شرکتها و روابط را نابود کند. اما بخشش میتواند آنها را از نو بسازد.
منبع: HBR
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
هیچ کس نمیخواهد که مدیر یا سرپرست بدی باشد؛ اما برخی از مدیران بااستعداد ممکن است که در زمان رهبری تیم به افرادی جزئینگر (Micromanager) تبدیل شوند. گاهی اوقات مدیران متوجه این اشتباه نمیشوند و در نتیجه نیروی انسانی و قدرت رهبری خود را از دست میدهند. به علاوه با این کار، بهرهوری تیم نیز کاهش مییابد.
آیا شما نگران این هستید که از نظر دیگران یک مدیر جزئینگر باشید؟ اگر چنین عادتی دارید، چگونه میتوانید در برابر تمایلات مدیریت جزئینگر خود مقابله کنید و برای همیشه از شر آن خلاص شوید؟ ۳ راهکار زیر را دنبال کرده تا به تیم خود ثابت کنید که عادت مدیریت جزئینگر خود را از بین بردهاید.
◾️ از پیگیری مداوم دست بکشید
شاید شما با خود فکر کنید که پیگیری مداوم یک پروژه، کار بسیار مفیدی است؛ اما کارمندانتان به احتمال زیاد نظری متفاوت خواهند داشت. قبول کنید که این کار بعضی مواقع آزاردهنده است. به کارمندان فرصت بدهید تا خودشان به شما مراجعه کنند.
یک روش مناسب برای اینکه کارمندانتان به شما مراجعه کنند، برنامهریزی منظم برای تشکیل جلسات است تا اعضای تیم، میزان پیشرفت پروژههای جاری را گزارش دهند.
◾️به تخصص تیم خود اعتماد کنید
آیا دائماً به طراح خود میگویید که در پروژههای مختلف از چه رنگهایی استفاده کند؛ در حالی که تجربه کافی در طراحی ندارید؟ آیا تاکنون پیش آمده است که به تبلیغنویس (Copywriter) خود بگویید که مدل نوشتن و دستور ویرایش او را قبول ندارید؛ چون معتقدید که شیوههای بهتر از این نیز وجود دارند؟
اگر پاسختان به یک یا هر دوی این سؤالها مثبت است، پس بدانید که شما به اعضای تیم خود آزادی عمل مناسب نمیدهید تا بتوانند از تخصصشان به درستی استفاده کنند. شاید شما بخواهید که به عنوان یک رئیس، مدیریت جزئینگر خود را توجیه کنید؛ چرا که معتقدید همه اعضا باید جوابگوی شما باشند؛ اما این طور نیست. وظیفه شما به عنوان یک رئیس، شناسایی بهترین ایدههاست؛ نه صرفاً آگاهی از آنها.
◾️بیشتر از آنچه میتوانید کارها را واگذار کنید
شما به عنوان یک مدیر اجرایی برای فروش و موفقیت بیشتر، اهداف مالی برای خود تعریف میکنید. به همین دلیل وقتی که یک کار مهم پیش میآید ممکن است که به ضربالمثل «اگر میخواهی کاری درست انجام شود، خودت انجامش بده» تمایل پیدا کنید. در واقع به جای محول کردن یک پروژه مهم به یک تازهکار، خود را متقاعد میکنید که برای او بهتر است تا با تماشا کردن یاد بگیرد و کاری انجام ندهد. این روش خوبی برای آینده تیم یا از بین بردن عادت مدیریت جزئینگر نیست. ه کارمندان خود اجازه دهید که کارهای مشکلتری را بر عهده بگیرند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
در مقاله ای در هاروارد بیزنس ریویو گفته شده است که حتی در محیط های کاری پرفشار هم برای خود کارکنان و هم برای مدیران آنها بهتر است که افراد فقط هویت کاری نداشته باشند و کار را آنقدر بزرگ تعریف نکنیم که جای دیگر جنبه های زندگی را هم بگیرد.
بسیاری سازمان ها کارمند ایده ال را کسی می دانند که زندگی اش را وقت کارش کرده باشد، چیزی که در بعضی شغل ها شاید تا حدی اجتناب ناپذیر به نظر برسد.
با این حال باید دانست، کارمندان شما فقط کارمند نیستند، بلکه هویت های دیگری مانند قهرمان ورزشی، هنرمند، نقش پدر و مادری و مانند آن هم می توانند داشته باشند. کارکنان در تفکیک زندگی شخصی و کاریشان به روشهای مختلفی عمل می کنند، برخی همه چیزشان را در کار تعریف می کنند و کسانی هم چنین نمی کنند.
نتایج پژوهش ها نشان می دهد با آزاد گذاشتن کارکنان و پذیرش این هویت های مختلف، خود سازمان ها نیز بهره مند می شوند و می توانند از این منابع ارزشمند خود بهتر استفاده کنند.
در اینجا توصیه شده است نه تنها این تنوع را بپذیرید و کارمندان خود را فقط کارمند نبینید، بلکه گاهی حتی به صورت رسمی آنها را وادار کنید به جنبه های دیگر زندگی شان هم برسند(اگر می بینید کارمندتان زیاد درگیر کارش شده است، گاهی او را به مرخصی اجباری بفرستید، این بیشتر به نفع شماست)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
در شرایطی که مدیران پرمشغله نمیتوانند وظایف بیشتری را به دیگران واگذار کنند، سه راهکار عملی وجود دارد تا بدون افزایش منابع، بهرهوری بیشتری کسب کنند:
۱. کار بهاندازهی کافی خوب را بپذیرید
مدیران اغلب دچار کمالگرایی میشوند و انتظار دارند همه کارها در سطح عالی انجام شود. اما این رویکرد، زمان و انرژی زیادی مصرف میکند و سرعت پیشرفت را کاهش میدهد. نویسندگان مقاله توصیه میکنند که مدیران بهجای این رویکرد، کارها را متناسب با هدف انجام دهند؛ یعنی برای هر وظیفه، سطح مناسبی از کیفیت را تعریف کنند و آن را با تیم به اشتراک بگذارند. گاهی صرفنظر از جزئیات غیرضروری میتواند به بهرهوری بیشتر منجر شود. نمونههایی از این رویکرد شامل خلاصهسازی گزارشها، حذف ویرایشهای زیاد، یا ارسال ایمیلهای کوتاه و نکتهای است.
۲. حذف کارهای پنهان و کمارزش
بسیاری از وظایف وقتگیر و کمارزش به بخشی از عادت کاری ما تبدیل شدهاند و شناسایی آنها آسان نیست. پیشنهاد مقاله این است که تیمها طی دو مرحله بازنگری، وظایف قابل حذف یا سادهسازی را شناسایی کنند. مثالهایی از این نوع کارها شامل چکلیستهای غیرضروری، گزارشهای بیاستفاده، فرآیندهای بیشازحد پیچیده و جلسات غیرضروری است. مدیران باید تیم را تشویق کنند تا فرض را بر این بگذارند که حذف وظیفه، قابل بازگشت است؛ یعنی اگر اشتباه کردند، میتوانند آن وظیفه را بازگردانند.
۳. کاهش استراتژیک در دسترس بودن
مدیرانی که همیشه در دسترس هستند، ناخواسته وابستگی تیم به خود را افزایش میدهند. با کاهش زمان حضور در پروژهها و محدود کردن مشارکت به بخشهای کلیدی، میتوان بار کاری را کاهش داد و در عین حال، استقلال و مسئولیتپذیری تیم را افزایش داد. برای مثال، مدیران میتوانند فقط در ابتدای پروژه، جلسات کلیدی، یا در قالب جلسات کوتاه پیگیری، مشارکت داشته باشند. این تغییر نه تنها وقت مدیر را آزاد میکند، بلکه اعتماد به نفس اعضای تیم را هم بالا میبرد.
نتیجهگیری
مدیرانی که به شدت گرفتارند و امکان واگذاری کار ندارند، باید شیوهی انجام کارها را بازنگری کنند. انجام کارها به میزان کافی خوب، حذف کارهای عادتمحور و کماثر، و کاهش در دسترس بودن میتواند باعث آزادسازی زمان، افزایش تمرکز بر اولویتها و بهبود بهرهوری شخصی و تیمی شود. این اقدامات نه تنها بار کاری را کاهش میدهد، بلکه باعث افزایش رضایت و انگیزه کارکنان نیز میشود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔹شغل ما فقط یک منبع درآمد نیست، بلکه بخش بزرگی از زندگی و هویت ما را شکل میدهد. اما بسیاری از افراد، در مسیر کاری خود در نقشهایی قرار میگیرند که با علاقه یا توانمندیهای واقعیشان همخوانی ندارد.
هدف نهایی، رسیدن به رضایت شغلی و داشتن احساس معنا در کار است، نه صرفاً گذراندن روزها با بیانگیزگی و نارضایتی. اگر احساس میکنید در جای درستی نیستید، این ۶ نشانه را جدی بگیرید:
⸻
1⃣ هیچ دلیل واقعی برای کار کردن ندارید
اگر نتوانید توضیح دهید چرا هر روز به محل کار میروید (غیر از حقوق)، و احساسی از معنا یا هدف در کارتان ندارید، این نشانهای جدی است. کار باید فراتر از بقا، برای شما ارزشی درونی داشته باشد.
2⃣ بیهدف بودن در مسیر شغلی
عدم وضوح در مورد اهداف کوتاهمدت و بلندمدت میتواند ناشی از این باشد که آیندهای برای خود در این شغل نمیبینید. نداشتن هدف، بهتدریج انگیزه را از بین میبرد.
3⃣ کمبود علاقه و الهام
اگر بهجای تمرکز روی وظایف، بیشتر وقت خود را صرف رویاپردازی یا منتظر پایان روز بودن میکنید، نشانهایست که این مسیر کاری برای شما مناسب نیست.
4⃣ شغلتان باعث خوشحالیتان نمیشود
روزهای سخت طبیعیست، اما اگر اغلب احساس خستگی، بیحوصلگی یا اضطراب دارید و کار برایتان منبع انرژی نیست، بهتر است به گزینههای دیگر فکر کنید.
5⃣ احساس ناتمام بودن یا استفاده نشدن از تواناییها
اگر حس میکنید استعدادهایتان نادیده گرفته میشود یا در حال کوچکنمایی توانمندیهای خود هستید، احتمالاً در مسیر شغلی اشتباهی قرار دارید.
6⃣ گسست از خود واقعیتان
شغلی که با ارزشها و شخصیت شما هماهنگ نباشد، بهمرور حس بیگانگی ایجاد میکند. اگر احساس میکنید در محل کار، خودتان نیستید، شاید زمان تغییر فرارسیده است.
✅ شناخت این نشانهها اولین گام برای پیدا کردن مسیر شغلی مناسبتر است؛ جایی که در آن، هم رشد میکنید و هم حال خوبی دارید.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کتاب «نوع درست اشتباه» اثر ایمی ادموندسون، حاصل ۲۵ سال تحقیق در روانشناسی اجتماعی و رفتار سازمانی است. ادموندسون با مطالعه بر روی شرکتها، استارتاپها، مدارس و بیمارستانها، نشان میدهد که همه شکستها یکسان نیستند و میتوان آنها را به شیوهای مفید تحلیل و مدیریت کرد. این کتاب به ما یاد میدهد چگونه میان اشتباهات مخرب و سازنده تفاوت قائل شویم، ریشههای شکست را شناسایی کنیم و از آنها برای پیشرفت استفاده کنیم.
یکی از چالشهای اصلی این است که ما اغلب تمایلی به پذیرش اشتباهات نداریم. این مقاومت ریشه در تربیت و ترس از قضاوت اجتماعی دارد و باعث میشود فرصتهای یادگیری را از دست بدهیم. شکست زمانی ارزشمند میشود که بتوانیم آن را تحلیل کنیم، از آن درس بگیریم و در آینده عملکرد بهتری داشته باشیم.
✅ چرا شکست خوب دشوار است؟
شکستهای سازنده با احساساتی مانند بیزاری، سردرگمی و ترس همراهاند. بیزاری واکنشی طبیعی به ناکامی است، سردرگمی ناشی از نداشتن چارچوب مناسب برای درک شکستهاست، و ترس اغلب از قضاوت دیگران نشأت میگیرد. عبور از این احساسات نیازمند محیطی امن است که افراد بتوانند آزادانه ایدههای خود را مطرح کنند.
✅ دستهبندی شکستها:
✅ ویژگیهای شکست خردمندانه:
✅ استراتژیهای یادگیری از شکست:
در نهایت، با نگاه درست به شکست و برخورد سازنده با آن، میتوان سازمانها و افراد را به سمت نوآوری پایدار و یادگیری مداوم هدایت کرد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برند شخصی شما آن چیزیست که دیگران وقتی در اتاق نیستید دربارهتان میگویند؛ اما حضور شما چیزیست که وقتی در اتاق هستید احساس میشود. در محیط حرفهای، حضور قوی تفاوتساز است و میتواند شما را در ذهن دیگران ماندگار کند.
📎 منبع: Forbes
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کانون تبلیغاتی کسب وکار
🔰 فردا را از امروز مدیریت کنید.
🎓 سمینار آشنایی با دوره جدید MBA بهار
با سرفصلهای مفاهیم پایه مدیریت برای مدیران و علاقهمندان حرفهای
🗓 جمعه ۳۰ خرداد | ⏰ ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۳:۰۰
📍 موسسه آموزش عالی بهار
🌱 اولین مرکز تخصصی MBA و DBA در ایران
✔️ بیش از ۲۰ سال سابقه آموزشی
✔️ مدرک مورد تایید وزارت علوم
✔️ تلفیقی از آموزشهای تئوری و مهارتهای عملی مدیریتی
📌 ظرفیت محدود | مشاوره تخصصی رایگان
برای حضور در سمینار و دریافت اطلاعات بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید👇
https://tonl.ir/WyNVD
🌍 www.bahar.ac.ir
☎️ 02188730184
✔️ @Baharbusinessschool
🎓 سمینار آشنایی با دوره جدید MBA بهار
با سرفصلهای مفاهیم پایه مدیریت برای مدیران و علاقهمندان حرفهای
🗓 جمعه ۳۰ خرداد | ⏰ ساعت ۱۰:۰۰ تا ۱۳:۰۰
📍 موسسه آموزش عالی بهار
🌱 اولین مرکز تخصصی MBA و DBA در ایران
✔️ بیش از ۲۰ سال سابقه آموزشی
✔️ مدرک مورد تایید وزارت علوم
✔️ تلفیقی از آموزشهای تئوری و مهارتهای عملی مدیریتی
📌 ظرفیت محدود | مشاوره تخصصی رایگان
برای حضور در سمینار و دریافت اطلاعات بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید👇
https://tonl.ir/WyNVD
🌍 www.bahar.ac.ir
☎️ 02188730184
✔️ @Baharbusinessschool
عواملی متعددی می تواند به ما در عمل پیوسته به یک تصمیم کمک کند. این عوامل از مرحله تصمیم گیری بر یک کار تا پایان عمل به آن را در بر می گیرند. برخی از مهم ترین این عوامل عبارت اند از:
1. واقع بینی در تصمیم گیری
اولین نکته در این زمینه که باید در زمان تصمیم گیری حتماً به آن توجه داشته باشید، توجه به واقعیت های زندگی خودتان است. هر فردی توانایی ها، منابع و نقاط ضعف و قوت خود را دارد و باید در زمان تصمیم گیری به این واقعیت ها توجه داشته باشد و برای خود برنامه ریزی کند. درباره داشته های خود واقع بین باشید. اگر تلاش تان را برای نشدنی ها صرف کنید، شکست خواهید خورد. از خودتان بپرسید چه چیزی برای شما ممکن است؟
2. مدیریت زمان
یکی از دلایل مهم که به اختلاف در عملکردها منجر می شود، مدیریت زمان است. یک نفر به درستی کارها را از نظر اهمیت آنها درجه بندی می کند و زمان خود را بر طبق آن مدیریت می کند، در حالی که فرد دیگری به طور اتفاقی با آنها برخورد می کند. عمر ما از دقیقه ها و ثانیه ها تشکیل شده، پس می توان گفت کسی که از این دقایق و ثانیه ها خوب استفاده کند، از عمر خود به خوبی بهره برده است.
3. تقویت اراده
برای رسیدن به هدف علاوه بر تصمیم گیری صحیح، اصل دیگری که باید رعایت شود، اصل مقاومت است که از آن به اراده یا «اصل تسلیم ناپذیری» یاد می شود. معنای این اصل آن است که انسان در برابر سختی های راه، شکست ها و ناکامی ها مقاومت کند.
4. تبدیل تصمیم به یک سبک پایدار در زندگی
این امر ممکن است در ابتدای کار وقت بیشتری از شما بگیرد، اما اگر شما به گونه ای عمل کنید که یک تصمیم جای خود را در زندگی شما باز کند، پس از مدتی بدون صرف انرژی بیشتر و با سهولت بیشتری عملی می شود. به عبارتی در اوایل عمل به تصمیم، شما باید مراقبت بیشتری داشته باشید تا با رفع موانع احتمالی و تقویت انگیزه خود به جایی برسید که آن تصمیم به یک رفتار عادی در زندگی شما تبدیل شود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کانون تبلیغاتی کسب وکار
🔹 وبینار رایگان: کوچ شو! روابط و زندگیات رو ارتقا بده
ارتقای روابط و رهبری شخصی در محیط کاری و زندگی.
در این وبینار، با رویکرد کوچینگ بهعنوان یکی از مؤثرترین ابزارهای توسعه مهارتهای ارتباطی، تصمیمگیری و رهبری آشنا میشوید.
این برنامه برای مدیران، رهبران تیمها و افرادی طراحی شده که به بهبود کیفیت تعاملات فردی و حرفهای خود میاندیشند.
با شرکت در وبینار، گواهینامه معتبر از آکادمی بینالمللی کوچینگ کارو را دریافت خواهید نمود.
📅 پنجشنبه ۲۲ خرداد | 🕖 ساعت ۱۹ تا ۲۱ | 💻 بستر: Google Meet
🔗 لینک ثبت نام:
https://karocoaches.com/becoming-a-coach/
ارتقای روابط و رهبری شخصی در محیط کاری و زندگی.
در این وبینار، با رویکرد کوچینگ بهعنوان یکی از مؤثرترین ابزارهای توسعه مهارتهای ارتباطی، تصمیمگیری و رهبری آشنا میشوید.
این برنامه برای مدیران، رهبران تیمها و افرادی طراحی شده که به بهبود کیفیت تعاملات فردی و حرفهای خود میاندیشند.
با شرکت در وبینار، گواهینامه معتبر از آکادمی بینالمللی کوچینگ کارو را دریافت خواهید نمود.
📅 پنجشنبه ۲۲ خرداد | 🕖 ساعت ۱۹ تا ۲۱ | 💻 بستر: Google Meet
🔗 لینک ثبت نام:
https://karocoaches.com/becoming-a-coach/
برادران هیث، نویسندگان کتاب ایده عالی مستدام (انتشارات آریانا قلم)، پس از بررسی صدها ایده ماندگار در دنیا، شش اصل مشابه را در آنها به شرح زیر مشاهده کردند:
اصل اول: سادگی
وکیل مدافع موفقی میگوید "اگر شما در دادگاه، درباره ده نکته بحث کنید، حتی اگر همه آنها نکات خوبی باشند، هنگامیکه قضات به اتاق هیئت منصفه میروند هیچکدام از آنها را به خاطر نمیآورند". برای کاهش اضافههای ایده و رساندن آن به مفهوم اصلی، باید در کاهش و حذف مسلط باشیم و میبایست بیرحمانه اولویتبندی کنیم. ماموریت ما فقط کوتاه گفتن چیزها نیست، عبارات بسیار کوتاه الزاماً ایدهآل نیستند. گفتار حکیمانه، ایدهآل است. باید ایدههایی بسازیم که علاوه بر سادگی، عمیق و با مفهوم باشند.
اصل دوم: غیره منتظره بودن
میتوانیم از غافلگیر کردن برای جلب توجه افراد استفاده کنیم؛ احساسی که نقش آن افزایش هوشیاری و تمرکز است. اگر پیام ما از میان پارازیتها عبور نکند و توجه افراد را جلب نکند، نمیتوانیم به پیش برویم. اگر استفاده از غافلگیری در خدمت پیام اصلی ما باشد، بسیار قدرتمند خواهد بود. اما غافلگیری زیاد طول نمیکشد. برای بردباری افراد در توجه به ایده، باید اشتیاق و حس کنجکاوی ایجاد کنیم.
اصل سوم: ملموس بودن
باید ایده خود را در چارچوب اطلاعات ملموس و فعالیتهای انسانی توضیح دهیم. ایدههای ماندگار به طور طبیعی پر از تصاویر واضح و ملموساند. ایدههای ملموس راحتتر به یاد آورده میشوند. اما ممکن است این سوال را بپرسید که چه چیزی موضوعی را ملموس میکند؟ پاسخ ساده این است که چیزی را که بتوان با حواس پنجگانه خود بررسی نمود، ملموس است.
اصل چهارم: باورپذیر بودن
ایدههای ماندگار باید اعتبار خود را داشته و باورپذیر باشند. به راههایی نیاز داریم تا افراد، خود ایده ما را بیازمایند. در تنها مناظره ریاست جمهوری در سال 1980 میان رونالد ریگان و جیمی کارتر، ریگان میتوانست آمارهای بیشماری را که نشاندهنده رخوت اقتصادی بودند، بیان کند. به جای آن، وی از سوال سادهای استفاده کرد: "قبل از اینکه رای بدهید از خود بپرسید آیا وضع من از چهار سال قبل بهتر شده است؟".
اصل پنجم: احساسی بودن
باید کاری کنیم تا حس خاصی در مخاطبان ایده ایجاد شود. هدف از احساسی کردن پیامها این است که کاری کنیم دیگران به آن اهمیت بدهند. احساسات باعث برانگیخته شدن افراد برای اقدام میشود. فراموش نکنید مردم معمولا" به خودشان اهمیت میدهند؛ لذا سعی کنید علایق و سلایق شخصی آنها را در ایده خود مورد توجه قرار دهید.
اصل ششم: داستانی بودن
باید داستان بگوییم. آتشنشانان بعد از هر آتشسوزی داستان خود را با یکدیگر به اشتراک میگذارند و با این کار تجربیات خود را چند برابر میکنند. شنیدن داستانها مانند شبیهساز پرواز عمل میکند که ما را برای پاسخ سریعتر و موثرتر آماده میسازد. داستانها میتوانند به طور همزمان، احساس و ادراک ما را درگیر خود سازند. داستانها ماندگاری بالایی دارند و پیام خود را ساده و با احساس منتقل میکنند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM