tg-me.com/tarikhandishi/2500
Last Update:
(ادامه از پست قبل...)
یعنی ممکن است دستگاههای امنیتی تمایل پیدا کنند بسیار بزرگتر، قدرتمندتر، مخوفتر و تواناتر از آنچه در واقعیت هستند به نظر رسند. این دقیقاً تبدیلِ «روانشناسی فردِ امنیتی» به «روانشناسی دستگاه امنیتی» است.
البته برخی دلایل عقلانی هم وجود دارد که دستگاه امنیتی با اتکا به آنها میتواند این «خودنمایی مرموز و ابرقدرتمندانۀ» خود را کار درستی جلوه دهد. نهاد امنیتی فکر میکند هر قدر بزرگتر به نظر رسد به نفعش است. فکر میکند این گُنده و ابرقدرت به نظر رسیدن، به عاملی بازدارنده تبدیل میشود و باعث میشود کسان زیادی دیگر جرئت نکنند دست به اقدامات ضدامنیتی بزنند، چون با خودشان فکر میکنند نهاد امنیتی در چشمبرهمزدنی آنها را شناسایی و بازداشت میکند. بنابراین خود دستگاه امنیتی از اینکه جامعه پر شود از شایعات ترسناک دربارۀ نهاد امنیتی استقبال میکند. اینچنین تخیلپردازی دربارۀ آن نهاد امنیتی شروع میشود. ضمن اینکه این تخیلات یک فایدۀ «شخصی» هم دارد: هر چقدر نهاد امنیتی قدرتمندتر به نظر رسد، پرسنل آن نیز قدرتمندتر به نظر میرسند. احیاناً اینکه تمام وزرا، وکلا و همۀ کلهگندههای مملکت با همۀ قدرت و نفوذشان از مأموران دستگاه امنیتی بترسند، جذاب نیست؟ اینجاست که مشخص میشود «جذب نیروی انسانی» در نهادهای امنیتی چه مسئلۀ غامضی است! گریزی بزنیم از اینجا به ساواک.
دقیقاً این هیولاپردازی دربارۀ ساواک رخ داده بود و خود ساواک هم در پیدایش آن نقش داشت. ذهن جامعه پر شده بود از اینکه سازمان امنیت همهجا هست... هر مدیری، حتی مدیر پایینرتبه، فکر میکرد تلفنش شنود میشود. هر کس در هر ادارهای حتی اگر چند توصیۀ معقول و دولتخواهانه میکرد، ساواکی پنداشته میشد. برای مثال تصور میشد سازمان رادیو و تلویزیون ملی کانون ساواکیهاست. اما طبق آخرین آمار در بین هزاران نفر پرسنل تلویزیون و رادیو فقط هشتاد فرد با ساواک ارتباطاتی داشتند! یعنی خیلی کمتر از یک درصد! در حالی که کارمندان رادیو و تلویزیون فکر میکردند اطرافشان پر از ساواکی است و مردم بیرون هم اهالی رسانه را یکی در میان ساواکی میدانستند.
حالا زاویۀ دوربین را بچرخانیم و ببینیم در چنین شرایطی چه اتفاقی برای مخالفان حکومت میافتد: وقتی یک نهاد امنیتی بسیار مخوفتر و قدرتمندتر از آنچه در واقعیت هست به نظر رسد، مخالفان حکومت نیز چه در نظر خودشان و چه در نظر عموم جامعه بسیار شجاعتر و قهرمانتر از آنچه در واقعیت هستند به نظر میرسند. تصور میشود این مخالفان چقدر نترسند که دستخالی و بدون پشتوانه با چنین دستگاه مخوفی درافتادهاند... و به گمانم «نترس بودن» از محبوبترین ویژگیهای مورد علاقۀ ایرانیان است. در این جور مواقع، خود مخالفان نیز در این ارکستر با نهادهای امنیتی همراهی میکنند و در شایعهسازی و هیولاسازی از نهاد امنیتی همراهی میکنند. هر قدر نهاد امنیتی مخوفتر، اینان شجاعتر! قصۀ خرس و پنکه نتیجۀ این وضعیت روانشناختی مخالفان است.
اما برویم به مرحلۀ بعد ماجرا... نهادهای امنیتی خیلی زود از خودنمایی در برابر مردم ارضا میشوند و به قدرتنمایی بیشتری میل پیدا میکنند. ترسیدن مردم خیلی زود جذابیتش را از دست میدهد. در این مرحله نهادهای امنیتی با روشهایی که در آن تخصص دارند به مطیعسازی دستگاه حکومت روی میآورند. مهمترین اقدامی که در این زمینه انجام میدهند این است که مسائل را جوری به رهبران کشور نشان میدهند که انگار وجود کل کشور مرهون وجود نهاد امنیتی است. در واقع: «همانطور که از یک سو مردم را از حکومت میترسانند، از دیگر سو میکوشند حکومت را از مردم بترسانند.» به همین دلیل بدشان نمیآید پروندههای کوچک را بزرگ کنند؛ دستاوردهای کوچک خود را عظیم جلوه دهند و خطرهای امنیتی ناچیز را با دست خود بزرگ کنند تا بعد بگویند فلان خطر بزرگ را ما خنثی کردیم. به همین دلیل ممکن است یک طرح ضدامنیتی احمقانه را تعمداً مدتی نادیده بگیرند تا تبدیل به پروندهای دندانگیر شود. هر قدر خطرهای امنیتی خنثاشده بزرگتر به نظر رسد، نهادهای امنیتی هم بهتر میتوانند رهبران کشور را متقاعد کنند که چقدر وجودشان برای کشور لازم است؛ و در نتیجه رهبران کشور دست اینان را در برابر همۀ نهادهای دیگر بیشتر باز بگذارند. بخشی از برنامههای رسانهای که ساواک اجرا کرد (برای مثال برنامهای که به «ساواکشو» معروف شد، یا برنامۀ محاکمۀ گلسرخی) در نهایت چنین اهدافی داشت.
شواهد این آسیبشناسی که در بالا انجام دادم، از زبان بسیاری از دولتمردان وفادار به حکومت شاه بیان شده است. به برداشت من، بخش عمدۀ ویژگیهایی که برشمردم در شخص نصیری، رئیس ساواک، وجود داشت، در حالی که رئیس پیشین ساواک، تیمسار پاکروان، از این ویژگیها عاری بود و کسی مانند او میتوانست مانع چنین آسیبهایی در ساواک شود.
مهدی تدینی
@tarikhandishi | تاریخاندیشی
BY تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/tarikhandishi/2500