tg-me.com/tarikhe_mohammad/529
Last Update:
🔶 تاریخ محمد
🔸 12ـ فرومایگیهای خاندان قریش
پس از بازگشت حاجیان چنانکه گفته شد سخنان محمد در همهي سرزمينهاي عرب پراکنده گردید و مردم پيرامون از اینکه او دين اسلام را آشكار گردانيده آگاه گرديدند ، بويژه مردم یثرب ، که هیچ تیرهای آگاهتر از ایشان به محمد نبود ، زیرا علمای یهود در نزدیکی یثرب نشیمن داشتند و یثربیان همیشه از ایشان چنین میشنیدند که تورات سخن از بازپسین برانگیخته میراند که پیدا خواهد گردید. و چون مردم یثرب دانستند قریش از سر رشک با محمد بدشمنی برخاستهاند بزرگانشان چند قصیدهای در پند و نکوهش قریشیان گفتند و به مکه فرستادند و ایشان را از ناهمداستانی و دشمنی با محمد کهراییدند1.
قریش چون ديدند كار محمد هر روز كه برميآيد نمايانتر ميگردد و هواداري ابوطالب و خاندان ازو بيشتر ميگردد و هيچ كاري نميتوانستند كرد ، فرومایگانِ خاندان را گماردند تا محمد را بسخن رنجانند و او را دروغگو خوانند. هنگامي او را گفتندي : «تو چامهگويي و سخن تو چامه (شعر) است». گاهی گفتندی : «تو جادوگری و سخن تو جادوست» و هنگامي او را گفتندي : «تو ديوانهاي و اين سخن ديوانگانست كه تو ميگويي.»
محمد اینها را ميشنيد ، ليكن نميپرواييد و يك دم از دعوت مردم سست نميگرديد. و گروهي از ياران را گمارده بود تا بتلافی ، خدايان ايشان را دشنام هميدادند و کیششان را همينكوهيدند و بيدين و گمراهشان هميخواندند.
قریش شب و روز در اندیشهی آزار محمد بودند تا یک روزی در کنار خانهی کعبه گرد آمدند و گفتند ما هرگز اینهمه پتیاره (بلا) که از محمد کشیدیم و میکشیم از دیگری بما نرسید ، خدایان ما را دشنام داد و دین ما را تباه گردانید و مردم مکه را از راه برد. در این سخن میبودند که محمد به مسجد درآمد و به طواف فهلید. و چون از کنار ایشان گذشت درشتی کردند چنانکه بیزاریای در روی محمد پیدا گردید لیکن پروا نکرد و گذشت. بار دیگر درشتی کردند و باز محمد بیپروا گذشت. بار سوم سیاهرویی بسیار نمودند. آن هنگام محمد گفت بخدا نیامدهام مگر شما را همچون گوسفند كارد بگلو گزارم و كُشم ، و نپنداريد كه شما رايگان از چنگ من بیرون رويد. چون این سخن گفت هراسیدند و دیگر هیچ سخن یاوه نتوانستند گفت و پشیمانی نمودند. محمد باز به طواف فهلید.
روز دیگر یاد این میکردند ، که باز محمد بطواف درآمد ، یکباره برو رزمیدند (حمله کردند) و درشتی کردند و یکی که از همه سياهروتر بود ، دست يازيد و گوشههاي ردايش را گرفت و درهم پيچيد و كشيد. ابوبکر که در آن نزدیکی بود و اینها را میدید برخاست و گريست و بانگ برداشت و اعتراض کرد. قریشان همه دست از محمد بازداشتند و روي به ابوبكر آوردند و ريشش گرفتند و بسيار زدند ، چنانكه سرش شكست. و چنين گويند كه بدترين كاري كه قريش با محمد كردند آن بود و پس از آن ، ايشان را هرگز دستيابي بر محمد نبوده است. نیز گویند بدترین رنجشی که او را رسانیدند آن بوده که يك روزي از خانه بيرون آمد و بر هر كي گذشت از كوچك و بزرگ ، آزاد و بنده ، او را دشنام گفتند و دروغگویش نامیدند و او را رنجانيدند ، چنانكه چون بخانه بازرفت ، از بس كه رنجيده و دلتنگ گرديده بود ، خوابيد و گليمي در سر كشيد. این سورهی قرآن اشاره بر این داستان است : «اي محمد ، ما ميدانيم كه از دلتنگي خوابيدهاي و گليمي در سر كشيدهاي و از بیشرمی بيدينان آزردهاي. ليكن برخيز و باك ندار و آن بيدينان را از آنجهان و شكنجهي دوزخ بترسان ـ كه ما بدي ايشان از تو دور گردانيم و نگزاريم كه تو را از ايشان رنجي رسد.» (سورهی مدثر (74) دربارهی همین سیاهروییهای مکیان است.)
1ـ کهراییدن (همچون خندانیدن) = نهی کردن
BY تاریخ محمد
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283
Share with your friend now:
tg-me.com/tarikhe_mohammad/529