tg-me.com/tarikhe_mohammad/573
Last Update:
🔶 تاریخ محمد
🔹 ترجمهی تاریخ ابنهشام
🔸 58ـ لشکرکشی سَويق
پس از رخداد بَدر ، ابوسفیان سوگند خورد که نزدیک زن نرود ، تا کینهی بَدر از محمد و یارانش بازنخواهد. پس در ماه ذیحجه با دویست سوار از مکه به نزدیک مدینه آمد ، آنجا که بنینضیر بودند. چون شب درآمد بدیدار سَلّام ابن مِشكَم که سر یهود بود رفت و از محمد و یارانش آگاهی پرسید. پس از آن دیدار به درِ مدینه تاخت و چند درخت خرما را سوزانید و دو تن از انصار را یافت و کشت و بیدرنگ بازگردید و روی به مکه گزارد.
چون آگاهی به مدینه رسید ، محمد با یاران برنشست و میرفتند ، تا بفرودگاهی رسیدند که ابوسفیان با لشکر فرود آمده بود. ایشان از بیم ، شتابان کاچالها را رها کرده و رفته بودند. پس یاران کاچالهای ایشان را برگرفتند ، و توشهی ایشان را خوردند ، و بیشتر آرد جو (سَویق) بود. محمد چون دانست ابوسفیان رفت بازگردید و بازماندهی ماه ذیحجّه را در مدینه بود. پس از آن ، آهنگ سوی نجد کرد بجنگ بنيغَطَفان. و در آن سال هیچ کس از مسلمانان حج نتوانستند کرد ، شُوندش بيدينان بودند.
🔸 59ـ لشکرکشی بنيغَطَفان
محمد پس از ذیحجّه لشکری برگرفت ، و آهنگ تیرهی بنيغَطَفان در سوی نجد کرد. محرّم و صفر را در آنجا ماند و چنان افتاد که جنگ رخ نداد و بازگردید و ربیعالاوّل در مدینه بود.
🔸 60ـ لشکرکشی بَحران
چون ماه ربيعالاوّل گذشت ، محمد به بَحران بآهنگ بیدنیان بيرون رفت. بَحران كاني (معدنی) بود از كانهاي حجاز. ربيعالآخر و جماديالاوّل در آنجا نشيمن گرفت و این بار نیز چنان افتاد که هيچ جنگي با قریش رخ نداد و پس از آن به مدينه آمد.
🔸 61ـ جنگ بنيقَينُقاع
محمد چون از جنگ بَحران بازگردید ، بنيقَينُقاع را گرد کرد و گفت : از پتیارهای که روز بدر بر قریش آمد ، بترسید و بگروید که شما میدانید من برانگیختهی خدایم. گفتند : لشکر قریش آیین جنگ ندانستند ، اگر با ما جنگ کنی ، دانی که چگونه جنگ باید کرد.
بنيقَينُقاع نخست کسی از جهودان بودند که پیمان شکستند. شُوَندش آن بود كه در بازارِ بنيقَينُقاع زني در پيش دكان زرگري يهودی شير ميفروخت. آن زن چهرهپوشي (نقابي) فروگزارده بود. زرگر ازو خواست چهرهپوشش را بردارد. برنداشت. پس زرگر نهانی گرهی بر دامن آن زن بست. رسم زنان عرب چنان بود كه زيرجامه در پا نپوشيدندي و جامههاي دراز پوشيدندي. آن زن چون برخاست ، شرمگاهش نمایان گردید و فریاد برآورد. یکی از مسلمانان که آنجا بود شمشیر برکشید و زرگر را کشت. جهودان گرد آمدند و آن مرد مسلمان را بازکشتند. چون آگاهی به محمد رسید بجنگ ایشان رفت. و پانزده روز دز (قلعه) ایشان را گرد فروگرفت تا زینهار خواستند و دز را سپردند. چون جهودان از دز بزیر آمدند ، محمد خواست همهی ایشان را بکشد ، عبدالله ابن أبيّ ابن سَلول که با ایشان همسوگند و از دورویان بود میانجیگری بسیار کرد تا محمد سیصد سوار و چهارصد پیاده از ایشان باو داد.
BY تاریخ محمد
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283
Share with your friend now:
tg-me.com/tarikhe_mohammad/573