نکتههایی از اصول و ضوابط واژهگزینی (۱)
شیوههای واژهگزینی
واژهگزینی یا برگزیدن اصطلاح برای یک مفهوم مشخص به چهار روش انجام میگیرد:
برگزینش: گزینش یک واژه یا عبارت از میان واژهها و عبارتهای موجود در زبان.
نوگزینش: گزینش یک واژۀ موجود در زبان و دادن مفهومی جدید به آن بهطوریکه با مفهوم اولیه بیارتباط نباشد.
وامگیری: بهره گرفتن از یک واژه از زبانهای بیگانه (معمولاً غربی) با همان مفهومی که در زبان مبدأ دارد.
ساختن اصطلاح: با بهرهگیری از روشهای واژهسازی، ساختن گروه نحوی و اختصارسازی انجام میشود.
برگرفته از کانال فرهنگستان
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
شیوههای واژهگزینی
واژهگزینی یا برگزیدن اصطلاح برای یک مفهوم مشخص به چهار روش انجام میگیرد:
برگزینش: گزینش یک واژه یا عبارت از میان واژهها و عبارتهای موجود در زبان.
نوگزینش: گزینش یک واژۀ موجود در زبان و دادن مفهومی جدید به آن بهطوریکه با مفهوم اولیه بیارتباط نباشد.
وامگیری: بهره گرفتن از یک واژه از زبانهای بیگانه (معمولاً غربی) با همان مفهومی که در زبان مبدأ دارد.
ساختن اصطلاح: با بهرهگیری از روشهای واژهسازی، ساختن گروه نحوی و اختصارسازی انجام میشود.
برگرفته از کانال فرهنگستان
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#شاخص_قدما
⭕️ قدما شاخص را چگونه می شناختند؟
امروزه در ساختار گروه اسمی وابسته پیشین برای عناوین احترامآمیز را شاخص میگوییم.
قدما هم شاخص را می شناختند و تمایزی و نامی برایش داشتند.
محمد غیاث الدین رامپوری در قرن۱۳ در فرهنگ غیاث الغات در مبحث اضافت شاخص و هسته اش را « مبدل و بدل» می خواند، و در باب اضافه نکردن شاخص به هسته می نویسد:
«بدانکه مشابه بمضاف و مضاف الیه ترکیب بدل و مبدل است. در این صورت حرف آخر اسم اول را مکسور نخوانند، بلکه هر دو اسم را موقوف متلفظ نمایند، چنانکه «امام حسن» و «شاهزاده هرمز» و «مرزا(میرزا) صاحب سخن شناس محمود بیگ». پس میم «امام» و های «شاهزاده» و سین «سخن شناس» را مکسور نباید خواند، زیرا که هر اسم مبدل است، و «حسن» و «هرمز» و «محمود بیگ» -- این سه اسم -- بدل است از آنها».
نکته: طبق نظر مؤلف غیاث در محمود بیگ، فقط میرزا شاخص نیست، بلکه «میرزا صاحب سخن شناس» را شاخص گرفته و «محمود بیگ» را هسته. «بیگ» امروزه اغلب شاخص پسین گرفته می شود.
منبع: کتاب اضافه، دکترمحمد معین
گردآوردنده :
دکتر محمود علیاصغری
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
⭕️ قدما شاخص را چگونه می شناختند؟
امروزه در ساختار گروه اسمی وابسته پیشین برای عناوین احترامآمیز را شاخص میگوییم.
قدما هم شاخص را می شناختند و تمایزی و نامی برایش داشتند.
محمد غیاث الدین رامپوری در قرن۱۳ در فرهنگ غیاث الغات در مبحث اضافت شاخص و هسته اش را « مبدل و بدل» می خواند، و در باب اضافه نکردن شاخص به هسته می نویسد:
«بدانکه مشابه بمضاف و مضاف الیه ترکیب بدل و مبدل است. در این صورت حرف آخر اسم اول را مکسور نخوانند، بلکه هر دو اسم را موقوف متلفظ نمایند، چنانکه «امام حسن» و «شاهزاده هرمز» و «مرزا(میرزا) صاحب سخن شناس محمود بیگ». پس میم «امام» و های «شاهزاده» و سین «سخن شناس» را مکسور نباید خواند، زیرا که هر اسم مبدل است، و «حسن» و «هرمز» و «محمود بیگ» -- این سه اسم -- بدل است از آنها».
نکته: طبق نظر مؤلف غیاث در محمود بیگ، فقط میرزا شاخص نیست، بلکه «میرزا صاحب سخن شناس» را شاخص گرفته و «محمود بیگ» را هسته. «بیگ» امروزه اغلب شاخص پسین گرفته می شود.
منبع: کتاب اضافه، دکترمحمد معین
گردآوردنده :
دکتر محمود علیاصغری
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#واژهشناسی
#ریشهشناسی_واژگانی
شاهباز طبع ملا بال هر جا وا کند
فکر صائب را علاجی نیست جز عنقا شدن
#صائب
مَلا یا مُلا ؟
ملوان /ma.la.van/ [از لغات مصوّب فرهنگستان ایران] دریانورد، ملاح" (دهخدا).
.mala- + -van >
جزء اوّل، ظاهراً از سومری: ma-lahu "کشتیبان" ( > اکدی malahu > آرامی: mallaha > عبری: mallah عربی: ملّاح) مأخوذ است.
جزء دوم پسوند -van = بان [ (Zimmern Akkad.FW 45, Fraenkel Aram.FW 221ilers Neujahrsfest 5 Anm. 2, Bromiley ISBE III : MARINER و ابراهیم پورداود هرمزدنامه، ص ۳۶۷ و بعد).
قس فارسی میانه ترفانی: mallah] mih] "ملاح" ( سامی) 224 Durkin-Meisterernst DMMPP).
کردی mala شناوری، آب ورزی، melewan, malawan شناگر، آبورز .
گورانی malawan، شناگر، آبورز.
لری: malo "شناگری، آبتنی" (43 Unvala CPD).
دوانی: mela "شنا" (عبدالنبی ،سلامی گویش دوانی، ص ۴۰۳).
⤴️🔵منبع: فرهنگ ریشهشناختی، دکتر محمدحسندوست.
جلد۴، ص۲۶۳۹
ملا. [ م َ ] ( ع اِ ) بیابان دور. ( مهذب الاسماء ). دشت و بیابان. ( منتهی الارب ). دشت. ( ناظم الاطباء ). صحرا. ( از اقرب الموارد ). زمین فراخ. ج اَملاء. ( از اقرب الموارد ). واحد مَلَوان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هر یک از روز و شب. و رجوع به ملوان شود. || وقت و هنگام. ( ناظم الاطباء )
چند شاهد مثال برای ملاح
ز دیدهام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن ملاح
#حافظ
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
#حافظ
همونطور که دیدیم تلفظ این واژه هنوز در مناطق غربی ایران رواج دارد.
شنا کردن را مَلَا میگویند، که این واژه اصالتا از ریشهی اصلی آمده است.
صائب تبریزی نیز از اهالی مناطق مرکزی ایران بوده، این تلفظ از مرکز تا غرب ایران رواج داشته.
نکته: گاهی در اشعار شاهد آن هستیم که به ضرورتِ وزن، در تلفظ و نگارش واژهای تخفیف داده میشود
مثال:در بیت زیر، در به معنی دره آمده است
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
#حافظ
باری، پس مَلا همان مَلاح است، به معنای ناخدا و کشتیبان و دریانورد و ملوان است.
از دیر باز، یکی از صنفهایی که باز (پرندهی شکاری)داشتند، همین قشر بودند.
هنوز نیز در برخی از فیلمهایی که ساخته میشود، شاهدیم دریانوردان و دزدان دریایی، پرندههای مختلفی از جمله بازِ شکاری دارند.
✍گردآوری و تحقیق #محمدرضاکاکائی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#ریشهشناسی_واژگانی
شاهباز طبع ملا بال هر جا وا کند
فکر صائب را علاجی نیست جز عنقا شدن
#صائب
مَلا یا مُلا ؟
ملوان /ma.la.van/ [از لغات مصوّب فرهنگستان ایران] دریانورد، ملاح" (دهخدا).
.mala- + -van >
جزء اوّل، ظاهراً از سومری: ma-lahu "کشتیبان" ( > اکدی malahu > آرامی: mallaha > عبری: mallah عربی: ملّاح) مأخوذ است.
جزء دوم پسوند -van = بان [ (Zimmern Akkad.FW 45, Fraenkel Aram.FW 221ilers Neujahrsfest 5 Anm. 2, Bromiley ISBE III : MARINER و ابراهیم پورداود هرمزدنامه، ص ۳۶۷ و بعد).
قس فارسی میانه ترفانی: mallah] mih] "ملاح" ( سامی) 224 Durkin-Meisterernst DMMPP).
کردی mala شناوری، آب ورزی
گورانی malawan، شناگر، آبورز.
لری: malo "شناگری، آبتنی" (43 Unvala CPD).
دوانی: mela "شنا" (عبدالنبی ،سلامی گویش دوانی، ص ۴۰۳).
⤴️🔵منبع: فرهنگ ریشهشناختی، دکتر محمدحسندوست.
جلد۴، ص۲۶۳۹
ملا. [ م َ ] ( ع اِ ) بیابان دور. ( مهذب الاسماء ). دشت و بیابان. ( منتهی الارب ). دشت. ( ناظم الاطباء ). صحرا. ( از اقرب الموارد ). زمین فراخ. ج اَملاء. ( از اقرب الموارد ). واحد مَلَوان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هر یک از روز و شب. و رجوع به ملوان شود. || وقت و هنگام. ( ناظم الاطباء )
چند شاهد مثال برای ملاح
ز دیدهام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن ملاح
#حافظ
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
#حافظ
همونطور که دیدیم تلفظ این واژه هنوز در مناطق غربی ایران رواج دارد.
شنا کردن را مَلَا میگویند، که این واژه اصالتا از ریشهی اصلی آمده است.
صائب تبریزی نیز از اهالی مناطق مرکزی ایران بوده، این تلفظ از مرکز تا غرب ایران رواج داشته.
نکته: گاهی در اشعار شاهد آن هستیم که به ضرورتِ وزن، در تلفظ و نگارش واژهای تخفیف داده میشود
مثال:در بیت زیر، در به معنی دره آمده است
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
#حافظ
باری، پس مَلا همان مَلاح است، به معنای ناخدا و کشتیبان و دریانورد و ملوان است.
از دیر باز، یکی از صنفهایی که باز (پرندهی شکاری)داشتند، همین قشر بودند.
هنوز نیز در برخی از فیلمهایی که ساخته میشود، شاهدیم دریانوردان و دزدان دریایی، پرندههای مختلفی از جمله بازِ شکاری دارند.
✍گردآوری و تحقیق #محمدرضاکاکائی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
مفرد کدام گزینه اشتباه ذکر شده است؟
Anonymous Quiz
4%
معاصی: معصیت
42%
جلاجل: جلجال
33%
اَبدال: بدیل
21%
مکاید: مکیدت
در بیت زیر چند ترکیب وصفی مشاهده میشود؟
آنجا که هرسو صدشهید خفته دارد آنجا که هرکویش غمی بنهفته دارد (تألیفی)
آنجا که هرسو صدشهید خفته دارد آنجا که هرکویش غمی بنهفته دارد (تألیفی)
Anonymous Quiz
37%
۴
28%
۵
11%
۶
24%
٧
دیباچه (ویراست سوم) محسن برزوک.pdf
3.7 MB
#جزوه
#دستور
#درسنامه_کاربردی
#محسن_برزوک
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#دستور
#درسنامه_کاربردی
#محسن_برزوک
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
دانشهای زبانی (واژگان، املا و دستور)
دیباچه (ویراست سوم) محسن برزوک.pdf
دیباچه _ دستور زبان (ویراست سوم - دیماه 1402) منتشر شد. 😍
#سوالات_نهایی_فارسی
#دستور
دیباچه (ویراست سوم - دیماه 1402)
کتابچهٔ آموزشی دستور زبان فارسی + درسنامهٔ کاربردی
(سؤالات دستور زبان امتحانات نهایی فارسی دوازدهم)
قابل استفاده برای دانشآموزان دهم، یازدهم و دوازدهم کلیهٔ رشتهها ✅
ویژگیهای ویراست جدید:
_ اضافه شدن نکاتی کاربردی به درسنامه
_ اضافه شدن سوالات دی 1402 آزمون نهایی فارسی (3) با پاسخ
_ اضافه شدن تعدادی از تستهای دستور کنکورهای سراسری و تألیفی با پاسخ کلیدی
_ تغییرات جلد و جذابیتهای بصری
به کوشش محسن برزوک - دبیر زبان و ادبیات فارسی شهرستان شهرضا
با تشکر از یاسین ناظم، دانشآموز خلّاق و سختکوش که زحمت طراحی جلد را کشید.
#محسن_برزوک
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatemotevaseteh2
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#سوالات_نهایی_فارسی
#دستور
دیباچه (ویراست سوم - دیماه 1402)
کتابچهٔ آموزشی دستور زبان فارسی + درسنامهٔ کاربردی
(سؤالات دستور زبان امتحانات نهایی فارسی دوازدهم)
قابل استفاده برای دانشآموزان دهم، یازدهم و دوازدهم کلیهٔ رشتهها ✅
ویژگیهای ویراست جدید:
_ اضافه شدن نکاتی کاربردی به درسنامه
_ اضافه شدن سوالات دی 1402 آزمون نهایی فارسی (3) با پاسخ
_ اضافه شدن تعدادی از تستهای دستور کنکورهای سراسری و تألیفی با پاسخ کلیدی
_ تغییرات جلد و جذابیتهای بصری
به کوشش محسن برزوک - دبیر زبان و ادبیات فارسی شهرستان شهرضا
با تشکر از یاسین ناظم، دانشآموز خلّاق و سختکوش که زحمت طراحی جلد را کشید.
#محسن_برزوک
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatemotevaseteh2
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
زبان_شناسی-1.pdf
1.3 MB
هزارواژهٔ #زبان_شناسی
معرفی هزارواژهها:
#کتاب
#هزارواژه
#واژه_های_مصوب_فرهنگستان
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
معرفی هزارواژهها:
#کتاب
#هزارواژه
#واژه_های_مصوب_فرهنگستان
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
رابطهٔ معنایی میان جفتواژهها در کدام گزینه، ترادف است؟ (فارسی دوازدهم خارج از کشور شهریور 99)
Anonymous Quiz
13%
کمیل و دعا
8%
درخت و پالیز
73%
اکناف و اطراف
6%
سایه و آفتاب
در کدام گزینه رابطۀ «تضمن» میان واژگان وجود ندارد؟
Anonymous Quiz
12%
تا در چهار فصل بپیرایم این درخت / چون زادسرو مرد کشاورز در بهار
14%
دست گدا به سیب زنخدان این گروه / نادر رسد که میوهٔ اول رسیدهاند
65%
من که از پسته و بادام تو دورم باری / دست بیگانه بدان سیب زنخدان مگذار
10%
مشت گل را داده جان و مرغ عیسی کرده ای / قوت اعضای کرم کن دست و پایی ده مرا
بزرگترین اشتباهی که افرادِ غیرِمتخصص در ریشهشناسیِ واژههای امروزی میکنند این است که مبنای کارِ خود را تلفظ و معنی و کاربردِ امروزیِ واژهها قرار میدهند، حال آنکه واژهها معمولاً پیشینهای بس کهن دارند و در اصل چیزی بسیار متفاوت با شکلِ امروزیشان بودهاند.
نباید فراموش کرد که واژهها قرنها تغییر و تحول را پشتِسر گذاشتهاند تا به ما رسیدهاند.
ریشهشناسیِ علمی از دیروز به امروز میآید، ریشهشناسیِ غیرِعلمی، یا همان ریشهتراشی، از امروز به دیروز میرود.
درست در خلافِ جهتِ هم حرکت میکنند.
#دکتربهروزصفرزاده
#ریشهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
نباید فراموش کرد که واژهها قرنها تغییر و تحول را پشتِسر گذاشتهاند تا به ما رسیدهاند.
ریشهشناسیِ علمی از دیروز به امروز میآید، ریشهشناسیِ غیرِعلمی، یا همان ریشهتراشی، از امروز به دیروز میرود.
درست در خلافِ جهتِ هم حرکت میکنند.
#دکتربهروزصفرزاده
#ریشهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
یک ریشه و دهها واژه (۱)
ریشۀ هند و اروپاییِ -leuk* به معنیِ نور و روشنی و درخشش است.
دهها واژۀ اروپایی از این ریشهاند، از جمله این واژههای انگلیسی:
واژۀ light به معنیِ نور؛
واژۀ lucid به معنیِ روشن و واضح؛
واژۀ luxury به معنیِ شیک و لوکس و تجملی؛
واژۀ illustrate به معنیِ روشن کردن و توضیح دادن.
و همچنین این واژههای فرانسوی:
واژۀ lustre به معنیِ لوستر و چلچراغ؛
واژۀ luxe به معنیِ زرق و برق و تجمل؛
واژۀ lune به معنیِ ماهِ آسمان.
جالبتر اینکه واژههای فارسیِ روز، روشن، و افروختن نیز از همین ریشۀ هند و اروپاییاند.
بنا بر این اگر بگویید «لوسترِ لوکسِ لاکچری را در روز روشن کردم»، هر پنج اسم و صفتی که در جملهتان به کار بردهاید در واقع از یک ریشۀ هند و اروپاییاند!
این را هم بیفزایم که نامِ دخترانۀ رکسانا Roxana، شکلِ یونانیِ نامِ ایرانیِ روشنک، به معنیِ درخشان و تابناک، نیز از همین ریشه است.
منابع:
فرهنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی، محمدِ حسندوست؛
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
ریشۀ هند و اروپاییِ -leuk* به معنیِ نور و روشنی و درخشش است.
دهها واژۀ اروپایی از این ریشهاند، از جمله این واژههای انگلیسی:
واژۀ light به معنیِ نور؛
واژۀ lucid به معنیِ روشن و واضح؛
واژۀ luxury به معنیِ شیک و لوکس و تجملی؛
واژۀ illustrate به معنیِ روشن کردن و توضیح دادن.
و همچنین این واژههای فرانسوی:
واژۀ lustre به معنیِ لوستر و چلچراغ؛
واژۀ luxe به معنیِ زرق و برق و تجمل؛
واژۀ lune به معنیِ ماهِ آسمان.
جالبتر اینکه واژههای فارسیِ روز، روشن، و افروختن نیز از همین ریشۀ هند و اروپاییاند.
بنا بر این اگر بگویید «لوسترِ لوکسِ لاکچری را در روز روشن کردم»، هر پنج اسم و صفتی که در جملهتان به کار بردهاید در واقع از یک ریشۀ هند و اروپاییاند!
این را هم بیفزایم که نامِ دخترانۀ رکسانا Roxana، شکلِ یونانیِ نامِ ایرانیِ روشنک، به معنیِ درخشان و تابناک، نیز از همین ریشه است.
منابع:
فرهنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی، محمدِ حسندوست؛
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
یک ریشه و دهها واژه (۳)
ریشۀ هند و اروپاییِ -sāwel* به معنیِ خورشید است. واژۀ یونانیِ hēlios و لاتینیِ sol، هردو به معنیِ خورشید، از این ریشهاند.
دهها واژۀ اروپایی از این ریشهاند، از جمله این واژههای انگلیسی:
واژۀ sun به معنیِ خورشید؛
واژۀ Sunday به معنیِ یکشنبه (روزِ خورشید)؛
واژۀ solar به معنیِ خورشیدی؛
واژۀ south به معنیِ جنوب؛
واژۀ helium به معنیِ عنصرِ هِلیُم. (وجهِتسمیۀ هِلیُم این است که دانشمندان آن را در طیفِ آفتاب کشف کردند.)
جالبتر اینکه واژۀ فارسیِ خور (خورشید) نیز از همین ریشۀ هند و اروپایی است.
منابع:
فرهنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی، محمدِ حسندوست؛
www.etymonline.com
American Heritage Dictionary
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
ریشۀ هند و اروپاییِ -sāwel* به معنیِ خورشید است. واژۀ یونانیِ hēlios و لاتینیِ sol، هردو به معنیِ خورشید، از این ریشهاند.
دهها واژۀ اروپایی از این ریشهاند، از جمله این واژههای انگلیسی:
واژۀ sun به معنیِ خورشید؛
واژۀ Sunday به معنیِ یکشنبه (روزِ خورشید)؛
واژۀ solar به معنیِ خورشیدی؛
واژۀ south به معنیِ جنوب؛
واژۀ helium به معنیِ عنصرِ هِلیُم. (وجهِتسمیۀ هِلیُم این است که دانشمندان آن را در طیفِ آفتاب کشف کردند.)
جالبتر اینکه واژۀ فارسیِ خور (خورشید) نیز از همین ریشۀ هند و اروپایی است.
منابع:
فرهنگِ ریشهشناختیِ زبانِ فارسی، محمدِ حسندوست؛
www.etymonline.com
American Heritage Dictionary
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
واژههای غلطانداز
آسانسور ربطی به آسان و سُر خوردن ندارد.
آفتابه ربطی به آفتاب ندارد.
بیمار ربطی به مار ندارد.
خدا ربطی به خود و آمدن ندارد.
خفقان ربطی به خفه و خفگی ندارد.
دوقلو ربطی به عددِ دو ندارد.
سپاس ربطی به سه و پاس ندارد.
سَنکوپ ربطی به سنگ ندارد.
شیشلیک ربطی به عددِ شیش ندارد.
ضربالاجل ربطی به عجله ندارد.
طوطی ربطی به توت ندارد.
مادرقحبه ربطی به قهوه ندارد.
مدهوش ربطی به هوش و بیهوش ندارد.
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
آسانسور ربطی به آسان و سُر خوردن ندارد.
آفتابه ربطی به آفتاب ندارد.
بیمار ربطی به مار ندارد.
خدا ربطی به خود و آمدن ندارد.
خفقان ربطی به خفه و خفگی ندارد.
دوقلو ربطی به عددِ دو ندارد.
سپاس ربطی به سه و پاس ندارد.
سَنکوپ ربطی به سنگ ندارد.
شیشلیک ربطی به عددِ شیش ندارد.
ضربالاجل ربطی به عجله ندارد.
طوطی ربطی به توت ندارد.
مادرقحبه ربطی به قهوه ندارد.
مدهوش ربطی به هوش و بیهوش ندارد.
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
«کبابِ شُراحی یا شَرایحی؟»
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
پیرامونِ کباب و گونهها و وابستههای آن در متونِ کهن اشاراتی مغتنم میتوانیافت. در یکی از یادداشتها به این نکتهپرداختم که مطابقبا منابعِ کهن، قدما نمک را «گاه» (مثلاً در «رستمو اسفندیار») بر سرِ خوان به کباب میافزودند. این نکته را نیز میدانیم که کباب و رَباب از ملزوماتِ شراب در محفلِ بادهنوشان بودهاست.
در منابعِ موجود بهویژه در منابعِ آشپزیِ عصرِ صفوی به اینسو از گونههای کباب فراوان سخنرفتهاست. نمونهرا در «بهارِ عجمِ» لالهتیکچند بهار، از چندگونه کباب یادشده:
_ «کبابِ برگِ تاک» (کبابی که از برگِ تاک سازند)
_ «کبابِ حسینی» (نوعی از کباب)
_ «کبابِ دارایی» (نوعی از کباب)
_ «کبابِ سنگ» (نوعی از کبابِ خوب که بر سنگ بریانکنند)
_ کبابِ شامی» (نوعی از کباب)
_ «کبابِ قندهاری» (نوعی از کباب که در کابل و نواحیِ آن شهرت دارد)
_ کبابِ گُل» (کبابی که بهشکلِ گل میسازند)
_ «کبابِ ورق و کبابِ هندی» (نوعی از کباب که رنگش سیاه است)
و نویسندهٔ بهارِ عجم، اغلب برای هریک از این گونهها بیتی نیز شاهدآورده که خالی از لطفی و آرایه و ایهامی نیست. ازجمله:
اگر کبابِ حسینی بوَد غذای عدو
دلِ سیاهِ خوارج کبابِ شامی ماست
(جنابِ سراجالمحقّقین)
(بهارِ عجم، تصحیحِ دکتر کاظمِ دزفولیان، انتشاراتِ طلایه، ۱۳۸۰، ج ۳، صص ۱_۱۶۷۰).
در رسالهٔ «کارنامه» (دربابِ طبّاخی و صنعتِ آن) اثرِ حاجی محمدعلیِ باورچیِ بغدادی (تألیف در سالِ ۹۲۷ ه. ق) فصلی کوتاه به انواعِ کباب، پایه و مصالحِ آن و نیز طرزِ تهیّهٔ هر کدام، اختصاصیافتهاست. در این اثر نیز، از «کبابِ برّه»، «کبابِ مرغ»، «کبابِ قاز و کلنگ»، «کَفته[کوفته]کباب» و «کبابِ بلگِ انگور» یادشدهاست. (آشپزی در دورهٔ صفوی [ متنِ دو رساله از آن دوره]، بهکوششِ استاد ایرجِ افشار، سروش، ۱۳۶۰، صص ۵_۱۷۳).
نویسنده در دنبالهٔ این مطلب، در بخشی باعنوانِ «در صفتِ زناج که او را لغانه گویند و «شراحی» که آن را کبابِ شامی گویند»، در توضیحِ طرزِ تهیّهٔ کبابِ شراحی آورده:
«بیارند گوشتِ تُخلیِ فربه و او را تُنُککنند و باریکباریک ببُرند و نمکزنند و ساعتی بگذارند [...] ». استاد افشار در پانوشت دربارهٔ ضبطِ واژهٔ «شراحی» (در نسخهٔ منحصربهفردِ «کارنامه») آوردهاند: «اصل: شرایح» (همان، ص ۱۷۶).
اما باتوجه به توضیحی که درادامه خواهدآمد، احتمالاً همان «شرایح» ضبطِ درستِ واژه است. گرچه در برخی از منابع، ازجمله کلیّاتِ بسحقِ اطعمه و برهانِ قاطع «شُراحی» نیز آمده (برهانِ قاطع، محمدحسین بنِ خلفِ تبریزی، بهاهتمامِ دکتر محمدِ معین، ج ۳، ص ۱۲۶۲). به گمانام بعید نیست که «شراحی» مخفّفِ «شرایحی» باشد و هر دو صورت در منابع و ادوارِ گوناگون بهکاررفتهباشد.
در بسیاری از واژهنامههای عربی (ازجمله اساسالبلاغهٔ جاراللهِ زمخشری)، ذیلِ مادّهٔ «شرح» به «شریحه» و جمعِ آن «شرائح» اشارهشده که بهمعنای گوشتِ تکهتکهشده یا شرحهشرحه است. در اساسالبلاغه آمده: «شَرَح اللّحمَ و شرَّحَه، و أخذ شَریحةَ من اللّحم و شَرائِح» (تحقیقِ الأستاذ عبدالرحیم محمود، ص ۲۳۲).
بنابراین «کبابِ شرائح» کبابی بوده که مطابقبا اشارهٔ نویسندهٔ «کارنامه» برای تهیّهٔ آن گوشت را «باریکباریک» میبریدند. و «شَرحهشَرحه» در بیتِ مشهور از نینامهٔ مثنوی نیز چنین معنایی دارد:
سینه خواهم شرحهشرحه از فراق
تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق
مولوی در بیتی دیگر از مثنوی نیز «شرحه» را، البته در جایگاهِ نحویِ «ممیِّز» ( بهعنوانِ نمادی از خُردی و ناچیزی) با «کباب» آورده:
پردهای کوچک چو یک شرحه کباب
میبپوشد صورتِ صد آفتاب
(بهتصحیحِ رینولد نیکلسن، انتشاراتِ توس، ۱۳۷۵، ج ۶، ص ۵۵۶).
نکتهٔ آخر آنکه در «فرهنگِ بزرگِ سخن» در مدخلِ «شُراحی» به عبارتِ «کارنامهٔ» باورچی استناد شده، و حدسزدهشده این واژه «منسوب به شُراح ؟» باشد (ج ۵، ص ۴۴۷۱). بهعبارتِدیگر، نویسندگانِ «فرهنگِ بزرگِ سخن» احتمالدادهاند «شُراح» دراصل باید نام جایی یا کسی بودهباشد.
با این توضیحات احتمالاً بهخلافِ آنچه در «برهانِ قاطع» و «سخن» آمده، حرکتِ حرفِ نخستِ این واژه نیز باید فتحه باشد نه ضمّه. گفتنی است، استاد افشار گویا برای رعایتِ جانبِ احتیاط، حرکتی بر واژه ننهادهاند.
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
پیرامونِ کباب و گونهها و وابستههای آن در متونِ کهن اشاراتی مغتنم میتوانیافت. در یکی از یادداشتها به این نکتهپرداختم که مطابقبا منابعِ کهن، قدما نمک را «گاه» (مثلاً در «رستمو اسفندیار») بر سرِ خوان به کباب میافزودند. این نکته را نیز میدانیم که کباب و رَباب از ملزوماتِ شراب در محفلِ بادهنوشان بودهاست.
در منابعِ موجود بهویژه در منابعِ آشپزیِ عصرِ صفوی به اینسو از گونههای کباب فراوان سخنرفتهاست. نمونهرا در «بهارِ عجمِ» لالهتیکچند بهار، از چندگونه کباب یادشده:
_ «کبابِ برگِ تاک» (کبابی که از برگِ تاک سازند)
_ «کبابِ حسینی» (نوعی از کباب)
_ «کبابِ دارایی» (نوعی از کباب)
_ «کبابِ سنگ» (نوعی از کبابِ خوب که بر سنگ بریانکنند)
_ کبابِ شامی» (نوعی از کباب)
_ «کبابِ قندهاری» (نوعی از کباب که در کابل و نواحیِ آن شهرت دارد)
_ کبابِ گُل» (کبابی که بهشکلِ گل میسازند)
_ «کبابِ ورق و کبابِ هندی» (نوعی از کباب که رنگش سیاه است)
و نویسندهٔ بهارِ عجم، اغلب برای هریک از این گونهها بیتی نیز شاهدآورده که خالی از لطفی و آرایه و ایهامی نیست. ازجمله:
اگر کبابِ حسینی بوَد غذای عدو
دلِ سیاهِ خوارج کبابِ شامی ماست
(جنابِ سراجالمحقّقین)
(بهارِ عجم، تصحیحِ دکتر کاظمِ دزفولیان، انتشاراتِ طلایه، ۱۳۸۰، ج ۳، صص ۱_۱۶۷۰).
در رسالهٔ «کارنامه» (دربابِ طبّاخی و صنعتِ آن) اثرِ حاجی محمدعلیِ باورچیِ بغدادی (تألیف در سالِ ۹۲۷ ه. ق) فصلی کوتاه به انواعِ کباب، پایه و مصالحِ آن و نیز طرزِ تهیّهٔ هر کدام، اختصاصیافتهاست. در این اثر نیز، از «کبابِ برّه»، «کبابِ مرغ»، «کبابِ قاز و کلنگ»، «کَفته[کوفته]کباب» و «کبابِ بلگِ انگور» یادشدهاست. (آشپزی در دورهٔ صفوی [ متنِ دو رساله از آن دوره]، بهکوششِ استاد ایرجِ افشار، سروش، ۱۳۶۰، صص ۵_۱۷۳).
نویسنده در دنبالهٔ این مطلب، در بخشی باعنوانِ «در صفتِ زناج که او را لغانه گویند و «شراحی» که آن را کبابِ شامی گویند»، در توضیحِ طرزِ تهیّهٔ کبابِ شراحی آورده:
«بیارند گوشتِ تُخلیِ فربه و او را تُنُککنند و باریکباریک ببُرند و نمکزنند و ساعتی بگذارند [...] ». استاد افشار در پانوشت دربارهٔ ضبطِ واژهٔ «شراحی» (در نسخهٔ منحصربهفردِ «کارنامه») آوردهاند: «اصل: شرایح» (همان، ص ۱۷۶).
اما باتوجه به توضیحی که درادامه خواهدآمد، احتمالاً همان «شرایح» ضبطِ درستِ واژه است. گرچه در برخی از منابع، ازجمله کلیّاتِ بسحقِ اطعمه و برهانِ قاطع «شُراحی» نیز آمده (برهانِ قاطع، محمدحسین بنِ خلفِ تبریزی، بهاهتمامِ دکتر محمدِ معین، ج ۳، ص ۱۲۶۲). به گمانام بعید نیست که «شراحی» مخفّفِ «شرایحی» باشد و هر دو صورت در منابع و ادوارِ گوناگون بهکاررفتهباشد.
در بسیاری از واژهنامههای عربی (ازجمله اساسالبلاغهٔ جاراللهِ زمخشری)، ذیلِ مادّهٔ «شرح» به «شریحه» و جمعِ آن «شرائح» اشارهشده که بهمعنای گوشتِ تکهتکهشده یا شرحهشرحه است. در اساسالبلاغه آمده: «شَرَح اللّحمَ و شرَّحَه، و أخذ شَریحةَ من اللّحم و شَرائِح» (تحقیقِ الأستاذ عبدالرحیم محمود، ص ۲۳۲).
بنابراین «کبابِ شرائح» کبابی بوده که مطابقبا اشارهٔ نویسندهٔ «کارنامه» برای تهیّهٔ آن گوشت را «باریکباریک» میبریدند. و «شَرحهشَرحه» در بیتِ مشهور از نینامهٔ مثنوی نیز چنین معنایی دارد:
سینه خواهم شرحهشرحه از فراق
تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق
مولوی در بیتی دیگر از مثنوی نیز «شرحه» را، البته در جایگاهِ نحویِ «ممیِّز» ( بهعنوانِ نمادی از خُردی و ناچیزی) با «کباب» آورده:
پردهای کوچک چو یک شرحه کباب
میبپوشد صورتِ صد آفتاب
(بهتصحیحِ رینولد نیکلسن، انتشاراتِ توس، ۱۳۷۵، ج ۶، ص ۵۵۶).
نکتهٔ آخر آنکه در «فرهنگِ بزرگِ سخن» در مدخلِ «شُراحی» به عبارتِ «کارنامهٔ» باورچی استناد شده، و حدسزدهشده این واژه «منسوب به شُراح ؟» باشد (ج ۵، ص ۴۴۷۱). بهعبارتِدیگر، نویسندگانِ «فرهنگِ بزرگِ سخن» احتمالدادهاند «شُراح» دراصل باید نام جایی یا کسی بودهباشد.
با این توضیحات احتمالاً بهخلافِ آنچه در «برهانِ قاطع» و «سخن» آمده، حرکتِ حرفِ نخستِ این واژه نیز باید فتحه باشد نه ضمّه. گفتنی است، استاد افشار گویا برای رعایتِ جانبِ احتیاط، حرکتی بر واژه ننهادهاند.
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
جزوه دستور _ ویژه دانشگاه.pdf
832.1 KB
#جزوه
#دستور
ویژهی دانشگاه
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#دستور
ویژهی دانشگاه
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
دربارۀ «سراب»
سراب تصویری از چیزهاست که در هوای داغِ بیابان بالاتر از سطحِ زمین میبینید و در واقع انعکاسِ نورِ خورشید است.
واژۀ «سراب» عربی است، از ریشۀ «سرب»، بر وزنِ فَعال. این واژه دو بار در قرآن آمدهاست (سورۀ ۲۴، آیۀ ۳۹؛ سورۀ ۷۸، آیۀ ۲۰).
اعمالِ کافران چون سرابی است در بیابانی (ترجمۀ مرحوم عبدالمحمدِ آیتی).
بعضیها به اشتباه فکر میکنند «سراب» واژهای فارسی و مرکب از «سر» + «آب» است.
خواجه حافظِ شیرازی هنرمندانه با این واژه بازی کردهاست:
دور است سرِ آب از این بادیه، هش دار/
تا غولِ بیابان نفریبد به سرابت
معادلِ انگلیسی و فرانسویِ سراب mirage (میراژ) است که ریشهاش به معنیِ انعکاسِ نور است. واژۀ انگلیسیِ mirror (آینه) نیز از همین ریشه است.
#واژهشناسی
#استادبهروزصفرزاده
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
سراب تصویری از چیزهاست که در هوای داغِ بیابان بالاتر از سطحِ زمین میبینید و در واقع انعکاسِ نورِ خورشید است.
واژۀ «سراب» عربی است، از ریشۀ «سرب»، بر وزنِ فَعال. این واژه دو بار در قرآن آمدهاست (سورۀ ۲۴، آیۀ ۳۹؛ سورۀ ۷۸، آیۀ ۲۰).
اعمالِ کافران چون سرابی است در بیابانی (ترجمۀ مرحوم عبدالمحمدِ آیتی).
بعضیها به اشتباه فکر میکنند «سراب» واژهای فارسی و مرکب از «سر» + «آب» است.
خواجه حافظِ شیرازی هنرمندانه با این واژه بازی کردهاست:
دور است سرِ آب از این بادیه، هش دار/
تا غولِ بیابان نفریبد به سرابت
معادلِ انگلیسی و فرانسویِ سراب mirage (میراژ) است که ریشهاش به معنیِ انعکاسِ نور است. واژۀ انگلیسیِ mirror (آینه) نیز از همین ریشه است.
#واژهشناسی
#استادبهروزصفرزاده
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@daneshhayezabani
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
در کدام گزینه " جمله غیر ساده " وجود دارد؟ (تألیفی_ع.ن )
Anonymous Quiz
12%
1)شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است//شبیه بودن گل های بی شمیم به هم
10%
2)دلم گرفت از این خاکدان پروحشت//ره بهشت کدام است و منزل
66%
3)شادم تصوّر می کنی وقتی ندانی//لبخندهای شادی و غم فرق دارند
11%
4)من آزاده از خاک آزادگانم//گل صبر می پرورد دامن من