Telegram Group Search
از « دولت در دولت» تا دولت بیت رهبری

مجتبی نجفی

قبل از انتخابات در چندین مصاحبه و متن نوشتم ما دیگر با پدیده" دولت در دولت" زمان اصلاحات مواجه نیستیم،چرا که اصلاحات شکست خورد و تلاش برای مشروط کردن قدرت مطلقه بنا به دلایل مختلف ناکام ماند. باقی تلاشها از جمله انتخابات هشتاد و هشت که با کودتا و سرکوب جنبش سبز، سد شد، انتخابات‌های نود و نودو شش همه نتواستند از یک روند رو به تصاعد جلوگیری کنند: دولت بیت رهبری.

در دوران اصلاحات،رئیس جمهور وقت اختیارات می خواست و او تحت فشار جامعه ای بود که خواستار تسریع و تعمیق روند دموکراتیزاسیون از طریق استحاله نظم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی شده بود. بعد از شکست اصلاحات، رئیس دولت بعدی محمود احمدی نژاد، دور اول مطیع بود اما دور دوم چموش شد، برای همین حذف شد. روحانی در تقابل با سیاست های رهبر جمهوری اسلامی بود اما در نهایت کوتاه می آمد. در برابر تیکه پرانی هایش آنچنان او را در دوم در مخمصه ای بزرگ قرار دادند که با بدنامی رفت و اکنون هم صلاحیت حضور در خبرگان را ندارد،همان روحانی که زمانی در رویای جانشینی بود.

رئیسی، رئیس دولتی مطیع بود. مدل ایده آل رهبر، نه اختیاری می خواست نه ویژگی خاصی داشت از جمله سخنوری، دانش و جاه طلبی برای زیر سایه قرار دادن رهبر. او مهره ای بود در خدمت سیستم.

رای اعتماد امروز به کابینه و صراحت پزشکیان در اینکه اعضای معرفی شده همه با رهبری هماهنگ شده اند گزاره ای است که همان تحلیل پایان پدیده" دولت در دولت" و انسجام " دولت بیت رهبری" را تایید می‌کند، پدیده ای که به خصوص از انتخابات سال چهارصد شروع شده بود. رئیس دولت،رهبر جمهوری اسلامی است و رئیس جمهور معاون اجرایی اوست و شاید از منظری بهتر باشد همه مسئولیت ها متوجه رهبری باشد که اختیار صد دارد و پاسخگویی صفر.

دولت بیت رهبری حاصل فرمایشی کردن نهاهای انتخاباتی است که نمونه اخیرش را در یک مجلس فرمانبر دیدیم، و حاصل تفوق نظامیان بر امور که نمونه اش را در استعلام های تایید وزرا از نهادهای امنیتی از جمله اطلاعات سپاه دیدیم و البته حاصل استحاله اصلاح طلبان در ساختار است، اصلاح طلبانی که زمانی می خواستند بیت رهبری را استحاله کنند یا تصفیه و خانه نشین و مخالف شدند، یا در سیستم حل شدند. می شود گفت اکنون سوت پایان آن رویارویی دوران اصلاحات با پیروزی قاطع رهبر جمهوری به صدا درآمده.

اما رهبر جمهوری اسلامی یک بحران اساسی دارد،"نه"بزرگی در عرصه عمومی شکل گرفته؛نماینده سیاسی ندارد اما این «نه» بزرگ این پتانسیل را دارد که چون گذشته حول محور کنشهای جنبشی نظام مستقر را آزار دهد. شاید بتوان گفت صحنه سیاسی در ایران روشنتر شده و نظم قبلی دوران اصلاحات که فروپاشی شده جای خود را در آینده به نظمی جدید خواهد داد و اهمیت هویت گرفتن « نه» به عنوان رادیکالیسم در عرصه عمومی، اینجا خود را نشان می‌دهد که در برابر اراده دولت بیت رهبری برای کنترل و استحاله نیروهای سیاسی چه طرحواره ای را می‌تواند ارایه دهد.

طبیعتا این « نه» شکل گرفته در عرصه عمومی نماینده سیاسی در ساختار ندارد؛ مانند زمان اصلاحات تفویض نمایندگی به جریان سیاسی نداده. به رغم این جیغ و دادها در خارج از مرزها هم نماینده سیاسی ندارد و شکل گیری این نمایندگی سیاسی در آینده شاید بزرگترین مسأله ای باشد برای اندیشیدن، رصد و تحلیل اوضاع. اگر چه ساختار سیاسی در بالا به انسجام حداقلی در طرد نیروهای مزاحم قدرت مطلقه رسیده اما در بیرون از خانه در میدان شهر هیاهویی است از نارضایتی های افزاینده آن هم در شرایطی که در دو دهه اخیر حکومت بعضا با جنبش های متفاوتی غافلگیر شده. دولت بیت رهبری در برابر عرصه عمومی سرکوب شده و رادیکال شده. این صورت مسأله تنش زای سالیان آتی است.
Forwarded from پارَند - Paarand
به یاد پزشک فداکار: هر انسانی آبستن شگفتی است

آنچه که باعث شد رامین پوراندرجانی نه نقش یک پزشک مطیع که نقش یک شهروند مسوول را ایفا کند، همین کلماتی بود که در مراسم فارغ التحصیلی اش خطاب به همکلاسی هایش گفته بود:

«بچه‌ها ما وارث اسم‌های بزرگی هستیم. وارث اسم‌های بزرگی مثل جالینوس و بقراط و ابوعلی سینا و حکیم جوزجانی. روح خیلی خیلی بزرگ و مقدسی از آن زمان در قلب‌های بزرگی منتقل شده و آمده در لباسی سفید برای ما به میراث گذاشته شده. بچه‌ها ما آمده‌ایم این جا تا بگوییم که عاشقانه به راهمان ادامه می‌دهیم.»

در اواخر آبان سال هشتاد و هشت بود که خبر مرگ او توجه افکار عمومی را جلب کرد.
پزشک سرباز وظیفه‌ای که برای مداوای قربانیان به بازداشتگاه مخوف کهریزک فراخوانده شده بود، حاضر نشده بود علت مرگ جوانان معترض را بیماری "مننژیت" اعلام کند.
بازداشتگاه کهریزک با هدف طرحی با عنوان «ارتقای امنیت اجتماعی» در سال هفتاد و نه راه اندازی شده بود. هدف از این طرح جمع آوری افرادی بود که نیروی انتظامی آنها را "اراذل و اوباش" نامیده بودند. بعد از اعتراض‌های تیر هشتاد و هشت، سعید مرتضوی معاون دادستان وقت کل کشور به همراه سردار رادان رئیس پلیس تهران بزرگ، معترضان را به این بازداشتگاه واقع در محله خاک سفید تهران منتقل کردند.
راویان این بازداشتگاه از شکنجه‌هایی سخن گفتند بسیار دردآور. این همان وعده رادان بود که می‌خواست از این جوانان معترض که در خیابان رای دزیده‌شان را مطالبه کردند با گرسنگی دادن و شکنجه "موش" بسازد.
با کشته شدن محسن روح الامینی فرزند عبدلحسین روح الامینی نماینده فعلی مجلس و مشاور انتخاباتی محسن رضایی، این بازداشتگاه به سوژه اصلی رسانه‌ها تبدیل شد. فشارها آنقدر زیاد شد که به دستور مقامات جمهوری اسلامی بسته شد. پوراندرجانی در برابر فشارها ایستاد و در مجلس شهادت داد که روح الامینی نه بر اثر مننژیت که به خاطر شکنجه کشته شده است. در اواخر آبان جسد بی جان او در بهداری در تهران یافت شد در حالی که قبل از آن چندین بار احضار و بازجویی شده بود.
پوراندرجانی پیش از پزشک بودن، شهروند بود و آنچه را افشا کرد که نظام سیاسی میل به دفن دائمی اش دارد: ماشین سرکوب شهروندکش!
نام او در کنار بسیاری از شهروندان فداکار ثبت شد که سبعیت و جنایت را فاش کردند. این فاش کردن به قیمت جان او تمام شد اما هم خود‌‌ را در مقام شهروند مسوول ثبت کرد و هم پزشک فداکار وفادار به سوگندی که در محافظت از جان انسانها ادا کرده بود.
کنشگری او به سرمایه اجتماعی ایرانیان ضداستبداد افزود و این همان درسی است که از آرنت می آموزیم:
هر تولدی آبستن شگفتی است و هر انسانی مستعد خلق معجزه ای.

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/125
روایتگری علیه سلطه گری

مجتبی نجفی

میکروفن صداوسیما، امتداد نهادهای امنیتی در بیمارستان است تا مبادا آسیب نخاع « #آرزو_بدری»، دختری که با شلیک مامور نیروی انتظامی شهرستان نور بر بستر درد و رنج افتاد به یک چالش امنیتی دیگر تبدیل شود. حکومت اصرار دارد که شلیک نیروی انتظامی به او نه برای حجاب که به علت مشکوک شدن ماموران به ماشینی بوده که شیشه های دودی و سرعت بالا داشته. اما همزمان بی بی سی بر اساس سندی فاش کرده، ماشین خانم بدری به علت عدم رعایت حجاب تحت تعقیب بوده. این سند می‌تواند بار دیگر پرده از دروغ حکومت بردارد و آرزو بدری را در ردیف دهها قربانی اجبار پوشیدن یک پارچه بر سر قرار دهد.

میکروفن، اینجا یک نشانه از سیطره حکومت بر ساحت زیست شهروند است، اعتراف اجباری همه جا هست، فرقی ندارد از زندان تا تخت بیمارستان، اعتراف اجباری برای انکار و کتمان است و صدور این پیام که ما همه جا هستیم حتی بر جسد بیمارتان.

چند هفته پیش هم اگر دوربین های افشاگر نبودند توحش ماموران گشت ارشاد علیه #نفس_حاجی_شریف دختر چهارده ساله فاش نمی‌شد و خدا می‌داند در گستره سرزمین پهناور ایران چه آرزوها و نفس هایی اند که در سکوت مانده و واقعیت شان را از دست داده اند، چرا که دیده نشدن با وجود و واقعیت مرتبط است و در نگاه آرنتی، آنچه که دیده نشود و بیان نشود وجود ندارد. از این منظر، افشای آنچه که بر آرزو بدری رفته تلاشی است برای ممانعت از نابودی هویت قربانی؛ آرزو بدری با نخاع آسیب دیده یک واقعیت جدید از وجود اوست که در فقدان افشای آنچه که بر او رفته این واقعیت نابود میشد.

می‌گویند ضارب آرزو بازداشت شده اما مسأله فراتر از فرد بازداشت شده، قانون حجاب اجباری و پلیس سرکوبگر است که به جای محافظت از شهروند، مزاحم شهروند می‌شود. قانون و پلیس ما با حقوق شهروندی در تضادند و تا این مسأله حل نشود ما با باز هم قربانی حجاب اجباری خواهیم داشت. برای همین، تداوم مبارزه با این اجبار یک خط است که انتهایش به قانونگزار و حاکم می‌رسد که اصل وجودی « شهروند» را نادیده گرفته.

اگر حاکم بخواهد با داستان سازی، پرونده آرزو بدری را ماست‌مالی کند ما باز هم شاهد این شلیک ها و کشتن ها و بی احترامی ها خواهیم بود. روایت آرزو بدری، نفس حاجی شریف و بسیاری دیگر یک کنش موثر است جایی که روایت کردن، نقطه هراس حاکمی است که از فاش شدن در اضطراب است، داروغه ای که شهر را ساکت و تحت سلطه می‌خواهد. قدرت مای شهروندی در جنبش زن، زندگی، آزادی، در روایت گری اش بود، در کلماتی بود که مهسا امینی را نقطه اتصال همه تحقیرشدگان قرار داد و او را نماد ملی کرد.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2358
Forwarded from پارَند - Paarand
ایستادگی بر مشروطیت، نفی مطلق قدرت مطلقه

از اصول مشروطیت نباید کوتاه آمد.
کوتاه آمدن از اصول مشروطیت، کوتاه کردن قد دیوار سیاست در ایران است.
مشروطیت جز در بستر دموکراسی، امکان تولد یا بقا ندارد؛
محدود شدن قدرت خیره‌سر، تاسیس نهاد عدالت خانه، حاکمیت قانون برآمده از اراده ملت را نباید پای ایده هایی چون بهبودخواهی بروکراتیک ذبح کرد، این نکته را همه ناراضیان حتی کسانی که با رویکرد سلبی در انتخابات شرکت کردند بهتر است در کانون توجه قرار دهند.
از این منظر، در برابر هر پدیده ای و رخدادی، حفظ و ارتقای رویکرد انتقادی یک اصل راهبردی است.
به همان اندازه که تخیل ورزیدن با غرق شدن در اوهام متفاوت است، واقع گرا بودن با کوتاه آمدن و تن دادن به هر سفله گری متفاوت است. در مقابله با سفله گری و سفله پروری در امر سیاسی، ایستادن در جایگاه شهروند متعلق به عرصه عمومی و تقویت و ارتقای نگاه انتقادی، تداوم نشر و بازپروری مطالبات اصیل شهروندی، نقد فراگیر و صریح نهاد قدرت، همیاری و سازماندهی شهروندی در قالب جمع ها و انجمن‌های مستقل در بستر زندگی روزمره، راهبردی ترین اصول برای بقا و ارتقاست.
قدرت مطلقه، مادر بحران‌های ملی و دشمن حاکمیت شهروندان بر ایران است.
از اصول باید مراقبت کرد؛ ایران بدون استقرار مشروطیت، فرسوده و پژمرده خواهد شد.

@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/127
جنبش مهسا علیه نفله بودن

مجتبی نجفی

در صداو سیمای جمهوری اسلامی، از عبارت نفله شدن کرد سنی برای « مهسا امینی» استفاده شد، از طرف فردی به نام انتظاری که استاد دانشگاه است. این ویدیو ویترین جمهوری اسلامی است، هم صداوسیمایش را به تصویر می‌کشد و هم آکادمی اش را. هم رسانه منحط دارد و هم دانشگاه منحط؛ چرا که سالیان طولانی است نهاد دانشگاه زیر ضرب رانت و سازماندهی برای ورود نورچشمی ها به هیات های علمی بوده و اساتید مستقل یا تحت فشارند یا تعلیق و اخراج شده اند. همین ویدیو، تصویری راستین از کلیت نظام جمهوری اسلامی است که بر مبنای تبعیض استوار شده و چاره ای جز این هم ندارد؛ چرا که نظام مبتنی بر ولایت فقیه مصداق عینی از حکومت فرقه گراست که نه برآمده از خواست ملت در عرصه عمومی که برآمده از نظام سلطه است که هم فردیت افراد را می‌کشد و هم امکان با هم بودنشان را. برای همین یکی نفله می‌شود، یکی منحرف، یکی فتنه گر،...

این خاصیت نظام های تمامیت خواه است که بر ستیز با « دیگری» استوار شده اند و این نظامها هم امکان تکوین شهروند به عنوان عنصری منحصر به فرد جامعه را می‌خواهند سلب کنند و هم از امکان« پابلیک» به عنوان همبستگی همگانی در عین تکثر را. پس عجیب نیست، در رسانه جمهوری اسلامی از مهسا امینی نقطه وصل همه تحقیرشدگان در جنبش زن، زندگی و آزادی اینگونه کینه و نفرت داشته باشند چرا که قتل تراژیک مهسا امینی فاش شد و با کلمات و تصاویر شهروندان به نماد وحدت بخش همه تحقیرشدگان با تکثرشان تبدیل شد و ریشه این کینه در نمایش همبستگی در عین تکثری بود که پیام داد ما فارغ از هر تعلقی، شهروند این سرزمینیم و ایران به مثابه خانه، عرصه زیست همه شهروندان با همه تعلقاتشان است و من ایرانی نه نفله است، نه فتنه گر، نه خرابکار ، تنها شهروند است و شهروند صاحب خاکی است که در تملک حاکمانش نیست، حاکمانی که از قرارداد اجتماعی تخطی کرده و نه وکیل که صاحب همه ساحت های وجودی شهروند ایرانی شده اند

و جنبش مهسا،جنبش بازپس گیری ساحتهای زیست شهروند ایرانی است و جالب است پس از نزدیک به دو سال از همبستگی که حول محور سه کلمه زن، زندگی، آزادی شکل گرفت، کینه های حکومت از آن جنبش زیبا رویت پذیر می‌شود و فراموش کرده اند‌ مشکل اصلی اینها نه در خارج از مرزها که با همین شهروندان داخل است که عاملیت دارند. و مسأله اینجاست که منظور گوینده از «نفله»، نه فقط مهسا که همه شهروندانی است که علیه نظم استبدادی عصیان کرده اند. چرا که نفله در فرهنگ لغت « بی دست وپا» معنا شده و هدف این همه جنبش در تاریخ معاصر برای اثبات این است که شهروند ایرانی نه « نفله» که عامل تغییر است.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2361
در نفی خشونت ساختاری

مجتبی نجفی

#سیدمحمد_میرموسوی را در نیروی انتظامی لنگرود آنقدر کتک زده اند تا جان داده. این رخداد نه تازه که در تداوم خشونت ساختاری حکومت به شهروندان است. حتی مسأله، هویت میرموسوی و چرایی بازداشتش نیست، مسأله امتداد خشونت ساختاری در مکانهایی خارج از دید ناظران در عرصه عمومی است که میدان تاخت و تازه خشونت طلبان در آن گسترده است.

چندروز پیش نوشتم، شک نکنید نیروی انتظامی که اینگونه پا بر گردن یک بچه چهارده ساله افغانستانی می‌گذارد و تا سرحد جان فشار می‌دهد، به موقعش خدمت شهروندان ایرانی می‌رسد و آنجا مسأله اصلی نه مهاجر که خود خشونت بود. در نفی خشونت اگر تبصره بیاید خالی از محتوی می‌شود.

بسیاری از پرسنل نیروی انتظامی به خصوص در اداره آگاهی آموزش ندیده اند و در نگاه آنها متهم یا مجرم با انگیزه های غیرسیاسی یا شهروند معترض علیه سیستم همه انسان زدایی شده اند. در نتیجه باید اینقدر اینها را زد تا آدم شوند و اگر لازم باشد محو شوند. بسیاری از این پرسنل تحصیلات لازم ندارند. از حکومتی که اینچنین از علوم انسانی متنفر است هم انتظار زمینه آموزش این پرسنل را نباید داشت. اینها چون قربانی سلطه هستند انتقام خود را نه از سلطه گر که از زندانی تحت سلطه می‌گیرند. این نگاه خشونت محور در ساختار سیاسی ایران ریشه دوانده و در بخش‌هایی از جامعه هم پذیرفته شده برای همین یک روز گردن رومینا در شمال به خاطر جهل و تعصب ناموسی بریده می‌شود و یک روز خبر قتل مبینای هفده ساله در ایلام قلب ما را آزار می‌دهد.

باید با خشونت ساختاری مقابله کرد، خشونتی که از بدو کودکی بر ما تحمیل شده و تبعاتش روزی در زندانهای سیستم سیاسی و روزی در جهل و تعصب عده ای از مردم پدیدار می‌شود.

برای همین، گفتمان نفی خشونت که در جنبش های مدنی ما حیات دارد، نیازمند تقویت بیشتر است. خشونت، فقط شلیک گلوله به معترضان در خیابان نیست، در نقطه نقطه کشور ساری و جاری است، گاهی در قالب حکومتی و گاهی در قالب غیر حکومتی اما مسأله این است حکومت به عنوان یک موجود عظیم الجثه و صاحب امکانات با ولع تسخیر همه ساحت های فردی و جمعی، هم جامعه مدنی پیشرو را فلج می‌کند و هم خود بدون آموزش و بدون نگاه انسانی مولد خشونت است و هم از تدوین قوانین به روز برای محافظت از شهروندان ممانعت به عمل می آورد. برای همین گفتمان نفی خشونت، همزمان هم باید سیستم سیاسی مزاحم و‌خشونتگر را هدف بگیرد و هم ساختارهای فرهنگی که مولد خشونت و تقویت کننده خشونت ساختاری حکومت اند‌؛ این ماموریتی است سترگ، دشوار اما نه غیرممکن برای جامعه مدنی زیر ضرب استبداد و تحت فشار.
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ایرانسازان ۶
محمود خیامی،خدمت بدون مرز به میهن

ما در پرونده ایرانسازان، اینبار از “محمود خیامی” گفته ایم؛ یکی از کنشگران مدنی که در سخت ترین شرایط هم از ساختن خسته نشد.

“پارند” رسانه مستقل با گفتمان “ایران شهروندمدار”است. با همراهی،معرفی به دوستان و نقد، این رسانه مستقل را در ارتقای مطالب یاری کنید.
@paarandiran

https://www.instagram.com/paarandiran
ملی گرایی و ورزشکار ملی

مجتبی نجفی

استرداد طلای «صادق بیت سیاح» در بازیهای پارالمپیک پاریس، درسی باشد برای همه ورزشکارانی که یاد نگرفته اند اولا ورزشکار ملی، نماینده ملت است نه یک مذهب خاص. دوما ورزشکار ملی باید در قامت یک قهرمان با وقار عمل کند، این نشانه سربریدن نشان میدهد، «بیت سیاح» از رخدادهای سیاسی به دور است و حساسیت این نشانه خشونت را درک نکرده. یادم می آید در بازی پرسپولیس و النصر هم مهدی طارمی بعد از گلش چنین نشانه ای را به کار برد. طارمی الان را نبینید تا حدودی حاشیه هایش را جمع کرده. او بچه ساده ای بود که خیلی زود جوگیر شد و فراموش کرده بود کیست و کجاست. شانس آورد به اروپا رفت و انسان دیگری شد هر چند که در اروپا حرفه ای است و در تیم ملی پر از حاشیه است.

«بیت سیاح»یک پرچم مذهبی به میدان آورده تا ارادتش را به امام حسین نشان دهد. این هم خطاست. نشانهای مذهبی جای نشانه‌ ملی را نمی‌گیرند. بگذریم از آن آرم زاید بر پرچم سه رنگ که نشانه ای از حکومت دینی تباه است، اما تنها نشان ملی برای آوردگاهی اینچنین،همان ترکیب سه رنگ زیباست چرا که ورزشکار ملی نه ورزشکار یک مذهب خاص که نماینده یک ملت متکثر است که در آوردگاههایی اینچنین،به وحدانیت می‌رسد. پس هر پرچمی زمانی و مکانی دارد و اقدام بیت سیاح از روی جهل او بود و ریشه همه این مصیبتها به فقدان آموزش می‌رسد.

شما همین گزارشگر نادان را ببینید برای اقدامی که نشان طلای پارالمپیک را به باد می‌دهد چه به به و چه چهی کند. همه اینها به نظام سیاسی بر می‌گردد که اصلا « ملی » نیست. به هیچ واژه ای به اندازه «ملی بودن» ظلم نشده چرا که «ملی بودن» با پذیرش یک تکثر و یک وحدانیت توامان رابطه دارد و نه هیچ دیکتاتوری در تاریخ معاصر و نه هیچ عنصر سیاسی که علیه مردم ظلم پیشه کند در مقام ملی تعریف نمی‌شود چون ملی بودن فقط ایران ایران گفتن نیست،کسی که ملی است باید بداند اصل اساسی پذیرش تکثر است و این تکثر در میدان‌های مهم به وحدت می‌رسد و معنای همبستگی می‌دهد. این «ملی بودن» فهم من به عنوان سوژه ایرانی از جنبش مشروطیت به بعد است.

اگر « بیت سیاح» آموزش درست دیده بود درک می‌کرد در چنین میدانی باید نماینده وحدت در کثرت باشد نه مذهب خاص ولو با طرفداران میلیونی. و البته باید سفیر ملی باشد و از هر حرکتش مراقبت کند. همه بحرانها به فقدان آموزش می‌رسد. تحول دایمی در آموزش مستمر است. ملی بودن و چگونه ملی رفتار کردن نیازمند آموزش است. ملی بودن و دموکرات بودن دوشادوش هم اند چون حامل تکثر و وحدانیت همزمان اند‌. فردهای به رسمیت شناخته اما همبسته.
#بیت_سیاح
#ملی_گرایی
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2365
نامی که رمز شد

مجتبی نجفی

و این جسدی که بر تخت بیمارستان میبینید، بی جان شد اما در روایت ها، در اعتراض هایتان ایستاد و نامش رمز شد. از مهسای خوابیده بر تخت،تا مهسایی که ایران را درنوردید و در جهان هم طنین انداز شد، چند روزی فاصله بود.

مهسا به این خاطر اسم رمز است زیرا به ما نشان داد " ایستادن" در طوفان هم ممکن است و برخاستن نه صرفا به جسد که به نام است. نام او، دختر اهل سقز، غریب در تهران ملی شد،بعد هم جهانی و اینجا دیگر مهسا صرفا متعلق به خانواده امینی و فرزند امجد و مژگان نیست، او دختر ایران شد و نماد پیونده دهنده همه آنها که در برابر زور می ایستند.

جنبشی که به نام او طنین انداز شد به تاریخ نپیوسته و اکنون زمان نوستالژی بازی نیست، اما این جنبش هم مانند هر جنبشی ناخالصی دارد و ناخالصیها را باید تصویه کرد و به جوی سپرد.

بسیاری خواستند با تزریق وهم به جای تخیل، اوهام پامنقلی خود را از فتح تهران با سواره نظام بختیاری تا فرار دسته دسته آخوندها به روسیه و ونزوئلا، تا کودتاهای خیالی سپاه تا میهمانی از این کاخ دولت خارجی به آن دولت خارجی به جای رویکرد واقع بینانه توام با آرمان گرایی بفروشند و البته مشتری هم داشتند اما زمان نشان داد تحلیل آنها درست بود که می گفتند این جنبش در تداوم یک مسیر سخت و طاقت فرساست، قدرت تعیین کننده در شهروندان روایتگر و تغییرات سیاسی پایدار محصول تغییرات رادیکال فرهنگی است و اینجاست بین سیاست و فرهنگ آنقدر مرزها در هم تنیده است که جدایی این از آن دشوار است.

پس این جنبش در اصل توانست با ایستادگی و تحمل هزینه های سنگین به قدرت سرکوبگر بفهماند که خیابانهای شهر رنگارنگ است و سیاه کردن یکسره آن غیرممکن و ایستادن در برابر شهری رنگارنگ از بی حجاب، کم حجاب و محجبه محال است و این حکومت است که باید به این رنگارنگی عادت کند نه مردم به شهر سیاه اجباری. هر چند این پیروزی قانونی نشده اما واقعیتی است که مانند بسیار واقعیت های دیگر با فشار اجتماعی به نظام سیاسی تحمیل شده و این تحمیل هم تنها با قدرت با هم بودن شهروندان میسر شد.

این تنها یک قدم است. پیروزی نهایی جنبش مهسا، در استیفای حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی بیان هم پیش از سخن و هم پس از سخن و تعظیم قدرت مطلقه در برابر شهروند عصیانگر است.

پس هر جنبشی برای تداوم باید نقد کند، دور بریزد، جذب کند و دوباره سازماندهی کند و دوباره خیابان و زندگی را پیوند دهد. در نتیجه «با هم بودن ها»ی اعتراضی دوباره خواهند رسید؛همچنانکه سرکوب جنبش سبز دی نودوشش و آبان نودوهشت پایان کار نبود. برنده نهایی مردمی اند که از گذشته خود درس بگیرند.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2367
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دو سال مقاومت مدنی، نه در ابتدا و نه در انتها که در میانه یک مسیر سختیم.

پارند، دو سال ایستادگی ملی در برابر استبداد در کوران جنبش زن، زندگی، آزادی را بازبینی، بررسی و نقد کرده است.
@paarandiran

https://www.instagram.com/reel/C_1ERIRtyV6/?igsh=MTluOHEyZW1teDEzbw==
چون تعدادی از دوستان لینک حساب اینستاگرامم را درخواست کرده بودند موقتا این لینک را اینجا می گذارم: https://www.instagram.com/modjtabanajafi/?hl=fr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرود زیبایی است، فردیت در کنار همبستگی. حول محور ایران. کدام ایران؟ ایران شهروندان آزاد با رقص موی رها در باد بر فراز میدان نمادین آزادی به مثابه افق، هدف، دورنما. و البته شهروند به مثابه صاحب وطن. برای همین پیام جنبش زن، زندگی، آزادی واضح بود: ما هم کسی هستیم، شهروندی هستیم و مردمی هستیم. این پیام، تفسیرهای تاج عمامه ای از جنبشی که بر قدرت همبستگی انسانهای شگفتی آفرین سوار شده را به حاشیه می‌برد و همین شهروندان نوجوان،جوان و پیر را به صدر می‌نشاند تا تصویرگر گفتمانی نو باشد با این دورنما که دوران ابرانسانها گذشته و پیروزی در همبستگی همین انسانهای کوچک و خرد است که در با هم بودن خالق معجزه می‌شوند؛ همین جان‌باخته هایی که روزی می‌رقصیدند و زندگی می‌کردند و روزی دیگر در قامت نماد، پیوند دهنده زخمی ها و تحقیرشدگان، ظاهر شدند.
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#مجتبی_نجفی
پی نوشت: این اثر از گروه رستاک است...
در ستایش پذیرش بحران

مجتبی نجفی

و « نیکا» زاییده بحران بود و یکی از مهم ترین نمادهای جنبش زن، زندگی آزادی است، چرا که این جنبش شهروندانی بود که در بحران زیست می‌کردند و در مقام قربانی بحران، علیه بحران عصیان کردند. و نیکا دو سال است که سوژه اصلی انواع و اقسام روایتهاست و این خود هم نشانی از بحرانی بودن سوژه است. حتی روایت دروغین حاکمیت هم بر فرض درست باشد، باز نشانی از بحران است. هر روایتی که از نیکا منتشر شده بر بحرانی بودن سوژه صحه گذاشته. قصه زن،زندگی،آزادی هم برخاستن در دل بحران بود.

و اصلا چه ایرادی دارد؟ مگر می‌شود وضعیت بحرانی مملو از رنج سوژه ایرانی که از تولد آغاز می‌شود و در خانواده و جامعه جاری می‌شود را انکار کرد؟ و البته که انکار این بحران و این رنج، خود بدترین کار است و اتفاقا راه حل مسأله نه از انکار بحران و رنج که از دل پذیرشش بیرون می آید.

ما در بحران متولد شده ایم،در بحران زیست کرده ایم، بزرگ شده ایم و راه حل هم از دل بحران به دست می آید. نیکا شاکرمی هم نشانه ای از وجود بحران است و هم نشانه ای از عصیان علیه بحران. برای همین آیکونی نمادین برای اندیشیدن مداوم در چرایی وضعیت است و سوژه ای است که همواره ما را به پرسشهای سهمگین فرا می خواند، ما فرزندان بحران...
#نیکا_شاکرمی
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2374
2024/09/26 14:23:40
Back to Top
HTML Embed Code: