Telegram Group Search
زبان سوگ و مبارزه علیه رویت ناپذیری زنان

مجتبی نجفی

شما در این تصویر چه می‌بینید؟ بازپرس و قاضی، فساد دیده اند و اما من در این تصویر شکوه می بینم. این تصویر ماهور احمدی، دختر احمدرضا احمدی، شاعر و نویسنده ای است که چندی پیش فوت شد. تابوت پدر را بر دوشش می بینیم. این گرفتن تابوت بر دوشهای زنان، خود نشانه ای از مبارزه علیه رویت ناپذیری زنان است، رویت ناپذیری که حتی هنگام سوگواری هم داد میزند.

تصویرها روایتگر تغییرات اجتماعی اند و زنی که تابوت پدر را بر دوش گرفته، پشت جمعیت مردان و موجود درجه دو نیست،خود در اول صف سوگواری است. احتمالا دیده اید زنان حتی در اعلامیه های فوت،تصویر ندارند. آنها را فرزندان پدر و خواهران برادر می دانند. در همین مراسم ها و آیین ها که به تعریف جان دیویی عناصری از زبان هستند چرا که به ما پیام میدهند،حذف زن را می‌بینیم. اگر قرار هم باشد زن دیده شود بعد از مرد. حتی در بسیاری از شهرهای کوچک،مجلس مردانه در مسجدی بزرگ است و مجلس زنانه در منزل شاید محقر متوفی. و این باز هم نشانه ای است از دیده شدن زن به مثابه موجود دسته دوم.

تصویر گرفتن تابوت پدر و همراهی آن در قعر خاکها به پاس یک عمر زحمت از سوی یک زن خود راهی است به سوی فروریختن دیوار تبعیض از طریق انقلاب در ساختارها. برای همین قوه قضاییه شاکی است از حمل تابوت پدر. چرا که بازپرس و قاضی در نظام جمهوری اسلامی باید از حذف زن و دیده نشدنش پاسداری کنند و شهروند مدرن هم از هر فرصتی برای در هم شکستن این نظم تحمیلی ظالمانه استفاده می کند. تصاویر زنانی که تابوت نزدیکان خود را بر دوش می‌گیرند و جلوتر از مردان در مراسم سوگواری رویت پذیر می‌شوند تکثیر شده. این تکثیر خود نشانه ای است از انقلاب اجتماعی که فرهنگ مردسالار را هدف قرار داده و نظام سیاسی ایران هم تقویت کننده این فرهنگ است.

وقتی این تصویر و مشابه آنرا میبینم، یاد همان نظریه «میشل دو سرتو» می افتم که نشان میدهد چگونه زندگی روزانه می‌تواند در خدمت دور زدن هنجارها و قوانین ظالمانه باشد. به نظرم کاری که زنان ایرانی در مراسم ها آیین ها و زندگی روزانه می کنند، افتادن به جان ستونهای استبداد دینی از درون است. مانند موریانه آنقدر این ستون‌ها را جویده اند که لرزان شده اند و کیفرخواستهایی از این دست، طرحهایی مانند خارج کردن سه میلیون جریمه از حساب زنان‌بی حجاب،...همه در تداوم یک خشم ناشی از استیصال است. خواستند جامعه ای را یکدست کنند اما رنگارنگی جامعه در مناسبت‌های مختلف در قالب نافرمانی مدنی رویت پذیر می‌شود برای همین حاکم،خشمگین و مستأصل از یک نیروی سراسری است که از خانه تا خیابان تکثیر شده.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2220
از ایذه تا قم: تداوم مقاومت مدنی

مجتبی نجفی

به تصویرهای مقاومت مدنی ما افزوده شد. یکی در قم، دیگری در ایذه. یک مادر نوزاد که در برابر آخوندی کریه و زورگو ایستادگی کرد(تصویر نخست) و خواهر محمود احمدی از جانباختگان رخدادهای سال پیش در ایذه در برابر رییسی گفت چهار تکه استخوان برادرش را می خواهد(تصویر دوم). چرا که هنوز خبری از جنازه برادرش نیست و او نمادین دفن شده. بازیگر هر دو تصویر، دو زن هستند و شکل ایستادگی هر دو، نمادین در برابر دستگاه قرون وسطایی ایران است. مخاطب هر دو روحانی است، برآمده از استبداد دینی علیه حقوق شهروندی به خصوص زنان. از هر کلمه شان خشم می روید و طرف حساب آنها نه یک شخص که یک سیستم است که اساس آن بر تبعیض به خصوص علیه زنان است.

اما ببینید این دو تصویر نه برای ناله و زاری که برای غرور است، غرور از ایستادگی یک جامعه در برابر سیستمی که لگن شده، نه قطعاتش تعویض و بازیابی شده اند نه برنامه ای برای حرکت دارد، کارش شده جنگ با مردم و سیستمی که جنگیدن با مردم را تداوم دهد یعنی مستأصل و فاقد هر راه حل برای حل مسأله است و فرجام سیستمی که خود را به روز نکند، فروپاشی است.

مادر قمی شجاعانه در برابر آخوندی ایستاد که دقیقا خود جمهوری اسلامی است: متجاوز به حوزه خصوصی و عمومی مردم، زورگو و البته بزدل در صورت فشار. برای همین عبایش را انداخت و در رفت چون هر جا فشار باشد جمهوری اسلامی کم می آورد. این صفت لات های سرکوچه است.

تصویر دوم، فریاد خواهر جان‌باخته در برابر رییس دولت، نشان میدهد دادخواهی به وسعت ایران گسترده شده، هیچ جای امنی نیست، هر کجا شما باشید پرسش «چرا کشتید»رهایتان نمی کند. این صورت مسأله نه با صلوات فرستادن ایذایی نه با انکار مسأله پاک میشود، تنها یک راه حل دارد به رسمیت شناختن و محاکمه.

ما اینجا با شکل های زیبایی از مقاومت مدنی بر اساس شجاعت شهروندی روبرو هستیم. در امتداد همان حرکتی که ویدا موحد در میدان انقلاب، سپیده رشنو در اتوبوس، خانم بی حجاب سوار بر دوچرخه در نجف آباد، دختر بی حجاب کرجی در برابر ضابط قوه قضاییه،....انجام دادند: عصیان علیه زور.

اگر اندک شعوری در سیستم باشد که نیست، باید شعله های این خشم فروزان را ببیند، باید به حجم نفرت شهروندان از نمادهای جمهوری اسلامی پی ببرد اما مسأله این است سیستم جمهوری اسلامی کر و کور است، از قدرت کاریزماتیک آیت لله خمینی و حمایت توده ای اکثریت به سیستم اقلیت مبتنی بر نظامی گری ایت الله خامنه ای رسیده و بعد از مرگ رهبر فعلی با بحران جدی تری مواجه خواهد شد، بحرانی که نهایت آن فروپاشی لگن است، ماشینی که دیگر توان حرکت نخواهد داشت.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2225
جنگ مردم با مردم یا مقاومت مدنی در برابر سیستم زور؟

مجتبی نجفی

این جنگ مردم با مردم نیست، این صورت بندی، غلط ترین صورت بندی ممکن است. این تصویر، تصویر مقاومت مدنی شهروندی در برابر سیستم زور است و این روحانی نماینده سیستم زور است و خانم قمی نماینده یک اکثریت گسترده تحت تحقیر است. جمهوری اسلامی از بخشی از مردم با قدرت رانت و اعطای امکانات و فراهم کردن فضای تبعیض، شهروندزدایی کرده، به عبارتی که این بخش کوچک از مردم نه شهروند صاحب رای و نقد و نظر که چرخ دنده های دیکتاتوری شده اند. برای همین این بخش از مردم امتیاز و رانت می‌گیرند و در سرکوب مشارکت میکنند.

دستگاه سرکوب که فقط در قاضی و بازجو و گارد ضدشورش و سرباز و اوباش لباس شخصی خلاصه نمی شود، سرکوب یک دستگاه عظیم است که با قشر حامی جمهوری اسلامی به اتوبوس و درمانگاه و دانشگاه و خیابان و مترو می‌رسد و همین آخوند، همان خانم چادری که جلوی مترو تذکر میدهد، همه در امتداد دستگاه سرکوب اند. دور بریزید ایران دو جامعه ای و نظریات جنگ مردم با مردم را، ما یک جامعه تحت سرکوب و یک اقلیت حاکم مسلح به پول نفت و اسلحه و رسانه داریم. جامعه ما در جنگ داخلی نیست، در قلب مقاومت مدنی در برابر قرون وسطایی ترین حکومت تاریخ معاصرمان است،حکومتی که ایدیولوژی  را از جان آدمی عزیزتر میداند و بر خون و تحقیر نظام مند بنا شده.

در انتخاب واژگان دقت بسیار باید کرد، چرا که نامگذاری ها هستند که راه تفسیر رخدادها را باز میکنند. وقتی از جنگ داخلی حرف میزنید، در میانه ایستاده اید و دعوای دو مقصر را نظاره گرید و خود را عقل کل می پندارید در حالی که واژگان جنبش و مقاومت مدنی یک مبارزه مستمر فرهنگی اجتماعی سیاسی با نظامی از روابط است که از بیت رهبری تا همین خیابان ها و درمانگاه ها و متروها جریان دارد. مردم ما در جنگ نیستند، در حال مقاومتند در برابر نهاد دولت خودسر که میخواهد عرصه خصوصی و عمومی شان را یکجا ببلعد. یک شکل مقاومت مدنی ایستادن به سبک همین خانم قمی است، محکم ، صریح و شجاع، ایستادنی از جنس شهروندی که آزادی را هم هدف میداند هم مسیر. شکلهای این مقاومت متعدد هستند.

پس اگر در این مقاومت، مشارکتی ندارید، به حاملان و کنش‌گران این جنبش احترام بگذارید و تلاش آنها را جنگ داخلی لقب ندهید. قدرت این مقاومت بر یک خشم شهروندی است. خشم اینجا نه واکنش که عقلانی ترین کنش در برابر تحقیر نظام مند است. خشمگین بودن با عصبی بودن تفاوت دارد. در دل خشم یک رویکرد ایجابی است، یک عقلانیت در برابر وضعیت مداوم تحقیر. اگر در برابر این تحقیر سیستماتیک کسی خشمگین نشود مشکل اساسی دارد یعنی ناتوان از ارتباط با محیط اطراف است.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2226
Forwarded from پارَند - Paarand
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در نظر هانا آرنت، آزادی صرفا انتخاب بین چند گزینه جایگزین نیست، آزادی امکان شگفتی آفرینی و واژگونی روزمرّه و عصیان علیه عادی بودن است. چرا که هر تولد انسان، حامل یک قدرت شگفتی آفرینی است و انسانها به همان اندازه که متفاوت و متکثر هستند، منحصر به فرد و یگانه اند. پس هر انسان، می تواند خالق امری بدیع باشد، خالق ابتکار و نوآوری. عصیانی علیه نظم ظالمانه موجود و طلیعه ای بر نظمی نو.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran
در دفاع از همبستگی مسلمانان و نامسلمانان سکولار

مجتبی نجفی

خانم صدیقه وسمقی یکی از چهره های مسلمانان سکولار است، با نقد تجربه حکومت دینی به باور جدایی نهاد دین از دولت رسیده. او دکترای فقه اسلامی دارد و استاد دانشگاه و عضو اولین دوره شورای شهر تهران بوده. هم نویسنده ای در قامت تحلیلگر بوده و هم پژوهشگر. اما عصاره این همه عناوین، شجاعت او در برداشتن روسری نماد اجبار بود. او در مقام یک زن مسلمان، همراه میلیونها زن غیرمسلمان شد که نه حجاب چه بسا اسلام یا هر دین دیگری برای آنها باور نیست و این است همراهی زیبای مسلمان و غیر مسلمان علیه حکومت دینی و البته علیه واژگانی که تا مدتها کرور کرور شهروند نامسلمان ایرانی را نادیده میگرفت، واژگانی از قبیل ایران اسلامی،مردمسالاری دینی و قید هایی که زمانی اقلیت و اکنون شاید هم اکثریتی را نادیده می گیرند.

فرق مسلمان سکولار با اسلامگرا در همین پذیرش تکثر است: او می پذیرد که جهان بینی اش به خدا و هستی و انسان فقط یک نگاه است در کنار سایر نگاه‌های دیگر که می توانند مذهبی باشند یا غیر مذهبی. پس مسلمان سکولار نه به دنبال تحمیل هژمونی به دیگران است نه به دنبال اسلامیزه کردن جامعه، میخواهد بخشی باشد از یک عرصه عمومی متکثر و موزاییکی که خانه شهروندان بی شمار با نگاههای متفاوت است. پس مسلمان سکولار، اصل حکومت دینی را امتیازی ویژه برای قشری خاص و منشا تبعیض میداند و بر نظام سیاسی بر آمده از جامعه سکولار، بی طرف نسبت به ادیان و مذاهب تاکید می کند.

جمهوری اسلامی دشمن همگان است اما با تیپ مسلمانان سکولار مشکل ویژه هم دارد چرا که خوانش آنها از دینداری مثل پادزهری علیه زهر حکومت دینی است که از اساس منشأ سرکوب است. پس برای همین به تن بیمار و چشم های کم سوی خانم وسمقی هم امان نمی‌دهد و از کینه و عقده، او را چند روز قبل از سال جدید زندان می‌کند چرا که او شجاعانه در ایران، رهبر جمهوری اسلامی را مسوول خسارتهای زیانبار حجاب اجباری دانست و خواستار لغو این قانون ظالمانه شد.

ایرانی های مسلمان و غیرمسلمانی که بر دولتی عاری از مذهب، عرصه عمومی متکثر و موزاییکی، ایران به مثابه خانه همه ایرانیان با تکثر زیبایشان اعتقاد دارند، علیه استبداد دینی همبسته می شوند و جمهوری اسلامی را تنها و درمانده میکنند و تاوان این همبستگی، زندان،قتل و توهین و تحقیر نظام مند است اما جمهوری اسلامی بداند ناخواسته بزرگترین خدمت را با عملکرد فاجعه بارش کرد: راه سخت ایران را به سمت سکولار شدن هموار کرد و این را اکنون نمی فهمد در فردای بعد از جمهوری اسلامی معنی این جمله مشهور را خواهد فهمید: عدو شو سبب خیر گر خدا خواهد.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2232
آیین، زبان مقاومت و تداوم

مجتبی نجفی

" امسال عید نداریم"؛ هیچگاه اینطور نبوده، ما همیشه نوروز داشته ایم. نوروز مراسمی است برای یاد. وقتی شکفتن گل و سبزه و نوازش باد بهاری را می چشی، نوروز در قامتی آیینی یادآورنده و زبانی معناساز، جلوه گری می کند و پیام امید می دهد که هر زمستانی، شکستنی است.

تا یادم هست نوروزهای ما همه با یاد زندانی و اسیر بوده. آزادی مطالبه ای بوده که تعبیر درستی از "حوّل حالنا" است، چرا که فقدان آزادی، وضعیت نامطلوب دایمی است. اما همین حال بد و همین روح زخمی، باز هم در نوروز طراوت دیگری می یابد چرا که نوروز سنتی برآمده از ابتکار پیشینیان برای چسب زدن به قطعه های پراکنده و شکل دادن به یک مای متحد است.

آیین، همین است، یادآوری اینکه من جزیی از ما، قاعده و قانون، سبک و راهی است. نوروز به مثابه نماد پیونده دهنده است و نوروز این سالهای ما، پیونده دهنده مردمی است که در فرصت های مختلف، تلاش کرده اند روزهای خود را نو کنند و در قالب جنبش های اعتراضی، لحظات مرده را زنده کرده اند. از اینرو، نوروز این سالها به یاد آن همه شهیدی که در جنبش زن،زندگی و آزادی قربانی شدند پیوند خورده. هر یادی فراخوانی به تداوم است و هر غیبتی هم فقدان نیست، به طرز شگفت آوری گاهی غیبت ها خود حضور اند و برای همین جای خالی هر شهیدی، حضور می سازد و فراخوانی است به مساله های حل نشده و تمام نشده و مسیر مانده.

نوروز آیین مقاومت است، چسب پراکنده ها و زخمی هاست، نشان دهنده این است ملیت ما را نه خون و نژاد که فرهنگ ما ساخته. برای همین نوروز، خط وحدت بخش تکثر ایرانی هم است، زمانی که سنت های استقبال از نوروز به شکل های متفاوت و زیبایی در گوشه گوشه این سرزمین با اقلیم های متفاوتش برگزار می شود.

زبان آیین، متناسب با شرایط تغییر می کند. برای همین نوروز بعضا جشن عادی نیست گاهی آیین مقاومت برای زندگی است، جایی که چهره عبوس حاکم ضد زن ضد آزادی و زندگی از روحهای پژمرده ما استقبال می کند، پاسداشت نوروز یک پاتک است و پیامی به مفسدان حاکم که ما مغول و دهها مهاجم وحشی دیگر را از سر گذارنده ایم و مانده ایم و آنها رفته اند و پس باز هم در گذر تاریخ این مای ایرانی است که می ماند و سنگر نوروز برای پیام ایستادن در سخت ترین شرایط است.

نوروز شکوهمندترین جشن ملی است چرا که برای ایرانی بدون قید است، فرقی ندارد مسلمان یا غیرمسلمان، مذهبی یا غیرمذهبی، خداباور یا ناباور؛ جشن ملی است، همگانی است از آن همه آنها که خود را به صفت شهروند می شناسند.
نوروز چهارصد و سه طلیعه ای باشد بر سده ای که ایران را بی رسم و راه دیکتاتوری به جهان معرفی کند.
مصدق را درست بخوانیم

مجتبی نجفی

گفتمان مصدق دو سر داشت. بی توجهی به هر یک برداشتی ناقص از او ارائه می دهد. یکی استقلال بود و دیگری آزادی. استقلال و آزادی در گفتمان مصدق در سپهر رهایی تعریف می شوند. استقلال رهایی از استیلا و زورگویی خارجی است و آزادی رهایی از استبداد داخلی است.

مصدق سیاست داخلی و خارجی را یک کلّ به هم پیوسته می دانست. پس برای مقابله با استیلای خارجی آزادی های بنیادین مردم را محدود نکرد چرا که اگر قرار باشد خروج از استیلای خارجی بهانه ای برای ستم و ظلم داخلی باشد آزادی معنایی ندارد.

نهضت ملی شدن صنعت نفت فراتر از مسئله نفت بود. بیشتر از هر چیز مسئله "احیای شخصیت ایرانی" بود. با جنبش ملی شدن صنعت ما شخصیت خُرد شده ایرانی، زیر چنگال استعمار خشن و بیرحم روس و انگلیس را احیا کردیم. پیام نهضت ملی شدن صنعت نفت این بود ملتی که زورگویی انگلیس و روس را تحمل کند آزاده نیست. با نهضت ملی شدن صنعت نفت ایرانیان اثبات کردند برای اعاده شخصیت ملی شان بیکار نمی نشینند و به قول مصدق ملتی زنده اند.

مصدق به خوبی می دانست که الگوی استقلال در برابر خارجی و محدود کردن آزادی های مردم به رهایی منجر نمی شود. پس همزمان با تلاش برای احقاق حقوق ملت ایران در عرصه بین المللی، اصلاحات اساسی برای احیای مشروطیت را در دستور کار قرار داد. او به خوبی می دانست دموکراسی واقعی بدون توجه به وضعیت وخیم معیشتی مردم محقق نمی شود و از طرفی بدون تاسیس و حمایت از نهادهای مدنی قابلیت تحقق ندارد. محور اصلاحات او در راستای مشروطیت بود: " شاه سلطنت کند ونه حکومت" . مردم گرایی او نشات گرفته از اعتقاد ویژه اش به قدرت مردم بود. ویژگی مثبتی که مخالفانش آن را پوپولیسم می نامند.

مصدق در برابر جبهه وسیعی از مخالفان خارجی و داخلی سیاست "با مردم بودن " را انتخاب کرد. در برابر حجم توطئه ها مردم را برای دفاع از آزادی بسیج می کرد. بر عکس نظر برخی منتقدان این نقطه قوت مصدق است جایی که دربار، انگلیس، امریکا و مخالفان داخلی برای براندازی دولتش به آب و آتش می زنند به مردم رجوع می کند. شاید بزرگترین اشتباه مصدق جایی بود که مرم را در 25 مرداد 1332 در شرایطی التهاب آمیز از خیابان ها به خانه هایشان دعوت کرد. وقتی استعمار و استبداد دست در دست هم در اندیشه برانداختن دولت ملی و دموکراتیک بودند بازگرداندن مردم به خانه ها اشتباهی راهبردی بود.

موازنه منفی مصدق سر ستیز با جهان را نداشت. اهدافش مشخص بود و در راستای احقاق حقوق ایرانی ها بود بدون اینکه شعار مرگ بر این و آن دهد. بدون اینکه اهداف غیر قابل دسترس بدون توجه به واقعیت های جاری جامعه تعیین کند. بدون اینکه انگلیس ستیز باشد یا آمریکا ستیز یا شوروی ستیز. برای همین او نسبت به رشد احساسات ضد انگلیسی هشدار می داد. حتی از بخش خصوصی انگلیس برای سرمایه گذاری در صنعت نفت ایران دعوت کرد اما همزمان برای احقاق حقوق مردم ایران مقاومت می کرد. او می خواست ایران الگویی برای منطقه و جهان باشد؛ ملتی که استقلال و آزادی را با هم برای رهایی از بندهای داخلی و خارجی جمع می کند. ملتی که می خواهد آزاد باشد.

خوانش صحیح از مصدق را باید در این جملاتش خواند جایی که استقلال و آزادی دو اصل به هم پیوسته می شوند که نقض هر یک خروج از گفتمان مصدق است :"آری، من در تمام مدت عمر یک هدف بیشتر نداشته‌ام و آن این بوده و هست که ملت ایران بتواند مستقل و سرافراز زندگی کند و جز اراده اکثریت هیچکس بر او حکومت نکند. مبارزه درخشان مردم بر علیه شرکت سابق نفت، که من یکی از رهبران آن بوده‌ام و اکنون هم به عنایت پروردگار در گوشه زندان اظهار عقیده می‌کنم، حلقه زنجیر استعمار خاورمیانه را گسسته و خواهد گسست."

""آزادی بیان و قلم از این جهت جزء ارکان مشروطیت است....کسانی که از بیان و قلم هراس کنند و از آن جلوگیری نمایند تنها نه مرتکب عملی میشوند که مخالف قانون اساسی است، بلکه خدمت به اجانب و خیانت به وطن مینمایند."
‏امیدوارم سال 1403، سالی سرشار از شادی و کاستن از رنج بی شمار ملت ایران باشد؛ سال رهایی زندانیان و شکست دیکتاتوری، پیروزی جنبش زن، زندگی،آزادی و پایانی بر جنگهای گوشه و کنار در جهان. سال تقویت گفتمان ایران شهروندمدار که حاکمیت شهروندان است بر خانه ای به نام ایران.

حتی اگر احتمالها در عالم واقع کم باشند، نباید از رویاهایمان دست بکشیم. هیچ ملالی بزرگ تر از نابودی رویاهای ملی نیست، ملت بی رویاهای بزرگ، ملت بازنده است؛ اما ملتی که بر گفتمان زن، زندگی، آزادی تکیه کند و تداوم دهد، بازنده نخواهد شد. نوروزتان پیروز.
Forwarded from پارَند - Paarand
ایران شهروندمدار علیه ایران اقتدارگرا

ایران شهروندمدار مرزبندی های جدی با ایران اقتدارگرایان دارد،چون منبع مشروعیت قدرت با شهروندان است نه با شاهان نه فقها نه هر مرجعیت دینی و غیردینی دیگری.
نتایجی که در آزمون و‌خطاها و در روند تجربه محور حاصل می‌شوند، بسیار پایدارتر از  نتایج یک دیکتاتوری آمرانه ولو با نیت توسعه است.
بر فراز تجربه های تاریخی این نکته را آموخته ایم که جز با تقویت و توسعه فرهنگ شهروندمداری، مای ایرانی را به سوی دروازه های توسعه متوازن راهی نیست.
وقتی از توسعه متوازن حرف می‌زنیم، حقوق شهروندی را در یک بسته جامع مطالبه می کنیم.
به همان نسبت که حق آزادی پوشش و سبک زندگی داریم، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن هم داریم یا حق حیات در سازوکارهای جمعی یا حضور  اعتراضی در خیابان.
حقوق سیاسی فرهنگی اجتماعی و فردی ما از هم گسسته نیستند و تا حاکمیتی منطبق با ایده توسعه متوازن بر ایران حاکم نشود، کشور صحنه ناآرامی‌، جنبش، شورش و انقلاب و هر فرمی از اعتراض خواهد شد و شکاف بین دولت و ملت کم نخواهد شد.
برای همین، راه حل آرام شدن این جامعه ملتهب، بنیانگذاری ساختارهای اجتماعی با هدف ترویج و تقویت دمکراتیزاسیون برای شکل گیری ساختاری سیاسی متناسب با اراده و خواست شهروندان است.
همه حامیان ایران شهروندمدار که با تقویت اراده و قدرت خود از مرجعیت های دینی و غیردینی در امر سیاسی گذشته اند و مستقل شده اند، می‌توانند حول محور ایران سکولار و دموکرات متحد شوند.

تغییرات در ساختار سیاسی متناسب با پشتوانه تغییر در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی بسیار با ثبات‌تر از تغییرات در ساختار سیاسی بدون تحول در فرهنگ و ساختارهای اجتماعی است.
در نتیجه ایران شهروندمدار هم به تغییرات در ساختار اجتماعی فرهنگی نیاز دارد هم به تغییرات در ساختار سیاسی.
دیرتر اما پایدارتر.

@paarandiran

https://instagram.com/paarandiran

https://www.tg-me.com/paarandiran/83
بیماری لاعلاج، میراث سی و چهار سال رهبری

مجتبی نجفی

در ایام کرونا که رهبر جمهوری اسلامی تنها شده بود این کاظم صدیقی معروف به شیخ گریان بود که برایش روضه می خواند تا دل آقا آرام شود. کاظم صدیقی تنها این نقش را در کرونا ایفا نکرد، وقتی در کوران جنبش سبز، هاشمی رفسنجانی مغضوب شد و از امامت نماز جمعه تهران کنار رفت، به یک چهره عمومی تبدیل شد.

رهبر در جریان جنبش، از خواصی که به هر دلیلی حاضر به محکوم کردن‌ رهبران جنبش نبودند، گلایه داشت. بارها این گلایه را با توسعه اعتراض‌ها بر زبان راند. صدیقی اما از آن خواص مورد تایید رهبری بود. از همانها که در هر فرصتی در محکومیت رهبران جنبش سبز دریغ نمی کرد و خواستار اعدام «سران فتنه» می شد. در سیاست خارجی تحمل گرسنگی ناشی از تحریم را توصیه می کرد و در سیاست داخلی سرکوب را.

اکنون او قربانی جنگ جانشینی شده. با فرتوت شدن رهبری،نگاهها چند سالی است که به سمت جانشین او جلب شده. پسرش مجتبی است یا رییسی یا هر شخصیت دیگری؟ هر که باشد تنها یک آیکون،نشانه ای از فاتح جنگ بزرگ در بیت رهبری خواهد بود. چرا که جمهوری اسلامی امروز درگیر نبرد مافیاست و این افشاگری ها نه برای حل مسأله فساد که در راستای موازنه فساد و جنگ فساد است. به این معنی که هر تکی، پاتکی دارد و قرار نیست افشاگری فساد تنها به یک جناح خاص محدود شود. آنجا جنگ است، جنگ بر سر کیکی بزرگ به نام ایران. این دقیقا همان نگاه مجموعه حاکمیت به کشور است: کیکی که نه برای محافظت و ارتقا که برای خوردن است و جنگ فساد، جنگ حریصانه برای تصاحب هر چه بیشتر کیک است.

قبح فساد در سیستم، مدتهاست ریخته شده. همین روزها بود که هشدار دادند مبادا خطای شیخ گریان به القای فساد سیستماتیک منجر شود. این همان ترجمه « کشش ندهید» خامنه ای است،وقتی اعتراض ها به خروج خاوری از ایران به کانادا دوچندان شد. خاوری رییس بانکی بود که در صف اول معترضان حکومتی علیه جنبش سبز بود،یقه می‌بست و شعار مرگ بر فتنه گر میداد و همزمان در حال غارت. ببینید همه اینها که علیه آن جنبش مردمی ایستادند،مفسد بودند. تعمیق فساد ساختاری، میراث رهبری سی و چهار ساله خامنه ای و نتیجه حذف مردم از سیاست است.

ایران را نه دولت در مقام علمی اش که مافیا اداره می‌کند. در ساختار هم رقابت بین گروههای مافیایی است، ساختاری که فساد ابتدا در آن بیماری بود قابل علاج، اما اکنون سرطانی شده، همه بدن بیمار را گرفته. اختلاسگری صدیقی تنها یک نشانه است از این بیماری لاعلاج. برای همین، رهبری، امسال تاکید کرد رقابت کنید اما دشمنی نه. این همان تاکید دوباره بر « کشش ندهید» است. خودش میداند چرا باید گریست بر این کشور.
https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2238
نمایش ترس یا قدرت؟

مجتبی نجفی

جمهوری اسلامی دیروز خواست نمایش قدرت دهد اما بیشتر از همه نمایش ترس بود. دست به دامان مهاجرین شده بودند تا ورزشگاه را پر کنند. نهاد دولت که باید در خدمت ملت باشد، ابزار پروپاگاند‌ا شده. صدهزار نفر را با بسیج امکانات دولتی جمع کرده اند‌ تا ملت خیالی خود را بازنمایی کنند‌. اما همزمان چند روز آنطرف تر تخت جمشید،مهم ترین نماد ملی باستانی ایرانیان به صورت خودجوش مقصد بازدید میلیونها ایرانی شد. قصد ندارم اینجا بگویم چرا جمهوری اسلامی با آثار باستانی میانه خوبی ندارد اما هدف گوشزد این نکته است که نزدیکی فزاینده مردم به نمادهایی که مورد بیزاری با بی اهمیتی نظام سیاسی است معنادار است.

یکی از چهره های اصولگرا چند روز پیش از حجم وسیع روزه خواری در ملا عام خبر داده بود. آنها از اینکه می‌بینند با وجود این همه تنبیه، باز هم بسیاری از زنان، حجاب از سر بر می دارند خشمگین اند. به خوبی میدانند اگر نبود این اجبار دولتی برای اجرای شریعت، چهره شهر برای اینها از این هم کابوس وارتر میشد. زمانی مساجد رونق داشتند اما اکنون خالی از نمازگزارند. حتی بسیاری از معتقدان، نماز را با جماعت وفادار به حکومتی که بر شطی از خون نشسته، نمی خوانند.

واقعیت دیروز ورزشگاه آزادی، پشت بسیج رسانه ای و نمایش قدرت، تنهایی است. حاکم، تنها و خشمگین شده، پس برای دلداری به حامیان خود نیازمند نمایش قدرت است برای صدور این پیام که « ببینید، ما تنها نیستیم». اما پشت دروازه های ورزشگاه و ورای تبلیغ دستوری رسانه های حکومتی، در شهر غلغله ای است؛ عرصه عمومی پیداست که خاصیت آن لایه لایه بودن، موزاییکی بودن و متنوع بودن است و آنجا نه به پندهای حکومت اهمیتی می‌دهند و نه به اجبارهایش. پس حاکم که این همه از بلندگوهای مسجد اذان می گوید و از تلویزیون دولتی دستور به پیروی از ولایت فقیه به عنوان ستون دین می دهد، در دریایی از کنشهای بی فایده دست و پا می‌زند و برای همین احساس تنهایی و انزوا از ملت متکثر آزاردهنده است و گردهمایی های دستوری مسکنی بر یک سردرد شدید است.

حاکم اسلامی در یک جامعه سکولار تنها شده. این واقعیت تلخی است که حکومت اسلامی نمیخواهد بپذیرد اما مثل سیلی به صورتش میخورد. قبل از جنبش زن، زندگی و آزادی حاکم خواست با سرود«سلام فرمانده» با پر کردن همین ورزشگاه صدهزار نفری نمایش قدرت دهد اما ماهها بعد آنچه که به صورت خودجوش و در خیابان و مترو و کافه و ...خوانده شد سرود « برای» بود. آنجا نشان داده شد با دستور و اجبار،سرود محبوب دلها نمیشود اما سرودی که از جنس درد و تحقیر و رویا باشد بدون صرف بودجه هم خوانده می شود. https://www.tg-me.com/mojtaba najafi مجتبی نجفی /com.modjtabanajafifrance/2241
2024/03/28 03:27:08
Back to Top
HTML Embed Code: