This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو
از اینهمه اندوه چه میدانی؟
تو
که از میان هزارویک شکلِ «بودن»
«دور بودن» را برگزیدی
و هزارویک شکلِ «دور بودن» را برگزیدی،
از اینهمه اندوهِ نزدیک چه میدانی؟
#لیلا_کردبچه
از اینهمه اندوه چه میدانی؟
تو
که از میان هزارویک شکلِ «بودن»
«دور بودن» را برگزیدی
و هزارویک شکلِ «دور بودن» را برگزیدی،
از اینهمه اندوهِ نزدیک چه میدانی؟
#لیلا_کردبچه
یک عکسِ کوچکِ تاخورده
از مردی که پیراهنش هنوز روشن است
چند شعر عاشقانۀ کوتاه
از شمارهای که چند سال است خاموش است
و یک جفت چشم
که هرشب تا صبح
به این هردو خیره مانده است
نگهبانِ شبِ کارخانهای ورشکستهام
گاهی آرزو میکنم دزدی بیاید
بهجای دستها و دهانم
چشمهایم را ببندد.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
از مردی که پیراهنش هنوز روشن است
چند شعر عاشقانۀ کوتاه
از شمارهای که چند سال است خاموش است
و یک جفت چشم
که هرشب تا صبح
به این هردو خیره مانده است
نگهبانِ شبِ کارخانهای ورشکستهام
گاهی آرزو میکنم دزدی بیاید
بهجای دستها و دهانم
چشمهایم را ببندد.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
مرا به یاد بیاور
وقتی به کفشهای کهنهات نگاه میکنی
و مسیرت بهسمت آن کوچهٔ بنبست کج میشود،
وقتی به دکمههای پیراهنت دست میکشی
و انگشتان من از راه دور مهربان میشوند
مرا به یاد بیاور
با اولینبارهای عزیز
و آخرینبارهای غمانگیز را برای خودم بگذار
که بهتر از همه میتوانم ادای فراموشی دربیاورم
و سالها به نقطهای دوردست خیره بمانم
- یعنی دارم فکر میکنم آخرینبار کِی دیدمت!؟ -
و زیرچشمی مرگ را تحتنظر بگیرم
که همینطور بینمان ایستاده است،
سیگار میکشد،
و هِی اینپا و آنپا میکند
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
وقتی به کفشهای کهنهات نگاه میکنی
و مسیرت بهسمت آن کوچهٔ بنبست کج میشود،
وقتی به دکمههای پیراهنت دست میکشی
و انگشتان من از راه دور مهربان میشوند
مرا به یاد بیاور
با اولینبارهای عزیز
و آخرینبارهای غمانگیز را برای خودم بگذار
که بهتر از همه میتوانم ادای فراموشی دربیاورم
و سالها به نقطهای دوردست خیره بمانم
- یعنی دارم فکر میکنم آخرینبار کِی دیدمت!؟ -
و زیرچشمی مرگ را تحتنظر بگیرم
که همینطور بینمان ایستاده است،
سیگار میکشد،
و هِی اینپا و آنپا میکند
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
باورش کمی سخت است
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شبهای مهتابی عاشق بودند
وقتی به دود سیگارشان خیره میشدند و باد
در پیراهن بلند زنی میوزید
که بهار نارنج میچید
و به مردی - که فرض کن برای تماشای بهار آمده -
لبخند میزد
باورش سخت است
میدانم
اما بارها به ماه گفتهام طوری بتابد
که بغض، راه گلوی پنجرهای را نبندد
مخصوصاً اگر باد
خاطرۀ بلندِ پیراهنِ زنی را وزیده باشد
بارها گفتهام این شهر باغ ندارد
بهار ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید؟
که دهانش پیش هر غریبهای باز نشود.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شبهای مهتابی عاشق بودند
وقتی به دود سیگارشان خیره میشدند و باد
در پیراهن بلند زنی میوزید
که بهار نارنج میچید
و به مردی - که فرض کن برای تماشای بهار آمده -
لبخند میزد
باورش سخت است
میدانم
اما بارها به ماه گفتهام طوری بتابد
که بغض، راه گلوی پنجرهای را نبندد
مخصوصاً اگر باد
خاطرۀ بلندِ پیراهنِ زنی را وزیده باشد
بارها گفتهام این شهر باغ ندارد
بهار ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید؟
که دهانش پیش هر غریبهای باز نشود.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
نه گلی برایت آوردم، نه آغوشِ گرمی
تنها دوستت داشتم پریشان و آشفته
تنها دوستت داشتم
و راضی بودم به رضای همین کلمات
که در هیئتِ شعری تازه کنارت باشند
مهربان نیستم، نبودهام هرگز!
آدمی دوردست و ناچارم
که دستش به جایی نمیرسد
و تسلّی میدهد خودش را
به اینکه دستی که مینویسد
از دستی که نوازش میکند
سخاوتِ بیشتری دارد!
#لیلا_کردبچه
نه گلی برایت آوردم، نه آغوشِ گرمی
تنها دوستت داشتم پریشان و آشفته
تنها دوستت داشتم
و راضی بودم به رضای همین کلمات
که در هیئتِ شعری تازه کنارت باشند
مهربان نیستم، نبودهام هرگز!
آدمی دوردست و ناچارم
که دستش به جایی نمیرسد
و تسلّی میدهد خودش را
به اینکه دستی که مینویسد
از دستی که نوازش میکند
سخاوتِ بیشتری دارد!
#لیلا_کردبچه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا اینکه صدایم زدی
و حتی دستخطِ کارمند ثبتاحوال در شناسنامهام زیبا شد
و حروف الفبا قسم خوردند
دنیا جای مهربانتری برای زندگی شده است
شنیده بودم بعضی مردها میتوانند
طوری به زنی نگاه کنند
که از شدّتِ زیبایی از پا دربیاید
و لبانش را طوری یادش بیاورند
که بعد از آن ناچار باشد
با بخش بیشتری از صورتش بخندد
نمیدانستم امّا
نمیدانستم
نگاه کردنِ رویارو به مردی چنین
جسارتی میخواهد
که تنها در روزهای ابری با من است
چرا نمیتوانم نگاهت کنم؟
منی که سالهاست میان ابرها سکونت دارم
و پوستم از رطوبتِ مرموزِ مرگ نمناک است،
چرا اینهمه از مواجهه با چشمهای تو میترسم؟
و نگاهم که میکنی، طوری نفس کم میآورم
که باید بر سینهام، پنجرهای کار بگذارم
چطور میتوانی بیآنکه ادعای معجزه داشته باشی
جنازهای را یکبارِ دیگر از مرگ بترسانی؟
و تنها با شکل ادای حروف نامش به او بفهمانی
که در تمام سالهای زندگیاش
آنطورها که فکر میکرده است
زندگی نکرده است.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
و حتی دستخطِ کارمند ثبتاحوال در شناسنامهام زیبا شد
و حروف الفبا قسم خوردند
دنیا جای مهربانتری برای زندگی شده است
شنیده بودم بعضی مردها میتوانند
طوری به زنی نگاه کنند
که از شدّتِ زیبایی از پا دربیاید
و لبانش را طوری یادش بیاورند
که بعد از آن ناچار باشد
با بخش بیشتری از صورتش بخندد
نمیدانستم امّا
نمیدانستم
نگاه کردنِ رویارو به مردی چنین
جسارتی میخواهد
که تنها در روزهای ابری با من است
چرا نمیتوانم نگاهت کنم؟
منی که سالهاست میان ابرها سکونت دارم
و پوستم از رطوبتِ مرموزِ مرگ نمناک است،
چرا اینهمه از مواجهه با چشمهای تو میترسم؟
و نگاهم که میکنی، طوری نفس کم میآورم
که باید بر سینهام، پنجرهای کار بگذارم
چطور میتوانی بیآنکه ادعای معجزه داشته باشی
جنازهای را یکبارِ دیگر از مرگ بترسانی؟
و تنها با شکل ادای حروف نامش به او بفهمانی
که در تمام سالهای زندگیاش
آنطورها که فکر میکرده است
زندگی نکرده است.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
من
به شادمانیِ شگرفِ اندوهِ عشق دچارم
و تمام نیمهشبهایی
که با دقّالبابِ تو در سینهام بیدار میشوم
میگویم: «به تو مدیونم ای قلب دیوانه!
که چهل سال آرامشِ بیهوده را دوام آوردی
تا به جای خوبِ قصه رسیدی»
مینویسم «دوستت دارم»
یک ثانیه بعد
جملهام «آنجا»ست
و این شادمانیِ مختصر آیا
چیزی از اندوهِ «اینجا» بودنِ آن پرنده کم میکند؟
که در خانۀ تاریک، بر زمین افتاده
و صدای کوبیدنِ چیزی به شیشه را
پرندۀ آن بیرون شنیده است
مینویسم «دوستت دارم» و لبخند میزنم
بهخاطر کلمات خوشبختم
که از شیشۀ ضخیمِ شب گذشتهاند
و آنجا
برای بهتر دیدنشان در تاریکی
دنبالِ عینکت میگردی.
#لیلا_کردبچه
من
به شادمانیِ شگرفِ اندوهِ عشق دچارم
و تمام نیمهشبهایی
که با دقّالبابِ تو در سینهام بیدار میشوم
میگویم: «به تو مدیونم ای قلب دیوانه!
که چهل سال آرامشِ بیهوده را دوام آوردی
تا به جای خوبِ قصه رسیدی»
مینویسم «دوستت دارم»
یک ثانیه بعد
جملهام «آنجا»ست
و این شادمانیِ مختصر آیا
چیزی از اندوهِ «اینجا» بودنِ آن پرنده کم میکند؟
که در خانۀ تاریک، بر زمین افتاده
و صدای کوبیدنِ چیزی به شیشه را
پرندۀ آن بیرون شنیده است
مینویسم «دوستت دارم» و لبخند میزنم
بهخاطر کلمات خوشبختم
که از شیشۀ ضخیمِ شب گذشتهاند
و آنجا
برای بهتر دیدنشان در تاریکی
دنبالِ عینکت میگردی.
#لیلا_کردبچه
دورهٔ دهم (و آخر) کارگاه مجازی شعر «لیلا کردبچه»، در تابستان ۱۴۰۳، در شانزده جلسه برگزار میشود.
جلسه اول: دربارهٔ شعر
جلسه دوم: زبان شعر
جلسه سوم: موسیقی شعر۱
جلسه چهارم: موسیقی شعر۲
جلسه پنجم: موسیقی شعر۳
جلسه ششم: جلوههای دیداری شعر ۱
جلسه هفتم: جلوههای دیداری شعر۲
جلسه هشتم: جلوههای دیداری شعر۳
جلسه نهم: ساختارهای نحوی۱
جلسه دهم: ساختارهای نحوی۲
جلسه یازدهم: ساختار نحوی۳
جلسه دوازدهم: صورخیال۱
جلسه سیزدهم: صورخیال۲
جلسه چهاردهم: صورخیال۳
جلسه پانزدهم: تناسبها و تداعیها
جلسه شانزدهم: ساختار شعر و جریانهای شعر معاصر
شانزده جلسه طی دو ماه، به صورت دو جلسهٔ دوساعتی در هفته، و همراه با کار کلاسی و نقد شعر برگزار میشود
شروع دوره: هفتهٔ اول تیر
پایان دوره: هفتهٔ آخر مرداد
شماره برای هماهنگی (پیامک، تلگرام، واتساپ)
09195710795
جلسه اول: دربارهٔ شعر
جلسه دوم: زبان شعر
جلسه سوم: موسیقی شعر۱
جلسه چهارم: موسیقی شعر۲
جلسه پنجم: موسیقی شعر۳
جلسه ششم: جلوههای دیداری شعر ۱
جلسه هفتم: جلوههای دیداری شعر۲
جلسه هشتم: جلوههای دیداری شعر۳
جلسه نهم: ساختارهای نحوی۱
جلسه دهم: ساختارهای نحوی۲
جلسه یازدهم: ساختار نحوی۳
جلسه دوازدهم: صورخیال۱
جلسه سیزدهم: صورخیال۲
جلسه چهاردهم: صورخیال۳
جلسه پانزدهم: تناسبها و تداعیها
جلسه شانزدهم: ساختار شعر و جریانهای شعر معاصر
شانزده جلسه طی دو ماه، به صورت دو جلسهٔ دوساعتی در هفته، و همراه با کار کلاسی و نقد شعر برگزار میشود
شروع دوره: هفتهٔ اول تیر
پایان دوره: هفتهٔ آخر مرداد
شماره برای هماهنگی (پیامک، تلگرام، واتساپ)
09195710795
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سپاسگزار دستهای سحرخیزم باش
بهخاطر تمام صبحهایی که در شلوغترین ایستگاه مترو
گریههایم را
از غریبههای ساعتِ هفت صبح پنهان کردهاند
سپاسگزار بارانهای بیهنگام باش
بهخاطر تمام روزهایی که زیرِ قولم زدهام
که: «در خیابان گریه نمیکنم دیگر»
سپاسگزار چشمهایم باش
بهخاطر تمام شبهایی که واژهها کفافِ دلتنگیام را ندادهاند
و ساعتها در سکوت گریه کردهام
شنیدهام هرکه شباهت به دریا داشته باشد
هیچکس گریههایش را جدّی نمیگیرد
تو امّا گریههای مرا جدّی بگیر
پنهان به تو میگویم:
من هیچ شباهتی به هیچ دریایی ندارم،
گریههای مرا جدّی بگیر
و قدرِ تختهپارههای بهساحلرسیدۀ شعرهایم را بدان
این کلمات را
بهزور از میان سیل گریه بیرون کشیدهام
این کلمات از آب گذشتهاند
این کلمات
پرندههای خیسِ کزکرده کُنج پنجرهاند
در دقایقِ آرامِ پس از طوفان.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
بهخاطر تمام صبحهایی که در شلوغترین ایستگاه مترو
گریههایم را
از غریبههای ساعتِ هفت صبح پنهان کردهاند
سپاسگزار بارانهای بیهنگام باش
بهخاطر تمام روزهایی که زیرِ قولم زدهام
که: «در خیابان گریه نمیکنم دیگر»
سپاسگزار چشمهایم باش
بهخاطر تمام شبهایی که واژهها کفافِ دلتنگیام را ندادهاند
و ساعتها در سکوت گریه کردهام
شنیدهام هرکه شباهت به دریا داشته باشد
هیچکس گریههایش را جدّی نمیگیرد
تو امّا گریههای مرا جدّی بگیر
پنهان به تو میگویم:
من هیچ شباهتی به هیچ دریایی ندارم،
گریههای مرا جدّی بگیر
و قدرِ تختهپارههای بهساحلرسیدۀ شعرهایم را بدان
این کلمات را
بهزور از میان سیل گریه بیرون کشیدهام
این کلمات از آب گذشتهاند
این کلمات
پرندههای خیسِ کزکرده کُنج پنجرهاند
در دقایقِ آرامِ پس از طوفان.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و دستانِ تو بِداههای گرم و بههنگام بود
که در ذهنِ گنجشکهای زمستاندیده نمیگنجید
آمدی با سخاوتِ دستانت
و از کنارِ ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چندشاخگیِ موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم «فرصت کم است
وقتی برای شمردنِ بهارهای رفته نمانده،
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم»
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
که در ذهنِ گنجشکهای زمستاندیده نمیگنجید
آمدی با سخاوتِ دستانت
و از کنارِ ناخنهایم، برگهای تازه جوانه زد
بر چندشاخگیِ موهایم
گنجشکهای جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم
به آینه گفتم «فرصت کم است
وقتی برای شمردنِ بهارهای رفته نمانده،
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم»
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
چگونه بخندم؟
با اجزای صورتی که بهصورتی عجیب
به اندوهی مستمر خو گرفتهاند
و به رفتار در شرایط تازه عادت ندارند
چگونه بخندم؟
چگونه اعتماد کنم به خطوطی تازه که بر چهرهام مینشینند؟
آیا
دوباره به جای قبلیشان بازمیگردند؟
و بمانند اگر،
عضلات صورتم با این سوءتفاهم ابدی چه میکنند؟
من
خطوط جانسختی را میشناسم
که هربار به تعزیت آمده بودند چیزی بگویند
امّا گوشۀ دنجی از صورتم نشستند
و دیگر از جایشان تکان نخوردند
من به این خطوط کهنه عادت دارم
من به اینها خو گرفتهام
اینها
اینها
اینها
بر صورت من
حق آب و گل دارند.
#لیلا_کردبچه
با اجزای صورتی که بهصورتی عجیب
به اندوهی مستمر خو گرفتهاند
و به رفتار در شرایط تازه عادت ندارند
چگونه بخندم؟
چگونه اعتماد کنم به خطوطی تازه که بر چهرهام مینشینند؟
آیا
دوباره به جای قبلیشان بازمیگردند؟
و بمانند اگر،
عضلات صورتم با این سوءتفاهم ابدی چه میکنند؟
من
خطوط جانسختی را میشناسم
که هربار به تعزیت آمده بودند چیزی بگویند
امّا گوشۀ دنجی از صورتم نشستند
و دیگر از جایشان تکان نخوردند
من به این خطوط کهنه عادت دارم
من به اینها خو گرفتهام
اینها
اینها
اینها
بر صورت من
حق آب و گل دارند.
#لیلا_کردبچه
Forwarded from لیلا کردبچه
دورهٔ دهم (و آخر) کارگاه مجازی شعر «لیلا کردبچه»، در تابستان ۱۴۰۳، در شانزده جلسه برگزار میشود.
جلسه اول: دربارهٔ شعر
جلسه دوم: زبان شعر
جلسه سوم: موسیقی شعر۱
جلسه چهارم: موسیقی شعر۲
جلسه پنجم: موسیقی شعر۳
جلسه ششم: جلوههای دیداری شعر ۱
جلسه هفتم: جلوههای دیداری شعر۲
جلسه هشتم: جلوههای دیداری شعر۳
جلسه نهم: ساختارهای نحوی۱
جلسه دهم: ساختارهای نحوی۲
جلسه یازدهم: ساختار نحوی۳
جلسه دوازدهم: صورخیال۱
جلسه سیزدهم: صورخیال۲
جلسه چهاردهم: صورخیال۳
جلسه پانزدهم: تناسبها و تداعیها
جلسه شانزدهم: ساختار شعر و جریانهای شعر معاصر
شانزده جلسه طی دو ماه، به صورت دو جلسهٔ دوساعتی در هفته، و همراه با کار کلاسی و نقد شعر برگزار میشود
شروع دوره: هفتهٔ اول تیر
پایان دوره: هفتهٔ آخر مرداد
شماره برای هماهنگی (پیامک، تلگرام، واتساپ)
09195710795
جلسه اول: دربارهٔ شعر
جلسه دوم: زبان شعر
جلسه سوم: موسیقی شعر۱
جلسه چهارم: موسیقی شعر۲
جلسه پنجم: موسیقی شعر۳
جلسه ششم: جلوههای دیداری شعر ۱
جلسه هفتم: جلوههای دیداری شعر۲
جلسه هشتم: جلوههای دیداری شعر۳
جلسه نهم: ساختارهای نحوی۱
جلسه دهم: ساختارهای نحوی۲
جلسه یازدهم: ساختار نحوی۳
جلسه دوازدهم: صورخیال۱
جلسه سیزدهم: صورخیال۲
جلسه چهاردهم: صورخیال۳
جلسه پانزدهم: تناسبها و تداعیها
جلسه شانزدهم: ساختار شعر و جریانهای شعر معاصر
شانزده جلسه طی دو ماه، به صورت دو جلسهٔ دوساعتی در هفته، و همراه با کار کلاسی و نقد شعر برگزار میشود
شروع دوره: هفتهٔ اول تیر
پایان دوره: هفتهٔ آخر مرداد
شماره برای هماهنگی (پیامک، تلگرام، واتساپ)
09195710795
مجموعهشعر عاشقانه به اسم «درنا در بزرگراه» چند سالی هم که خیلی آهسته و آرام، درحال نهایی شدن است.
ویرایش نهایی آن را شروع کردهام و امیدوارم تا پایان ۱۴۰۳ نهایی شود
ویرایش نهایی آن را شروع کردهام و امیدوارم تا پایان ۱۴۰۳ نهایی شود
چشمهای تو
میشیِ مایل به معبدی متروک
از آنها که در مسیرِ نگاهشان
چندبار دینِ آدم عوض میشود
دستهایت ضمیرهای مستتر نوازش
از آنها که جلوی آدم را میگیرند
و دیگر نمیشود به روزهای قبل برگشت
و قلبت...
کسی چه میداند خدا هنگام خلقتِ بعضی چیزها
به چه فکر میکرده!؟
از آن آهنگها بودی
که هرکسی لااقل یکبار در عمرش با آنها گریستهاست
و آدم را ناچار میکنند به هرکسی حسادت کند
حسادت میکنم
چون من سزاوارترینِ زنانم
برای آنکه اندوه را به ساعتِ چهارِ نیمهشب
انتظار را به سالهای ماندۀ عمر
و زخم را به قلبم ضمیمه کنم.
#لیلا_کردبچه
#درنا_در_بزرگراه
@leila_kordbacheh
میشیِ مایل به معبدی متروک
از آنها که در مسیرِ نگاهشان
چندبار دینِ آدم عوض میشود
دستهایت ضمیرهای مستتر نوازش
از آنها که جلوی آدم را میگیرند
و دیگر نمیشود به روزهای قبل برگشت
و قلبت...
کسی چه میداند خدا هنگام خلقتِ بعضی چیزها
به چه فکر میکرده!؟
از آن آهنگها بودی
که هرکسی لااقل یکبار در عمرش با آنها گریستهاست
و آدم را ناچار میکنند به هرکسی حسادت کند
حسادت میکنم
چون من سزاوارترینِ زنانم
برای آنکه اندوه را به ساعتِ چهارِ نیمهشب
انتظار را به سالهای ماندۀ عمر
و زخم را به قلبم ضمیمه کنم.
#لیلا_کردبچه
#درنا_در_بزرگراه
@leila_kordbacheh
درختی دیوانهام
که برای اجاق زمستانت اگر هیزم بخواهی،
ریشههایم را بیرون میآورم از خاک
و بهسمت آتش قدم برمیدارم
چیزی از من بپرس
کاری از من بخواه
که تنها من جوابش را بدانم
که تنها من از عهدهاش برآیم
بخواه تا بمیرم
بخواه تا زنده بمانم
بخواه تا کاری کنم برایت
مثل دم کردن چای در شبی برفی،
مثل انداختنِ چند تکه یخ در لیوانِ تابستان،
مثل روشن کردنِ سیگارت در اتاقی تاریک،
مثل هر کار دیگری
که دوست داری تنها یک نفر برایت انجام دهد
بپرس از من
که چگونه پاهایم را جاگذاشتهام
و با قلبم بهسراغت آمدهام
چون درختی که با برگهایش
خود را به پاییز میرساند
بخواه از من
که برایت توضیح دهم
با من چه کرده اندوهت
که بعد از این
هرجا درختی دربرابر زرد شدن مقاومت کند
خودم
یکتنه آبروی پاییز را میخرم.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
که برای اجاق زمستانت اگر هیزم بخواهی،
ریشههایم را بیرون میآورم از خاک
و بهسمت آتش قدم برمیدارم
چیزی از من بپرس
کاری از من بخواه
که تنها من جوابش را بدانم
که تنها من از عهدهاش برآیم
بخواه تا بمیرم
بخواه تا زنده بمانم
بخواه تا کاری کنم برایت
مثل دم کردن چای در شبی برفی،
مثل انداختنِ چند تکه یخ در لیوانِ تابستان،
مثل روشن کردنِ سیگارت در اتاقی تاریک،
مثل هر کار دیگری
که دوست داری تنها یک نفر برایت انجام دهد
بپرس از من
که چگونه پاهایم را جاگذاشتهام
و با قلبم بهسراغت آمدهام
چون درختی که با برگهایش
خود را به پاییز میرساند
بخواه از من
که برایت توضیح دهم
با من چه کرده اندوهت
که بعد از این
هرجا درختی دربرابر زرد شدن مقاومت کند
خودم
یکتنه آبروی پاییز را میخرم.
#لیلا_کردبچه
@leila_kordbacheh
مرگ گفت
اجازه میدهد تو را برای آخرینبار ببوسم،
و اجازه داد
خودم حدس بزنم آخرینبار کدام است
کاش میشد لحظهٔ بوسیدگی را قاب میگرفتم
با خودم میبردم و
به دیوارهٔ قبرم میآویختم
کاش میشد بمیرم
پیش از آنکه زمان فرصت کند
دست در جیبِ زندگیام ببَرد
و تکههای اینگونه دیوانهوار خواستنت را
بهمرور بردارد از قلبم
من از مرگ نمیترسم
من از مرگ
در جهانی که تو در طالعم نبودی، نمیترسم
اما دلم میگیرد اگر بعدها
استخوانهایم را دوست بداری
و بگویی: «حیف!
آن زن
برای بر دوش کشیدنِ بارِ عشق
چه شانههای نحیفی داشت!»
#لیلا_کردبچه
اجازه میدهد تو را برای آخرینبار ببوسم،
و اجازه داد
خودم حدس بزنم آخرینبار کدام است
کاش میشد لحظهٔ بوسیدگی را قاب میگرفتم
با خودم میبردم و
به دیوارهٔ قبرم میآویختم
کاش میشد بمیرم
پیش از آنکه زمان فرصت کند
دست در جیبِ زندگیام ببَرد
و تکههای اینگونه دیوانهوار خواستنت را
بهمرور بردارد از قلبم
من از مرگ نمیترسم
من از مرگ
در جهانی که تو در طالعم نبودی، نمیترسم
اما دلم میگیرد اگر بعدها
استخوانهایم را دوست بداری
و بگویی: «حیف!
آن زن
برای بر دوش کشیدنِ بارِ عشق
چه شانههای نحیفی داشت!»
#لیلا_کردبچه