This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئوی اجرای چند واسُونَک شیرازی
در پست بعدی در یک ویدئو به تاریخچه واسونک پرداخته شده است و اینکه حتی واسونک به فرهنگ کشورهای عربی نیز وارد شده است.
واسونک تِم غمگینی دارد چون اکثرا در مایۀ شوشتری اجرا میشود.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد میکنید لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
در پست بعدی در یک ویدئو به تاریخچه واسونک پرداخته شده است و اینکه حتی واسونک به فرهنگ کشورهای عربی نیز وارد شده است.
واسونک تِم غمگینی دارد چون اکثرا در مایۀ شوشتری اجرا میشود.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد میکنید لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ویدئو به بررسی تاریخچه واسُونَک میپردازد.
واسونک، ترانهٔ فولکلور به معنای ستانیدن دختر از خانواده است. در استان فارس در مجالس عروسی توسط خانمها خوانده میشود و همراه با خواندن، کِل میزنند. واسونک با دایْره (دف) همراهی میشود و اکثرا در مایۀ شوشتری است.
در شهر فسا به واسونک، آسوونک میگویند.
واسونک برای هر مرحله از ازدواج، شعر خاصی دارد. برای رختبَرون، حنابندون، حمام داماد، حمام عروس، حجله بَرون و مراسم عقد
گاهی طایفه عروس و داماد، واسونک را برای رو کم کردن اجرا میکنند؛ معمولا در این موقع یک طرف واسونک طعنهآمیزی میخواند و طرف دیگر با همان وزن و مضمون پاسخ میدهد و گاه این پاسخ، بداهه خلق میشود. (دقیقه 1:24 این ویدئو که البته از طبیعت و لهجه مشخص است باید در شهر استهبان باشد.)
چند بیت:
جینگ جینگ ساز میاد و از بالویْ شیراز میاد
شازده دوماد غم مخور که نومزادت با ناز میاد
در خونۀ عروس خانم آب رکنی رد میشه
گچ بیارین پل ببندین عروس خانم رد بشه
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید. لطفا لینک آن را حذف نفرمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
واسونک، ترانهٔ فولکلور به معنای ستانیدن دختر از خانواده است. در استان فارس در مجالس عروسی توسط خانمها خوانده میشود و همراه با خواندن، کِل میزنند. واسونک با دایْره (دف) همراهی میشود و اکثرا در مایۀ شوشتری است.
در شهر فسا به واسونک، آسوونک میگویند.
واسونک برای هر مرحله از ازدواج، شعر خاصی دارد. برای رختبَرون، حنابندون، حمام داماد، حمام عروس، حجله بَرون و مراسم عقد
گاهی طایفه عروس و داماد، واسونک را برای رو کم کردن اجرا میکنند؛ معمولا در این موقع یک طرف واسونک طعنهآمیزی میخواند و طرف دیگر با همان وزن و مضمون پاسخ میدهد و گاه این پاسخ، بداهه خلق میشود. (دقیقه 1:24 این ویدئو که البته از طبیعت و لهجه مشخص است باید در شهر استهبان باشد.)
چند بیت:
جینگ جینگ ساز میاد و از بالویْ شیراز میاد
شازده دوماد غم مخور که نومزادت با ناز میاد
در خونۀ عروس خانم آب رکنی رد میشه
گچ بیارین پل ببندین عروس خانم رد بشه
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید. لطفا لینک آن را حذف نفرمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
شِکّرستان پارسی
این ویدئو به بررسی تاریخچه واسُونَک میپردازد. واسونک، ترانهٔ فولکلور به معنای ستانیدن دختر از خانواده است. در استان فارس در مجالس عروسی توسط خانمها خوانده میشود و همراه با خواندن، کِل میزنند. واسونک با دایْره (دف) همراهی میشود و اکثرا در مایۀ شوشتری…
هرچند پست بعدی نوبت #خاطرات_من نیست؛ اما چون قسمت بعدیِ خاطرات، به نوعی با این دو پست واسونکها ارتباط دارد یک بار خارج از نوبت میروم سراغ قسمت 22 #خاطرات_من (خاطرات کودکی و مدرسه)
تا ویرایش و مختصر کنم مقداری زمان میبرد. شاید تا فردا
فعلا با زدن بر روی هشتگ #خاطرات_من، 21 قسمت قبل را ملاحظه بفرمایید مخصوصا دوستانی که جدیدا وارد جمع شکرستان شدهاند.
تا ویرایش و مختصر کنم مقداری زمان میبرد. شاید تا فردا
فعلا با زدن بر روی هشتگ #خاطرات_من، 21 قسمت قبل را ملاحظه بفرمایید مخصوصا دوستانی که جدیدا وارد جمع شکرستان شدهاند.
شِکّرستان پارسی
این ویدئو به بررسی تاریخچه واسُونَک میپردازد. واسونک، ترانهٔ فولکلور به معنای ستانیدن دختر از خانواده است. در استان فارس در مجالس عروسی توسط خانمها خوانده میشود و همراه با خواندن، کِل میزنند. واسونک با دایْره (دف) همراهی میشود و اکثرا در مایۀ شوشتری…
#خاطرات_من 2️⃣2️⃣
برای دسترسی به 21 قسمتِ پیشین، هشتگ #خاطرات_من را لمس کنید. یا (اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا- اینجا - اینجا- اینجا- اینجا - اینجا -اینجا- اینجا - اینجا - اینجا - اینجا) را ضربه بزنید.
💃عروسی
بر روی قسمتهای آبی متن ضربه بزنید به مطلب مربوطه منتقل میشوید.
مسیر کوچۀ ما به سمت مدرسه و حمام، دارای بیشترین عوامل وحشت بود. داخل کوچۀ خودمان، شاهقلی حضور داشت. از کوچه که خارج میشدیم شروع کوچۀ حمومی یا کوچهخاری بود. جلوی خانه آقای سیدمهدی هاشمی همیشه یک سگ سیاهِ بزرگ خوابیده بود که به پلنگ معروف بود. مدتها طول کشید تا متوجه شوم پلنگ کاملا بیخطر است. چند قدم بعد با لولوها برخورد میکردیم که شرحش را قبلا نوشتهام. سپس سگهای گله بودند که با کسی شوخی نداشتند. بیشتر خانههای این مسیر دارای سگ بودند. حمام متروکه که محل زندگی جنها بود در همین مسیر قرار گرفته بود و در آخر هم به قبرستان ختم میشد. یادم نمیآید هیچکدام از محلههای روستایمان این همه آپشن ترسناک را یکجا داشته باشند.
اما بنا به وصیت حضرت حافظ که فرمود: «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو» در اینجا قصد دارم یکی از خوبیهای این مسیر را بگویم. خوبی این کوچه، قرار گرفتن در مسیر حمام بود. حمام که در ذهن ما یک شکنجهگاه به شمار میرفت چگونه می تواند به عنوان یک حُسن و خوبی به شمار رود؟ باورش سخت است.
عروسیهای قدیم مثل الآن نبود که مهمانها به تالار، به صرف شام دعوت شوند و ساعتی قبل از صرف شام قدم رنجه کنند و پس از صرف شام هرکسی از گوشهای فرار کند.
جشن عروسی در خانه انجام میشد و چند خانۀ همسایه، میزبانِ مهمانان بودند. یکی دو روز بزن و بشکن و برقص و ترکه بازی (چوب بازی) بود؛ کسانی که به عروسی دعوت نبودند نیز میتوانستند برای تماشا یا شرکت در بزن و برقص و چوب بازی حضور یابند. اما عروسی «کُولوها» جذابیت خاصی را داشت. کولو (بر وزن لولو) به افرادی گفته میشد که احتمالا نسلشان به اسیران آفریقایی میرسید و دارای رنگ پوستِ تیره یا سیاه با موهای فرفری بودند. آدمهای خوب و بیآزاری که بیشتر به کارهای خدماتی مثل دلاکی و آرایشگری، آشپزی، نواختن آلات موسیقی در عروسی و گاهی نیز به خدمت در خانۀ اربابانِ روستا مشغول بودند.
عروسی کولوها بسیار مجلل بود و گاه تا یک هفته طول میکشید. در هر روستایی عروسی داشتند، مردم از پیر و جوان و زن و مرد، حتی از روستاهای اطراف و با پای پیاده خودشان را به عروسی کولوها میرساندند.
در تمام عروسیها بعد از ظهر روزی که آخرین روز عروسی بود، عروس را با اسب یا الاغ به سمت حمام میبردند. کاروان عروس با حضور زنها در حالی لباس محلی رنگارنگ پوشیده بوند و واسُونک میخواندند و مَجمعۀ (سینی بزرگ مسی) پر از گل و نقل و کلهقند بر روی سر داشتند همراهی میشد. این صحنه، یک تابلوی نقاشی رنگارنگ بود. هر از گاهی صدای شلیک تفنگ دَمپر (سر پر) به مراسم حال و هوای دیگری میداد. مسیرِ بخش بزرگی از روستا به طرف حمام از همین کوچه بود. عصر موقع حمام رفتنِ عروس که میشد با پیراهنِ چند جیب، سر راه آماده ایستاده بودیم. موکب عروس با ساز و نقاره و نقلپاشی و سکهپاشی از راه میرسید. چشممان به طرف بالا بود که چه موقع نقل و شکلات و سکه به هوا ریخته میشود؛ بسیار اتفاق میافتاد که همین سر به هوا بودن باعث شود پایمان در چاله چولهای گیر کند و با صورت بر روی زمین بیفتیم. چشممان همراه با شیرینیها به زمین میرسید و در یک لحظه بر روی شیرینیها شیرجه میزدیم؛ قبلا گفته بودم که بیشترِ خاک این کوچه از کود گوسفندان بود. دستمان را لابلای پاهای جمعیت میبردیم تا تعدادی شکلات و شیرینی صید کنیم؛ گاه دست و پشت و پهلویمان زیر پاهای جمعیت لگدکوب میشد اما ارزشش را داشت. گاهی هم بخت، یار بود و یک سکه دهشاهی یا یک ریالی نصیبمان میشد که معمولا چون چندین دست برای صیدش فرود آمده بود؛ بر سر تصاحبِ سکه، جنگ و درگیری رخ میداد. شیرینیهایی که از غنیمتِ عروسی نصیب میشد را داخل جیبمان میریختیم و سکهها را داخل دهان یا داخل کفشمان میگذاشتیم که گم نشود. کاروان عروس را تا نزدیکی حمام، همراهی میکردیم و سپس با غنائم بسیار به سمت خانه برمیگشتیم؛ در حالی که کل لباس و سر و صورتمان غرق در خاک و کود بود؛ برخی نیز سر و صورتشان زخمی بود یا لباسشان پاره شده بود. بین راه چشممان روی زمین بود تا باقیمانده شیرینیها و احیانا سکهها را شکار کنیم؛ شیرینیهایی که بعد از عبور جمعیت، به بخشی از کودِ داخل کوچه تبدیل شده بود. نیازی هم نبود که شسته شوند بلکه با یک فوت، تمام آلودگی برطرف میشد.
🌺🌺🌺
🙏«شکرستان» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید. لطفا لینک آن را حذف نفرمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
برای دسترسی به 21 قسمتِ پیشین، هشتگ #خاطرات_من را لمس کنید. یا (اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا- اینجا - اینجا- اینجا- اینجا - اینجا -اینجا- اینجا - اینجا - اینجا - اینجا) را ضربه بزنید.
💃عروسی
بر روی قسمتهای آبی متن ضربه بزنید به مطلب مربوطه منتقل میشوید.
مسیر کوچۀ ما به سمت مدرسه و حمام، دارای بیشترین عوامل وحشت بود. داخل کوچۀ خودمان، شاهقلی حضور داشت. از کوچه که خارج میشدیم شروع کوچۀ حمومی یا کوچهخاری بود. جلوی خانه آقای سیدمهدی هاشمی همیشه یک سگ سیاهِ بزرگ خوابیده بود که به پلنگ معروف بود. مدتها طول کشید تا متوجه شوم پلنگ کاملا بیخطر است. چند قدم بعد با لولوها برخورد میکردیم که شرحش را قبلا نوشتهام. سپس سگهای گله بودند که با کسی شوخی نداشتند. بیشتر خانههای این مسیر دارای سگ بودند. حمام متروکه که محل زندگی جنها بود در همین مسیر قرار گرفته بود و در آخر هم به قبرستان ختم میشد. یادم نمیآید هیچکدام از محلههای روستایمان این همه آپشن ترسناک را یکجا داشته باشند.
اما بنا به وصیت حضرت حافظ که فرمود: «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو» در اینجا قصد دارم یکی از خوبیهای این مسیر را بگویم. خوبی این کوچه، قرار گرفتن در مسیر حمام بود. حمام که در ذهن ما یک شکنجهگاه به شمار میرفت چگونه می تواند به عنوان یک حُسن و خوبی به شمار رود؟ باورش سخت است.
عروسیهای قدیم مثل الآن نبود که مهمانها به تالار، به صرف شام دعوت شوند و ساعتی قبل از صرف شام قدم رنجه کنند و پس از صرف شام هرکسی از گوشهای فرار کند.
جشن عروسی در خانه انجام میشد و چند خانۀ همسایه، میزبانِ مهمانان بودند. یکی دو روز بزن و بشکن و برقص و ترکه بازی (چوب بازی) بود؛ کسانی که به عروسی دعوت نبودند نیز میتوانستند برای تماشا یا شرکت در بزن و برقص و چوب بازی حضور یابند. اما عروسی «کُولوها» جذابیت خاصی را داشت. کولو (بر وزن لولو) به افرادی گفته میشد که احتمالا نسلشان به اسیران آفریقایی میرسید و دارای رنگ پوستِ تیره یا سیاه با موهای فرفری بودند. آدمهای خوب و بیآزاری که بیشتر به کارهای خدماتی مثل دلاکی و آرایشگری، آشپزی، نواختن آلات موسیقی در عروسی و گاهی نیز به خدمت در خانۀ اربابانِ روستا مشغول بودند.
عروسی کولوها بسیار مجلل بود و گاه تا یک هفته طول میکشید. در هر روستایی عروسی داشتند، مردم از پیر و جوان و زن و مرد، حتی از روستاهای اطراف و با پای پیاده خودشان را به عروسی کولوها میرساندند.
در تمام عروسیها بعد از ظهر روزی که آخرین روز عروسی بود، عروس را با اسب یا الاغ به سمت حمام میبردند. کاروان عروس با حضور زنها در حالی لباس محلی رنگارنگ پوشیده بوند و واسُونک میخواندند و مَجمعۀ (سینی بزرگ مسی) پر از گل و نقل و کلهقند بر روی سر داشتند همراهی میشد. این صحنه، یک تابلوی نقاشی رنگارنگ بود. هر از گاهی صدای شلیک تفنگ دَمپر (سر پر) به مراسم حال و هوای دیگری میداد. مسیرِ بخش بزرگی از روستا به طرف حمام از همین کوچه بود. عصر موقع حمام رفتنِ عروس که میشد با پیراهنِ چند جیب، سر راه آماده ایستاده بودیم. موکب عروس با ساز و نقاره و نقلپاشی و سکهپاشی از راه میرسید. چشممان به طرف بالا بود که چه موقع نقل و شکلات و سکه به هوا ریخته میشود؛ بسیار اتفاق میافتاد که همین سر به هوا بودن باعث شود پایمان در چاله چولهای گیر کند و با صورت بر روی زمین بیفتیم. چشممان همراه با شیرینیها به زمین میرسید و در یک لحظه بر روی شیرینیها شیرجه میزدیم؛ قبلا گفته بودم که بیشترِ خاک این کوچه از کود گوسفندان بود. دستمان را لابلای پاهای جمعیت میبردیم تا تعدادی شکلات و شیرینی صید کنیم؛ گاه دست و پشت و پهلویمان زیر پاهای جمعیت لگدکوب میشد اما ارزشش را داشت. گاهی هم بخت، یار بود و یک سکه دهشاهی یا یک ریالی نصیبمان میشد که معمولا چون چندین دست برای صیدش فرود آمده بود؛ بر سر تصاحبِ سکه، جنگ و درگیری رخ میداد. شیرینیهایی که از غنیمتِ عروسی نصیب میشد را داخل جیبمان میریختیم و سکهها را داخل دهان یا داخل کفشمان میگذاشتیم که گم نشود. کاروان عروس را تا نزدیکی حمام، همراهی میکردیم و سپس با غنائم بسیار به سمت خانه برمیگشتیم؛ در حالی که کل لباس و سر و صورتمان غرق در خاک و کود بود؛ برخی نیز سر و صورتشان زخمی بود یا لباسشان پاره شده بود. بین راه چشممان روی زمین بود تا باقیمانده شیرینیها و احیانا سکهها را شکار کنیم؛ شیرینیهایی که بعد از عبور جمعیت، به بخشی از کودِ داخل کوچه تبدیل شده بود. نیازی هم نبود که شسته شوند بلکه با یک فوت، تمام آلودگی برطرف میشد.
🌺🌺🌺
🙏«شکرستان» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید. لطفا لینک آن را حذف نفرمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
ندای میخانه
Mohammad Reza Shajarian
رباعی خوانی بخشی از اجرای خصوصی ندای میخانه (قبل از آن دو آواز با غزل حافظ بوده که حذف کردم)
اساتید: محمدرضا #شجریان و پرویز #مشکاتیان
و بخشی از صحبتهای آقای بهمن بوستان
جمعه ۱۱ آذر سال ۱۳۶۱ ویلای آقای حبیب الهیان در صلاحالدینکلا مازندران
چون با ضبط معمولی ضبط شده مقداری کیفیت پایین است.
این صوت ملکوتی و این ساز افلاکی، ارزانی کسانی باد که اهل سماعِ راست هستند و ناشنوا با گوش کسانی که سماعِ راست را نمیشنوند و نمیخواهند بشنوند و اصلا بر آنها حرام است.
🌺🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید. لطفا لینک آن را حذف نفرمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
اساتید: محمدرضا #شجریان و پرویز #مشکاتیان
و بخشی از صحبتهای آقای بهمن بوستان
جمعه ۱۱ آذر سال ۱۳۶۱ ویلای آقای حبیب الهیان در صلاحالدینکلا مازندران
چون با ضبط معمولی ضبط شده مقداری کیفیت پایین است.
این صوت ملکوتی و این ساز افلاکی، ارزانی کسانی باد که اهل سماعِ راست هستند و ناشنوا با گوش کسانی که سماعِ راست را نمیشنوند و نمیخواهند بشنوند و اصلا بر آنها حرام است.
🌺🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید. لطفا لینک آن را حذف نفرمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
آیدی @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز
سرم آمد به برِ سینه؛ سلام ای شیراز
نَکهت باغ گل و نُزهت نارنجستان
از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز
سرورانت مگر از سرو روانت زادند
که در آفاق بلندند و بِنام ای شیراز
شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی
شهریارم، به در خواجه غلام ای شیراز
(شهریار)
15 اردیبهشت روز شیراز است. روز میانۀ بهار و ماهِ دلبری شیراز که ماهِ تصنیف گلستانِ سعدی نیز میباشد.
بنا داشتم مطلبی در مورد روز شیراز بنویسم ولی چون چند روزی در سفر بودم، فرصت از دست برفت.
فعلا این چند پست را در این باره ملاحظه بفرمایید؛ سعی خواهم کرد پستی را در این باره بنویسم
غزل دکتر رستگار فسایی در وصف شیراز
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/137
خوانش غزل دکتر رستگار
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/138
یک کلیپ از شعر زنده یاد بیژن سمندر در وصف شیراز
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/129
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد میکنید لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
سرم آمد به برِ سینه؛ سلام ای شیراز
نَکهت باغ گل و نُزهت نارنجستان
از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز
سرورانت مگر از سرو روانت زادند
که در آفاق بلندند و بِنام ای شیراز
شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی
شهریارم، به در خواجه غلام ای شیراز
(شهریار)
15 اردیبهشت روز شیراز است. روز میانۀ بهار و ماهِ دلبری شیراز که ماهِ تصنیف گلستانِ سعدی نیز میباشد.
بنا داشتم مطلبی در مورد روز شیراز بنویسم ولی چون چند روزی در سفر بودم، فرصت از دست برفت.
فعلا این چند پست را در این باره ملاحظه بفرمایید؛ سعی خواهم کرد پستی را در این باره بنویسم
غزل دکتر رستگار فسایی در وصف شیراز
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/137
خوانش غزل دکتر رستگار
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/138
یک کلیپ از شعر زنده یاد بیژن سمندر در وصف شیراز
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/129
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد میکنید لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
توضیحی در باره «تَرجیعبَند» و معرفی دو «ترجیعبند» معروف فارسی:
تَرجیعبَند یا بندْگردان از قالبهای شعر فارسی است که از غزلهای چندبیتی که هموزن هستند تشکیل شده و برای اتصال این غزلها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده میشود. بیتِ ترجیع با قافیهای ویژه و لفظ و معنی یکسان تکرار میگردد. این بیتِ تکرار شونده، بندِ ترجیع یا بندِ گردان نامیده میشود. به هریک از غزلها، خانه یا رشته گفته میشود.
ترجیعبند معروف سعدی شاهکارِ سرایش ترجیعبند است. این ترجیعبند که بندِ گردان آن «بنشینم و صبر پیش گیرم، دنبالهٔ کار خویش گیرم» است با این بیت آغاز میشود:
ای سروِ بلندِ قامتِ دوست
وه وه که شمایلت چه نیکوست
این ترجیعبند، مشتمل بر 22 بند است که در قالب 251 بیت سروده شده است. نحوۀ اتصال هر رشته با بیتِ ترجیع، چنان استادانه است که جز از سعدی از کسی برنیامده است. شک ندارم اگر این ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید بارها به سراغش خواهید رفت و از استادی سعدی در سرایش آن به حیرت خواهید افتاد؛ سرشار از احساس زیبا و شاهکارهای سخن فارسی.
میتوانید در لینک زیر از سایت گنجور، این ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید. خوانش خودم نیز در آنجاست.
https://ganjoor.net/saadi/divan/tarjee-band
دیگر ترجیعبند معروف، ترجیعبند هاتف اصفهانی است که مشتمل بر 5 بند و 92 بیت است. این ترجیعبند که بندِ گردان آن «که یکی هست و هیچ نیست جز او، وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو» است با این بیت آغاز میشود:
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رَهَت، هم این و هم آن
میتوانید در لینک زیر از سایت گنجور، این ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید. خوانش خودم نیز در آنجاست.
https://ganjoor.net/hatef/divan-hatef/tarjeeband
توصیه میکنم حتما این دو ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید یا فایل صوتی آن را دانلود نموده و در فرصتی مناسب بشنوید.
نحوۀ دانلود خوانشها یا امتیاز دادن به آن را در لینک زیر توضیح دادهام.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/398
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
تَرجیعبَند یا بندْگردان از قالبهای شعر فارسی است که از غزلهای چندبیتی که هموزن هستند تشکیل شده و برای اتصال این غزلها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده میشود. بیتِ ترجیع با قافیهای ویژه و لفظ و معنی یکسان تکرار میگردد. این بیتِ تکرار شونده، بندِ ترجیع یا بندِ گردان نامیده میشود. به هریک از غزلها، خانه یا رشته گفته میشود.
ترجیعبند معروف سعدی شاهکارِ سرایش ترجیعبند است. این ترجیعبند که بندِ گردان آن «بنشینم و صبر پیش گیرم، دنبالهٔ کار خویش گیرم» است با این بیت آغاز میشود:
ای سروِ بلندِ قامتِ دوست
وه وه که شمایلت چه نیکوست
این ترجیعبند، مشتمل بر 22 بند است که در قالب 251 بیت سروده شده است. نحوۀ اتصال هر رشته با بیتِ ترجیع، چنان استادانه است که جز از سعدی از کسی برنیامده است. شک ندارم اگر این ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید بارها به سراغش خواهید رفت و از استادی سعدی در سرایش آن به حیرت خواهید افتاد؛ سرشار از احساس زیبا و شاهکارهای سخن فارسی.
میتوانید در لینک زیر از سایت گنجور، این ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید. خوانش خودم نیز در آنجاست.
https://ganjoor.net/saadi/divan/tarjee-band
دیگر ترجیعبند معروف، ترجیعبند هاتف اصفهانی است که مشتمل بر 5 بند و 92 بیت است. این ترجیعبند که بندِ گردان آن «که یکی هست و هیچ نیست جز او، وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو» است با این بیت آغاز میشود:
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رَهَت، هم این و هم آن
میتوانید در لینک زیر از سایت گنجور، این ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید. خوانش خودم نیز در آنجاست.
https://ganjoor.net/hatef/divan-hatef/tarjeeband
توصیه میکنم حتما این دو ترجیعبند را بخوانید یا گوش کنید یا فایل صوتی آن را دانلود نموده و در فرصتی مناسب بشنوید.
نحوۀ دانلود خوانشها یا امتیاز دادن به آن را در لینک زیر توضیح دادهام.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/398
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
09 Torghe
Ostad Shajarian
قطعه زیبای طُرقه،
ساختۀ استاد کیهان کلهر
آلبوم «شب، سکوت، کویر»
برگرفته از افسانهها و موسیقی مقامیِ خراسان
توضیحی مختصر در باره طُرقه و قطۀ طُرقه را در لینک زیر ملاحظه نمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/440
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
ساختۀ استاد کیهان کلهر
آلبوم «شب، سکوت، کویر»
برگرفته از افسانهها و موسیقی مقامیِ خراسان
توضیحی مختصر در باره طُرقه و قطۀ طُرقه را در لینک زیر ملاحظه نمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/440
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
در افسانههای خراسان آمده است که طُرقه، پرنده کوچکی است که آرزوی دیدار معشوقش، خورشید را دارد.
دوستان نصیحتش میکنند:
نرو، میسوزی.
نرو، خورشید فروزندهتر از گرمای عشق توست؛ میسوزاند.
نرو که جان بر سر این کار میگذاری.
نرو نرو نرو
اما طرقه عاشق است و خویشتن، نمیداند؛ تمام وجودش به مهر خورشید میسوزد.
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق؟
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
طرقه عاشق است و شرط عشق سر باختن است و این برای همه قابل درک نیست.
هَلاک ما به بیابان عشق خواهد بود
کجاست مرد که با ما سر سفر دارد؟
گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر
نه عاشقست که اندیشه از خطر دارد
طرقه پند نمیپذیرد.
سعدی نصیحت نشنود ور جان در این ره میرود
صوفی گرانجانی بِبَر ساقی بیاور جام را
باید برای رسیدن به خورشید، 1000 اسم خدا را از بر کند و با ذکر این نامها از سوختن پیشگیری کند.
راهی آسمان -سرزمینِ دوست- میشود؛ پرواز و پله پله تا ملاقات محبوب.
نامها را بر زبان میآورد و بالا میرود. یک گام دیگر تا رسیدن به معشوق مانده است. اما ....
اما نام هزارم را فراموش میکند و میسوزد.
استاد کیهان کلهر در آلبوم «شب، سکوت، کویر» که از آثار جاودانۀ موسیقی ایرانی است و با همکاری نوازندگان بومی خراسان آن را تهیه نموده است، داستان طُرقه را در قالب یک قطعه زیبای موسیقی به تصویر کشده است.
اگر در این قطعه دقت کنیم بال بال زدن طرقه را به وضوح میشود دید و در آخر، سوختن و افتادن طرقه و تمام .....
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
آلبوم «شب، سکوت، کویر» را می توانید از سایت «بیپ تونز» خریداری نمایید و از آوازها و تصانیف بسیار زیبای آن که با صدای استاد #شجریان است لذت ببرید. قول میدهم بار هزارم هم گوش کنید باز چون بار اول، نو و تازه خواهد بود؛ مخصوصا در شب و خلوت و بیابان و سکوت.
قطعۀ زیبای طرقه را از لینک زیر دانلود نمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/439
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
دوستان نصیحتش میکنند:
نرو، میسوزی.
نرو، خورشید فروزندهتر از گرمای عشق توست؛ میسوزاند.
نرو که جان بر سر این کار میگذاری.
نرو نرو نرو
اما طرقه عاشق است و خویشتن، نمیداند؛ تمام وجودش به مهر خورشید میسوزد.
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق؟
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
طرقه عاشق است و شرط عشق سر باختن است و این برای همه قابل درک نیست.
هَلاک ما به بیابان عشق خواهد بود
کجاست مرد که با ما سر سفر دارد؟
گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر
نه عاشقست که اندیشه از خطر دارد
طرقه پند نمیپذیرد.
سعدی نصیحت نشنود ور جان در این ره میرود
صوفی گرانجانی بِبَر ساقی بیاور جام را
باید برای رسیدن به خورشید، 1000 اسم خدا را از بر کند و با ذکر این نامها از سوختن پیشگیری کند.
راهی آسمان -سرزمینِ دوست- میشود؛ پرواز و پله پله تا ملاقات محبوب.
نامها را بر زبان میآورد و بالا میرود. یک گام دیگر تا رسیدن به معشوق مانده است. اما ....
اما نام هزارم را فراموش میکند و میسوزد.
استاد کیهان کلهر در آلبوم «شب، سکوت، کویر» که از آثار جاودانۀ موسیقی ایرانی است و با همکاری نوازندگان بومی خراسان آن را تهیه نموده است، داستان طُرقه را در قالب یک قطعه زیبای موسیقی به تصویر کشده است.
اگر در این قطعه دقت کنیم بال بال زدن طرقه را به وضوح میشود دید و در آخر، سوختن و افتادن طرقه و تمام .....
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
آلبوم «شب، سکوت، کویر» را می توانید از سایت «بیپ تونز» خریداری نمایید و از آوازها و تصانیف بسیار زیبای آن که با صدای استاد #شجریان است لذت ببرید. قول میدهم بار هزارم هم گوش کنید باز چون بار اول، نو و تازه خواهد بود؛ مخصوصا در شب و خلوت و بیابان و سکوت.
قطعۀ زیبای طرقه را از لینک زیر دانلود نمایید.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/439
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
بحث از «شب، سکوت، کویر» شد؛ نقل خاطرهای در این باره، خالی از لطف نیست.
دوستی داشتم به نام مهندس امیری اهل مرودشت بود و در شهر ما (فسا) شرکت فروش و تعمیر کامپیوتر داشت؛ گاهی به خانۀ ما میآمد و در شب نشینیها ساعاتی را با هم بودیم.
یک شب که طبق معمول، بحث از شعر و موسیقی بود. آقای امیری گفت: این شجریان مگه چکار کرده که این قدر کلاس میذاره و شما دلباختهاش هستین؟
گفتم: کلاس که نمیذاره ولی کلاس کارش بالاست.
بحث ادامه داشت در حالی که کاست «شب، سکوت، کویر» روی ضبطِ صوت، پخش میشد. (آن موقع هنوز دورۀ ضبطِ صوت بود.)
تا رسید به آواز و سپس «تصنیف بارون»
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
مهندس چند لحظه ساکت شد و سپس مثل این که چیزی را کشف کرده باشد گفت:
نه آقا من اشتباه کردم. اگر کلاس هم بذاره حق داره. چه کسی میتونه به این زیبایی بخونه؟ من تا حالا در کارش دقیق نشده بودم ولی الآن که دقت کردم میبینم کارش بسیار زیباست و قابل مقایسه با هیچ کاری نیست. اگه کلاس نذاره ایراد داره.
اما توصیه:
«شب، سکوت، کویر» را از سایت بیپ تونز به صورت قانونی خریداری نمایید. (برای رفتن به سایت بیپ تونز اینجا را کلیک کنید.)
بدون شک هیچگاه از شنیدن آوازها و تصانیف آن خسته نخواهید شد. مخصوصا در شب و هنگام بارش باران لذتش صد چندان خواهد بود. اگر در شب رانندگی میکنید، شجریان و کیهان کلهر در «شب، سکوت، کویر» همراه خوبی خواهند بود.
در آینده به تاریخچۀ شیرین، جذاب و شنیدنیِ آلبوم «شب، سکوت، کویر» خواهیم پرداخت تا مشخص شود که آثارِ جاودانه به راحتی و از سرِ سرگرمی به دست نیامدهاند.
دانلود قطعه طرقه از همین آلبوم
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/439
توضیحی شنیدنی در باره پرنده طرقه
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/440
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
دوستی داشتم به نام مهندس امیری اهل مرودشت بود و در شهر ما (فسا) شرکت فروش و تعمیر کامپیوتر داشت؛ گاهی به خانۀ ما میآمد و در شب نشینیها ساعاتی را با هم بودیم.
یک شب که طبق معمول، بحث از شعر و موسیقی بود. آقای امیری گفت: این شجریان مگه چکار کرده که این قدر کلاس میذاره و شما دلباختهاش هستین؟
گفتم: کلاس که نمیذاره ولی کلاس کارش بالاست.
بحث ادامه داشت در حالی که کاست «شب، سکوت، کویر» روی ضبطِ صوت، پخش میشد. (آن موقع هنوز دورۀ ضبطِ صوت بود.)
تا رسید به آواز و سپس «تصنیف بارون»
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
مهندس چند لحظه ساکت شد و سپس مثل این که چیزی را کشف کرده باشد گفت:
نه آقا من اشتباه کردم. اگر کلاس هم بذاره حق داره. چه کسی میتونه به این زیبایی بخونه؟ من تا حالا در کارش دقیق نشده بودم ولی الآن که دقت کردم میبینم کارش بسیار زیباست و قابل مقایسه با هیچ کاری نیست. اگه کلاس نذاره ایراد داره.
اما توصیه:
«شب، سکوت، کویر» را از سایت بیپ تونز به صورت قانونی خریداری نمایید. (برای رفتن به سایت بیپ تونز اینجا را کلیک کنید.)
بدون شک هیچگاه از شنیدن آوازها و تصانیف آن خسته نخواهید شد. مخصوصا در شب و هنگام بارش باران لذتش صد چندان خواهد بود. اگر در شب رانندگی میکنید، شجریان و کیهان کلهر در «شب، سکوت، کویر» همراه خوبی خواهند بود.
در آینده به تاریخچۀ شیرین، جذاب و شنیدنیِ آلبوم «شب، سکوت، کویر» خواهیم پرداخت تا مشخص شود که آثارِ جاودانه به راحتی و از سرِ سرگرمی به دست نیامدهاند.
دانلود قطعه طرقه از همین آلبوم
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/439
توضیحی شنیدنی در باره پرنده طرقه
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/440
🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
#خاطرات_من 3️⃣2️⃣
برای دسترسی به 22 قسمتِ پیشین، هشتگ #خاطرات_من را لمس کنید. یا (اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا- اینجا - اینجا- اینجا- اینجا - اینجا -اینجا- اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا) را ضربه بزنید.
شاید برای نسل جدید این سؤال پیش بیاید که در زمانی که نه اینترنت بود نه گوشی نه کامپیوتر، ما چگونه سرگرم میشدیم و تعطیلات را سپری میکردیم؟
کلاس اول با همه خاطراتش سپری شد و کارنامه قبولی را گرفتم. تعطیلات شروع میشد و وقت بلند شدن زلفها بود که تا آخر تابستان به تودهای انبوه از نمدِ فشرده تبدیل میشد. نه شانه میشدند نه شسته میشدند؛ بلکه فقط خاک و کود داخل کوچه بود که به آن افزوده میشد. گهگاهی به اجبار ما را به حمام روستا میبردند. شرح آن حمام و شکنجههای آن را در جایی دیگر نوشتهام که اگر فرصت بشود به صورت فایل PDF منتشر خواهم کرد. (البته اول باید از برادرم بزرگم رخصت بطلبم.)
تابستان که میشد تفریحاتِ متنوعی وجود داشت. گشت و گذار در مزارع جو و گندم که به تازگی درو شده بودند برای گرفتن جیرجیرو و غَزوک مَحْکی (خَزوک)، سوسکهای خوشکل و رنگارنگی که معروف بود روی مَحْک (گیاه شیرینبیان) زندگی میکند. به همین خاطر به آنها غَزوک مَحْکی میگفتند. با این سوسکها هلیکوپتر میساختیم. سوسک بیچاره فکر میکرد دارد پرواز میکند ولی نمیدانست حول محور یک ساقۀ کاه میچرخد.
از دیگر تفریحات، خراب کردن لانۀ زنبورهای وحشی بود که در لای درز دیوارها یا زیر اِشکِزهها زندگی میکردند. (اِشکِزه: چوبهایی که ردیف روی سرِ دیوار گلی میگذارند و با شاخ و برگ درخت و گِل روی آن را میپوشانند تا آب باران به دیوار نفوذ نکند.) گاهی زنبورها حمله میکردند و حسابمان را میرسیدند به همین خاطر دیدن بچههایی که لب و لوچه یا گوش و بینیشان ورم کرده باشد چیزی طبیعی بود.
گاهی عصرهای پنجشنبه با پسرخالهام علی (علی در جنگ 8 ساله جانش را از دست داد.) از خانه بیرون میرفتیم و کنار دیوار سنگیِ باغ مرحوم عباسآقای خلیقی -که بیش از 100 متری طول داشت و به امامزاده و قبرستان منتهی میشد- به انتظار مینشستیم. وقتی خانمهایی که برای فاتحهخوانی به قبرستان میرفتند به این دیوار طولانی نزدیک میشدند در تمام طولِ این دیوار، با چوب داخل لانه زنبورها میکردیم و خودمان میرفتیم در جایی دورتر مینشستیم و تماشا میکردیم. خانمها از همهجا بیخبر به کنار دیوار میرسیدند و مورد هجوم زنبورها واقع میشدند. جیغ و دادشان به هوا میرفت و فرار میکردند؛ ما هم لذت میبردیم و قاه قاه میخندیدیم. سرزنشم نکنید، نمیدانید مردم آزاری چه لذتی داشت! البته این کار مربوط به سالهای نوجوانی است؛ اما چون یادی از تفریحِ خراب کردن لانۀ زنبور شد، بهتر دیدم در کنار این مورد ذکر کنم.
از دیگر بازیها و سرگرمیها، ساخت مزرعه در کوچه بود. خاکهای داخل کوچه که بخشی از آن، پشکل گوسفندان بود را جمع میکردیم و مزرعه درست میکردیم، آن را کُرْزهبندی (کَرتبندی) میکردیم. با آفتابه یا قوطی حلبی آب میآوردیم و کارِ آبیاریِ مزرعه را راه میانداختیم. چند شاخۀ کوچکِ درخت را هم در گوشه و کنار مزرعه به زمین فرو میکردیم تا مزرعهمان سرسبز شود. گاهی با همین خاکها خانهسازی میکردیم. در واقع اکثر بازیهای ما به نوعی تمرین کار کشاورزی و بنایی یا رانندگی برای کار و زندگی آینده بود. در آخر، مزرعه و خانهها را لگدکوب میکردیم و با سراپایی گلآلود به خانه برمیگشتیم. گویا خیام هم چنین سرگرمیهای جذابی داشته یا حداقل شاهد آن بوده که فرموده است:
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
تخریب مزرعه و خانه گاهی فقط به خاطر اتمام بازی بود گاهی نیز اختلاف بر سر مالکیت مزرعه و خانه، منجر به تخریب آنها میشد؛ اما در هر حال اکثر اوقات وقتی با آن وضع شلخته به خانه برمیگشتیم، پَر و پایمان با تَشپیشکُن (چوبی که با آن آتش تنور را به هم میزدند) مورد نوازش قرار میگرفت.
در قسمت بعد، باز هم از سرگرمیهای زمان کودکی خواهم گفت و سپس به خاطرات کلاس دوم ابتدایی خواهم پرداخت.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
برای دسترسی به 22 قسمتِ پیشین، هشتگ #خاطرات_من را لمس کنید. یا (اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا- اینجا - اینجا- اینجا- اینجا - اینجا -اینجا- اینجا - اینجا - اینجا - اینجا - اینجا) را ضربه بزنید.
شاید برای نسل جدید این سؤال پیش بیاید که در زمانی که نه اینترنت بود نه گوشی نه کامپیوتر، ما چگونه سرگرم میشدیم و تعطیلات را سپری میکردیم؟
کلاس اول با همه خاطراتش سپری شد و کارنامه قبولی را گرفتم. تعطیلات شروع میشد و وقت بلند شدن زلفها بود که تا آخر تابستان به تودهای انبوه از نمدِ فشرده تبدیل میشد. نه شانه میشدند نه شسته میشدند؛ بلکه فقط خاک و کود داخل کوچه بود که به آن افزوده میشد. گهگاهی به اجبار ما را به حمام روستا میبردند. شرح آن حمام و شکنجههای آن را در جایی دیگر نوشتهام که اگر فرصت بشود به صورت فایل PDF منتشر خواهم کرد. (البته اول باید از برادرم بزرگم رخصت بطلبم.)
تابستان که میشد تفریحاتِ متنوعی وجود داشت. گشت و گذار در مزارع جو و گندم که به تازگی درو شده بودند برای گرفتن جیرجیرو و غَزوک مَحْکی (خَزوک)، سوسکهای خوشکل و رنگارنگی که معروف بود روی مَحْک (گیاه شیرینبیان) زندگی میکند. به همین خاطر به آنها غَزوک مَحْکی میگفتند. با این سوسکها هلیکوپتر میساختیم. سوسک بیچاره فکر میکرد دارد پرواز میکند ولی نمیدانست حول محور یک ساقۀ کاه میچرخد.
از دیگر تفریحات، خراب کردن لانۀ زنبورهای وحشی بود که در لای درز دیوارها یا زیر اِشکِزهها زندگی میکردند. (اِشکِزه: چوبهایی که ردیف روی سرِ دیوار گلی میگذارند و با شاخ و برگ درخت و گِل روی آن را میپوشانند تا آب باران به دیوار نفوذ نکند.) گاهی زنبورها حمله میکردند و حسابمان را میرسیدند به همین خاطر دیدن بچههایی که لب و لوچه یا گوش و بینیشان ورم کرده باشد چیزی طبیعی بود.
گاهی عصرهای پنجشنبه با پسرخالهام علی (علی در جنگ 8 ساله جانش را از دست داد.) از خانه بیرون میرفتیم و کنار دیوار سنگیِ باغ مرحوم عباسآقای خلیقی -که بیش از 100 متری طول داشت و به امامزاده و قبرستان منتهی میشد- به انتظار مینشستیم. وقتی خانمهایی که برای فاتحهخوانی به قبرستان میرفتند به این دیوار طولانی نزدیک میشدند در تمام طولِ این دیوار، با چوب داخل لانه زنبورها میکردیم و خودمان میرفتیم در جایی دورتر مینشستیم و تماشا میکردیم. خانمها از همهجا بیخبر به کنار دیوار میرسیدند و مورد هجوم زنبورها واقع میشدند. جیغ و دادشان به هوا میرفت و فرار میکردند؛ ما هم لذت میبردیم و قاه قاه میخندیدیم. سرزنشم نکنید، نمیدانید مردم آزاری چه لذتی داشت! البته این کار مربوط به سالهای نوجوانی است؛ اما چون یادی از تفریحِ خراب کردن لانۀ زنبور شد، بهتر دیدم در کنار این مورد ذکر کنم.
از دیگر بازیها و سرگرمیها، ساخت مزرعه در کوچه بود. خاکهای داخل کوچه که بخشی از آن، پشکل گوسفندان بود را جمع میکردیم و مزرعه درست میکردیم، آن را کُرْزهبندی (کَرتبندی) میکردیم. با آفتابه یا قوطی حلبی آب میآوردیم و کارِ آبیاریِ مزرعه را راه میانداختیم. چند شاخۀ کوچکِ درخت را هم در گوشه و کنار مزرعه به زمین فرو میکردیم تا مزرعهمان سرسبز شود. گاهی با همین خاکها خانهسازی میکردیم. در واقع اکثر بازیهای ما به نوعی تمرین کار کشاورزی و بنایی یا رانندگی برای کار و زندگی آینده بود. در آخر، مزرعه و خانهها را لگدکوب میکردیم و با سراپایی گلآلود به خانه برمیگشتیم. گویا خیام هم چنین سرگرمیهای جذابی داشته یا حداقل شاهد آن بوده که فرموده است:
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
تخریب مزرعه و خانه گاهی فقط به خاطر اتمام بازی بود گاهی نیز اختلاف بر سر مالکیت مزرعه و خانه، منجر به تخریب آنها میشد؛ اما در هر حال اکثر اوقات وقتی با آن وضع شلخته به خانه برمیگشتیم، پَر و پایمان با تَشپیشکُن (چوبی که با آن آتش تنور را به هم میزدند) مورد نوازش قرار میگرفت.
در قسمت بعد، باز هم از سرگرمیهای زمان کودکی خواهم گفت و سپس به خاطرات کلاس دوم ابتدایی خواهم پرداخت.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
«شب نیشابور»
پادکست گوشه
امروز 28 اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم و دانای نیشابور، عمر خیام است. رندی صاحبنام اما گمنام که از اولین متفکرین نهضت روشنگری در قرنها قبل از این نهضت در اروپا بود.
پادکست گوشه به اجرای برنامۀ «شب نیشابور» پرداخته است که یک کار موسیقی بسیار سطح بالا از استاد فرامرز پایور و استاد محمدرضا #شجریان در جشن توس و بر خاک خیام است؛ کاری سهل و ممتنع.
توضیح بیشتر را از فایل صوتی بشنوید.
ارزش بارها شنیدن و حفظ کردن را دارد.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
پادکست گوشه به اجرای برنامۀ «شب نیشابور» پرداخته است که یک کار موسیقی بسیار سطح بالا از استاد فرامرز پایور و استاد محمدرضا #شجریان در جشن توس و بر خاک خیام است؛ کاری سهل و ممتنع.
توضیح بیشتر را از فایل صوتی بشنوید.
ارزش بارها شنیدن و حفظ کردن را دارد.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانۀ شیرازی: شیرازِ من
شعر: اسماعیل عسلی
خواننده: احمد شمامی
آهنگ ساز: نادر کامرانی
این ترانه در قالب واسونک قرار میگیرد (در بارۀ واسونک در اینجا توضیح دادهام) و در گوشۀ شوشتری اجرا شده است به همین خاطر تِم غمگینی دارد.
کوشیدهام که تصاویر متناسب هر بیت از شعر باشد و گشتی هم در شیراز بزنید.
چلچراغِ سرسرایِ سینهها شیراز من
روشنیبخشِ دلِ آیینهها شیراز من
دلگشایی، دلربایی، دلنوازی، دلبری
حافظِ شیرازِ خوبُم اون خُدُوی بالُوی سری
رقص شبنم روی گل، پروانه مست بوی گل
از ارم تا کوی سعدی گل نثار روی گل
گُل به باغش چیدنی و شاچراغش دیدنی
حرمتش بر دیده واجب، تربتش بوسیدنی
شهر ما بالا بلنده جامه از گُل بر تنش
نرگس شهلای خوشبو زینت پیراهنش
خاک دامنگیرِ حافظ سرمهسایِ چشم دل
بس گُل و شمشاد و ریحان بر شده زین آب و گِل
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
شعر: اسماعیل عسلی
خواننده: احمد شمامی
آهنگ ساز: نادر کامرانی
این ترانه در قالب واسونک قرار میگیرد (در بارۀ واسونک در اینجا توضیح دادهام) و در گوشۀ شوشتری اجرا شده است به همین خاطر تِم غمگینی دارد.
کوشیدهام که تصاویر متناسب هر بیت از شعر باشد و گشتی هم در شیراز بزنید.
چلچراغِ سرسرایِ سینهها شیراز من
روشنیبخشِ دلِ آیینهها شیراز من
دلگشایی، دلربایی، دلنوازی، دلبری
حافظِ شیرازِ خوبُم اون خُدُوی بالُوی سری
رقص شبنم روی گل، پروانه مست بوی گل
از ارم تا کوی سعدی گل نثار روی گل
گُل به باغش چیدنی و شاچراغش دیدنی
حرمتش بر دیده واجب، تربتش بوسیدنی
شهر ما بالا بلنده جامه از گُل بر تنش
نرگس شهلای خوشبو زینت پیراهنش
خاک دامنگیرِ حافظ سرمهسایِ چشم دل
بس گُل و شمشاد و ریحان بر شده زین آب و گِل
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
گاهی به سعدی ایراد گرفته میشود که چرا یک حاکم یعنی «ابوبکر ابن سعد ابن زنگی» را مدح و ستایش کرده است و تخلص خود را از نام او وام گرفته است؟
اما سعدی و دیگر اهل ادب در فارس با قلمشان کاری کردند که هیچ شمشیری قادر به آن نبود. فارس از مناطقی است که در جریان حمله ویرانگر مغولها، هیچ آسیبی از این سیل ویرانگر ندید.
سعدی گلستان و دیباچۀ آن را به ابوبکر ابن سعد ابن زنگی تقدیم میکند.
امید هست که روی ملال در نکشد
از این سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچهٔ همایونش
به نام سعدِ ابوبکرِ سعدِ بِنْ زنگیست
و حاکم را در معذوریت قرار میدهد: «ایزد، تعالی و تَقَدَّس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امانِ سلامت نگه داراد.»
و بدون جملات امری، شیوه حکمرانی را به حاکم گوشزد میکند:
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر، زنده کند نام را
وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
سپس گلستان را با باب سیرت پادشاهان آغاز میکند و به طور غیر مستقیم به حاکم درس میدهد که باید چگونه باشد. دومین حکایت را از گلستان تقدیم میکنم و امیدوارم فرصتی شود تا گاهی گریزی بزنیم به حکایات آموزنده سعدی.
🌺حکایت دوم:
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه همیگردید و نظر میکرد. سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگران است.
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
و آن پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زندهست نام فرّخ نوشیروان به خیر
گرچه بسی گذشت که نوشیروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زآن پیشتر که بانگ بر آید: فلان نماند
از #سعدی غافل نشویم.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
اما سعدی و دیگر اهل ادب در فارس با قلمشان کاری کردند که هیچ شمشیری قادر به آن نبود. فارس از مناطقی است که در جریان حمله ویرانگر مغولها، هیچ آسیبی از این سیل ویرانگر ندید.
سعدی گلستان و دیباچۀ آن را به ابوبکر ابن سعد ابن زنگی تقدیم میکند.
امید هست که روی ملال در نکشد
از این سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچهٔ همایونش
به نام سعدِ ابوبکرِ سعدِ بِنْ زنگیست
و حاکم را در معذوریت قرار میدهد: «ایزد، تعالی و تَقَدَّس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امانِ سلامت نگه داراد.»
و بدون جملات امری، شیوه حکمرانی را به حاکم گوشزد میکند:
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر، زنده کند نام را
وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
سپس گلستان را با باب سیرت پادشاهان آغاز میکند و به طور غیر مستقیم به حاکم درس میدهد که باید چگونه باشد. دومین حکایت را از گلستان تقدیم میکنم و امیدوارم فرصتی شود تا گاهی گریزی بزنیم به حکایات آموزنده سعدی.
🌺حکایت دوم:
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه همیگردید و نظر میکرد. سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگران است.
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند
کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
و آن پیر لاشه را که سپردند زیر گل
خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زندهست نام فرّخ نوشیروان به خیر
گرچه بسی گذشت که نوشیروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زآن پیشتر که بانگ بر آید: فلان نماند
از #سعدی غافل نشویم.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از اجرای خصوصی «نسیم صبح» (۱۸ فروردین ۱۳۶۷ مانتز آلمان)
غزل: #حافظ (یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود)
آواز: محمدرضا #شجریان
تار: مجید درخشانی
نی: زندهیاد جمشید عندلیبی
آواز: ابوعطا و دشتی و کُردبیات (از آوازهای دستگاه شور)
یکی از بخشهای زیبای این اثر در دقیقه 7:26 این کلیپ است که استاد با تحریری وارد کُردبیات میشود تا سوز غم این بیت را به شنونده القاء نماید:
دیدی آن قهقهۀ کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجۀ شاهینِ قضا غافل بود
گاهی انسانها مغرور و سرخوش از برتریهایشان، از سرپنجۀ شاهین قضا غافلند که در یک آن، طومار زندگی و بخت افراد را در هم میپیچد.
این غزل اشارهای دارد به حاکم شیراز شیخ ابواسحاق، دوست حافظ که در محل پل فسا از مبارزالدین محمد شکست خورد و کشته شد.
غزلیات سعدی، حافظ و دیگر بزرگان را با آواز درک کنیم زیبایی صد چندان دارد.
چهارمضراب زیبایی در پایان بود که حیف بود حذف شود.
🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
غزل: #حافظ (یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود)
آواز: محمدرضا #شجریان
تار: مجید درخشانی
نی: زندهیاد جمشید عندلیبی
آواز: ابوعطا و دشتی و کُردبیات (از آوازهای دستگاه شور)
یکی از بخشهای زیبای این اثر در دقیقه 7:26 این کلیپ است که استاد با تحریری وارد کُردبیات میشود تا سوز غم این بیت را به شنونده القاء نماید:
دیدی آن قهقهۀ کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجۀ شاهینِ قضا غافل بود
گاهی انسانها مغرور و سرخوش از برتریهایشان، از سرپنجۀ شاهین قضا غافلند که در یک آن، طومار زندگی و بخت افراد را در هم میپیچد.
این غزل اشارهای دارد به حاکم شیراز شیخ ابواسحاق، دوست حافظ که در محل پل فسا از مبارزالدین محمد شکست خورد و کشته شد.
غزلیات سعدی، حافظ و دیگر بزرگان را با آواز درک کنیم زیبایی صد چندان دارد.
چهارمضراب زیبایی در پایان بود که حیف بود حذف شود.
🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برش کوتاهی از سریال روزی روزگاری
بسیم بیگ: اسبو زمینم زد
حسام بیگ: خوب کاری کرد
مرتبط با خاطرهای که در پست بعدی آوردهام.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/450
🌺🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
بسیم بیگ: اسبو زمینم زد
حسام بیگ: خوب کاری کرد
مرتبط با خاطرهای که در پست بعدی آوردهام.
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi/450
🌺🌺🌺🌺🌺
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
شکستن پای فرامرز در جبهه
🔗(قسمتهای آبی رنگ، هایپرلینک دارند. با ضربه زدن بر روی آن بخشها به قسمت مورد نظر هدایت میشوید.)
اولین بار در مهرماه 1363 موفق شدم از سد قد ریزه میزهام عبور کنم و عازم جبهه شوم، دانش آموز سال چهارم دبیرستان بودم. رفتم به واحد تسلیحات تیپ المهدی.
مقر ما در 35 کیلومتری جادۀ اهوز خرمشهر بود. هر واحد در یک محوطه وسیع بود که دورتا دورش خاکریز زده بودند و به تناسب حجم کارشان، مساحتشان فرق میکرد. واحد تسلیحات از همۀ واحدها وسیعتر بود. چون زاغههای مهمات تیپ را در بر میگرفت خیلی وسیع بود. برای رفتن به واحد دیگر باید از روی خاکریز عبور میکردیم. خاکریزها در معبرهایی که زیاد عبور شده بود کمی کوتاهتر شده بود.
واحد تسلیحات با واحد مخابرات کنار هم بودند و واحد تخریب بعد از آنها قرار داشت.
گاهی نماز جماعت اشتراکی بود؛ یعنی چند واحدِ کنارِ هم، برای نماز در یک واحد جمع میشدند. یک شب برای نماز جماعت به واحد تخریب رفته بودیم. بعد از نماز با یکی از دوستان به نام فرامرز که میانسالی را پشت سر گذاشته بود زودتر از بقیه حرکت کردیم که به واحد خودمان بازگردیم. فرامرز اهل فراشبند فارس بود.
در تاریکی آمدیم تا به گذرگاه خاکریزی که بین تسلیحات و مخابرات بود رسیدیم.
- شما بفرما.
- نه شما بفرما.
داشتیم تعارف میکردیم؛ دست گذاشتم تو پشت فرامرز هلش دادم به جلو:
- دیگه تعارف نکن، شما بزرگتری.
کنترلش را از دست داد و به زمین افتاد. نعرهاش به آسمان بلند شد. با تمام وجود داد میزد؛ انگار درد شدیدی داشت. اول فکر کردم عقربهای جرّار خوزستان حسابش را رسیدهاند. اما نه؛ پایش روی یک قوطی خالی کمپوت که در آنجا افتاده بود رفته بود و به زمین خورده بود و قوزک پایش آسیب دیده بود.
- این که خیلی محکم به زمین نخورْد؛ چرا این طور داد میزنه؟ والا زشته با این سن و سال.
فریادش به گوش عقبیها رسید. دویدند تا به ما برسند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.
فرامرز افتاده بود؛ مچ پایش را گرفته بود و نعره میزد. من هم دور و برم را نگاه کردم؛ دیدم زشت است اینجا بایستم. از خاکریز عبور کردم؛ مانده بودم به کجا بروم. یک دستشویی متروکه بعد از خاکریز در داخل واحد خودمان بود. دویدم به طرف همان دستشویی؛ داخل شدم و همانجا نشستم. از کنار پتوی دم دستشویی دید میزدم. بچهها به بالای سر فرامرز رسیدند و اطرافش حلقه زدند.
- چی شد فرامرز؟
- عباسی هلم داد افتادم.
- این عباسی کجا رفت؟
یکی گفت: فکر کنم رفت داخل این دستشویی.
دو نفر به دم دستشویی آمدند.
- عباسی داخل دستشویی هستی؟
- بله
- بیا بیرون!
- صبر کنید کار دارم.
نتوانستم جلوی خندهام را بگیرم.
- خجالت نمیکشی؛ زدی پای بنده خدا را شکوندی و داری میخندی؟ بیا بیرون!!
جمعیت فرامرز را کول کرده بودند و میبردند. آن دو نفر داخل دستشویی شدند؛ دستم را گرفتند و بیرون آوردند. عین وقتی که بسیم بیگ را میبردند؛ دو نفری دستم را گرفته بودند و از پشت سر بقیه میرفتیم. فکرم درگیر بود که به پورمحمد فرماندۀ واحد چه بگویم؟ از روزی که با دوتا از دوستانم (باقر و جلال) به این واحد آمده بودیم از دست ما سه نفر، روز خوش ندیده بود. فرماندهی، به کامش زهر شده بود.
- یعنی میشه یه روز شما سه نفر یه شر درست نکنید؟ امروزی آرامش بود صبر میکردی امشب هم بگذره.
- آقای پورمحمد باور کنید این مورد من هیچ تقصیری نداشتم؛ میخواستم احترام بزرگتری به جا بیارم.
- چه بزرگتری؟ زدی نابودش کردی!
فرامرز را به بهداری بردند. معلوم شد استخوان مچ پایش در رفته است. فردا به او مرخصی استعلاجی دادند تا برای استراحت و معالجه به شهرشان برود.
چند روز بعد هرکس مرخصی میخواست و موافقت نمیشد میگفت: آقای عباسی میای شب بریم نماز جماعت واحد تخریب؟
داستانهای عجیب و غریب این سه دوستِ همراه و آقای پورمحمد را در کتاب «لطیفههای نهانی» آوردهام.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
🔗(قسمتهای آبی رنگ، هایپرلینک دارند. با ضربه زدن بر روی آن بخشها به قسمت مورد نظر هدایت میشوید.)
اولین بار در مهرماه 1363 موفق شدم از سد قد ریزه میزهام عبور کنم و عازم جبهه شوم، دانش آموز سال چهارم دبیرستان بودم. رفتم به واحد تسلیحات تیپ المهدی.
مقر ما در 35 کیلومتری جادۀ اهوز خرمشهر بود. هر واحد در یک محوطه وسیع بود که دورتا دورش خاکریز زده بودند و به تناسب حجم کارشان، مساحتشان فرق میکرد. واحد تسلیحات از همۀ واحدها وسیعتر بود. چون زاغههای مهمات تیپ را در بر میگرفت خیلی وسیع بود. برای رفتن به واحد دیگر باید از روی خاکریز عبور میکردیم. خاکریزها در معبرهایی که زیاد عبور شده بود کمی کوتاهتر شده بود.
واحد تسلیحات با واحد مخابرات کنار هم بودند و واحد تخریب بعد از آنها قرار داشت.
گاهی نماز جماعت اشتراکی بود؛ یعنی چند واحدِ کنارِ هم، برای نماز در یک واحد جمع میشدند. یک شب برای نماز جماعت به واحد تخریب رفته بودیم. بعد از نماز با یکی از دوستان به نام فرامرز که میانسالی را پشت سر گذاشته بود زودتر از بقیه حرکت کردیم که به واحد خودمان بازگردیم. فرامرز اهل فراشبند فارس بود.
در تاریکی آمدیم تا به گذرگاه خاکریزی که بین تسلیحات و مخابرات بود رسیدیم.
- شما بفرما.
- نه شما بفرما.
داشتیم تعارف میکردیم؛ دست گذاشتم تو پشت فرامرز هلش دادم به جلو:
- دیگه تعارف نکن، شما بزرگتری.
کنترلش را از دست داد و به زمین افتاد. نعرهاش به آسمان بلند شد. با تمام وجود داد میزد؛ انگار درد شدیدی داشت. اول فکر کردم عقربهای جرّار خوزستان حسابش را رسیدهاند. اما نه؛ پایش روی یک قوطی خالی کمپوت که در آنجا افتاده بود رفته بود و به زمین خورده بود و قوزک پایش آسیب دیده بود.
- این که خیلی محکم به زمین نخورْد؛ چرا این طور داد میزنه؟ والا زشته با این سن و سال.
فریادش به گوش عقبیها رسید. دویدند تا به ما برسند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.
فرامرز افتاده بود؛ مچ پایش را گرفته بود و نعره میزد. من هم دور و برم را نگاه کردم؛ دیدم زشت است اینجا بایستم. از خاکریز عبور کردم؛ مانده بودم به کجا بروم. یک دستشویی متروکه بعد از خاکریز در داخل واحد خودمان بود. دویدم به طرف همان دستشویی؛ داخل شدم و همانجا نشستم. از کنار پتوی دم دستشویی دید میزدم. بچهها به بالای سر فرامرز رسیدند و اطرافش حلقه زدند.
- چی شد فرامرز؟
- عباسی هلم داد افتادم.
- این عباسی کجا رفت؟
یکی گفت: فکر کنم رفت داخل این دستشویی.
دو نفر به دم دستشویی آمدند.
- عباسی داخل دستشویی هستی؟
- بله
- بیا بیرون!
- صبر کنید کار دارم.
نتوانستم جلوی خندهام را بگیرم.
- خجالت نمیکشی؛ زدی پای بنده خدا را شکوندی و داری میخندی؟ بیا بیرون!!
جمعیت فرامرز را کول کرده بودند و میبردند. آن دو نفر داخل دستشویی شدند؛ دستم را گرفتند و بیرون آوردند. عین وقتی که بسیم بیگ را میبردند؛ دو نفری دستم را گرفته بودند و از پشت سر بقیه میرفتیم. فکرم درگیر بود که به پورمحمد فرماندۀ واحد چه بگویم؟ از روزی که با دوتا از دوستانم (باقر و جلال) به این واحد آمده بودیم از دست ما سه نفر، روز خوش ندیده بود. فرماندهی، به کامش زهر شده بود.
- یعنی میشه یه روز شما سه نفر یه شر درست نکنید؟ امروزی آرامش بود صبر میکردی امشب هم بگذره.
- آقای پورمحمد باور کنید این مورد من هیچ تقصیری نداشتم؛ میخواستم احترام بزرگتری به جا بیارم.
- چه بزرگتری؟ زدی نابودش کردی!
فرامرز را به بهداری بردند. معلوم شد استخوان مچ پایش در رفته است. فردا به او مرخصی استعلاجی دادند تا برای استراحت و معالجه به شهرشان برود.
چند روز بعد هرکس مرخصی میخواست و موافقت نمیشد میگفت: آقای عباسی میای شب بریم نماز جماعت واحد تخریب؟
داستانهای عجیب و غریب این سه دوستِ همراه و آقای پورمحمد را در کتاب «لطیفههای نهانی» آوردهام.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
مدتی است دلم در خراسان است. در کنار فردوسی و شجریان و خیام و عطار
نه؛ نه اینکه جای دگر برود. نه
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
داغ در ادبیات فقط به معنای بلا و مصیبت و سوختن نیست بلکه به معنی مُهر و نشانه هم هست.
همین است که باید خطاب به بزرگان ادبیات خراسان خاصه زنده کننندۀ زبان فارسی، فردوسی بزرگ و نیز بزرگترین رند ادبیات فارسی یعنی خیام و عارف بزرگ عطار، باید گفت:
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
نه؛ هیچ کجای دگر نخواهد شد.
دَرِ خزانه، به مُهر تو و نشانهٔ توست (حافظ)
کاری از شاهنامه آماده کردهام بدون شک مورد پسند واقع خواهد شد چون از یکی از اساتید برجسته موسیقی ایران است.
به زودی
نه؛ نه اینکه جای دگر برود. نه
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
داغ در ادبیات فقط به معنای بلا و مصیبت و سوختن نیست بلکه به معنی مُهر و نشانه هم هست.
همین است که باید خطاب به بزرگان ادبیات خراسان خاصه زنده کننندۀ زبان فارسی، فردوسی بزرگ و نیز بزرگترین رند ادبیات فارسی یعنی خیام و عارف بزرگ عطار، باید گفت:
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
نه؛ هیچ کجای دگر نخواهد شد.
دَرِ خزانه، به مُهر تو و نشانهٔ توست (حافظ)
کاری از شاهنامه آماده کردهام بدون شک مورد پسند واقع خواهد شد چون از یکی از اساتید برجسته موسیقی ایران است.
به زودی
شِکّرستان پارسی
مدتی است دلم در خراسان است. در کنار فردوسی و شجریان و خیام و عطار نه؛ نه اینکه جای دگر برود. نه داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود داغ در ادبیات فقط به معنای بلا و مصیبت و سوختن نیست بلکه به معنی مُهر و نشانه هم هست. همین است که باید خطاب به بزرگان ادبیات…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پادشاهی ضحاک و تولد فریدون
استاد شهرام #ناظری
برای کم شدن حجم فایل، کیفیت را مقداری کم کردهام.
فردوسی:
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت کردارِ فرزانگان
پراگنده شد کامِ دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بَدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
دو مار سیه از دو کتفش برُست
عمی گشت و از هر سویی چاره جست
چنان بُد که هر شب دو مرد جوان
چه کِهتر چه از تخمهٔ پهلوان
بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی
برآمد برین روزگار دراز
کشید اژدهافَش به تنگی فراز
خجسته فریدون ز مادر بزاد
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
ببالید بر سانِ سرو سهی
همی تافت زو فرّ شاهنشهی
جهانجوی با فر جمشید بود
به کردار تابنده خورشید بود
💌دانلود نمایید؛ قول میدهم چندبار گوش کنید. اگر چنین نبود، به قول حافظ «الضَّمانُ عَلَيّ»
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
استاد شهرام #ناظری
برای کم شدن حجم فایل، کیفیت را مقداری کم کردهام.
فردوسی:
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت کردارِ فرزانگان
پراگنده شد کامِ دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نهان راستی، آشکارا گزند
شده بر بَدی دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
دو مار سیه از دو کتفش برُست
عمی گشت و از هر سویی چاره جست
چنان بُد که هر شب دو مرد جوان
چه کِهتر چه از تخمهٔ پهلوان
بکشتی و مغزش بپرداختی
مر آن اژدها را خورش ساختی
برآمد برین روزگار دراز
کشید اژدهافَش به تنگی فراز
خجسته فریدون ز مادر بزاد
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
ببالید بر سانِ سرو سهی
همی تافت زو فرّ شاهنشهی
جهانجوی با فر جمشید بود
به کردار تابنده خورشید بود
💌دانلود نمایید؛ قول میدهم چندبار گوش کنید. اگر چنین نبود، به قول حافظ «الضَّمانُ عَلَيّ»
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
الله مزار
الله مزار
باز هم از حکایات و موسیقی خراسان
داره نم نم نم نم نم نم بارون میباره
از ابرای سرگردون
شقایقهایْ سرخ صحرایی
بوی تو رْ میارن وای
الله مزاره مزاره
«الله مزار» ترانهای است جانسوز، حکایت از میهندوستی مردمانی که برای دفاع از خانه و کاشانه خود مردانه جان دادند. در روزگاری دور مردم یک آبادی در خراسان میخواستند برای چرای گوسفندان به سرزمینی دیگر بروند و چند جوان شجاع را برای نگهبانی و دفاع از خانهها باقی گذاشتند. در نبودِ اهالی، دشمن به آبادی حمله میکند و این چند جوان شجاع تا آخرین نفس برای دفاع از سرزمین خود جنگیدند و کشته شدند.
اهالی در برگشت با چند مزار متعلق به این جوانان روبرو شدند و ترانه «الله مزار» حکایتی از آن ماجرا و سوز مردم مخصوصا دخترها و زنانی است که معشوق یا شوی خود را کشته یافتند.
از بین همۀ اجراها این اجرا را زیباتر دیدم.
زیباست.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷
داره نم نم نم نم نم نم بارون میباره
از ابرای سرگردون
شقایقهایْ سرخ صحرایی
بوی تو رْ میارن وای
الله مزاره مزاره
«الله مزار» ترانهای است جانسوز، حکایت از میهندوستی مردمانی که برای دفاع از خانه و کاشانه خود مردانه جان دادند. در روزگاری دور مردم یک آبادی در خراسان میخواستند برای چرای گوسفندان به سرزمینی دیگر بروند و چند جوان شجاع را برای نگهبانی و دفاع از خانهها باقی گذاشتند. در نبودِ اهالی، دشمن به آبادی حمله میکند و این چند جوان شجاع تا آخرین نفس برای دفاع از سرزمین خود جنگیدند و کشته شدند.
اهالی در برگشت با چند مزار متعلق به این جوانان روبرو شدند و ترانه «الله مزار» حکایتی از آن ماجرا و سوز مردم مخصوصا دخترها و زنانی است که معشوق یا شوی خود را کشته یافتند.
از بین همۀ اجراها این اجرا را زیباتر دیدم.
زیباست.
🌺🌺🌺🌺🌺
https://www.tg-me.com/شِکّرستان پارسی/com.ShekarestaneParsi
🙏«شکرستان پارسی» را با فوروارد پستها به دوستانتان معرفی فرمایید.
اگر مطلبی را از کانال شکرستان به جایی فوروارد مینمایید، لینک آن را حذف نفرمایید.
آیدی مدیر کانال @abbasi2153
🐝🌹🐝🌷🐝🌹🐝🌷