تو زیبایی،
همچو شِعری عاشقانه،
بهسانِ گشتوگذاری میانِ درختان،
چونان اَبری بارانزا
و کودکی که بیدلیل میخندد.
#جوزف_دعبول
@arghavan59🥀
همچو شِعری عاشقانه،
بهسانِ گشتوگذاری میانِ درختان،
چونان اَبری بارانزا
و کودکی که بیدلیل میخندد.
#جوزف_دعبول
@arghavan59🥀
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم
که راه دورتر از عمر آزومندست
تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیشِ پای تو ترکیبِ من پراکنده ست
#هوشنگ_ابتهاج
@arghavan59🥀
که راه دورتر از عمر آزومندست
تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندن
که پیشِ پای تو ترکیبِ من پراکنده ست
#هوشنگ_ابتهاج
@arghavan59🥀
در خوابهاى كودكىام
هر شب طنین سوت قطارى
از ایستگاه مىگذرد
دنباله قطار
انگار هیچگاه به پایان نمىرسد
انگار بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجرههایش
تنها تویى كه دست تكان مىدهى
آنگاه در چارچوب پنجرهها
شب شعله مىكشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مهآلود
در دود
دود
دود....
#قیصر_امین_پور
@arghavan59🥀
هر شب طنین سوت قطارى
از ایستگاه مىگذرد
دنباله قطار
انگار هیچگاه به پایان نمىرسد
انگار بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجرههایش
تنها تویى كه دست تكان مىدهى
آنگاه در چارچوب پنجرهها
شب شعله مىكشد
با دود گیسوان تو در باد
در امتداد راه مهآلود
در دود
دود
دود....
#قیصر_امین_پور
@arghavan59🥀
محبوبم هوس پرتقالی کرده بود
شاخههایم را تکان دادم
خم شدم
و او با دستان حریریاش میوهام را چید
از آن روز بیتابم
دارکوبها بر سرم میکوبند
کودکان با سنگ به سینهام میزنند
و میوههایم تلخ است
#الیاس_علوی
@arghavan59🥀
شاخههایم را تکان دادم
خم شدم
و او با دستان حریریاش میوهام را چید
از آن روز بیتابم
دارکوبها بر سرم میکوبند
کودکان با سنگ به سینهام میزنند
و میوههایم تلخ است
#الیاس_علوی
@arghavan59🥀
برایت نمینویسم که دل تنگم؛
اما به ترانهای که تو را یادم میآورد
بارها تا صبح گوش میکنم...
#مورات_منتش
@arghavan59🥀
اما به ترانهای که تو را یادم میآورد
بارها تا صبح گوش میکنم...
#مورات_منتش
@arghavan59🥀
دلتنگ توام،
تا شادمانه مرا ببینند
شاخه ها
به شکل نام تو سبز می شوند،
پرنده کوچکی که نمی دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می ریزد،
آفتاب
به شکل پروانه ای از مس
گرد صدایم
بال می زند،
و می دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است،
اما من
دلتنگ توام
شعر می نویسم
و واژه هایم را کنار می زنم
که تو را ببینم.
#شمس_لنگرودی
@arghavan59🥀
تا شادمانه مرا ببینند
شاخه ها
به شکل نام تو سبز می شوند،
پرنده کوچکی که نمی دانم نامش چیست
حروف نام تو را
بر کتابم می ریزد،
آفتاب
به شکل پروانه ای از مس
گرد صدایم
بال می زند،
و می دانم سکوت
فقط به خاطر من سکوت است،
اما من
دلتنگ توام
شعر می نویسم
و واژه هایم را کنار می زنم
که تو را ببینم.
#شمس_لنگرودی
@arghavan59🥀
من از تنهایی نمیترسم!
از فریب دادن خودم میترسم...!
میترسم به واقعیت آنطور نگاه کنم
که خودم دلم میخواهد ،
نه آنطور که واقعا هست ...!
#پائولو_کوئلیو
@arghavan59🥀
از فریب دادن خودم میترسم...!
میترسم به واقعیت آنطور نگاه کنم
که خودم دلم میخواهد ،
نه آنطور که واقعا هست ...!
#پائولو_کوئلیو
@arghavan59🥀
گفتم : سلام !
آمدهام ، تا دوباره بنویسمت
و هیزم کلمه ریختم آنجا.
گفتم : میخواهم بدانم نونِ نامت
چه گونه بر تنور حس امروزم میچسبد
و امروز نبضم ، چه انفجاری
خواهد داشت ؛
وقتی بگویم دوستت دارم ...
#منوچهر_آتشی
@arghavan59🥀
آمدهام ، تا دوباره بنویسمت
و هیزم کلمه ریختم آنجا.
گفتم : میخواهم بدانم نونِ نامت
چه گونه بر تنور حس امروزم میچسبد
و امروز نبضم ، چه انفجاری
خواهد داشت ؛
وقتی بگویم دوستت دارم ...
#منوچهر_آتشی
@arghavan59🥀
زیبا نبود زندگی
و به مرگ چیزی نمیگفتم
مبادا بگریزد و برنگردد
ثانیهها
با کفش فقیرانه از بغلم میگذشتند
عمر
استخوان شکسته ی
در گلو مانده بود
زیبا نبود زندگی
تو زیبا کردی
و من دیدم مرگ را
که بر نُک پا به تاریکی میگریخت
#شمس_لنگرودی
@arghavan59🥀
و به مرگ چیزی نمیگفتم
مبادا بگریزد و برنگردد
ثانیهها
با کفش فقیرانه از بغلم میگذشتند
عمر
استخوان شکسته ی
در گلو مانده بود
زیبا نبود زندگی
تو زیبا کردی
و من دیدم مرگ را
که بر نُک پا به تاریکی میگریخت
#شمس_لنگرودی
@arghavan59🥀
«آرزو داشتم به او بگویم:
ما همه زخمخوردهایم.
حتما که نباید ببینی خون بر پوست تنت روان است.
خونهایی هم هستند که نامرئیاند.»
#عبده_خال
@arghavan59🥀
ما همه زخمخوردهایم.
حتما که نباید ببینی خون بر پوست تنت روان است.
خونهایی هم هستند که نامرئیاند.»
#عبده_خال
@arghavan59🥀
ای کاش مرا چشم تماشا باشد،
یک لحظه زمانه با دل ما باشد
هر روز که میرود به خود میگویم
امروز نبود، کاش که فردا باشد....
#قیصر_امین_پور
@arghavan59🥀
یک لحظه زمانه با دل ما باشد
هر روز که میرود به خود میگویم
امروز نبود، کاش که فردا باشد....
#قیصر_امین_پور
@arghavan59🥀