پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
#حكايت؛ امثال و حکم
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
#حكايت؛ امثال و حکم
روزی یک شیخی از کودکی خردسال پرسید: فرزندم مسجد این محل کجاست؟ کودک گفت: آخر همین خیابان، به طرف چپ بپیچید،آن جا گنبد مسجد را خواهی دید.
شیخ گفت: آفرین فرزند!من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی؟ کودک پرسید: درباره چه چیزی صحبت میکنی حاج آقا!؟ شیخ گفت: می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم!
کودک خندید و گفت: تو راه مسجد را بلد نیستی، می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی...!!!
شیخ گفت: آفرین فرزند!من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی؟ کودک پرسید: درباره چه چیزی صحبت میکنی حاج آقا!؟ شیخ گفت: می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم!
کودک خندید و گفت: تو راه مسجد را بلد نیستی، می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی...!!!
فردا ساعت 13:30
پیش فروش توکن همستر کامبت با نماد HMSTR$ در صرافی KuCoin، شروع میشه تا زمان عرضه توکن یعنی اول ماه جولای (۱۲تیر) ادامه داره؛
https://www.tg-me.com/hamsTer_kombat_bot/start?startapp=kentId820657806
هنوزم دیرنشده دوستان زودتر استارت کنید
پیش فروش توکن همستر کامبت با نماد HMSTR$ در صرافی KuCoin، شروع میشه تا زمان عرضه توکن یعنی اول ماه جولای (۱۲تیر) ادامه داره؛
https://www.tg-me.com/hamsTer_kombat_bot/start?startapp=kentId820657806
هنوزم دیرنشده دوستان زودتر استارت کنید
Telegram
Hamster Kombat
Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!