🍃خدایی که دعا و نیایش ما را نشنوند به چه کار می آید؟
👌برخی تصویری از خدا ارائه میکنند و آن را تصویر درست میدانند که بنا بر آن دنیا عالم ضرورت است و خدا هیچ دخالتی در ضروریات عالم ندارد(و اساسا نمیتواند داشته باشد زیرا اساس او خدای متشخص و اراده کننده نیست) بنابراین معتقدند که نیایش و دعای ما تاثیری در دگرگون نمودن پدیدهها ندارد و اینگونه نیست که به تبع دعای ما، خدا به نفع ما دخل و تصرفی در امور عالم کند. بنابراین کار ما این است که ناچارا باید به ضروری بودن پدیده های عالم تن بدهیم.
👌اگر این تصویر درست باشد، آنگاه باید به این سخن حضرت ابراهیم پاسخ دهد که پرستش چنین خدایی چه فایدهای دارد:
«إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا» آیه ۴۲ سوره مریم
"آنگاه كه (ابراهيم ) به پدرش گفت : اي پدر! چرا چيزي را مي پرستي كه نمي شنود و نمي بيند و تو را از هيچ چيز بي نياز نمي كند؟"
👌برخی تصویری از خدا ارائه میکنند و آن را تصویر درست میدانند که بنا بر آن دنیا عالم ضرورت است و خدا هیچ دخالتی در ضروریات عالم ندارد(و اساسا نمیتواند داشته باشد زیرا اساس او خدای متشخص و اراده کننده نیست) بنابراین معتقدند که نیایش و دعای ما تاثیری در دگرگون نمودن پدیدهها ندارد و اینگونه نیست که به تبع دعای ما، خدا به نفع ما دخل و تصرفی در امور عالم کند. بنابراین کار ما این است که ناچارا باید به ضروری بودن پدیده های عالم تن بدهیم.
👌اگر این تصویر درست باشد، آنگاه باید به این سخن حضرت ابراهیم پاسخ دهد که پرستش چنین خدایی چه فایدهای دارد:
«إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا» آیه ۴۲ سوره مریم
"آنگاه كه (ابراهيم ) به پدرش گفت : اي پدر! چرا چيزي را مي پرستي كه نمي شنود و نمي بيند و تو را از هيچ چيز بي نياز نمي كند؟"
🍃منظور از مرگ خدا در کلمات بیژن عبدالکریمی
《 گزارهی خدا مرده است، یک گزارهی هستی شناسانه نیست یک گزارهی فرهنگی است. معنایش این است که چه خدایی آن بیرون باشد و چه نباشد،باور به این خدا در ذهن مردم از بین رفته است.
مرگ خدا یک مساله سوبژکتیو نیست بلکه فرهنگی است فرهنگ مانند هوایی است که تنفس میکنیم.در جهان بی خدا(که بازار و سرمایه و نیست انگاری حاکم است) یک نفر به تنهایی نمیتواند خداباور باشد. گرچه در مقام فرد واقعا به خدا باور داشته باشد.
مسالهی مرگ خدا، مساله وجود و عدم خدا نیست بلکه مساله حضور و جایگاه خدا در ذهن و زندگی عینی بشر است.به بیان دیگر مرگ خدا اعلام اثبات قطعی عدم وجود خدا برای بشر نیست بلکه اعلام یک دوره تازه از فرهنگ و حیات انسانی است
مساله این است که باور به خدا چگونه و برای پاسخ به چه نیازهایی پدید آمده و اکنون آن نیازها باقی هستند یا خیر.
در دنیای مدرن این نیازها به قوت سابق باقی نیستند. زیرا انسان خود مدعی خدا بودن است. چون کارهایی که قبلا منسوب به خدا بود را خود انجام میدهد و بشر در حوزه هایی اعلام خدایی نموده است مانند علم و سیاست.
بنابراین در واقع مرگ خدا،یک بیان نمادین برای بیان تغییر مناسبات قدرت در جهان است.
منظور از پایان و مرگ امر دینی: ۱- قبل از هر چیز بدواً تبدیل حیات زنده دینی و معنوی به یک نظام تئولوژیک (یعنی مجموعهای از گزارههای بیروح و بدون پشتوانه تجربیات اصیل زیسته وجودی و پارهای اعتقادات و باورهای نهادینه شده تاریخی) ۲- در مرحله بعد تبدیل نظامهای تئولوژیک به بخشی از فرهنگ مرده و فاقد اثرگذاری اصیل۳- سپس تبدیل شدن به یک ابژه پژوهشی در نظامهای مدرسی
۴- و تبدیل شدن به ایدئولوژیهایی سیاسی و اجتماعی اما کاملاً تهی شده از درونمایه دینی و معنوی 》پایان تلخیص
👌نقد و نظر:
۱- آنچه در بالا گذشت تلخیص بنده از مکتوبات بیژن عبدالکریمی است. یک اشکال در نوشته های ایشان این است که یک مطلبی را که میتوان به نحو خلاصه و ساده بیان نمود، به بیان پیچیده و با نوعی تکرار( و البته با استفاده از تعابیر نسبتا متفاوت) بیان میکند.
۲- به نظرم اصل سخن عبدالکریمی سخن درستی است. اصل و چکیدهی سخن او این است که:
"خداباوری نظری و فردی در دنیای مدرن ممتنع نیست اما در زیست جهان مدرن (هم بخاطر وجه نظری این جهان و هم بخاطر اقتضائات مقام زندگی عینی و عملی) معنوی زیستن به معنای حضور و محوریت داشتن خدا در ذهن و زندگی عینی بشر، بسیار دشوار شده است."
۳- مطلب مورد نظر بیژن عبدالکریمی گرچه نکتهی درستی است اما چندان هم بدیع نیست،فقط نحوهی بیان ایشان و نحوه استخدام کلمات به گونه ای است که مخاطب احساس می کند که با نکته و امر بدیعی مواجه است اما وقتی چندبار متن را میخواند،متوجه میشود که مطلب ایشان، فقط تعبیر دیگری از یک مطلب است که دیگران هم به نوعی آن را گفتهاند. اما آقای عبدالکریمی مدعی است و اصرار دارد که دیگران سخن او را نفهمیده و او مطلب بدیع و عمیقی را مطرح می کند که دیگران از آن غافلند و الله اعلم بالصواب
۴- عبدالکریمی از یک طرف یکی از وجوه مرگ امر دینی را تبدیل شدن دین و معنویت به ایدئولوژی سیاسی میداند و انقلاب را در این راستا میفهمد اما از طرف دیگر از گفتمان انقلاب اسلامی و لزوم دفاع از آن سخن میگوید.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
《 گزارهی خدا مرده است، یک گزارهی هستی شناسانه نیست یک گزارهی فرهنگی است. معنایش این است که چه خدایی آن بیرون باشد و چه نباشد،باور به این خدا در ذهن مردم از بین رفته است.
مرگ خدا یک مساله سوبژکتیو نیست بلکه فرهنگی است فرهنگ مانند هوایی است که تنفس میکنیم.در جهان بی خدا(که بازار و سرمایه و نیست انگاری حاکم است) یک نفر به تنهایی نمیتواند خداباور باشد. گرچه در مقام فرد واقعا به خدا باور داشته باشد.
مسالهی مرگ خدا، مساله وجود و عدم خدا نیست بلکه مساله حضور و جایگاه خدا در ذهن و زندگی عینی بشر است.به بیان دیگر مرگ خدا اعلام اثبات قطعی عدم وجود خدا برای بشر نیست بلکه اعلام یک دوره تازه از فرهنگ و حیات انسانی است
مساله این است که باور به خدا چگونه و برای پاسخ به چه نیازهایی پدید آمده و اکنون آن نیازها باقی هستند یا خیر.
در دنیای مدرن این نیازها به قوت سابق باقی نیستند. زیرا انسان خود مدعی خدا بودن است. چون کارهایی که قبلا منسوب به خدا بود را خود انجام میدهد و بشر در حوزه هایی اعلام خدایی نموده است مانند علم و سیاست.
بنابراین در واقع مرگ خدا،یک بیان نمادین برای بیان تغییر مناسبات قدرت در جهان است.
منظور از پایان و مرگ امر دینی: ۱- قبل از هر چیز بدواً تبدیل حیات زنده دینی و معنوی به یک نظام تئولوژیک (یعنی مجموعهای از گزارههای بیروح و بدون پشتوانه تجربیات اصیل زیسته وجودی و پارهای اعتقادات و باورهای نهادینه شده تاریخی) ۲- در مرحله بعد تبدیل نظامهای تئولوژیک به بخشی از فرهنگ مرده و فاقد اثرگذاری اصیل۳- سپس تبدیل شدن به یک ابژه پژوهشی در نظامهای مدرسی
۴- و تبدیل شدن به ایدئولوژیهایی سیاسی و اجتماعی اما کاملاً تهی شده از درونمایه دینی و معنوی 》پایان تلخیص
👌نقد و نظر:
۱- آنچه در بالا گذشت تلخیص بنده از مکتوبات بیژن عبدالکریمی است. یک اشکال در نوشته های ایشان این است که یک مطلبی را که میتوان به نحو خلاصه و ساده بیان نمود، به بیان پیچیده و با نوعی تکرار( و البته با استفاده از تعابیر نسبتا متفاوت) بیان میکند.
۲- به نظرم اصل سخن عبدالکریمی سخن درستی است. اصل و چکیدهی سخن او این است که:
"خداباوری نظری و فردی در دنیای مدرن ممتنع نیست اما در زیست جهان مدرن (هم بخاطر وجه نظری این جهان و هم بخاطر اقتضائات مقام زندگی عینی و عملی) معنوی زیستن به معنای حضور و محوریت داشتن خدا در ذهن و زندگی عینی بشر، بسیار دشوار شده است."
۳- مطلب مورد نظر بیژن عبدالکریمی گرچه نکتهی درستی است اما چندان هم بدیع نیست،فقط نحوهی بیان ایشان و نحوه استخدام کلمات به گونه ای است که مخاطب احساس می کند که با نکته و امر بدیعی مواجه است اما وقتی چندبار متن را میخواند،متوجه میشود که مطلب ایشان، فقط تعبیر دیگری از یک مطلب است که دیگران هم به نوعی آن را گفتهاند. اما آقای عبدالکریمی مدعی است و اصرار دارد که دیگران سخن او را نفهمیده و او مطلب بدیع و عمیقی را مطرح می کند که دیگران از آن غافلند و الله اعلم بالصواب
۴- عبدالکریمی از یک طرف یکی از وجوه مرگ امر دینی را تبدیل شدن دین و معنویت به ایدئولوژی سیاسی میداند و انقلاب را در این راستا میفهمد اما از طرف دیگر از گفتمان انقلاب اسلامی و لزوم دفاع از آن سخن میگوید.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
🍃دیدگاه عبد الکریم سروش و محسن کدیور در باب نسبت دین اسلام با اقتدارگرایی
👌مدعای اصلی سروش :
" اسلام یک دین اقتدارگرا است چون پیامبرش اقتدارگرا بود و علت اقتدارگرایی پیامبر این بود که تجربه نبی از خدا ،تجربه خوفی بود. به همین است که آیات عذاب و شکنجه در قرآن غلبه دارد و به همین جهت است که خدای قرآن شبیه یک ارباب عبوس و خشن است و در قرآن رابطه خدا با بندگان ، همچون رابطهی ارباب و برده و سلطان و رعیت است.
در واقع تا قبل از تصوف، اسلام یک بال داشت که موجب افول و سقوط میشد(بال خوف و زهد) صوفیه بال عشق و محبت را به اسلام اضافه کرند.صوفیان کاشفان حسن خدا بودند.
پیامبر بخاطر پیامبر بودن و موسس بودنش اختیارات خاص در اعمال اراده و اقتدار داشت زیرا او خودش معیار عدالت بود. ختم نبوت یعنی پایان اختیارات و ولایت ویژه پیامبر از جمله شارعیت."
👌دیدگاه کدیور:
۱- نه اسلام واقعی، دینی اقتدارگرا است. نه پیامبر اقتدارگرا بود و نه خدای قرآن ،یک خدای خشن و سلطان قاهر است. اما با این حال در این جهت حق با سروش است که متون دینیاسلام(تفسیر،فقه،کلام،کتب روایی و سیره، عرفان) سمت و سویی اقتدارگرایانه دارند و چهرهای اقتدارگرایانه از نبی به نمایش گذاشتهاند. عمل مسلمانان نیز گرایش اقتدارگرایانه دارد اما علت این امر اقتدارگرایانه بودن نبی، قرآن و خدا نیست بلکه معلول علل دیگری است.
علت اصلی این پدیده نیاز حکومت بنیامیه و بنی عباس به توجیه دینی فتوحات و زمامداری ملوکانه است و اتفاقا دوران تکون تمام علوم اسلامی در زمان این دو سلسله بوده است
۲- تمام شواهدی که سروش به نفع مدعا و نظریهی خود اقامه نموده، مخدوش و قابل نقد جدی هستند.کدیور تمام شواهد ده گانه سروش را نقد میکند. اینکه چقدر نقدهای او وارد است، ممکن است برای خوانندگان محل اختلاف باشد.
۳- سروش در راستای اثبات نظریهی خود(اقتدارگرا بودن پیامبر و خوف نامه بودن قرآن ) در پی شواهدی میگردد که مدعای او را اثبات کنند اما به شواهد فراوانی که خلاف نظریهی او را اثبات میکنند، توجه و اشاره نمیکند و حال آنکه در قول و سیرهی پیامبر و در آیات قرآن شواهد فراوانی وجود دارد که نشان از این دارد که اسلام یک دین رحمانی و پیامبر،نبی رحمت است و خدای قرآن، خدایی است که رحمت او بر غضبش غلبه دارد و دو صفت بارز او مهربانی و بخشندگی است.( مطالعه متن اصلی کدیور در اینجا)
👌نقد و نظر:
- به نظرم اقرار کدیور به این مطلب که متون دینی اسلام و عمل مسلمانان سمت و سویی اقتدارگرایانه دارد، شجاعانه و قابل تقدیر است(صرف نظر از اینکه ما این دیدگاه کدیور را بپذیریم یا نپذیریم)
- التفات این دو اندیشمند به این سویه از دین اسلام،میتواند در دین شناسی و دینداری ما مسلمانان ثمرات مبارکی را در پی داشته باشد.
- به نظرم یک ناظر بی طرف و بدون تعصب نمینواند به راحتی طرف یک از این دو دیدگاه را بگیرد،انگار خواننده با خواندن این دو نظریه ،به نظریهای بینابینی میرسد.
- با خواندن متن دکتر کدیور و دکتر سروش، بشخصه چنین فکر میکنم که اگر نگاه تاریخی و پدیدار شناسانهای به دین اسلام داشته باشیم، اقتدارگرایی را بیشتر معلول شرایط تاریخی خواهیم یافت تا نوع خاص تجربه حضرت رسول(ص).
- حتی اگر با مدعای اقتدارگرا بودن حضرت رسول موافق نباشیم و شواهد و ادله سروش در اين باب را مردود بدانیم، نمیتوانیم مدعای دوم سروش( تلقی خاص او در باب معنای ختم نبوت) را جدی نگیریم.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
👌مدعای اصلی سروش :
" اسلام یک دین اقتدارگرا است چون پیامبرش اقتدارگرا بود و علت اقتدارگرایی پیامبر این بود که تجربه نبی از خدا ،تجربه خوفی بود. به همین است که آیات عذاب و شکنجه در قرآن غلبه دارد و به همین جهت است که خدای قرآن شبیه یک ارباب عبوس و خشن است و در قرآن رابطه خدا با بندگان ، همچون رابطهی ارباب و برده و سلطان و رعیت است.
در واقع تا قبل از تصوف، اسلام یک بال داشت که موجب افول و سقوط میشد(بال خوف و زهد) صوفیه بال عشق و محبت را به اسلام اضافه کرند.صوفیان کاشفان حسن خدا بودند.
پیامبر بخاطر پیامبر بودن و موسس بودنش اختیارات خاص در اعمال اراده و اقتدار داشت زیرا او خودش معیار عدالت بود. ختم نبوت یعنی پایان اختیارات و ولایت ویژه پیامبر از جمله شارعیت."
👌دیدگاه کدیور:
۱- نه اسلام واقعی، دینی اقتدارگرا است. نه پیامبر اقتدارگرا بود و نه خدای قرآن ،یک خدای خشن و سلطان قاهر است. اما با این حال در این جهت حق با سروش است که متون دینیاسلام(تفسیر،فقه،کلام،کتب روایی و سیره، عرفان) سمت و سویی اقتدارگرایانه دارند و چهرهای اقتدارگرایانه از نبی به نمایش گذاشتهاند. عمل مسلمانان نیز گرایش اقتدارگرایانه دارد اما علت این امر اقتدارگرایانه بودن نبی، قرآن و خدا نیست بلکه معلول علل دیگری است.
علت اصلی این پدیده نیاز حکومت بنیامیه و بنی عباس به توجیه دینی فتوحات و زمامداری ملوکانه است و اتفاقا دوران تکون تمام علوم اسلامی در زمان این دو سلسله بوده است
۲- تمام شواهدی که سروش به نفع مدعا و نظریهی خود اقامه نموده، مخدوش و قابل نقد جدی هستند.کدیور تمام شواهد ده گانه سروش را نقد میکند. اینکه چقدر نقدهای او وارد است، ممکن است برای خوانندگان محل اختلاف باشد.
۳- سروش در راستای اثبات نظریهی خود(اقتدارگرا بودن پیامبر و خوف نامه بودن قرآن ) در پی شواهدی میگردد که مدعای او را اثبات کنند اما به شواهد فراوانی که خلاف نظریهی او را اثبات میکنند، توجه و اشاره نمیکند و حال آنکه در قول و سیرهی پیامبر و در آیات قرآن شواهد فراوانی وجود دارد که نشان از این دارد که اسلام یک دین رحمانی و پیامبر،نبی رحمت است و خدای قرآن، خدایی است که رحمت او بر غضبش غلبه دارد و دو صفت بارز او مهربانی و بخشندگی است.( مطالعه متن اصلی کدیور در اینجا)
👌نقد و نظر:
- به نظرم اقرار کدیور به این مطلب که متون دینی اسلام و عمل مسلمانان سمت و سویی اقتدارگرایانه دارد، شجاعانه و قابل تقدیر است(صرف نظر از اینکه ما این دیدگاه کدیور را بپذیریم یا نپذیریم)
- التفات این دو اندیشمند به این سویه از دین اسلام،میتواند در دین شناسی و دینداری ما مسلمانان ثمرات مبارکی را در پی داشته باشد.
- به نظرم یک ناظر بی طرف و بدون تعصب نمینواند به راحتی طرف یک از این دو دیدگاه را بگیرد،انگار خواننده با خواندن این دو نظریه ،به نظریهای بینابینی میرسد.
- با خواندن متن دکتر کدیور و دکتر سروش، بشخصه چنین فکر میکنم که اگر نگاه تاریخی و پدیدار شناسانهای به دین اسلام داشته باشیم، اقتدارگرایی را بیشتر معلول شرایط تاریخی خواهیم یافت تا نوع خاص تجربه حضرت رسول(ص).
- حتی اگر با مدعای اقتدارگرا بودن حضرت رسول موافق نباشیم و شواهد و ادله سروش در اين باب را مردود بدانیم، نمیتوانیم مدعای دوم سروش( تلقی خاص او در باب معنای ختم نبوت) را جدی نگیریم.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
🍃چرا بیژن عبدالکریمی از انقلاب اسلامی دفاع میکند.
👌لازم است ابتدا تصریح و تاکید کنم که پرسش بالا، تلاشی کوچک در راستای فهم دیدگاه ایشان و کمک به شکل گیری گفتگوی بیشتر در این زمینه است.
بنابراین پرسش بالا،پرسشی از سر سرزنش و ستیز نیست. چون اولا راه نجات ایران این است که به جد به این ایده عامل و وفادار باشیم که در عالم تفکر هر کس حق دارد از ایدهای که درست میپندارد دفاع کند و البته که ملزم است ادله خود را اقامه کند.
ضمن اینکه تامل در این پرسش از وجه دیگری برای اهل تفکر و قلم در ایران مهم است و آن وجه این است که اکنون مخالفان و ناقدان جمهوری اسلامی (ولو به صورت ناخودآگاه)دچار نوعی ستیز غیراندیشه ورزانه هم هستند یعنی نقد آنها صرفا، نقد معرفتی و اندیشه بنیاد نیست بلکه ناکارآمدیها و رفتارهای ناپسند حکومت از یک طرف و فشار اجتماعی بر روشنفکران و اهل قلم از طرف دیگر ، مانع از آن میشود که روشنفکران و اهل قلم با تانی و آیندهنگری بیشتری حکومت را نقد کنند و نکات محمتل مثبت را ببینند و بیان کنند.
بنابراین برای یک اندیشمند حقیقت طلب، این دفاع عبدالکریمی میتواند فرصتی باشد که دوباره او را به زمین نقد معرفتی برگرداند و عوامل غیر معرفتی را بیش از پیش کنترل کند.
👌پاسخ های محتمل به پرسش بالا
۱- دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی ( به تعبیر ایشان از گفتمان انقلاب اسلامی. که البته لازم است که در یک متن ماهیت و چند و چون این گفتمان را به زبانی روشن توضیح دهد) بخاطر این است که که ایشان مهمترین مشکل انسان و جهان مدرن را بسط نهیلیسم و رخت بر بستن دینداری و معنویت میداند. با این وصف ممکن است دفاع ایشان از انقلاب اسلامی به این خاطر باشد که
ایشان از یک طرف مدافع اندیشه دینی و معنوی است و دین را راه نجات از نهیلیسم میبیند و از طرف دیگر ایشان کلیت انقلاب اسلامی را به عنوان جریانی که در صدد دفاع از دین و معنویت است،میفهمد و به همین خاطر از انقلاب اسلامی دفاع میکند.
اما با توجه به مکتوبات عبدالکریمی این فرض نمی تواند درست باشد(مگر به صورت ناخودآگاه ) زیرا دینداری مورد نظر جمهوری اسلامی، به هیچ وجه دینداری و معنویت مورد نظر عبدالکریمی نیست زیرا عبدالکریمی به صراحت جمهوری اسلامی را یک نظام ایدئولوژیک و تئولوژیک میداند و این دو وصف را در راستای نهیلیسم میبیند نه معنویت.
۲- دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی به این خاطر است که هرچند ایشان جمهور اسلامی را به صورت بالفعل یک نظام ایدئولوژیک و تئولوژیک میداند اما در جمهوری اسلامی تفکری حِکمی میبیند که ولو بسیار ضعیف و بالقوه است اما میتواند افقگشا باشد یا جایگزینی بهتر از این امر بالقوه و ضعیف در دسترس نمیبیند.
این فقط یک فرض و احتمال است. چون در سخنان عبدالکریمی نه تنها مطلبی که این بالقوه بودن را نشان دهد نیست، بلکه تصریح دارد که جمهوری اسلامی در چهار دهه تمام داشتهها و استعدادهای سنت را از بین برده است.
۳- ممکن است دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی به این خاطر باشد که به هر حال یک جریانی وجود دارد که مدعی است که میخواهد خلاف جریان حاکم بر جهان(نهیلیسم و سلطه) حرکت کند و نفس چنین مدعایی مبارک است و باید از آن حمایت کرد.
اما نسبت دادن چنین احتمالی به ایشان دشوار است زیرا در این صورت این دفاع،یک دفاع حکمی نیست و حال آنکه عبدالکریمی اصرار دارد که راه مقابله با نهیلیسم یک خرد حِکمی _ معنوی است.
۴- عبدالکریمی از تعبیر انقلاب اسلامی استفاده میکند نه جمهوری اسلامی، شاید بتوان گفت این بدین خاطر است که او از جمهوری اسلامی موجود دفاع نمیکند بلکه به انقلاب اسلامی در سالهای نخست آن نظر دارد.یعنی عبدالکریمی در آغاز و خاستگاه انقلاب اسلامی چیزی میبیند که میتواند آغازگر یک راه نو در مبارزه با نهیلیسم مسلط بر جهان مدرن باشد. اما از آنجایی که هر چه به دوران اولیه انقلاب اسلامی برگردیم، تفکر ایدئولوژیک کمتر نمیشود بلکه اساسا ساحت اندیشه ضعیفتر میشود و ابهام و غبار و غلبه هیجانات بیشتر میشود، این نگاه نمیتواند توجیه و دلیل خوبی برای توضیح چرایی دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی باشد.
۵- آنچه گذشت احتمالاتی بود که به ذهن بنده رسیده است شاید کسانی که آشنایی بیشتری با اندیشههای بیژن عبدالکریمی دارند بتوانند احتمالهای دیگری را مطرح کنند.امیدوارم خود دکتر عبدالکریمی در متنی روشن و واضح ،علت دفاع خود از انقلاب اسلامی را شرح و تفصیل بیشتری دهد.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
👌لازم است ابتدا تصریح و تاکید کنم که پرسش بالا، تلاشی کوچک در راستای فهم دیدگاه ایشان و کمک به شکل گیری گفتگوی بیشتر در این زمینه است.
بنابراین پرسش بالا،پرسشی از سر سرزنش و ستیز نیست. چون اولا راه نجات ایران این است که به جد به این ایده عامل و وفادار باشیم که در عالم تفکر هر کس حق دارد از ایدهای که درست میپندارد دفاع کند و البته که ملزم است ادله خود را اقامه کند.
ضمن اینکه تامل در این پرسش از وجه دیگری برای اهل تفکر و قلم در ایران مهم است و آن وجه این است که اکنون مخالفان و ناقدان جمهوری اسلامی (ولو به صورت ناخودآگاه)دچار نوعی ستیز غیراندیشه ورزانه هم هستند یعنی نقد آنها صرفا، نقد معرفتی و اندیشه بنیاد نیست بلکه ناکارآمدیها و رفتارهای ناپسند حکومت از یک طرف و فشار اجتماعی بر روشنفکران و اهل قلم از طرف دیگر ، مانع از آن میشود که روشنفکران و اهل قلم با تانی و آیندهنگری بیشتری حکومت را نقد کنند و نکات محمتل مثبت را ببینند و بیان کنند.
بنابراین برای یک اندیشمند حقیقت طلب، این دفاع عبدالکریمی میتواند فرصتی باشد که دوباره او را به زمین نقد معرفتی برگرداند و عوامل غیر معرفتی را بیش از پیش کنترل کند.
👌پاسخ های محتمل به پرسش بالا
۱- دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی ( به تعبیر ایشان از گفتمان انقلاب اسلامی. که البته لازم است که در یک متن ماهیت و چند و چون این گفتمان را به زبانی روشن توضیح دهد) بخاطر این است که که ایشان مهمترین مشکل انسان و جهان مدرن را بسط نهیلیسم و رخت بر بستن دینداری و معنویت میداند. با این وصف ممکن است دفاع ایشان از انقلاب اسلامی به این خاطر باشد که
ایشان از یک طرف مدافع اندیشه دینی و معنوی است و دین را راه نجات از نهیلیسم میبیند و از طرف دیگر ایشان کلیت انقلاب اسلامی را به عنوان جریانی که در صدد دفاع از دین و معنویت است،میفهمد و به همین خاطر از انقلاب اسلامی دفاع میکند.
اما با توجه به مکتوبات عبدالکریمی این فرض نمی تواند درست باشد(مگر به صورت ناخودآگاه ) زیرا دینداری مورد نظر جمهوری اسلامی، به هیچ وجه دینداری و معنویت مورد نظر عبدالکریمی نیست زیرا عبدالکریمی به صراحت جمهوری اسلامی را یک نظام ایدئولوژیک و تئولوژیک میداند و این دو وصف را در راستای نهیلیسم میبیند نه معنویت.
۲- دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی به این خاطر است که هرچند ایشان جمهور اسلامی را به صورت بالفعل یک نظام ایدئولوژیک و تئولوژیک میداند اما در جمهوری اسلامی تفکری حِکمی میبیند که ولو بسیار ضعیف و بالقوه است اما میتواند افقگشا باشد یا جایگزینی بهتر از این امر بالقوه و ضعیف در دسترس نمیبیند.
این فقط یک فرض و احتمال است. چون در سخنان عبدالکریمی نه تنها مطلبی که این بالقوه بودن را نشان دهد نیست، بلکه تصریح دارد که جمهوری اسلامی در چهار دهه تمام داشتهها و استعدادهای سنت را از بین برده است.
۳- ممکن است دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی به این خاطر باشد که به هر حال یک جریانی وجود دارد که مدعی است که میخواهد خلاف جریان حاکم بر جهان(نهیلیسم و سلطه) حرکت کند و نفس چنین مدعایی مبارک است و باید از آن حمایت کرد.
اما نسبت دادن چنین احتمالی به ایشان دشوار است زیرا در این صورت این دفاع،یک دفاع حکمی نیست و حال آنکه عبدالکریمی اصرار دارد که راه مقابله با نهیلیسم یک خرد حِکمی _ معنوی است.
۴- عبدالکریمی از تعبیر انقلاب اسلامی استفاده میکند نه جمهوری اسلامی، شاید بتوان گفت این بدین خاطر است که او از جمهوری اسلامی موجود دفاع نمیکند بلکه به انقلاب اسلامی در سالهای نخست آن نظر دارد.یعنی عبدالکریمی در آغاز و خاستگاه انقلاب اسلامی چیزی میبیند که میتواند آغازگر یک راه نو در مبارزه با نهیلیسم مسلط بر جهان مدرن باشد. اما از آنجایی که هر چه به دوران اولیه انقلاب اسلامی برگردیم، تفکر ایدئولوژیک کمتر نمیشود بلکه اساسا ساحت اندیشه ضعیفتر میشود و ابهام و غبار و غلبه هیجانات بیشتر میشود، این نگاه نمیتواند توجیه و دلیل خوبی برای توضیح چرایی دفاع عبدالکریمی از انقلاب اسلامی باشد.
۵- آنچه گذشت احتمالاتی بود که به ذهن بنده رسیده است شاید کسانی که آشنایی بیشتری با اندیشههای بیژن عبدالکریمی دارند بتوانند احتمالهای دیگری را مطرح کنند.امیدوارم خود دکتر عبدالکریمی در متنی روشن و واضح ،علت دفاع خود از انقلاب اسلامی را شرح و تفصیل بیشتری دهد.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
🍃نام خدا و یاد خدا
(متن بسیار قابل تاملی است)
تلخیص گفتاری از محمد مجتهد شبستری:
عرفا میگویند انسان از طریق آگاهی به هستی خودش از «هستی مطلق» (خدا) هم آگاه است. وقتی از هستی خودش خبر دارد از خدا هم خبر دارد. باخبری ما از خودمان ما را از وجود مطلقی که ما حصهای از آن و قطرهای از آن هستیم باخبر میکند
هرکس هستی محدود خود را تجربه میکند، هستی مطلق را هم تجربه میکند و هیچگاه هستی محدود بهتنهایی قابل تجربه نیست. ممکن است بگویید اگر اینطور است پس باید مسئلۀ خدا مسئلۀ کاملاً واضحی باشد و باید ما همیشه به یاد خدا باشیم و خدا را در کنارمان بیابیم، درحالیکه وضع ما معمولاً اینطور نیست.
عارفان بزرگ این پرسش را پاسخ دادهاند. آنان میگویند ما از هستی خودمان هم معمولاً باخبر نیستیم؛ یعنی معمولاً ما خودمان را فراموش میکنیم. خصوصاً در مواقعی که بهشدت سرگرم کاری هستیم بهکلی از خودمان غافل میشویم. اما اگر به خود آییم و فراغت یابیم، متوجه میشویم که خودمان خودمان را داریم و خودمان پیش خودمان حاضریم؛ یعنی آگاه میشویم از خودمان. ما همیشه خودمان را پیش خودمان داریم اما همیشه از این واقعیت آگاه نیستیم و از آن غافل میباشیم، چون حواسمان سراغ هزار مسئلۀ دیگر میرود. عارفان میگویند داستان انسان و خدا هم همینطور است. آفت انسان غفلت از خداست و به همین جهت میگویند کار انسان باید این باشد که خدا را «یاد» کند و این همان «ذکر» است که در قرآن مجید فراوان روی آن تأکید شده است.
انسان با شناخت حسی، تجربی بیرونی، دیدن، شنیدن و افتوخیزکردن با خدا آشنا نشده تا یادکردن او هم مانند یادکردن یک انسان فراموش شده باشد. به یادآوردن خدا از همان طریق ممکن میشود که شناختن خدا از آن طریق امکانپذیر شده؛ یعنی از طریق وجود خود ما و خود ما و از طریق هستی خود ما. یادآوری خدا در درون خود ما باید اتفاق بیفتد. او از بیرون به یاد آورده نمیشود چون او همیشه در درون ماست.
یک انسان هرقدر کمالات داشته باشد، درست به همان اندازه هم میتواند خدا را بشناسد و او را یاد کند و نه بیشتر. اگر انسان بهرهمند از علم باشد، که یک کمال است، از کمال علمی خدا آگاه میشود، اگر انسان عشقورز باشد از عشقورزی خدا آگاه میشود، اگر بخشاینده و رحیم باشد از بخشایندگی و رحمت خدا آگاه میشود، اگر خلاق و آفریننده باشد از خلاقیت و آفرینندگی خدا آگاه میشود و هکذا در نقطۀ مقابل، انسان جاهل یا کینهورز و حسود یا خودخواه و زورمدار برای خود خدایی میسازد که همین صفات ناشایست را دارد
انسان هرقدر دربارۀ عشق و محبت کتاب بخواند، نمیفهمد عشق و محبت چیست، مگر اینکه کسی به او عشق و محبت را بچشاند و او بچشد و یا اینکه عشق و محبت از درونش به علتی سرازیر شود؛ یعنی خود عاشق شود. با اینهاست که انسان میفهمد عشق و محبت یعنی چه.
رابطۀ انسان و خدا هم این چنین است. ما انسانها متناسب با ظرفیت وجودی خودمان از خدا و کمالات خدا آگاه میشویم. بذر خدایی در خودآگاهی ما رشد میکند. استدلال فلسفی برای این است که اگر در ساختار عقلانی انسان شبههها و پرسشهایی به وجود آید، آنها پاسخ بیابند. عارفان بزرگ به ما میگویند که خدا را یاد کنید تا خدا از درونتان بجوشد. انسان باید مقدمات این جوشیدن را فراهم کند تا این حادثه اتفاق بیفتد که یکی از مهمترین آن مقدمات فراغت است. انسان باید فراغتی داشته باشد تا از خودش آگاه شود و از طریق آگاهشدن از خود از خدا آگاه شود. ما معمولاً این فراغت را نداریم. باید وقت گذاشت باید فرصت به وجود آورد، باید حفاری کرد خود را و این حفاری وقت لازم دارد.
اصل متن را می توانید در اینجا بخاطر انید
(متن بسیار قابل تاملی است)
تلخیص گفتاری از محمد مجتهد شبستری:
عرفا میگویند انسان از طریق آگاهی به هستی خودش از «هستی مطلق» (خدا) هم آگاه است. وقتی از هستی خودش خبر دارد از خدا هم خبر دارد. باخبری ما از خودمان ما را از وجود مطلقی که ما حصهای از آن و قطرهای از آن هستیم باخبر میکند
هرکس هستی محدود خود را تجربه میکند، هستی مطلق را هم تجربه میکند و هیچگاه هستی محدود بهتنهایی قابل تجربه نیست. ممکن است بگویید اگر اینطور است پس باید مسئلۀ خدا مسئلۀ کاملاً واضحی باشد و باید ما همیشه به یاد خدا باشیم و خدا را در کنارمان بیابیم، درحالیکه وضع ما معمولاً اینطور نیست.
عارفان بزرگ این پرسش را پاسخ دادهاند. آنان میگویند ما از هستی خودمان هم معمولاً باخبر نیستیم؛ یعنی معمولاً ما خودمان را فراموش میکنیم. خصوصاً در مواقعی که بهشدت سرگرم کاری هستیم بهکلی از خودمان غافل میشویم. اما اگر به خود آییم و فراغت یابیم، متوجه میشویم که خودمان خودمان را داریم و خودمان پیش خودمان حاضریم؛ یعنی آگاه میشویم از خودمان. ما همیشه خودمان را پیش خودمان داریم اما همیشه از این واقعیت آگاه نیستیم و از آن غافل میباشیم، چون حواسمان سراغ هزار مسئلۀ دیگر میرود. عارفان میگویند داستان انسان و خدا هم همینطور است. آفت انسان غفلت از خداست و به همین جهت میگویند کار انسان باید این باشد که خدا را «یاد» کند و این همان «ذکر» است که در قرآن مجید فراوان روی آن تأکید شده است.
انسان با شناخت حسی، تجربی بیرونی، دیدن، شنیدن و افتوخیزکردن با خدا آشنا نشده تا یادکردن او هم مانند یادکردن یک انسان فراموش شده باشد. به یادآوردن خدا از همان طریق ممکن میشود که شناختن خدا از آن طریق امکانپذیر شده؛ یعنی از طریق وجود خود ما و خود ما و از طریق هستی خود ما. یادآوری خدا در درون خود ما باید اتفاق بیفتد. او از بیرون به یاد آورده نمیشود چون او همیشه در درون ماست.
یک انسان هرقدر کمالات داشته باشد، درست به همان اندازه هم میتواند خدا را بشناسد و او را یاد کند و نه بیشتر. اگر انسان بهرهمند از علم باشد، که یک کمال است، از کمال علمی خدا آگاه میشود، اگر انسان عشقورز باشد از عشقورزی خدا آگاه میشود، اگر بخشاینده و رحیم باشد از بخشایندگی و رحمت خدا آگاه میشود، اگر خلاق و آفریننده باشد از خلاقیت و آفرینندگی خدا آگاه میشود و هکذا در نقطۀ مقابل، انسان جاهل یا کینهورز و حسود یا خودخواه و زورمدار برای خود خدایی میسازد که همین صفات ناشایست را دارد
انسان هرقدر دربارۀ عشق و محبت کتاب بخواند، نمیفهمد عشق و محبت چیست، مگر اینکه کسی به او عشق و محبت را بچشاند و او بچشد و یا اینکه عشق و محبت از درونش به علتی سرازیر شود؛ یعنی خود عاشق شود. با اینهاست که انسان میفهمد عشق و محبت یعنی چه.
رابطۀ انسان و خدا هم این چنین است. ما انسانها متناسب با ظرفیت وجودی خودمان از خدا و کمالات خدا آگاه میشویم. بذر خدایی در خودآگاهی ما رشد میکند. استدلال فلسفی برای این است که اگر در ساختار عقلانی انسان شبههها و پرسشهایی به وجود آید، آنها پاسخ بیابند. عارفان بزرگ به ما میگویند که خدا را یاد کنید تا خدا از درونتان بجوشد. انسان باید مقدمات این جوشیدن را فراهم کند تا این حادثه اتفاق بیفتد که یکی از مهمترین آن مقدمات فراغت است. انسان باید فراغتی داشته باشد تا از خودش آگاه شود و از طریق آگاهشدن از خود از خدا آگاه شود. ما معمولاً این فراغت را نداریم. باید وقت گذاشت باید فرصت به وجود آورد، باید حفاری کرد خود را و این حفاری وقت لازم دارد.
اصل متن را می توانید در اینجا بخاطر انید
🍃مرحوم رضا بابایی: صاحب بصیرتی که رفتنش خسرانی برای الهیات بود
دیروز (۱۸ فروردین) چهارمین سالروز درگذشت استاد رضا بابایی بود
👌من بخشی از زندگی علمی و دین فهمیام را مدیون ایشان هستم.
یکی از افسوسها و داغهای زندگی من که هر بار یادش میافتم داغم تازه میشود، مرگ مرحوم رضا بابایی است او گلی بود که در سنین پیری شکفته شده بود و هر روز بویش خوشتر و رنگش زیباتر میشد و امیدی برای ایران بود. اما به عللی که ما از آنها بی خبریم و جز اسرار جهان است،خدا این نعمت را از ما گرفت.
گرچه او عناوینی چون دکتر، فیلسوف یا نظریهپرداز یا.... را نداشت و فقط رضا بابایی بود. اما متنهای او پر از فراصتهای فیلسوفانه و مایههای نظرورزانه بود.
اواخر عمر که در بستر مریضیبود،فراصتهای او دو چندان شده بود و علم جایش را به حکمت داده بود.
خواندن کتاب " دیانت و عقلانیت" را توصیه میکنم
همچنین خواندن یادداشت های او در اینجا را توصیه میکنم
دیروز (۱۸ فروردین) چهارمین سالروز درگذشت استاد رضا بابایی بود
👌من بخشی از زندگی علمی و دین فهمیام را مدیون ایشان هستم.
یکی از افسوسها و داغهای زندگی من که هر بار یادش میافتم داغم تازه میشود، مرگ مرحوم رضا بابایی است او گلی بود که در سنین پیری شکفته شده بود و هر روز بویش خوشتر و رنگش زیباتر میشد و امیدی برای ایران بود. اما به عللی که ما از آنها بی خبریم و جز اسرار جهان است،خدا این نعمت را از ما گرفت.
گرچه او عناوینی چون دکتر، فیلسوف یا نظریهپرداز یا.... را نداشت و فقط رضا بابایی بود. اما متنهای او پر از فراصتهای فیلسوفانه و مایههای نظرورزانه بود.
اواخر عمر که در بستر مریضیبود،فراصتهای او دو چندان شده بود و علم جایش را به حکمت داده بود.
خواندن کتاب " دیانت و عقلانیت" را توصیه میکنم
همچنین خواندن یادداشت های او در اینجا را توصیه میکنم
Forwarded from سخنرانیها
🖤۱۸ فروردین سالروز درگذشت استاد رضا بابایی
✍️رضا بابایی
🖊 اگر عمری باشد
✅ اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
اگر عمری باشد، کمتر میگویم و مینویسم و بیشتر میشنوم و میخوانم.
@sokhanranihaa
✅اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
اگر عمری باشد، دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
اگر عمری باشد، دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
اگر عمری باشد، دیگر با دو گروه بحث و گفتوگو نمیکنم:
آنان که از عقیده خویش منفعت میبرند
و آنان که از اندیشه خویش، پیشه ساختهاند.
اگر عمری باشد،
عدالت را فدای عقیده،
و آرزو را فدای مصلحت،
و عمر را در پای خوردنیها و پوشیدنیها قربان نمیکنم.
✅ اگر عمری باشد، چندان در خطا و کوتاهیهای دیگران نمینگرم که روسیاهی خود را نبینم.
✅ اگر عمری باشد، از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
✅ اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
اگر عمری باشد، سیاستمداران را از دو حال بیرون نمیدانم: آنان که دروغ را به راست میآرایند و آنان که راست را به دروغ میآلایند.
✅ اگر عمری باشد، همچنان برای آزادی و آبادی کشورم میکوشم.
اگر عمری باشد، رازگشایی از معمای هستی را به کودکان کهنسال میسپارم.
اگر عمری باشد، از هر عقیدهای میگریزم، چونان گنجشک از چنگال عقاب.
اگر عمری باشد، در جنگلهای بیشتری گم میشوم؛ کوههای بیشتری را مینوردم؛ ساعتهای بیشتری به امواج دریا خیره میشوم؛ دانههای بیشتری در زمین میکارم و زبالههای بیشتری از روی زمین برمیدارم.
✅ اگر عمری باشد، کمتر غم نان میخورم و بیشتر غم جان میپرورم.
✅ اگر عمری باشد، دیگر هیچ گنجی را باور نمیکنم جز گنج گهربار کوشش و زحمت.
اگر عمری باشد، برای خشنودی، منتظر اتفاقات خوشایند نمینشینم.
✅اگر عمری باشد، خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست.
✅اگر عمری باشد، قدر دوستان و عزیزانم را بیشتر میدانم.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
✍️رضا بابایی
🖊 اگر عمری باشد
✅ اگر عمری باشد، پس از این هیچ فضیلتی را همپایه مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم.
اگر عمری باشد، کمتر میگویم و مینویسم و بیشتر میشنوم و میخوانم.
@sokhanranihaa
✅اگر عمری باشد، پس از این خویش را بدهکار هستی و هستان میشمارم نه طلبکار.
اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.
اگر عمری باشد، دیگر به هیچ سیاستمداری وکالت بلاعزل نمیدهم.
اگر عمری باشد، دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم.
اگر عمری باشد، دیگر با دو گروه بحث و گفتوگو نمیکنم:
آنان که از عقیده خویش منفعت میبرند
و آنان که از اندیشه خویش، پیشه ساختهاند.
اگر عمری باشد،
عدالت را فدای عقیده،
و آرزو را فدای مصلحت،
و عمر را در پای خوردنیها و پوشیدنیها قربان نمیکنم.
✅ اگر عمری باشد، چندان در خطا و کوتاهیهای دیگران نمینگرم که روسیاهی خود را نبینم.
✅ اگر عمری باشد، از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد.
✅ اگر عمری باشد، هیچ ظلمی را سختتر از تحقیر دیگران نمیشمارم.
اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمیدوم. در خانه مینشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.
اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم، هر گلی را میبویم، و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.
اگر عمری باشد، سیاستمداران را از دو حال بیرون نمیدانم: آنان که دروغ را به راست میآرایند و آنان که راست را به دروغ میآلایند.
✅ اگر عمری باشد، همچنان برای آزادی و آبادی کشورم میکوشم.
اگر عمری باشد، رازگشایی از معمای هستی را به کودکان کهنسال میسپارم.
اگر عمری باشد، از هر عقیدهای میگریزم، چونان گنجشک از چنگال عقاب.
اگر عمری باشد، در جنگلهای بیشتری گم میشوم؛ کوههای بیشتری را مینوردم؛ ساعتهای بیشتری به امواج دریا خیره میشوم؛ دانههای بیشتری در زمین میکارم و زبالههای بیشتری از روی زمین برمیدارم.
✅ اگر عمری باشد، کمتر غم نان میخورم و بیشتر غم جان میپرورم.
✅ اگر عمری باشد، دیگر هیچ گنجی را باور نمیکنم جز گنج گهربار کوشش و زحمت.
اگر عمری باشد، برای خشنودی، منتظر اتفاقات خوشایند نمینشینم.
✅اگر عمری باشد، خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست.
✅اگر عمری باشد، قدر دوستان و عزیزانم را بیشتر میدانم.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
🍃به لطف خدا رساله دکتریام در قالب کتاب بالا منتشر شد.
👌البته که این کتاب تا حد زیادی تخصصی است و کمتر می تواند مخاطب عام داشته باشد. اما با این وصف معتقدم که اندیشه اسماعیلیه و الهیات ایشان میتواند کمکهای شایانی به الهیات ما داشته باشد.
فکر میکنم قرائتی از دین که هم پاس مقاصد و غایات دین را بدارد و هم سبب افزوده شدن درد و رنج های دنیوی ما نشود بلکه باری از زندگی بردارد، قرائت عرفانی / باطنی - عقلانی است. یعنی قرائتی که هم به سویه های باطنی و رازورزانه دین نظر داشته باشد و هم نهایت تلاش را داشته باشد که عقلانیت را پاس بدارد
قرائت اسماعیلیه از دین میتواند در جهت اول(نگاه باطنی به دین و توجه به مقاصد و غایت دین و رهایی از عرفی شدن و سکولار شدن دین) کمک کند. این که این کمک چقدر میتواند باشد و قرائت باطنی اسماعیلیه چه محاسن و معایبی دارد،البته که بحثی است که پرونده آن گشوده است.
👌البته که این کتاب تا حد زیادی تخصصی است و کمتر می تواند مخاطب عام داشته باشد. اما با این وصف معتقدم که اندیشه اسماعیلیه و الهیات ایشان میتواند کمکهای شایانی به الهیات ما داشته باشد.
فکر میکنم قرائتی از دین که هم پاس مقاصد و غایات دین را بدارد و هم سبب افزوده شدن درد و رنج های دنیوی ما نشود بلکه باری از زندگی بردارد، قرائت عرفانی / باطنی - عقلانی است. یعنی قرائتی که هم به سویه های باطنی و رازورزانه دین نظر داشته باشد و هم نهایت تلاش را داشته باشد که عقلانیت را پاس بدارد
قرائت اسماعیلیه از دین میتواند در جهت اول(نگاه باطنی به دین و توجه به مقاصد و غایت دین و رهایی از عرفی شدن و سکولار شدن دین) کمک کند. این که این کمک چقدر میتواند باشد و قرائت باطنی اسماعیلیه چه محاسن و معایبی دارد،البته که بحثی است که پرونده آن گشوده است.
Forwarded from فرهیختگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مقصود فراستخواه در گفتوگو با «شبکه شرق» - بخش دوم؛
تجربه عاطفی منفی ایرانیان زیاد است
«من فکر می کنم در ایران یک ترومای اجتماعی و ذهن زخمی شکل گرفته که نتیجهاش ناامیدی و حتی یک نیهیلیسم پنهان است. بر اساس مطالعات کیفی که انجام دادم یک نوع نیهیلیسم پنهان عجیبی مثل خوره در جامعه مان نفوذ کرده و یک نوع هیچ انگاری منفعلانه هم رسیدیم.»
#فرهیختگان راهی به رهایی
تجربه عاطفی منفی ایرانیان زیاد است
«من فکر می کنم در ایران یک ترومای اجتماعی و ذهن زخمی شکل گرفته که نتیجهاش ناامیدی و حتی یک نیهیلیسم پنهان است. بر اساس مطالعات کیفی که انجام دادم یک نوع نیهیلیسم پنهان عجیبی مثل خوره در جامعه مان نفوذ کرده و یک نوع هیچ انگاری منفعلانه هم رسیدیم.»
#فرهیختگان راهی به رهایی
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
مقصود فراستخواه در گفتوگو با «شبکه شرق» - بخش دوم؛ تجربه عاطفی منفی ایرانیان زیاد است «من فکر می کنم در ایران یک ترومای اجتماعی و ذهن زخمی شکل گرفته که نتیجهاش ناامیدی و حتی یک نیهیلیسم پنهان است. بر اساس مطالعات کیفی که انجام دادم یک نوع نیهیلیسم پنهان…
👌در احوالات فکری جامعهی ایران
به نظرم حق با استاد مقصود فرستخواه است.نوعی از پوچ انگاری /نهیلیسم بر جامعه حاکم است.
همچنین نوعی نسبی گرایی و رواج شک و تردید رو به فزونی است.
به نظر میرسد که در آینده نه چندان دور ما هم شاهد رواج تکثر در انواع دینداری خواهیم بود و هم شاهد رشد مسلک اخلاق باوری
گویی حال فعلی جامعه ما همچون حال و حکایت برزویه حکیم است(حکایتی خواندنی است. خواندن آن را پیشنهاد می کنم👇👇
https://fa.m.wikisource.org/wiki/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%84%D9%87_%D9%88_%D8%AF%D9%85%D9%86%D9%87/%D8%A8%D8%A7%D8%A8_%D8%A8%D8%B1%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%87_%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%A8
به نظرم حق با استاد مقصود فرستخواه است.نوعی از پوچ انگاری /نهیلیسم بر جامعه حاکم است.
همچنین نوعی نسبی گرایی و رواج شک و تردید رو به فزونی است.
به نظر میرسد که در آینده نه چندان دور ما هم شاهد رواج تکثر در انواع دینداری خواهیم بود و هم شاهد رشد مسلک اخلاق باوری
گویی حال فعلی جامعه ما همچون حال و حکایت برزویه حکیم است(حکایتی خواندنی است. خواندن آن را پیشنهاد می کنم👇👇
https://fa.m.wikisource.org/wiki/%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%84%D9%87_%D9%88_%D8%AF%D9%85%D9%86%D9%87/%D8%A8%D8%A7%D8%A8_%D8%A8%D8%B1%D8%B2%D9%88%DB%8C%D9%87_%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%A8
🍃داستانی کوتاه در باب کارمندی
👌هانا آرنت: " آیشمن یک کارمند معمولی بود. کارمند زمانی که چیزی جز یک کارمند نیست، واقعا آدم بسیار خطرناکی است"
منبع:هانا آرنت،آخرین مصاحبه و دیگر گفت و گوها،ترجمه هوشنگ جیرانی،نشر خزه،۱۴۰۰،ص ۳۸
👌چند روز پیش با پسرم رفته بودیم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که کتابهایی را که او و دخترم گرفته بودند،تحویل بدیم و کتاب جدید بگیریم.
کارمند مربوطه کتاب ها را تحویل گرفت.
گفت: می توانید پنج کتاب امانت ببرید
رفتیم سراغ قفسه ها. پسرم با شوق کتابها را انتخاب میکرد. نهایتا چهار کتاب را انتخاب کردیم و کتاب ها را روی پیشخوان کارمند گذاشتیم
کارمند مربوطه گفت: الان که چک کردم زمان عضویت بچه ها تمام شده و باید تمدید کنند.
گفتم: بی زحمت تمدید کنید
گفت: باید چهل هزارتومان حق عضویت سالانه پرداخت کنید.
گفتم: بفرمایید از این کارت بکشید
گفت: دستگاه ندارم باید پول نقد بدید. جلسه بعد با خودتان پول نقد بیارید
گفتم: خوب این کتاب ها؟
گفت: نمی توانید ببرید.
من چیزی نگفتم.چون راستش در اون ساعت حوصله بگو و مگوهای احتمالی را نداشتم. هر چند بعدا خودم را سرزنش کردم که چرا چیزی نگفتی
در راه برگشت از کانون از این رفتار کارمند خیلی تعجب کردم. با خودم گفتم خدایا اینا که اصلا مشتری ندارن و می دانن که ما کتابها را بر می گردانیم. چرا نگفت اشکال نداره کتاب ها را ببرید و هنگام بازگشت هزینه تمدید را هم با خودتان بیاورید؟
احساس کردم او در آن لحظه فقط یک کارمند بود نه انسان کارمند.
مشکل اینجاست که ما در نظام کارمندی ایران از این سنخ افراد کم نداریم. نه اینکه لزوما این افراد، انسان های بدی باشند بلکه تا حد زیادی ساختار اداری معیوب ایشان را صرفا کارمند کرده است نه انسان کارمند.
👌البته باید در پایان این نکته را یادآور شوم که زندگی این درس را به من داده است که فعل افراد را سرزنش کنم اما زود صاحب فعل را سرزنش نکنم. با این وصف همچنان احتمال میدهم که کارمند مذکور انسان شریفی باشد و این ماجرا صرفا یک اتفاق و از سر غفلت بوده باشد.
👌هانا آرنت: " آیشمن یک کارمند معمولی بود. کارمند زمانی که چیزی جز یک کارمند نیست، واقعا آدم بسیار خطرناکی است"
منبع:هانا آرنت،آخرین مصاحبه و دیگر گفت و گوها،ترجمه هوشنگ جیرانی،نشر خزه،۱۴۰۰،ص ۳۸
👌چند روز پیش با پسرم رفته بودیم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که کتابهایی را که او و دخترم گرفته بودند،تحویل بدیم و کتاب جدید بگیریم.
کارمند مربوطه کتاب ها را تحویل گرفت.
گفت: می توانید پنج کتاب امانت ببرید
رفتیم سراغ قفسه ها. پسرم با شوق کتابها را انتخاب میکرد. نهایتا چهار کتاب را انتخاب کردیم و کتاب ها را روی پیشخوان کارمند گذاشتیم
کارمند مربوطه گفت: الان که چک کردم زمان عضویت بچه ها تمام شده و باید تمدید کنند.
گفتم: بی زحمت تمدید کنید
گفت: باید چهل هزارتومان حق عضویت سالانه پرداخت کنید.
گفتم: بفرمایید از این کارت بکشید
گفت: دستگاه ندارم باید پول نقد بدید. جلسه بعد با خودتان پول نقد بیارید
گفتم: خوب این کتاب ها؟
گفت: نمی توانید ببرید.
من چیزی نگفتم.چون راستش در اون ساعت حوصله بگو و مگوهای احتمالی را نداشتم. هر چند بعدا خودم را سرزنش کردم که چرا چیزی نگفتی
در راه برگشت از کانون از این رفتار کارمند خیلی تعجب کردم. با خودم گفتم خدایا اینا که اصلا مشتری ندارن و می دانن که ما کتابها را بر می گردانیم. چرا نگفت اشکال نداره کتاب ها را ببرید و هنگام بازگشت هزینه تمدید را هم با خودتان بیاورید؟
احساس کردم او در آن لحظه فقط یک کارمند بود نه انسان کارمند.
مشکل اینجاست که ما در نظام کارمندی ایران از این سنخ افراد کم نداریم. نه اینکه لزوما این افراد، انسان های بدی باشند بلکه تا حد زیادی ساختار اداری معیوب ایشان را صرفا کارمند کرده است نه انسان کارمند.
👌البته باید در پایان این نکته را یادآور شوم که زندگی این درس را به من داده است که فعل افراد را سرزنش کنم اما زود صاحب فعل را سرزنش نکنم. با این وصف همچنان احتمال میدهم که کارمند مذکور انسان شریفی باشد و این ماجرا صرفا یک اتفاق و از سر غفلت بوده باشد.
🍃چرا مسلمانم: تاملی در یک متن
👌"چرا مسلمانم" عنوان کتابی است از آقای محمد علی میرباقری(متن کتاب در اینجا) نوع قلم نویسنده نشان میدهد که متن یک نوشتهی شخصی است یعنی دغدغه و مساله الهیاتی نویسنده بوده است. اما اخیرا نوشتههای دیگری با همین عنوان توسط دیگرانی هم نوشته شده است و این نشان میدهد که این پرسش دیگر یک پرسش صرفا شخصی نیست بلکه یکی از مسائل الهیاتی زمانهی ما است.
نظر به نکته اخیر و نظر به متن کتاب، دو نکته را تقدیم علاقمندان میکنم.
👌نکته اول: لزوم توجه به خاستگاه طرح پرسش
به نظرم بیش از آنکه پاسخ به این پرسش( که چرا مسلمانم؟) مهم باشد، تامل در این نکته مهم است که چرا این پرسش ظهور نموده است. زیرا اولا اساسا راه پاسخ به این پرسش، از طریق تامل در خاستگاه طرح آن ممکن است. ثانیا تامل در چرایی طرح این پرسش، ما را به پرسش عمیقتر و اصیلتر (یعنی پرسش از معنای ایمان و دینداری از منظر فرا دینی و فلسفی نه از منظر کلامی و درون دینی )رهنمون میکند.
هر پرسشی در هر زمان و دورهای امکان طرح نمییابد. گرچه برخی از پرسشها نسبتا فرا زمانی و فرا مکانی هستند(همچون پرسش از مبدا و معاد ،راه رسیدن به سعادت و رهایی از رنج و.....) اما بسیاری از پرسشها زمانمند یا مکانمند هستند. یعنی اتفاق هایی میافتد که یک پرسش امکان طرح مییابد و طرحش به سان یک پرسش، معنادار میشود.
پرسش از اینکه "چرا مسلمانم؟" حاصل تحقق یک وضع و زیست جهان جدید است. اگر این پرسش چند دهه قبل مطرح میشد،برای کسی چندان معنادار نبود. به همین خاطر چندان هم مساله و پرسش کسی نبوده است.
طرح این مساله ( که چرا مسلمانم؟) حاصل وضعی است که از یک طرف انسان احساس میکند که منابع معرفتی غیردینی(فلسفه،روان شناسی و...) میتوانند کمکهای شایانی به او بکنند و در عمل از آنها بهرههای فراوان میبرد. و از طرف دیگر انسان با قبول نوعی کثرتگرایی دینی، با این پرسش مواجه شده است که بهترین راه وفادار بودن به یک دین خاص است یا پناه بردن به معنویت فرا دینی و مواجههی گزینشی با تعالیم ادیان مختلف؟
با این وصف به نظرم پرسش اصلی این نیست که چرا مسلمانم بلکه پرسش اصلی در مقام اول چرایی ارجحیت معنویتی دینی(سلوک معنوی با پایبندی به یک دین خاص) بر معنویت فرادینی است و در مقام بعد پرسش و تامل در باب ماهیت و چیستی دینداری است.
👌نکته دوم : نقد و نظری در باب محتوای کتاب
۱- به نظرم صرف نظر از مباحث ایشان در باب اعجاز قرآن مهمترین اشکال این متن،ناتمام بودن استدلالی است که برای " چرا مسلمانم" میآورد. ضمن اینکه سنخ استدلال نویسنده به گونهای است که خواننده احساس میکند بیشتر با یک استدلال کلامی- درون دینی مواجه است تا با یک استدلال فلسفی و برون دینی.
ناتمام بودن استدلال نویسنده از این جهت است که نویسنده باید اول اثبات کند که آنچه محمد(ص) آورده است در حد یک دین و برخاسته از یک منبع معرفتی وحیانی است و واجد چیزی است که ورای دست آورد عقول بشری است. ثانیا باید اثبات کند که این آوردهی حضرت رسول همچنان برای انسان امروزی آنقدر دست آورد دارد که بهتر است انسان این زمان هم همچنان به آن وفادار باشد. در همین قسمت لازم بود توضیح دهد که چرا وفاداری به یک دین خاص بهتر از خداباوری فرا دینی(بهره گرفتن از تمام ادیان و مقید نشدن به تعالیم یک دین خاص) است.
۲- اشکال دیگر متن مربوط به استدلال نویسنده بر لزوم مسلمان بودن نه مسیحی یا یهودی بودن است.
استدلال ایشان این است که اگر حقانیت اسلام را بپذیریم( نویسنده قبلا استدلال خود بر حقانیت اسلام به مثابه یک دین را به بیان ساده توضیح داده است) آنگاه باید اسلام را در مقابل سایر ادیان برگزینیم زیرا طبق برخی از آیات قرآن،اسلام دینی است که باید آن را بر یهودیت و مسیحیت ارجح دانست.(نویسنده در متن به این دسته از آیات اشاره میکند)
اما به نظر میرسد اولا این آیات به صراحت و تاکید فراوان پیروان یهود و مسیحیت را دعوت به تغییر کیش نمیکند. ضمن اینکه آیات دیگری در قرآن وجود دارد که تکثر ادیان را می پذیرد و نجات بخش میداند ثانیا سیرهی حضرت رسول هم تلاش برای تغییر دین یهودیان و مسیحیان و نگرانی بابت گمراهی ایشان نبوده است.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
👌"چرا مسلمانم" عنوان کتابی است از آقای محمد علی میرباقری(متن کتاب در اینجا) نوع قلم نویسنده نشان میدهد که متن یک نوشتهی شخصی است یعنی دغدغه و مساله الهیاتی نویسنده بوده است. اما اخیرا نوشتههای دیگری با همین عنوان توسط دیگرانی هم نوشته شده است و این نشان میدهد که این پرسش دیگر یک پرسش صرفا شخصی نیست بلکه یکی از مسائل الهیاتی زمانهی ما است.
نظر به نکته اخیر و نظر به متن کتاب، دو نکته را تقدیم علاقمندان میکنم.
👌نکته اول: لزوم توجه به خاستگاه طرح پرسش
به نظرم بیش از آنکه پاسخ به این پرسش( که چرا مسلمانم؟) مهم باشد، تامل در این نکته مهم است که چرا این پرسش ظهور نموده است. زیرا اولا اساسا راه پاسخ به این پرسش، از طریق تامل در خاستگاه طرح آن ممکن است. ثانیا تامل در چرایی طرح این پرسش، ما را به پرسش عمیقتر و اصیلتر (یعنی پرسش از معنای ایمان و دینداری از منظر فرا دینی و فلسفی نه از منظر کلامی و درون دینی )رهنمون میکند.
هر پرسشی در هر زمان و دورهای امکان طرح نمییابد. گرچه برخی از پرسشها نسبتا فرا زمانی و فرا مکانی هستند(همچون پرسش از مبدا و معاد ،راه رسیدن به سعادت و رهایی از رنج و.....) اما بسیاری از پرسشها زمانمند یا مکانمند هستند. یعنی اتفاق هایی میافتد که یک پرسش امکان طرح مییابد و طرحش به سان یک پرسش، معنادار میشود.
پرسش از اینکه "چرا مسلمانم؟" حاصل تحقق یک وضع و زیست جهان جدید است. اگر این پرسش چند دهه قبل مطرح میشد،برای کسی چندان معنادار نبود. به همین خاطر چندان هم مساله و پرسش کسی نبوده است.
طرح این مساله ( که چرا مسلمانم؟) حاصل وضعی است که از یک طرف انسان احساس میکند که منابع معرفتی غیردینی(فلسفه،روان شناسی و...) میتوانند کمکهای شایانی به او بکنند و در عمل از آنها بهرههای فراوان میبرد. و از طرف دیگر انسان با قبول نوعی کثرتگرایی دینی، با این پرسش مواجه شده است که بهترین راه وفادار بودن به یک دین خاص است یا پناه بردن به معنویت فرا دینی و مواجههی گزینشی با تعالیم ادیان مختلف؟
با این وصف به نظرم پرسش اصلی این نیست که چرا مسلمانم بلکه پرسش اصلی در مقام اول چرایی ارجحیت معنویتی دینی(سلوک معنوی با پایبندی به یک دین خاص) بر معنویت فرادینی است و در مقام بعد پرسش و تامل در باب ماهیت و چیستی دینداری است.
👌نکته دوم : نقد و نظری در باب محتوای کتاب
۱- به نظرم صرف نظر از مباحث ایشان در باب اعجاز قرآن مهمترین اشکال این متن،ناتمام بودن استدلالی است که برای " چرا مسلمانم" میآورد. ضمن اینکه سنخ استدلال نویسنده به گونهای است که خواننده احساس میکند بیشتر با یک استدلال کلامی- درون دینی مواجه است تا با یک استدلال فلسفی و برون دینی.
ناتمام بودن استدلال نویسنده از این جهت است که نویسنده باید اول اثبات کند که آنچه محمد(ص) آورده است در حد یک دین و برخاسته از یک منبع معرفتی وحیانی است و واجد چیزی است که ورای دست آورد عقول بشری است. ثانیا باید اثبات کند که این آوردهی حضرت رسول همچنان برای انسان امروزی آنقدر دست آورد دارد که بهتر است انسان این زمان هم همچنان به آن وفادار باشد. در همین قسمت لازم بود توضیح دهد که چرا وفاداری به یک دین خاص بهتر از خداباوری فرا دینی(بهره گرفتن از تمام ادیان و مقید نشدن به تعالیم یک دین خاص) است.
۲- اشکال دیگر متن مربوط به استدلال نویسنده بر لزوم مسلمان بودن نه مسیحی یا یهودی بودن است.
استدلال ایشان این است که اگر حقانیت اسلام را بپذیریم( نویسنده قبلا استدلال خود بر حقانیت اسلام به مثابه یک دین را به بیان ساده توضیح داده است) آنگاه باید اسلام را در مقابل سایر ادیان برگزینیم زیرا طبق برخی از آیات قرآن،اسلام دینی است که باید آن را بر یهودیت و مسیحیت ارجح دانست.(نویسنده در متن به این دسته از آیات اشاره میکند)
اما به نظر میرسد اولا این آیات به صراحت و تاکید فراوان پیروان یهود و مسیحیت را دعوت به تغییر کیش نمیکند. ضمن اینکه آیات دیگری در قرآن وجود دارد که تکثر ادیان را می پذیرد و نجات بخش میداند ثانیا سیرهی حضرت رسول هم تلاش برای تغییر دین یهودیان و مسیحیان و نگرانی بابت گمراهی ایشان نبوده است.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
🍃مسلمانی به چیست و ضروریات اسلام کدامند: تاملی در یک متن
👌یادداشت آقای فرهاد شفتی تحت عنوان" چرا مسلمانم؟ضروری اسلام را چه می دانم؟" بسیار قابل تامل و قابل استفاده است.خصوصا اگر خواننده در خواندن آن عجله نکند بلکه با تانی و صبوری با متن همراه شود.(اصل متن را میتوانید در اینجا بخوانید)
👌نکات و تاملاتی ناظر به متن مذکور:
۱
همچنان که آقای شفتی تصریح میکند او یک کثرت گرایی دینی است. لذا منظورش از اینکه چرا مسلمانم ،این نیست که چرا یهودی یا مسیحی نیستم. بلکه بیشتر مرادش این است که چرا اسلام را یک دین میداند یعنی محمد را پیامبر و تعالیم او را حاصل وحی میداند نه حاصل عقل بشری.حتی بهتر است بگویم من متن آقای شفتی را اینگونه میفهمم که مسالهی ایشان بیشتر از اینکه این باشد که چرا مسلمانم، این است که او چه معنای از اسلام و مسلمانی را ارجح میداند.
۲
دلیل آقای شفتی برای اینکه چرا او مسلمان است این است که : " برای من دعوی پیامبری محمد صادق است چون میدانم و دیدهام که باور و عمل به خروجیهای همین دعوی برای بسیاری منجر به معنویت در حدّ عالی، و برای جمع انبوهی از جمله من، منجر به توجه موثر به معنویت شده است. به عبارت دیگر همین که میبینم این مسلک دینی، اسلام، برای بسیاری از جمله من در جهت بهبود معنوی موثّر بوده است حجّت مسلمانی من است."
این مدعای آقای شفتی هنگامی کامل میشود که به این پرسش پاسخ دهد که :آیا اگر فقط او( در اینجا منظورم از او لزوما شخصا آقای شفتی نیست بلکه انسان معاصری است که همچنان خود را مسلمان میداند و دلیلش بر مسلمانی، شبیه دلیل آقای شفتی است) باشد و متون مقدس اسلام، همچنان این متون کمک شایانی به معنوی شدن او میکنند یا اینکه چون از منابع معرفتی دیگری(فلسفه،رشته های مختلف علوم انسانی،مطالعه سایر ادیان و...) بهره گرفته است، میتواند متون مقدس اسلام را به گونهای فهم کند که در راستای کمک به معنویت باشد؟ آیا اگر او بود و متون مقدس و شرح و تفسیر های سنتی از اسلام، فهمش از دین میتوانست در در راستای معنویت باشد؟
بشخصه چنین میاندیشم که آنچه به امثال آقای شفتی در این زمانه کمک نموده است که سلوک معنوی داشته باشند،صرف متون مقدس اسلام نیست. بلکه همان چیزی است که خودشان اشاره کردهاند. یعنی" بر مبنای فهمی که از مفهوم خداوند،دین و پدیده وحی دارم" بنابراین خوانش خاص او از قرآن است که او را به سمت معنویت سوق میدهد و نکته مهم در اینجا این است که رسیدن به این خوانش برای یک دیندار سنتی- فقهی گرچه محال نیست اما بعید و دشوار است و آقای شفتی بخاطر پیمودن مسیری در سنت و مدرنیته به این خوانش رسیده است.
همچنین مدعای آقای شفتی هنگامی کامل میشود که به این پرسش پاسخ دهد که با توجه به فهمی که ایشان در این یادداشت از ضروریات اسلام و چرایی مسلمان بودن ارائه میکند، آیا ادیانی که شریعت و صورت کمتری دارند و آشکارا بر باطن و اهداف دینداری تاکید بیشتر دارند، جایگزین بهتری برای اسلام نیستند؟
پاسخ به این پرسش از این جهت ضرورت بیشتری مییابد که گرچه اسلام انسانهای معنوی زیادی را تربیت کرده است اما بخاطر غلبه نگاه فقهی و نگاه تکلیفی و پاداش و جزا محور و آخرت اندیش، اکثر پیروان این دین بیشتر احساس تکلیف و ترس میکنند تا لذت و رضایت و سلوک معنوی.به گونهای که گویا دین برای ایشان بیشتر یک وبال است تا یار و راهی برای سلوک معنوی
۳
آقای شفتی تصریح میکند که:
"فهمها و تفسیرهای مختلف از صورت اسلام در صورتی که در راستای هدف اسلام باشد،همچنان داخل در گستره اسلام است. ضروری اسلام استفاده از خوانشی از صورت اسلام است که در مسیر هدف اسلام، تزکیهی نفس (یا معنویت) به کار آید. بنابراین هر خوانش صادقانه از صورت اسلام که بالقوه یا بالفعل منجر به استفاده از اسلام به عنوان یک رویکرد برای سلوک به سوی هدف اسلام، یعنی تزکیهی نفس، باشد از نظر من محترم و در گسترهی دین اسلام است ولو اینکه آن خوانش با اسلامی که من یا اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان پیروش هستند زمین تا آسمان متفاوت باشد."
گرچه نویسنده تصریح میکند که شناخت اینکه کدام فهم از صورت در راستای هدف است،امری نسبتا شخصی است؛ اما با این وصف این سوال همچنان قابل طرح است که چگونه میتوان فهمهای متضاد از یک صورت را داخل در گستره اسلام دانست. و ما میدانیم که تفسیرهای یک متن گاهی در حد متضاد هستند. اگر دو خوانش ضد هم باشند دیگر صورت،صورت نخواهد بود. بلکه هم صورت های اسلام عملا بسیار بیشتر از آنچه آقای شفتی اشاره کردهاند خواهد شد و هم اسلام واجد صوتهای متعارض خواهد شد.
✍ عباس علی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
👌یادداشت آقای فرهاد شفتی تحت عنوان" چرا مسلمانم؟ضروری اسلام را چه می دانم؟" بسیار قابل تامل و قابل استفاده است.خصوصا اگر خواننده در خواندن آن عجله نکند بلکه با تانی و صبوری با متن همراه شود.(اصل متن را میتوانید در اینجا بخوانید)
👌نکات و تاملاتی ناظر به متن مذکور:
۱
همچنان که آقای شفتی تصریح میکند او یک کثرت گرایی دینی است. لذا منظورش از اینکه چرا مسلمانم ،این نیست که چرا یهودی یا مسیحی نیستم. بلکه بیشتر مرادش این است که چرا اسلام را یک دین میداند یعنی محمد را پیامبر و تعالیم او را حاصل وحی میداند نه حاصل عقل بشری.حتی بهتر است بگویم من متن آقای شفتی را اینگونه میفهمم که مسالهی ایشان بیشتر از اینکه این باشد که چرا مسلمانم، این است که او چه معنای از اسلام و مسلمانی را ارجح میداند.
۲
دلیل آقای شفتی برای اینکه چرا او مسلمان است این است که : " برای من دعوی پیامبری محمد صادق است چون میدانم و دیدهام که باور و عمل به خروجیهای همین دعوی برای بسیاری منجر به معنویت در حدّ عالی، و برای جمع انبوهی از جمله من، منجر به توجه موثر به معنویت شده است. به عبارت دیگر همین که میبینم این مسلک دینی، اسلام، برای بسیاری از جمله من در جهت بهبود معنوی موثّر بوده است حجّت مسلمانی من است."
این مدعای آقای شفتی هنگامی کامل میشود که به این پرسش پاسخ دهد که :آیا اگر فقط او( در اینجا منظورم از او لزوما شخصا آقای شفتی نیست بلکه انسان معاصری است که همچنان خود را مسلمان میداند و دلیلش بر مسلمانی، شبیه دلیل آقای شفتی است) باشد و متون مقدس اسلام، همچنان این متون کمک شایانی به معنوی شدن او میکنند یا اینکه چون از منابع معرفتی دیگری(فلسفه،رشته های مختلف علوم انسانی،مطالعه سایر ادیان و...) بهره گرفته است، میتواند متون مقدس اسلام را به گونهای فهم کند که در راستای کمک به معنویت باشد؟ آیا اگر او بود و متون مقدس و شرح و تفسیر های سنتی از اسلام، فهمش از دین میتوانست در در راستای معنویت باشد؟
بشخصه چنین میاندیشم که آنچه به امثال آقای شفتی در این زمانه کمک نموده است که سلوک معنوی داشته باشند،صرف متون مقدس اسلام نیست. بلکه همان چیزی است که خودشان اشاره کردهاند. یعنی" بر مبنای فهمی که از مفهوم خداوند،دین و پدیده وحی دارم" بنابراین خوانش خاص او از قرآن است که او را به سمت معنویت سوق میدهد و نکته مهم در اینجا این است که رسیدن به این خوانش برای یک دیندار سنتی- فقهی گرچه محال نیست اما بعید و دشوار است و آقای شفتی بخاطر پیمودن مسیری در سنت و مدرنیته به این خوانش رسیده است.
همچنین مدعای آقای شفتی هنگامی کامل میشود که به این پرسش پاسخ دهد که با توجه به فهمی که ایشان در این یادداشت از ضروریات اسلام و چرایی مسلمان بودن ارائه میکند، آیا ادیانی که شریعت و صورت کمتری دارند و آشکارا بر باطن و اهداف دینداری تاکید بیشتر دارند، جایگزین بهتری برای اسلام نیستند؟
پاسخ به این پرسش از این جهت ضرورت بیشتری مییابد که گرچه اسلام انسانهای معنوی زیادی را تربیت کرده است اما بخاطر غلبه نگاه فقهی و نگاه تکلیفی و پاداش و جزا محور و آخرت اندیش، اکثر پیروان این دین بیشتر احساس تکلیف و ترس میکنند تا لذت و رضایت و سلوک معنوی.به گونهای که گویا دین برای ایشان بیشتر یک وبال است تا یار و راهی برای سلوک معنوی
۳
آقای شفتی تصریح میکند که:
"فهمها و تفسیرهای مختلف از صورت اسلام در صورتی که در راستای هدف اسلام باشد،همچنان داخل در گستره اسلام است. ضروری اسلام استفاده از خوانشی از صورت اسلام است که در مسیر هدف اسلام، تزکیهی نفس (یا معنویت) به کار آید. بنابراین هر خوانش صادقانه از صورت اسلام که بالقوه یا بالفعل منجر به استفاده از اسلام به عنوان یک رویکرد برای سلوک به سوی هدف اسلام، یعنی تزکیهی نفس، باشد از نظر من محترم و در گسترهی دین اسلام است ولو اینکه آن خوانش با اسلامی که من یا اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان پیروش هستند زمین تا آسمان متفاوت باشد."
گرچه نویسنده تصریح میکند که شناخت اینکه کدام فهم از صورت در راستای هدف است،امری نسبتا شخصی است؛ اما با این وصف این سوال همچنان قابل طرح است که چگونه میتوان فهمهای متضاد از یک صورت را داخل در گستره اسلام دانست. و ما میدانیم که تفسیرهای یک متن گاهی در حد متضاد هستند. اگر دو خوانش ضد هم باشند دیگر صورت،صورت نخواهد بود. بلکه هم صورت های اسلام عملا بسیار بیشتر از آنچه آقای شفتی اشاره کردهاند خواهد شد و هم اسلام واجد صوتهای متعارض خواهد شد.
✍ عباس علی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
🍃مسلمانی به چیست و ضروریات اسلام کدامند: تاملی در یک متن 👌یادداشت آقای فرهاد شفتی تحت عنوان" چرا مسلمانم؟ضروری اسلام را چه می دانم؟" بسیار قابل تامل و قابل استفاده است.خصوصا اگر خواننده در خواندن آن عجله نکند بلکه با تانی و صبوری با متن همراه شود.(اصل متن…
نکات زیر از یادداشت آقای فرهاد شفتی برای بنده قابل تامل و قابل استفاده بود:
- ممکن است دین یا آیینی غلط باشد اما منجر به رسیدن به معنویت در حد عالی شود. البته “بهرهی معنوی” ملاکی است برای ماندن در مسلکی که دلایل ردّ آن من را قانع نکردهاند. اما اگر از منظر نظری، کذب ادّعای مدعی پیامبری برایم ثابت شود، آنگاه پیروی از او را اخلاقا مجاز ندانسته و خلاف مسیر معنویت میدانم.
- پرسش از صحیح یا غلط بودن یک دین، باید ناظر به کارکرد معنوی آن دین باشد تا خاستگاه نظری آن.لذا اگر هر گونه تدقیق و تعمّقی دربارهی ضروری اسلام لازم است، آن نه در حوزهی نظری که در حوزهی عمل و برای بررسی میزان کارآیی یک خوانش صادقانه از صورت اسلام برای نیل به هدف اسلام است.
- خدای قرآن یک خدای عمل گرا است و اساسا دین چیزی است که بیشتر جنبه عملی دارد تا نظری.
- سنجش اینکه آیا خوانشی از صورت اسلام در گسترهی اسلام قرار میگیرد یا خیر معمولا امری شخصی است. تنها با تجربه کردن خوانشی از اسلام میتوان به این نتیجه رسید که آیا این خوانش در مسیر هدف اسلام هست یا خیر.
- ممکن است دین یا آیینی غلط باشد اما منجر به رسیدن به معنویت در حد عالی شود. البته “بهرهی معنوی” ملاکی است برای ماندن در مسلکی که دلایل ردّ آن من را قانع نکردهاند. اما اگر از منظر نظری، کذب ادّعای مدعی پیامبری برایم ثابت شود، آنگاه پیروی از او را اخلاقا مجاز ندانسته و خلاف مسیر معنویت میدانم.
- پرسش از صحیح یا غلط بودن یک دین، باید ناظر به کارکرد معنوی آن دین باشد تا خاستگاه نظری آن.لذا اگر هر گونه تدقیق و تعمّقی دربارهی ضروری اسلام لازم است، آن نه در حوزهی نظری که در حوزهی عمل و برای بررسی میزان کارآیی یک خوانش صادقانه از صورت اسلام برای نیل به هدف اسلام است.
- خدای قرآن یک خدای عمل گرا است و اساسا دین چیزی است که بیشتر جنبه عملی دارد تا نظری.
- سنجش اینکه آیا خوانشی از صورت اسلام در گسترهی اسلام قرار میگیرد یا خیر معمولا امری شخصی است. تنها با تجربه کردن خوانشی از اسلام میتوان به این نتیجه رسید که آیا این خوانش در مسیر هدف اسلام هست یا خیر.
🍃بازنویسی روایتی از چرایی مسلمانی
👌" چرا مسلمانم" عنوان نوشتاری است از آقای یاسر میردامادی(اصل نوشتار را میتوانید در اینجا بخوانید)
آقای میردامادی الهیدانی است که اولا باسواد و اهل تحلیل است.خصوصا اینکه او هم در الهیات سنتی باسواد است و هم در مباحث جدید الهیات. ثانیا او فقط یک محقق نیست بلکه خودش دغدغه ایمان دارد. اما فضیلت او در اینجا این است که خواننده آثار او تصدیق میکند که این دغدغه او را متعصب نکرده بلکه رویکردی حقیقت طلبانه دارد.
👌به زعم بنده متن ایشان در پاسخ به این پرسش که چرا مسلمانم، متن خوب و قابل تاملی است.اما هم کمی پراکنده است و هم میتوانست سادهتر نوشته شود. بنابراین در اینجا سعی کردهام اصل سخن ایشان را به گونهای بازنویسی کنم که دو اشکال فوق را کمتر داشته باشد.
من متن آقای یاسر میردامادی را اینگونه میفهمم که این متن گرچه تلاشی برای پاسخ به پرسش "چرا مسلمانم" است، اما کمتر به صورت مستقیم ناظر به پرسش بالاست بلکه بیشتر ناظر به چهار مطلب مهم و قابل تامل زیر است:
۱- ارجح بودن اثبات معقولیت مسلمانی به جای اثبات اسلام
الف: آقای میردامادی تصریح میکند که هدف من اثبات اسلام نیست بلکه نشان دادن معقولیت مسلمانی است. زیرا سخن از اثبات و برهان در ورای ریاضیات و منطق،سخن گزافی است. منظور از معقولیت هم اقناع تمام مخاطبان اندیشه ورز نیست بلکه مخاطبانی است که اسلام برای آنها یک گزینهی زنده و جدی است.زیرا حتی نشان دادن معقولیت یک دیدگاه برای تمام مخاطبان ( بدون توجه به باورهای زمینهای و سبکهای متنوع زندگی) انتظاری در حد همان اثبات گرایی و عملا غیر ممکن است.
پس مخاطب سخنان من کسانی هستند که پیشاپیش مسلمانند و اکنون میخواهند در باب معقولیت مسلمانی بیشتر بدانند یا ایمان از دست رفتهشان را بازیابند.هدف گزاری بیش از این با فضیلت فکر تواضع معرفتی هم راستا نیست.
بنابراین ادله من در باب چرایی مسلمانی، به کسانی که اساسا دین برایشان یک گزینه زنده نیست، کمک نمیکند. همچنین به حقیقت جویانی که مردد بین انتخاب کدام دین هستند، کمک نمیکند. همچنین مخاطب این نوشته کسانی نیست که انتظار دارند اسلام اثبات شود و دیگر ادیان ابطال.این نوشته ایشان را راضی نخواهد کرد.
ب : یکی از لوازم و مزیت های رویکرد معقولیت محور در مقایسه با رویکرد اثباتگرا این است که در رویکرد معقولیت محور، موقعیت مندی فرد جدی گرفته میشود و کسی تظاهر نمیکند که از نقطه صفر شروع به استدلال میکند.
البته آقای میردامادی متذکر میشود که رویکرد معقولیت محور مساوی با ایمان گرایی نیست یا به آن نمیانجامد زیرا باید نقدها و خدشه های وارد شده به دیدگاه و فهم خود را جدی بگیرد و در صورت لزوم دیدگاه خود را تعدیل کند یا حتی از آن فاصله زیاد بگیرد.
۲- معلل بودن ایمان به جای مدلل بودن
مسلمان شدن/ ماندن همانند التزام به هر سنت دینی و غیر دینی دیگری، کار و باری انتزاعی و سرتاسر جدا از شیوه زیست شخصی و اجتماعی نیست. زیرا ایمان از موقعیت مندی گریزی ندارد. به همین خاطر است که آغاز و انجام این یادداشت آمیخته به خرده روایت شخصی در باب چرایی مسلمان بودنم است.
در واقع مسلمان بودن یا دیندار بودن به هر دینی بیشتر علت محور است تا دلیل محور. البته دوگانه علت و دلیل مانعه الجمع نیست. زیرا میتوان استدلال آورد که علت عاطفی میتواند بخشی از روند دلیل آوری باشد. چون در درون گرایی معرفت شناختی،تمایز دلیل و علت محفوظ میماند اما در برون گرایی معرفت شناختی،این تمایز رنگ میبازد چون از منظر برون گرایانه علتها تحت شرايط خاصی اهمیت معرفت شناختی دارند.
۳- مساوی بودن تمام مذاهب اسلام در ادعای مسلمانی
تعریف پیشینی و ذات انگارانه از مسلمانی دشوار است. اختلاف مسلمان در فهم توحید،نبوت نبی و خاتمیت آنچنان زیاد است که اشتراک آنها گویی صوری است. به همین خاطر اولا راست کیشی هیچ گاه در جهان اسلام شکل نگرفت و اصطلاح "راست کیشی اسلامی" درست نیست. ثانیا همه مذاهب اسلامی به یکسان مسلمانند اما تفسیرشان از سنت و قرآن به یکسان برحق نیست. لذا بحث معقولیت مسلمانی ،بدون ترجیج هیچ یک از مذاهب اسلامی است زیرا میتوان بدون اینکه اخلاق باور را زیر پا بگذاریم، معتقد به صحت یا برتری یک مذهب خاص باشیم.
۴- بیان یک برهان معرفتی بر معقولیت مسلمانی
روش آقای میردامادی در این یادداشت همچنان که خودشان تصریح میکنند این نیست که به اثبات اصول اساسی اسلام ( اثبات توحیدخدا ،نبوت عامه و نبوت خاصه) بپردازد بلکه راه او نقد اشکالهایی است که بر معقولیت مسلمانی وارد شده است.
او در یادداشتش فقط به نقد یک اشکال میپردازد اما نکته مهم این است که تأکید میکند که میتوان این الگوی معرفت شناختی معقولیت محور را در مورد اشکال های دیگر هم پیاده کرد.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
👌" چرا مسلمانم" عنوان نوشتاری است از آقای یاسر میردامادی(اصل نوشتار را میتوانید در اینجا بخوانید)
آقای میردامادی الهیدانی است که اولا باسواد و اهل تحلیل است.خصوصا اینکه او هم در الهیات سنتی باسواد است و هم در مباحث جدید الهیات. ثانیا او فقط یک محقق نیست بلکه خودش دغدغه ایمان دارد. اما فضیلت او در اینجا این است که خواننده آثار او تصدیق میکند که این دغدغه او را متعصب نکرده بلکه رویکردی حقیقت طلبانه دارد.
👌به زعم بنده متن ایشان در پاسخ به این پرسش که چرا مسلمانم، متن خوب و قابل تاملی است.اما هم کمی پراکنده است و هم میتوانست سادهتر نوشته شود. بنابراین در اینجا سعی کردهام اصل سخن ایشان را به گونهای بازنویسی کنم که دو اشکال فوق را کمتر داشته باشد.
من متن آقای یاسر میردامادی را اینگونه میفهمم که این متن گرچه تلاشی برای پاسخ به پرسش "چرا مسلمانم" است، اما کمتر به صورت مستقیم ناظر به پرسش بالاست بلکه بیشتر ناظر به چهار مطلب مهم و قابل تامل زیر است:
۱- ارجح بودن اثبات معقولیت مسلمانی به جای اثبات اسلام
الف: آقای میردامادی تصریح میکند که هدف من اثبات اسلام نیست بلکه نشان دادن معقولیت مسلمانی است. زیرا سخن از اثبات و برهان در ورای ریاضیات و منطق،سخن گزافی است. منظور از معقولیت هم اقناع تمام مخاطبان اندیشه ورز نیست بلکه مخاطبانی است که اسلام برای آنها یک گزینهی زنده و جدی است.زیرا حتی نشان دادن معقولیت یک دیدگاه برای تمام مخاطبان ( بدون توجه به باورهای زمینهای و سبکهای متنوع زندگی) انتظاری در حد همان اثبات گرایی و عملا غیر ممکن است.
پس مخاطب سخنان من کسانی هستند که پیشاپیش مسلمانند و اکنون میخواهند در باب معقولیت مسلمانی بیشتر بدانند یا ایمان از دست رفتهشان را بازیابند.هدف گزاری بیش از این با فضیلت فکر تواضع معرفتی هم راستا نیست.
بنابراین ادله من در باب چرایی مسلمانی، به کسانی که اساسا دین برایشان یک گزینه زنده نیست، کمک نمیکند. همچنین به حقیقت جویانی که مردد بین انتخاب کدام دین هستند، کمک نمیکند. همچنین مخاطب این نوشته کسانی نیست که انتظار دارند اسلام اثبات شود و دیگر ادیان ابطال.این نوشته ایشان را راضی نخواهد کرد.
ب : یکی از لوازم و مزیت های رویکرد معقولیت محور در مقایسه با رویکرد اثباتگرا این است که در رویکرد معقولیت محور، موقعیت مندی فرد جدی گرفته میشود و کسی تظاهر نمیکند که از نقطه صفر شروع به استدلال میکند.
البته آقای میردامادی متذکر میشود که رویکرد معقولیت محور مساوی با ایمان گرایی نیست یا به آن نمیانجامد زیرا باید نقدها و خدشه های وارد شده به دیدگاه و فهم خود را جدی بگیرد و در صورت لزوم دیدگاه خود را تعدیل کند یا حتی از آن فاصله زیاد بگیرد.
۲- معلل بودن ایمان به جای مدلل بودن
مسلمان شدن/ ماندن همانند التزام به هر سنت دینی و غیر دینی دیگری، کار و باری انتزاعی و سرتاسر جدا از شیوه زیست شخصی و اجتماعی نیست. زیرا ایمان از موقعیت مندی گریزی ندارد. به همین خاطر است که آغاز و انجام این یادداشت آمیخته به خرده روایت شخصی در باب چرایی مسلمان بودنم است.
در واقع مسلمان بودن یا دیندار بودن به هر دینی بیشتر علت محور است تا دلیل محور. البته دوگانه علت و دلیل مانعه الجمع نیست. زیرا میتوان استدلال آورد که علت عاطفی میتواند بخشی از روند دلیل آوری باشد. چون در درون گرایی معرفت شناختی،تمایز دلیل و علت محفوظ میماند اما در برون گرایی معرفت شناختی،این تمایز رنگ میبازد چون از منظر برون گرایانه علتها تحت شرايط خاصی اهمیت معرفت شناختی دارند.
۳- مساوی بودن تمام مذاهب اسلام در ادعای مسلمانی
تعریف پیشینی و ذات انگارانه از مسلمانی دشوار است. اختلاف مسلمان در فهم توحید،نبوت نبی و خاتمیت آنچنان زیاد است که اشتراک آنها گویی صوری است. به همین خاطر اولا راست کیشی هیچ گاه در جهان اسلام شکل نگرفت و اصطلاح "راست کیشی اسلامی" درست نیست. ثانیا همه مذاهب اسلامی به یکسان مسلمانند اما تفسیرشان از سنت و قرآن به یکسان برحق نیست. لذا بحث معقولیت مسلمانی ،بدون ترجیج هیچ یک از مذاهب اسلامی است زیرا میتوان بدون اینکه اخلاق باور را زیر پا بگذاریم، معتقد به صحت یا برتری یک مذهب خاص باشیم.
۴- بیان یک برهان معرفتی بر معقولیت مسلمانی
روش آقای میردامادی در این یادداشت همچنان که خودشان تصریح میکنند این نیست که به اثبات اصول اساسی اسلام ( اثبات توحیدخدا ،نبوت عامه و نبوت خاصه) بپردازد بلکه راه او نقد اشکالهایی است که بر معقولیت مسلمانی وارد شده است.
او در یادداشتش فقط به نقد یک اشکال میپردازد اما نکته مهم این است که تأکید میکند که میتوان این الگوی معرفت شناختی معقولیت محور را در مورد اشکال های دیگر هم پیاده کرد.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
طرح اشکال:
معنای زندگی و هدف زندگی انسان در قرآن، عبادت خداست. مقتضای عبادت فرمانبرداری و تسلیم شدن کامل نسبت به اوامر خدا و رسول است. اما تسلیم کامل خلاف اصیل زیستن است و اصالت فرد را از بین میبرد زیرا اقتضای اصیل زیستن این است که انسان به دلیل های هر کنشی (از جمله کنش باورآوری ) دسترسی داشته باشد.
پاسخ آقای میردامادی به اشکال:
اگر عقلانیت را عنصر اساسی زندگی اصیل بدانیم، اقتضا عقلانیت این نیست برای هر عمل و باوری دلیل داشته باشیم. بلکه ما معمولا بر اساس اعتماد عمل و زندگی میکنیم مگر اینکه دلیلی اعتماد ما را مخدوش کند.
ایمان نیز تا حد زیادی مانند اعتماد است.
اما نکته مهم این است که تسلیم خواهی قرآن از اعتماد کورکورانه به دور است. قرآن دلیل آوری،شک صادقانه و حتی اعتراض به خدا را به رسمیت می شناسد و بر تعقل تاکید فراوان میکند.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
معنای زندگی و هدف زندگی انسان در قرآن، عبادت خداست. مقتضای عبادت فرمانبرداری و تسلیم شدن کامل نسبت به اوامر خدا و رسول است. اما تسلیم کامل خلاف اصیل زیستن است و اصالت فرد را از بین میبرد زیرا اقتضای اصیل زیستن این است که انسان به دلیل های هر کنشی (از جمله کنش باورآوری ) دسترسی داشته باشد.
پاسخ آقای میردامادی به اشکال:
اگر عقلانیت را عنصر اساسی زندگی اصیل بدانیم، اقتضا عقلانیت این نیست برای هر عمل و باوری دلیل داشته باشیم. بلکه ما معمولا بر اساس اعتماد عمل و زندگی میکنیم مگر اینکه دلیلی اعتماد ما را مخدوش کند.
ایمان نیز تا حد زیادی مانند اعتماد است.
اما نکته مهم این است که تسلیم خواهی قرآن از اعتماد کورکورانه به دور است. قرآن دلیل آوری،شک صادقانه و حتی اعتراض به خدا را به رسمیت می شناسد و بر تعقل تاکید فراوان میکند.
✍ عباسعلی منصوری
https://www.tg-me.com/تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه/com.spirituality_philosophy
Telegram
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
عباسعلی منصوری
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]
عضو هیات علمی گروه فلسفه اسلامی دانشگاه رازی
[email protected]