یـکـی بـا روزگـار خـویـش مـیسـاخـت ..
یکی برخویش و بخت خویش میتاخت
یـکـی آســوده خـاطــر ســود مـیبُــرد ..
یـکی کـوشیـد و جـنگـیـد آخـرش باخـت
یـکـی زیـسـت و ندانـسـت زیـسـتـن را !
یـکی دانـسـت و بر کـشفـش نـپـرداخـت
یـکـی سـازش نـکــرد و کُـرکُـری خـوانــد
یـکـی تـنـبـور و چـنـگ صـلـح بِـنْـواخـت
یـکــی رفــت و رســیــد راه درســت را :
یـکی خـود را بـه چـاه نـنگ بـیَـنـداخـت
یـکـی ؛ در وادیِ دوز و کـلـک نـیـســت ..
یـکـی بـا حـیلـه دارد سـاخـت و پـاخـت
یـکـی بـر چـهـره زد مـاسـک سـیـاسـت !
یـکـی مـیــلِ حـقـیـقــت را بـرافـراخــت
یـکـی بـر نـان شـب ، روزش سـیاهـسـت
یـکی بیدغـدغـه بـا روز و شـب ساخـت
یـکـی دیــد مــعـظـلات و دم نَــزَد زان :
یـکی خـنجـر به رویـش از غـلاف آخـت
جـهـانِ ســازگــر و نــاســازگــاریـسـت ..
یـکی را نـاز بـخـشیـد وان یـکی تـاخـت
#سازوناساز
#یزدان_ماماهانی
یکی برخویش و بخت خویش میتاخت
یـکـی آســوده خـاطــر ســود مـیبُــرد ..
یـکی کـوشیـد و جـنگـیـد آخـرش باخـت
یـکـی زیـسـت و ندانـسـت زیـسـتـن را !
یـکی دانـسـت و بر کـشفـش نـپـرداخـت
یـکـی سـازش نـکــرد و کُـرکُـری خـوانــد
یـکـی تـنـبـور و چـنـگ صـلـح بِـنْـواخـت
یـکــی رفــت و رســیــد راه درســت را :
یـکی خـود را بـه چـاه نـنگ بـیَـنـداخـت
یـکـی ؛ در وادیِ دوز و کـلـک نـیـســت ..
یـکـی بـا حـیلـه دارد سـاخـت و پـاخـت
یـکـی بـر چـهـره زد مـاسـک سـیـاسـت !
یـکـی مـیــلِ حـقـیـقــت را بـرافـراخــت
یـکـی بـر نـان شـب ، روزش سـیاهـسـت
یـکی بیدغـدغـه بـا روز و شـب ساخـت
یـکـی دیــد مــعـظـلات و دم نَــزَد زان :
یـکی خـنجـر به رویـش از غـلاف آخـت
جـهـانِ ســازگــر و نــاســازگــاریـسـت ..
یـکی را نـاز بـخـشیـد وان یـکی تـاخـت
#سازوناساز
#یزدان_ماماهانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا خاکستری رنگ است
صفر تا صد کعبه از سنگ است
هویت اسلام به معنای جنگ است
سیاست با دین هماهنگ است
بهشت و جهنم فریب ونیرنگ است
عدالت واژه گم نام و قشنگ است
خدایی که خود در محدودیت باشد
چطور به فکر نجات بشر باشد
#علی_آتشبت
صفر تا صد کعبه از سنگ است
هویت اسلام به معنای جنگ است
سیاست با دین هماهنگ است
بهشت و جهنم فریب ونیرنگ است
عدالت واژه گم نام و قشنگ است
خدایی که خود در محدودیت باشد
چطور به فکر نجات بشر باشد
#علی_آتشبت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکجا همه را بغل کنی ای سردار
بر وعدهی خود عمل کنی ای سردار
تا یک سر مو از افسران کم نشود
باید همه را کچل کنی ای سردار
#حسینشاهبیکی
بر وعدهی خود عمل کنی ای سردار
تا یک سر مو از افسران کم نشود
باید همه را کچل کنی ای سردار
#حسینشاهبیکی
قسم بر نام پاک و نیک ایران
من این دیر کهن را دوست دارم
اگر افسانه بوده یا حقیقت
یلان پیلتن را دوست دارم
کنون صدپاره شد گر پیکر تو
من این صدپاره تن را دوست دارم
شدی غرق هزاران محنت و درد
چو جانم این محن را دوست دارم
به تاریخ پر از مهر تو سوگند
چو سرباز این وطن را دوست دارم
من از خاکت گرفتم جان شدم من
نگویم بی تو من را دوست دارم
ز فردوسی و خیام، پورسینا
نجوم انجمن را دوست دارم
ز یوتاب آرتمیس تا شهربانو
دلیر شیرزن را دوست دارم
چو شاخاب فراتاریخی پارس
خزر نه کاسپین را دوست دارم
دماوندت نماد استواری است
من آن سرو چمن را دوست دارم
نه دل بر تازیان دارم نه اغیار
شَه نیکوسخن را دوست دارم
چنان مهرت به دل دارم که حتی
به عشق تو کفن را دوست دارم
#یوسف_منزوی
من این دیر کهن را دوست دارم
اگر افسانه بوده یا حقیقت
یلان پیلتن را دوست دارم
کنون صدپاره شد گر پیکر تو
من این صدپاره تن را دوست دارم
شدی غرق هزاران محنت و درد
چو جانم این محن را دوست دارم
به تاریخ پر از مهر تو سوگند
چو سرباز این وطن را دوست دارم
من از خاکت گرفتم جان شدم من
نگویم بی تو من را دوست دارم
ز فردوسی و خیام، پورسینا
نجوم انجمن را دوست دارم
ز یوتاب آرتمیس تا شهربانو
دلیر شیرزن را دوست دارم
چو شاخاب فراتاریخی پارس
خزر نه کاسپین را دوست دارم
دماوندت نماد استواری است
من آن سرو چمن را دوست دارم
نه دل بر تازیان دارم نه اغیار
شَه نیکوسخن را دوست دارم
چنان مهرت به دل دارم که حتی
به عشق تو کفن را دوست دارم
#یوسف_منزوی
از فقر هزار و یک بلا می خیزد
جهل و مرض و فتنه و دا می خیزد
نفرین به شعار "فقرُ فخری" که از آن
صوفی تهی مغز و گدا می خیزد
#یوسف_منزوی
جهل و مرض و فتنه و دا می خیزد
نفرین به شعار "فقرُ فخری" که از آن
صوفی تهی مغز و گدا می خیزد
#یوسف_منزوی
به من نگو! که قسم ها به جانتان دادم
خطوط ممتد مرگی نشانتان دادم
به من نگو! که تعارف نکرده ام این بار
برای کشتَنِ هر یک اَمانتان دادم
به من نگو تو از آن خنجرِ خیانت ها
خودم به ضربه ی آخر توانتان دادم !
به من نگو! چه سوالی نکرده ام اما
برای پاسخ قطعی زمانتان دادم
نگو کجاست تفنگت میان این هجمه!
به وقتِ فاجعه ماشه چکانِتان دادم
بـیا بـبـین، که چگونه شبیه خوابی خوش
برای این همه سستی تکانتان دادم
#فرزاد_الماسی
خطوط ممتد مرگی نشانتان دادم
به من نگو! که تعارف نکرده ام این بار
برای کشتَنِ هر یک اَمانتان دادم
به من نگو تو از آن خنجرِ خیانت ها
خودم به ضربه ی آخر توانتان دادم !
به من نگو! چه سوالی نکرده ام اما
برای پاسخ قطعی زمانتان دادم
نگو کجاست تفنگت میان این هجمه!
به وقتِ فاجعه ماشه چکانِتان دادم
بـیا بـبـین، که چگونه شبیه خوابی خوش
برای این همه سستی تکانتان دادم
#فرزاد_الماسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاکتورهای سیاسی انقلابی
ظاهرسازی زیر نقاب های قلابی
دروغ سازی زیر پرچم بی حجابی
بذر متولد شده انقلاب زهرا رضایی
قتل و کشتار و تجاوز خیابانی
تفکرات اسلامی ضد انسانی
مدل تربیت شده حیوانی
جهل و خرافات عدم نادانی
روشن فکران در حبس و زندانی
حکومت افتاده دست یک روحانی
حجاب شده بهانه ای برای ویرانی
عمق حقیقت تلخ است تو چه میدانی
اعتقاد و باور و اندیشه صلیقه های انسانی
دنیا یک خوب و بد است همین نقطه پایانی
یک کار نیک انجام بده در تاریخ بمانی
لعنت به تاریکی و زشتی وسگ زندگانی
به ظاهر انسان همگی حیوان صفت وجانی
مهر دروغ و دزدی همگی زده اند بر پیشانی
#علی_آتشبت
ظاهرسازی زیر نقاب های قلابی
دروغ سازی زیر پرچم بی حجابی
بذر متولد شده انقلاب زهرا رضایی
قتل و کشتار و تجاوز خیابانی
تفکرات اسلامی ضد انسانی
مدل تربیت شده حیوانی
جهل و خرافات عدم نادانی
روشن فکران در حبس و زندانی
حکومت افتاده دست یک روحانی
حجاب شده بهانه ای برای ویرانی
عمق حقیقت تلخ است تو چه میدانی
اعتقاد و باور و اندیشه صلیقه های انسانی
دنیا یک خوب و بد است همین نقطه پایانی
یک کار نیک انجام بده در تاریخ بمانی
لعنت به تاریکی و زشتی وسگ زندگانی
به ظاهر انسان همگی حیوان صفت وجانی
مهر دروغ و دزدی همگی زده اند بر پیشانی
#علی_آتشبت
کتاب صوتی ممنوعه مهدی بیا بخش دوم پایانی / امام زمان توهمی در اسلام...
https://youtube.com/watch?v=4i7GXB2TOhM&si=gEhgyxzPd_v8VI9a
https://youtube.com/watch?v=4i7GXB2TOhM&si=gEhgyxzPd_v8VI9a
YouTube
کتاب صوتی ممنوعه مهدی بیا بخش دوم پایانی / امام زمان توهمی در اسلام...
#پرسشگری #نقد_و_بررسی #امام_زمان_عج #امام_زمان #صاحب_العصر_والزمان #روشنگری #کتاب_بخوانیم #کتاب_صوتی #تفکر_نقادانه #اسلام_شناسی #کتاب_ممنوعه #اندیشیدن #نقد_اسلام
کارون شده تا اَرس تو را می بوسم
با تشنگی طبس تو را می بوسم
ای فصل نگاه من ،بهار، آزادی
از پشت همین قفس تو را می بوسم
#فرزاد_الماسی
با تشنگی طبس تو را می بوسم
ای فصل نگاه من ،بهار، آزادی
از پشت همین قفس تو را می بوسم
#فرزاد_الماسی
دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد
بابا ستارهای در هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکيد البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند آتشفشان ندارد
ديو سياه در بند آسان رهيد و بگريخت
رستم در اين هياهو گُرز گران ندارد
روز وداع خورشيد زاينده رود خُشکيد
زيرا دل سپاهان نقش جهان ندارد
بر نام پارسدريا نامی دگر نهادند
گويی که آرش ما تير و کمان ندارد
دريای مازنیها بر کام ديگران شد
نادر! ز خاک برخيز ميهن جوان ندارد
دارا! کجای کاری دزدان سرزمينت
بر بيستون نويسند دارا جهان ندارد
آييم به دادخواهی فريادمان بلند است
اما چه سود اينجا نوشيروان ندارد
سرخ و سپيد و سبز است اين بيرق کيانی
اما صد آه و افسوس شير ژيان ندارد
کو آن حکيم توسی شهنامهای سُرايد
شايد که شاعر ما ديگر بيان ندارد
هرگز نخواب کوروش ای مهر آريايی
بی نام تو وطن نيز نام و نشان ندارد
بابا ستارهای در هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکيد البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند آتشفشان ندارد
ديو سياه در بند آسان رهيد و بگريخت
رستم در اين هياهو گُرز گران ندارد
روز وداع خورشيد زاينده رود خُشکيد
زيرا دل سپاهان نقش جهان ندارد
بر نام پارسدريا نامی دگر نهادند
گويی که آرش ما تير و کمان ندارد
دريای مازنیها بر کام ديگران شد
نادر! ز خاک برخيز ميهن جوان ندارد
دارا! کجای کاری دزدان سرزمينت
بر بيستون نويسند دارا جهان ندارد
آييم به دادخواهی فريادمان بلند است
اما چه سود اينجا نوشيروان ندارد
سرخ و سپيد و سبز است اين بيرق کيانی
اما صد آه و افسوس شير ژيان ندارد
کو آن حکيم توسی شهنامهای سُرايد
شايد که شاعر ما ديگر بيان ندارد
هرگز نخواب کوروش ای مهر آريايی
بی نام تو وطن نيز نام و نشان ندارد
من از آرامش شبهای ترسان می هراسم
من از آن خار بر دیوار چسبان می هراسم
هراسی نیست از برخورد و شأن روستایی
من از فرهنگ شهرستان و استان می هراسم
اگر آپارتمانی با نمایی مرمری هست
من از بنیان نامیزان ویران می هراسم
هراسی از هجوم گلۀ گرگی ندارم
من از کفتار خونخوار بیابان می هراسم
هراسی از تلاطم خیز دریا نیستش ، من
ز خشم کوسه های تیز دندان می هراسم
نه از هُشیار تام و مطّلع باکی نباشد
من از آگه نبودن های نادان می هراسم
نمیترسم اگر شیری به سینه پنجه کوبد
من از چنگال بدکردار انسان می هراسم
#هراس۱
#یزدان_ماماهانی
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
من از آن خار بر دیوار چسبان می هراسم
هراسی نیست از برخورد و شأن روستایی
من از فرهنگ شهرستان و استان می هراسم
اگر آپارتمانی با نمایی مرمری هست
من از بنیان نامیزان ویران می هراسم
هراسی از هجوم گلۀ گرگی ندارم
من از کفتار خونخوار بیابان می هراسم
هراسی از تلاطم خیز دریا نیستش ، من
ز خشم کوسه های تیز دندان می هراسم
نه از هُشیار تام و مطّلع باکی نباشد
من از آگه نبودن های نادان می هراسم
نمیترسم اگر شیری به سینه پنجه کوبد
من از چنگال بدکردار انسان می هراسم
#هراس۱
#یزدان_ماماهانی
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
با عود و عطر ، شهر معطّر نمیشود
بی ماهِ قرص ، شب که منوّر نمیشود
گیرم که آب ، شسته همه ردِّ خونِ خلق
در قحطیِ زمانه مکرّر نمیشود
گفتی زِ باغِ سبز ، ولی کو نشانه ای
با بوته ذهنِ ما که مصوّر نمیشود
لب تشنه ایم ، حسرت یک جامی از شراب
مستی زِ دور دیدنِ ساغر نمیشود
آئینِ عشق ، صلح و وفا بود و بندگی
سالک به کیشِ حق که ستمگر نمیشود
فرمود حق که اشرفِ مخلوقِ من تویی
امّا بشر که خوار و محقّر نمیشود
کو آن کرامتی که نَهَم سر به اندرون
موسی که بی عصای پیمبر نمیشود
در وادیِ طلب همگی در کفِ فنا
آخر که شیخ ، شاهِ توانگر نمیشود
بر رویِ گنج خفته و دنبالِ لقمه ایم
با وعده هایِ پوچ که شب سر نمیشود
چنگیز اگر شکست صفوفِ عدویِ خویش
بی صدقِ پادشه که مظفّر نمیشود
" دلدار " کور سویِ عدالت اگر که بود
بعثی یِ بی وجود برادر نمیشود
#امیراسکندری
1401/6/27
بی ماهِ قرص ، شب که منوّر نمیشود
گیرم که آب ، شسته همه ردِّ خونِ خلق
در قحطیِ زمانه مکرّر نمیشود
گفتی زِ باغِ سبز ، ولی کو نشانه ای
با بوته ذهنِ ما که مصوّر نمیشود
لب تشنه ایم ، حسرت یک جامی از شراب
مستی زِ دور دیدنِ ساغر نمیشود
آئینِ عشق ، صلح و وفا بود و بندگی
سالک به کیشِ حق که ستمگر نمیشود
فرمود حق که اشرفِ مخلوقِ من تویی
امّا بشر که خوار و محقّر نمیشود
کو آن کرامتی که نَهَم سر به اندرون
موسی که بی عصای پیمبر نمیشود
در وادیِ طلب همگی در کفِ فنا
آخر که شیخ ، شاهِ توانگر نمیشود
بر رویِ گنج خفته و دنبالِ لقمه ایم
با وعده هایِ پوچ که شب سر نمیشود
چنگیز اگر شکست صفوفِ عدویِ خویش
بی صدقِ پادشه که مظفّر نمیشود
" دلدار " کور سویِ عدالت اگر که بود
بعثی یِ بی وجود برادر نمیشود
#امیراسکندری
1401/6/27
درگیرِ رزم و جنگیم با دشمنی خیالی
دستان و پا شکستیم با چوبِ بیسبالی
تاکتیکِ جَکی چان را با کونگ فویِ بروسلی
حتّی تَرک نیفتاد بر کوزه ای سفالی
دشمن تراشیِ ما با غرب و آمریکایی
باشد مدام هر روز بی قطع و اختلالی
دندانِ تیز ما را کلِّ جهان شمردند
پوسیده بود امّا دندانِ اورجینالی
آید زِ بیشه هر شب غرّش زِ یوز و شیران
کُرک و پری نمانده حتّی به شیر یالی
وقتی که گربه افتاد بر زیرِ خرسِ روسی
شد اژدها هویدا بی داد و قیل و قالی
نان کیمیاست اینجا ، جان بی بها تر از خس
خس چیره بر درخت و گُل لِه شد از بلالی
"دلدار " تیره روزی شد سهمِ مردم امّا !!!!!
شیخان پیِ عروج اند ، بی هیچ اتصالی
#امیراسکندری
هجدهم شهریور ماه ۱۴۰۱
دستان و پا شکستیم با چوبِ بیسبالی
تاکتیکِ جَکی چان را با کونگ فویِ بروسلی
حتّی تَرک نیفتاد بر کوزه ای سفالی
دشمن تراشیِ ما با غرب و آمریکایی
باشد مدام هر روز بی قطع و اختلالی
دندانِ تیز ما را کلِّ جهان شمردند
پوسیده بود امّا دندانِ اورجینالی
آید زِ بیشه هر شب غرّش زِ یوز و شیران
کُرک و پری نمانده حتّی به شیر یالی
وقتی که گربه افتاد بر زیرِ خرسِ روسی
شد اژدها هویدا بی داد و قیل و قالی
نان کیمیاست اینجا ، جان بی بها تر از خس
خس چیره بر درخت و گُل لِه شد از بلالی
"دلدار " تیره روزی شد سهمِ مردم امّا !!!!!
شیخان پیِ عروج اند ، بی هیچ اتصالی
#امیراسکندری
هجدهم شهریور ماه ۱۴۰۱
محصولِ باغِ سبزِ من ارباب میخورد
نان از درون سفره یِ بی تاب میخورد
هیزم شد آن درختِ کهن سالِ پر ثمر
تریاکِ ناب میکشد و تاب میخورد
عاجز زِ نان و گندم و یک لقمه ایم و او
سیمینه جام دارد و زان آب میخورد
دیدم کشیده ضااااایِ نمازش به هر توان
خونِ تمامِ شهر به محراب میخورد
بوی کباب میرسد هر شب زِ منزلش
گویا به بزمِ خویش مِیِ ناب میخورد
ما خسته ایم و جور و ستم برده تابِ ما
این زندگیِ نحس به گرداب میخورد
آهو رمیده ایم به دشتی پر از کمین
آخر گلو به خنجرِ قصّاب میخورد
" دلدار " اگر تفکّرِ جانانه ای کنی
دانی که رنج و غم زِ کجا آب میخورد
#اميراسكندري
1401/5/2
نان از درون سفره یِ بی تاب میخورد
هیزم شد آن درختِ کهن سالِ پر ثمر
تریاکِ ناب میکشد و تاب میخورد
عاجز زِ نان و گندم و یک لقمه ایم و او
سیمینه جام دارد و زان آب میخورد
دیدم کشیده ضااااایِ نمازش به هر توان
خونِ تمامِ شهر به محراب میخورد
بوی کباب میرسد هر شب زِ منزلش
گویا به بزمِ خویش مِیِ ناب میخورد
ما خسته ایم و جور و ستم برده تابِ ما
این زندگیِ نحس به گرداب میخورد
آهو رمیده ایم به دشتی پر از کمین
آخر گلو به خنجرِ قصّاب میخورد
" دلدار " اگر تفکّرِ جانانه ای کنی
دانی که رنج و غم زِ کجا آب میخورد
#اميراسكندري
1401/5/2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مغزهای کاغذی، نطقهای آجری
برجهای آهنی، ایدههای دکتری
کشتهمردهدل شدهست، در غبار ول شدهست
نقش کاهگل شدهست، خلق مینیاتوری
آسمانندیدهها، چشمشان به اوجها
آسمانخراشها، خسته از هواخوری
خاک میخورد مدام، مور از گرسنگی
پشت میکند به آب، ماهی از شکمپری
سرخودانه یک زمان، گرمِ سر بریدنیم
یک زمان در آتشِ، دلبَری و دلبُری
میروند خویشتن، را نظارهگر شوند
در برهنگان هرز، هرزگان چادری
ما خراب میشویم، استکان به استکان
ما عذاب میشویم، استوری به استوری
در هجوم دردها، بین ریزگردها
میروی که خویش را، دست باد بسپری
#عباس_باقریه
برجهای آهنی، ایدههای دکتری
کشتهمردهدل شدهست، در غبار ول شدهست
نقش کاهگل شدهست، خلق مینیاتوری
آسمانندیدهها، چشمشان به اوجها
آسمانخراشها، خسته از هواخوری
خاک میخورد مدام، مور از گرسنگی
پشت میکند به آب، ماهی از شکمپری
سرخودانه یک زمان، گرمِ سر بریدنیم
یک زمان در آتشِ، دلبَری و دلبُری
میروند خویشتن، را نظارهگر شوند
در برهنگان هرز، هرزگان چادری
ما خراب میشویم، استکان به استکان
ما عذاب میشویم، استوری به استوری
در هجوم دردها، بین ریزگردها
میروی که خویش را، دست باد بسپری
#عباس_باقریه
درگیر خرافه های دینی بودیم
دنبال بت فرازمینی بودیم
سرمایه فنا گشت که تا فهمیدیم
بیهوده پی امر یقینی بودیم
#یوسف_منزوی
دنبال بت فرازمینی بودیم
سرمایه فنا گشت که تا فهمیدیم
بیهوده پی امر یقینی بودیم
#یوسف_منزوی
مـن از افــتـادن لـکّـه بـه دامـن مـیهــراسـم !
من از کـبریت روشـن لای خـرمـن میهـراسـم
کشیدم سیـمِ خاردار دورتـادورم ، کـزین پس :
چهدوست و آشنا باشد چه دشمن ، میهراسم
مـن از دار نــداری و طــنــاب تـنــگــدســتـی :
بیـاویخـت و بپـیچیـد دور گردن ، میهراسـم
ندارم بیمی از زشتـروی نیکوطبع و خوشخو :
از آن ماهروی عقرب طین نیشزن میهراسم
تـفاوت نـیسـت مـیان بیتـفاوت با مـترسـک !
من از آن بیخـیال شِـبـه مـانکـن ، میهراسـم
هــراس از جـنـگ و درگـیـری رو در رو نـباشـد
مـن از تـیغِ بـزن در رو ، ولـیکـن ؛ میهـراسـم
خـوشـی مـرد و صـفـا دفنـست در گـور زمـانـه
من از بیـل و کـلنـگِ دستِ گورکن ؛ میهراسم
نـدارد بـیـم زبــان رُک ... امّــا ؛ مــغـرضـانــه :
بگیرد خُـرده کـس ، پشت سـر مـن میهـراسم
اسیـر بنـد تـنهاییست ، تـنها ؛ واهمـه نیـست
از آن تنها که حصـر گردیده در تن ، میهراسم
جواب مـوج ، سیلـی هست با بـرخورد صخـره
سـوا از چکخـوری و از گـسـستـن میهـراسم
قـفـس هـرقـدر تـگـنـاتـر ، قـنـاری خـوشـنـواتـر
مـن از زاغ رهـا ..؛ دنـبـال ارزن مـیهـراسـم !!
هـراس از رویش گل در بـیابـان و کویـر نیست
من از نَـشْـوِ خَـسَک در قلب گلشن ؛ میهراسم
به چـالـه چـولـهٔ شهـوت بـیفـتاد ؛ جـادهٔ عـشق
بـرین راه هرکه دارد شـوق رفتـن ؛ میهـراسم
سخن کوتاه ، بیان را مختصـر سازم از آنکس :
هراسیده ز پیـرامـون و خـویشتن ، میهراسم
#هراس۲
#یزدان_ماماهانی
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
من از کـبریت روشـن لای خـرمـن میهـراسـم
کشیدم سیـمِ خاردار دورتـادورم ، کـزین پس :
چهدوست و آشنا باشد چه دشمن ، میهراسم
مـن از دار نــداری و طــنــاب تـنــگــدســتـی :
بیـاویخـت و بپـیچیـد دور گردن ، میهراسـم
ندارم بیمی از زشتـروی نیکوطبع و خوشخو :
از آن ماهروی عقرب طین نیشزن میهراسم
تـفاوت نـیسـت مـیان بیتـفاوت با مـترسـک !
من از آن بیخـیال شِـبـه مـانکـن ، میهراسـم
هــراس از جـنـگ و درگـیـری رو در رو نـباشـد
مـن از تـیغِ بـزن در رو ، ولـیکـن ؛ میهـراسـم
خـوشـی مـرد و صـفـا دفنـست در گـور زمـانـه
من از بیـل و کـلنـگِ دستِ گورکن ؛ میهراسم
نـدارد بـیـم زبــان رُک ... امّــا ؛ مــغـرضـانــه :
بگیرد خُـرده کـس ، پشت سـر مـن میهـراسم
اسیـر بنـد تـنهاییست ، تـنها ؛ واهمـه نیـست
از آن تنها که حصـر گردیده در تن ، میهراسم
جواب مـوج ، سیلـی هست با بـرخورد صخـره
سـوا از چکخـوری و از گـسـستـن میهـراسم
قـفـس هـرقـدر تـگـنـاتـر ، قـنـاری خـوشـنـواتـر
مـن از زاغ رهـا ..؛ دنـبـال ارزن مـیهـراسـم !!
هـراس از رویش گل در بـیابـان و کویـر نیست
من از نَـشْـوِ خَـسَک در قلب گلشن ؛ میهراسم
به چـالـه چـولـهٔ شهـوت بـیفـتاد ؛ جـادهٔ عـشق
بـرین راه هرکه دارد شـوق رفتـن ؛ میهـراسم
سخن کوتاه ، بیان را مختصـر سازم از آنکس :
هراسیده ز پیـرامـون و خـویشتن ، میهراسم
#هراس۲
#یزدان_ماماهانی
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
"مفسدان" چون تکیه بر ابزار قدرت می کنند
با فساد خویش احساس شجاعت می کنند
همچنین با پینه و انگشتر و تسبیح و ریش
ظاهرأ از دین و دینداری حمایت می کنند
گاه "چای دبش" گاهی هم "زمین خواری" کنند
یک زمان با رانت خواری رفع حاجت می کنند
ذهن ما را منحرف کرده به موضوع" حجاب"
خود ولی هر آن چه که داریم غارت می کنند
چون که جیب مفسدان پر شد ز مال مردمان
با شهامت رخنه در ارکان دولت می کنند
تُرک تازی می کنند این قوم بی شرم و زبون
قاضی القضّات را امر ِ به غفلت می کنند
لات های کوچه خلوت، پشت جبهه ماندها
در جوار رانت احساس رشادت می کنند
"مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس"
با چه رویی دست خود در جیب ملت می کنند؟؟
"یارب، این نُو دولَتان را با خَرِ خودْشان نشان"
کاین چنین با" بنز " احساس رفاقت می کنند
تا که لُمباندند مال مردمان را بی حساب
در دیار خویش هم احساس غربت می کنند
پَر کشیده پس به سوی "ونکوور" یا" لاس وگاس"
با خیال تخت در آن جا اقامت می کنند
گفت با "جاوید* رندی تیزهوش و نکته سنج
"صاحبان قدرت" این ها را هدایت می کنند
#محمد_جاوید
با فساد خویش احساس شجاعت می کنند
همچنین با پینه و انگشتر و تسبیح و ریش
ظاهرأ از دین و دینداری حمایت می کنند
گاه "چای دبش" گاهی هم "زمین خواری" کنند
یک زمان با رانت خواری رفع حاجت می کنند
ذهن ما را منحرف کرده به موضوع" حجاب"
خود ولی هر آن چه که داریم غارت می کنند
چون که جیب مفسدان پر شد ز مال مردمان
با شهامت رخنه در ارکان دولت می کنند
تُرک تازی می کنند این قوم بی شرم و زبون
قاضی القضّات را امر ِ به غفلت می کنند
لات های کوچه خلوت، پشت جبهه ماندها
در جوار رانت احساس رشادت می کنند
"مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس"
با چه رویی دست خود در جیب ملت می کنند؟؟
"یارب، این نُو دولَتان را با خَرِ خودْشان نشان"
کاین چنین با" بنز " احساس رفاقت می کنند
تا که لُمباندند مال مردمان را بی حساب
در دیار خویش هم احساس غربت می کنند
پَر کشیده پس به سوی "ونکوور" یا" لاس وگاس"
با خیال تخت در آن جا اقامت می کنند
گفت با "جاوید* رندی تیزهوش و نکته سنج
"صاحبان قدرت" این ها را هدایت می کنند
#محمد_جاوید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به لاشهی وطن و صاحبانِ بیوطنش،
که پای صحبتِ من نیست گوشِ مرد و زنش
کجاست پرچمِ پرافتخار؟ تا ببَرم
به جنگِ مُستمر و کشتههای بیکفنش
فریب، بال گرفت و ستم درختی شد
طبیعی اَست که پژمرده است نسترنش
تمامِ منظرهها رنگ و ونگِ مصنوعیست
چرا کبوتر و گُل دربیاید از چمنش؟
مگر به غیرِ خرابی چه کرده قبل از این،
که اعتماد کنم بعد از این به ساختنش
#مریم_جعفری_آذرمانی
که پای صحبتِ من نیست گوشِ مرد و زنش
کجاست پرچمِ پرافتخار؟ تا ببَرم
به جنگِ مُستمر و کشتههای بیکفنش
فریب، بال گرفت و ستم درختی شد
طبیعی اَست که پژمرده است نسترنش
تمامِ منظرهها رنگ و ونگِ مصنوعیست
چرا کبوتر و گُل دربیاید از چمنش؟
مگر به غیرِ خرابی چه کرده قبل از این،
که اعتماد کنم بعد از این به ساختنش
#مریم_جعفری_آذرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زمین و زمان به تنگ آمده
سیاست برای جنگ آمده
حقوق بشر با ظاهری قشنگ آمده
اسلام به نام عدالت به میدان آمده
کلیسا و مسجد برای نجات انسان آمده
خدا قدرت مطلق به هویت سنگ درآمده
جهل و خرافات برای کنترل انسان آمده
شیخ با داستان امام زمان جلو آمده
امام زمانی که برای فریب انسان آمده
شیخ برای کنترل عده ای نادان آمده
به ظاهر پیامبر ولی با افکار شیطان آمده
برای حذف و نابودی شرافت انسانی آمده
با فاکتور و مدل تربیت شده حیوانی آمده
خدا هم به اسارت و برده گی شیخ درآمده
#علی_آتشبت
سیاست برای جنگ آمده
حقوق بشر با ظاهری قشنگ آمده
اسلام به نام عدالت به میدان آمده
کلیسا و مسجد برای نجات انسان آمده
خدا قدرت مطلق به هویت سنگ درآمده
جهل و خرافات برای کنترل انسان آمده
شیخ با داستان امام زمان جلو آمده
امام زمانی که برای فریب انسان آمده
شیخ برای کنترل عده ای نادان آمده
به ظاهر پیامبر ولی با افکار شیطان آمده
برای حذف و نابودی شرافت انسانی آمده
با فاکتور و مدل تربیت شده حیوانی آمده
خدا هم به اسارت و برده گی شیخ درآمده
#علی_آتشبت