Telegram Group Search
Sacred Dance
Devakant
🌿 موسیقی بیکلام Sacred Dance اثری از Devakant 🌿
🔈 فایل صوتی

📁 حکمت‌های زندگی (دفتر چهارم مثنوی)

📂 1) جنسیت و سنخیت 2) مقدمه 3) تعریف مولانا از جنسیت 4) انواع جنسیت 5) توهم جنسیت 6) جنسیت و دین‌داری 7) جنسیت در روابط انسانی 8) جنسیت در رابطه‌ی شمس و مولانا 9) جنسیت و خودشناسی

👤 دكتر ایرج شهبازی

2️⃣2️⃣ قسمت بیست و دوم

↪️ قسمت قبلی اینجا

مدت زمان 80 دقیقه

@Khodshenasivo
@irajshahbazi
🆑 کانال عرفان و خودشناسی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - حکایتِ پادشاهِ جهودِ دیگر که در هلاکِ دینِ عیسی سعی می نمود

قسمت قبلی

(805) بی موکَّل، بی کَشِش از عشقِ دوست
زآنـــــکه شیرین کـــــردنِ هر تـــــلخ ازوست


مردم بدون آنکه کسی آنان را وادار کند و یا به سوی آتش بکشاند، از روی عشق حق تعالی خود را به آتش می افکندند، زیرا شیرین کردن هر امر تلخی به دست او انجام شود.

(806) تا چنان شد کآن عوانان خلق را
مـــــنع مـــــی کردند کـــــآتش در مـــیا


مردم به قدری خود را بی محابا به درون آتش در میافکندند که مأموران شاه، آنان را از درآمدن به آتش باز می داشتند.

(807) آن یهودی، شد سِیَه رُو و خَجِل
شد پشیمان، زیـــــن سبب بیـــــمار دل


سرانجام آن شاه ستمگر سرشکسته و شرمنده شد. و بدین جهت پشیمان و دلتنگ شد.

(808) کاندر ایمان، خلق عاشق تر شدند
در فـــــنای جســـــم، صـــــادق تر شــدند


زیرا که مردم نسبت به ایمان خود، علاقمندتر و گرم تر شدند و در فنای جسم و ریاضت نفس، صداقت و خلوص بیشتری پیدا کردند.

(809) مکرِ شیطان هم در او پیچید، شُکر
دیـــــو هم خـــــود را سِيَه رُو دیـــــد، شُکر


خدا را شکر که مکر شیطان، دامنگیر او شد. یعنی نتیجه حیله و خدعه اش به خود او بازگشت. و خدا را شکر که شیطان هم سرشکسته و بی آبرو شد.

(810) آنچه میمالید در رویِ کَسان
جـــــمع شد در چهرۀ آن نـــاکس، آن


هر آن چه که شاه ستمگر به روی آن یکتا پرستان عیسوی می مالید، یعنی هر چه درصدد حقارت ایشان میکوشید، همۀ این حقارت ها در چهرۀ آن فرومایه جمع می شد.

(811) آنکه می دَرّید جامه حلق، چُست
شـــــد دریـــــده آنِ او، ایشـــــان دُرُست


آن کسی که لباس آبروی مردم را بیدرنگ از هم پاره میکرد، جامه آبرویش از هم دریده شد.



🌿🌿🌿🌿🌿🌿
اگر آرامش همان چیزی باشد که جویای آن هستید، پس آرامش را انتخاب خواهید کرد. اگر برای شما آرامش بیش از هر چیز دیگری اهمیت داشت، اگر به راستی فکر میکردید که به جای «من کوچک»، روحی فناناپذیر هستید، هنگام رویارویی با مردم و شرایط دشوار، کاملاً هوشیار و بدون واکنش می ماندید، بی درنگ شرایط را میپذیرفتید و این گونه به جای آن که خود را از وضعیت جدا کنید، با آن یکی می شدید. آنگاه پاسخ مناسب از درون هوشیاری شما پدیدار می گشت‌.
آن کسی که هستید، یعنی آگاهی و نه آن کسی که فکر میکنید هستید، یعنی من کوچک، پاسخ مناسب است. این، پاسخی ست اثربخش و نیرومند که هیچ کس و هیچ شرایطی را به دشمن تبدیل نمی کند. جهان همواره با نشان دادن آنچه در حقیقت اهمیت دارد به شما، مطمئن میشود که نمیتوانید خود را با آن کسی که در واقع فکر میکنید هستید، برای مدتی طولانی فریب دهید. واکنش تان نسبت به مردم و شرایط، به ویژه هنگام دشواری ها بهترین نشانگر ژرفای شناخت شما از خود است.


اکهارت تله
جهانی نو
ص 175 و 176
بدون هیچگونه قضاوت چیزهایی را که به زندگی تان وارد و یا از آن خارج میشوند، بپذیرید. ذهن شما پیوسته مایل است که بازی قضاوت و داوری را از سر گیرد‌. برای مقابله با این ذهنیت به این نکته بیندیشید که آنچه قصد دارید متجلی سازید پیشاپیش واقعیتی است انجام یافته در ذهن الهی که به مجرد این که آن را باز شناسید و به آن ایمان آورید به زندگی تان راه می یابد. ذهن شما با چشم پوشی از قضاوت مخالف است، به همین دلیل شما باید شیوه ترک این عادت نامطلوب را بیاموزید. ممکن است در دل بگویید: «من از نعمت ثروت و شادمانی بهره مندم» و ذهنتان بگوید: «نه، این طور نیست».
بنابراین تمایلات شما در برابر ذهنتان ایستادگی می کند‌. به همین دلیل بین اندیشه های برخاسته از ذهن و تمایلات برانگیخته از دل تعارض و برخورد پیش می آید و روح و جسم به یک میدان کارزار درونی تبدیل می شود‌. این برخوردهای درونی بر این نکته دلالت دارد که شما هنوز به قلمرو تجلی خواسته هایتان گام ننهاده اید. مادام که منفی بافی را که میراث ضمیر ناخودآگاه جمعی است به طور کامل از ذهنتان بیرون نرانید، متجلی کننده خواسته هایتان نخواهید بود. به هر حال برای متجلی ساختن آرمانها و آرزوهایتان ضرورت دارد که به بُعد تازه ای از هستی قدم گذارید. اما این کار حتی با ترک سیاره خاک نیز میسر نخواهد بود چرا که این سفر درونی است.


وین دایر
معمار سرنوشت خود باشيد
ص 229 و 230
Final Bow
Dan Gibson's Solitudes
🌿 موسیقی بیکلام Final Bow اثری از Dan Gibson's Solitudes 🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - کژ ماندنِ دهانِ آن مرد، که نام محمّد (علیه السلام) به تَسخُر خواند

قسمت قبلی

(812) آن دهان کژکرد و از تَسْخُر بخواند
نـــــامِ احـــــمد را، دهـــــانش کژ بـــــماند


آن کسی که برای مسخره کردن نام محمد (ص) دهانش را کج کرد و آن نام شریف را به تمسخر خواند دهانش به همان حالت کج ماند.

(813) باز آمد کِای محمّد عفو کن
ای تو را اَلطافِ عـــــلمِ مِنْ لَـــــدُن


او نزد محمد(ص) آمد و گفت: ای محمد مرا ببخش. ای صاحبِ موهبت علم لدنى.

(814) من تو را افسوس میکردم ز جهل
من بُـــــدم افـــــسوس را منسوب و اهل


این من بودم که تو را از روی نادانی مسخره میکردم، در حالی که این منم که در خور تمسخر بوده و هستم.

(815) چون خدا خواهد که پَرده کَس دَرَد
مـــــیلش انـــــدر طـــــعنه پــــاکـــــان بَرَد


هرگاه خداوند بخواهد پردۀ عرض و آبروی کسی را پاره کند. یعنی هرگاه آدمی تباهکار مستحق رسوایی گردد، خداوند در او میل و علاقه ای ایجاد میکند که به خرده گیری و عیبجویی افراد وارسته و پاک دست زند.

(816) چون خدا خواهد که پوشد عیبِ کس
کـــــم زنـــــد در عیبِ مـــــعیوبان، نَفَـــــس


هرگاه خداوند بخواهد که عیب کسی را پوشاند، کاری میکند که شخص هرگز از عیب عیبناکان سخن نگوید و حرفی در طعنه آنان بر زبان نراند.

(817) چون خدا خواهد که مان یاری کند
مـــــیلِ مـــــا را جـــــانب زاری کـــــند


هرگاه خداوند بخواهد که به ما یاری رساند، میل و علاقه ما را به سوی تضرع و زاری کشاند.

(818) ای خُنُک چشمی که آن، گریانِ اوست
ای هـــــمایون دل که آن، بـــــریانِ اوســـــت


خوشا به سعادت آن چشمی که از شوق لقای حضرت حق بگرید. و خجسته باد آن دلی که از سوز و عشق حق تفتیده و بریان باشد.

(819) آخِرِ هر گریه، آخر خنده یی است
مردِ آخِـــــربین، مبارک بـــــنده یی است


سرانجام هر گریه ای، خنده است هرکس عاقبت بین باشد، بنده مبارک و فرخنده ای است.

(820) هر کجا آبِ روان، سبزه بُوَد
هر کجا اشکی دوان، رحـــــمت شود


به عنوان مثال، هرجا که آب روان باشد، در آنجا سبزه می روید، و هرجا که اشک ریزان باشد، ثمرۀ آن گریه، حصول رحمت الهی است.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿
چیرگی بر مشکلات


نهاد همه کس و همه چیز، خوبی و نیکی ست، این نکته اساس هر تجربه ای ست، هر چند ممکن است تلخ و ناگوار به نظر برسد. باید بدانیم زندگی آمیزه ای از مسایل تلخ و شیرین و خوشی و ناراحتی ست. ويليام بلیک، شاعر بزرگ انگلیسی در یکی از شعرهایش میگوید: «خوشی و اندوه به دقت با هم تافته شده اند و پوششی برای روح الهی به وجود آورده اند!» همان گونه که این شاعر در جایی دیگر اشاره کرده است: «شاید در طول شب بگریی، اما لذت و خوشی در صبح پدیدار میشود». خوشی و غم مانند روز و شب به دنبال یکدیگر می آیند. اما هنگام بروز ناراحتی به نظر میرسد که دورۀ رنج و اندوه پایان ناپذیر است. یک سال لذت به یک روز میماند و یک روز رنج طولانی تر از یک سال می نماید.
رنج بخشی از زندگی و مانند آموزگار ماست. اگر رنجی به ما نرسد، بعضی از بهترین درسهای زندگی را از دست میدهیم. افسوس که بسیاری از ما با درک نکردن این حقیقت، برای دوری گزیدن ظاهری از تجربیات تلخ به هر کاری دست میزنیم. با نزدیک شدن مصیبت و گرفتاری راهی برای فرار می جوییم، غافل از آن که آنها هرگز دور نمی شوند. تجربیات تلخ فقط برای مدتی محو می شوند و سپس به شکلی وحشتناک دوباره به سراغ ما می آیند. با گریز از گرفتاری و رنج، در گام بعدی مشکل بزرگتری را به سوی خود میخوانیم.
عده ای میدانند که نمیتوان از گرفتاری دوری کرد، بنا بر این به سرد و گرم روزگار تن در میدهند، مقاومت نمیکنند و به اتفاقات آن رضا می دهند. گاهی شنیده ایم که میگویند: «آن چه را چاره ای ندارد باید تحمل کرد».
اما راه سومی هم برای رویارویی با مشکلات وجود دارد و آن انتخاب راه درست است. راه نخست، دوری از مشکلات است که حماقت می باشد. راه دیگر، تن در دادن به آن است که جهالت می باشد و راه سوم، نگریستن به همۀ پیشامدهای ناخوشایند به عنوان یک دوست و پذیرش آنهاست. برای گریز از مشکلات کوشش نکنید، زیرا این کار ناممکن است. از طرفی برای ناگزیر بودن در رویارویی با آنها، اجازه ندهید مشکلات به سادگی وارد شوند، بلکه برای مواجهه با آنها آماده باشید و با این جملات به آنها خوشامد بگویید: «خوش آمدی دوست من چه پیامی از سوی خداوند برایم آورده ای؟» به این ترتیب شما در می یابید که هر مشکلی مانند بسته ای غبار آلود است که ظاهری ناخوشایند، اما هدیه ای با ارزش در بر دارد.
هر تجربۀ ناخوشایند، گنجینه ای از عقل و قدرت را در خود نهان دارد. کسی که به این آگاهی رسیده باشد، به رنج ها با لبخند پاسخ می دهد؛ او یک فاتح راستین و مسیر او راه پیروزی ست.


جی. پی. وسوانی
چرا خوبان رنج می برند؟
ص 77 و 78 و 79

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی
Healing Music
Steven Halpern
🌿 موسیقی بیکلام Healing Music اثری از Steven Halpern 🌿
🔈 فایل صوتی

📂 دعا کردن و گریه کردن

👤 پیرجان

مدت زمان 4 دقیقه

@Khodshenasivo
@hastiyeoryan
🆑 کانال عرفان و خودشناسی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - حکایتِ پادشاهِ جهودِ دیگر که در هلاکِ دینِ عیسی سعی می نمود

قسمت قبلی

(821) باش چون دُولاب، نالان، چشم تر
تا ز صَحْنِ جـــــانت بر رويَـــــد خُـــــضَر


مانند چرخ چاه، گریان و نالان باش‌. یعنی اشک بریز و ناله کن تا در فضای درون جانت سبزه های ایمان و ایقان و عرفان بروید.

(822) اشک خواهی، رحم کن بر اشک بار
رحـــــم خـــــواهی، بر ضعیفان رحـــــم آر


اگر میخواهی گریه کنی، پس بر چشمان اشکبار اعم از یتیمان و مظلومان و مستمندان حم آور. زیرا رحم آوردن بر اینان، مستلزم رقّت قلب و انفعال روحی است، و چون به آنان رحم آوردی دیگران به تو رحم کنند. پس اگر خواهان آنی که به تو رحم شود بر ناتوانان رحم آور.

عِتاب کردنِ آتش را، آن پادشاهِ جُهود

(823) رُو به آتش کرد شَه، کِای تندخُو
آن جـــــهان سوزِ طبیعی خُـــــوت کُو؟


آن شاه جهود، روی به آتش کرد و گفت: ای آتش تیز و تند! پس کو آن خاصیت طبیعی و جهان سوز تو؟! تویی که سوزاندن از لوازم ذاتی تو است و جهانی را به آتش میکشی، پس کو آن گوهر آتشینت؟!

(824) چون نمی سوزی؟ چه شد خاصیتّت؟
یـــــاز بـــــختِ مـــــا دگـــــر شد نـــــیّتت؟


برای چه دیگر نمی سوزانی؟ خاصیت تو چه شد؟ شاید از طالع بد ماست که خاصیت تو عوض شده است؟!

(825) می نبخشایی تو بر آتش پرست
آنـــــکه نَپرَستَد تو را او چون بِـــــرَست؟


ای آتش! در جایی که حتی به آتش پرست هم رحم نمیکنی، چطور ممکن است کسی که تو را نمی پرستد از قهر تو نجات یابد؟!

(826) هرگز ای آتش! تو صابر نیستی
چُون نسوزی؟ چیست قـــــادر نیستی؟


آتشا! تو که در سوزاندن هیچ صبری نداری، پس چرا اینک نمی سوزانی؟ چه شده که نمی توانی بسوزانی؟!

(827) چشم بند است این عجب یا هوش بند
چـــــون نســـــوزد آتـــــش افـــــروز بلـــــند؟


شگفتا! که این حالت عجیب آتش آیا نوعی چشم بندی است یا نمودی است که عقل و هوش مرا از کار انداخته است! چون چطور ممکن است که چنین اخگر بلند و نیرومندی نسوزاند؟!

(828) جادُوی کردت کسی یا سیمیاست؟
يا خِـــــلافِ طـــــبع تو از بـــــختِ ماست؟


آتشا! آیا کسی تو را جادو کرده و یا این حالت غریب تو از خوارق عادات است؟ یا آنکه وارونه شدن طبع تو از بخت بد ماست؟

(829) گفت آتش: من همانم، آتشم
انـــــدر آ، تـــــا تـــــو بـــبینی تابشم


آتش به زبان حال یا (قال) گفت: من همان آتش ام که مرا میشناسی. بیا داخل من شو تا گرما و سوزندگی مرا ببینی.


🌿🌿🌿🌿🌿🌿
اگر به خودتان به شدت آزار برسانید، حتی اگر کسی شما را کتک بزند، تحقیر کند و با شما مانند یک آشغال رفتار کند، میتوانید آن را تحمل کنید. چرا؟ زیرا شما در نظام باورتان به خودتان میگویید: «من سزاوار این رفتار هستم این شخص به من لطف میکند که با من می ماند. من ارزش دوست داشته شدن را ندارم. من به اندازه کافی خوب نیستم.»
ما نیاز داریم دیگران ما را بپذیرند و دوستمان بدارند، اما خودمان نمی توانیم خودمان را بپذیریم و دوست بداریم. هر چه مهرورزی به خودمان بیشتر باشد، خودآزاری کمتری را تجربه خواهیم کرد. خودآزاری حاصل از طرد کردن خود است و طرد کردن خود به دلیل تصویری ست که از کمال داریم و هرگز به آن تصویر آرمانی دست نمی یابیم. تصویر ما از کمال، این که چرا ما خودمان را چنان که هستیم نمی پذیریم و چرا دیگران را چنان که هستند، پذیرا نیستیم، دلیل طرد کردن خودمان است.


دُن میگل روییز
چهار پیمان
ص 36
2024/06/13 09:44:58
Back to Top
HTML Embed Code: