این آدما، این تلاشا، این غما، این خوندنا، این نوشتنا، این روزا. اینقدر گفتن ارزش نداره و غم نداشته باش که نمیدونم با دامن پر غم و غصهام چیکار کنم. آخه اگه من غصه نخورم غصه منو میخوره. بگو. حداقل بگو ارزششو داره تا دلِ این بندههات آروم بگیره..
یه لیوان رو از کابینت بردار پرتش کن زمین بعد تیکههاش رو بهم بچسبون ببین مثل اولش میشه؟ پس منم درس نمیخونم.
اصلاً یعنی چی که نمیتونم سرمو از بدنم جدا کنم بزارم روی میز و هیچ مسئولیتی در قبالش نداشته باشم؟
میگفت تو خیابون که میرم آدم نمیبینم، حسرت میبینم. حسرت هایی که راه میرن، حرف میزنن، نفس میکشن.
آره میگذره، تموم میشه، میرسیم، میبینیم ولی باور کنید رد بعضی روزا تو وجودمون میمونه.