Telegram Group Search
#پیشنهاد_مطالعه:


#سیاست_ایرانشهری
جامعه‌شناسی تاریخی دولت ایرانی

نویسنده: #شروین_وکیلی

انتشارات: #خوشبین
۵۷۰صفحه

قطع رحلی


@MasoudQorbani7
🔅نیم نگاهی به #سیاست_ایرانشهری

نوشته #شروین_وکیلی


در نگاه من دکتر
#شروین_وکیلی در بلندای قله‌یی ایستاده و به بیش از پنج هزار سال تاریخ این دیار خیره مانده است و تپش‌ قلبش با فراز و فرود این خاک و آن‌چه در دل دارد، ضرب‌آهنگ می‌گیرد!
او تمدن ایران و غنای درونی‌اش را می‌بیند و مسوولانه نمی‌خواهد تن به هر آن‌چه در این یکصدسال، مدِ روزگار القا کرده که مبدا تاریخِ تحول، غرب و مدرنیته است، بدهد. او ردِّ خیلی از این مفاهیمِ به ظاهر تازه را در گوشه‌گوشه‌ی ایران یافته و باشناختی که از مدرنیته دارد چه بسا این یافته‌ها را مغذی‌تر برای مردمان‌مان می‌داند.

می‌شود با وکیلی موافق نبود و بر او نقد داشت؛ آن‌چنان که او خود اصرار به نقد آثارش دارد؛ ولی در دردمندی و دلواپسی‌اش برای این ملک، نمی‌توان شک کرد. او از آن قسم روشنفکرانی نیست که تنها توصیه کند و نسخه بپیچد؛ خود به تنهایی آستین بالازاده و دست بر زانوی خویش، بیش از توان یک فرد در هر حوزه‌یی که می‌توانسته، از جامعه‌شناسی و تاریخ و فلسفه تا رمان و شعر و نقاشی و فیلم... به بست اندیشه‌هایش پرداخته است. از جمله‌ی آن‌ها همین کتاب سیاست ایرانشهری است؛

کتاب
#سیاست_ایرانشهری یا جامعه‌شناسی تاریخی دولت ایران، تلاشی ستودنی از سوی اوست که با واکاوی تاریخ این مرز و بوم و نحوه‌ی اداره‌ی کشور در این درازا، به دنبال الگویی بومی و البته در خور زمانِ نو است.

این چند خط محصول کنجکاوی فردی علاقمند است، که مبتدیانه تلاش کرده، بعدِ خواندن کتاب، چکیده و نیم‌نگاهی به این اثر گرانقدر داشته باشد و اگر بتواند دوستداران ایران را به خواندن کتاب مجاب کند، پیروز بوده است.

مسعود قربانی




🔅#شروین_وکیلی پیش‌درآمد کتابش، #سیاست_ایرانشهری را با یک شگفت‌زدگی آغاز می‌کند! تعجب او از این است که "مفهوم ایران" چگونه است که دیرزمانی، مورد پرسش قرار نگرفته است؟

او می‌پرسد، چگونه برای "فهم جهان"، به تاریخِ ایران‌زمینی که «باسابقه‌ترین دولت ملی حاضر بر زمین است»(ص7) ارجاعی نمی‌شود؟

او می‌پندارد «طرح پرسش درباره‌ی ایران برای هرکس که در جستجوی حقیقتی در تاریخ باشد، واجب است. چون فهمِ سیرِ تحولِ جوامع انسانی بر زمین بدون توجه به تجربه‌یی که در این قلمرو تحقق یافته، ناممکن می‌گردد.»(ص7)

او ولی این پرسش را برای ایرانیان ضرورتی راهبردی می‌داند و "بازسازی" و "نوسازی" کشور را در گرو پاسخ به آن می‌بیند...

ادامه نوشتار...


https://vrgl.ir/b3s41

@MasoudQorbani7
Forwarded from اتچ بات
نسخه شنیداری



🔅نیم  نگاهی به #سیاست_ایرانشهری

نوشته #شروین_وکیلی


در نگاه من دکتر
#شروین_وکیلی در بلندای قله‌یی ایستاده و به بیش از پنج هزار سال تاریخ این دیار خیره مانده است و تپش‌ قلبش با فراز و فرود این خاک و آن‌چه در دل دارد، ضرب‌آهنگ می‌گیرد!
او تمدن ایران و غنای درونی‌اش را می‌بیند و مسوولانه نمی‌خواهد تن به هر آن‌چه در این یکصدسال، مدِ روزگار القا کرده که مبدا تاریخِ تحول، غرب و مدرنیته است، بدهد. او ردِّ خیلی از این مفاهیمِ به ظاهر تازه را در گوشه‌گوشه‌ی ایران یافته و باشناختی که از مدرنیته دارد چه بسا این یافته‌ها را مغذی‌تر برای مردمان‌مان می‌داند.

می‌شود با وکیلی موافق نبود و بر او نقد داشت؛ آن‌چنان که او خود اصرار به نقد آثارش دارد؛ ولی در دردمندی و دلواپسی‌اش برای این ملک، نمی‌توان شک کرد. او از آن قسم روشنفکرانی نیست که تنها توصیه کند و نسخه بپیچد؛ خود به تنهایی آستین بالازاده و دست بر زانوی خویش، بیش از توان یک فرد در هر حوزه‌یی که می‌توانسته، از جامعه‌شناسی و تاریخ و فلسفه تا رمان و شعر و نقاشی و فیلم... به بست اندیشه‌هایش پرداخته است. از جمله‌ی آن‌ها همین کتاب سیاست ایرانشهری است؛

کتاب
#سیاست_ایرانشهری یا جامعه‌شناسی تاریخی دولت ایران، تلاشی ستودنی از سوی اوست که با واکاوی تاریخ این مرز و بوم و نحوه‌ی اداره‌ی کشور در این درازا، به دنبال الگویی بومی و البته در خور زمانِ نو است.

این چند خط محصول کنجکاوی فردی علاقمند است، که مبتدیانه تلاش کرده، بعدِ خواندن کتاب، چکیده و نیم‌نگاهی به این اثر گرانقدر داشته باشد و اگر بتواند دوستداران ایران را به خواندن کتاب مجاب کند، پیروز بوده است.

مسعود قربانی




🔅#شروین_وکیلی پیش‌درآمد کتابش، #سیاست_ایرانشهری را با یک شگفت‌زدگی آغاز می‌کند! تعجب او از این است که "مفهوم ایران" چگونه است که دیرزمانی، مورد پرسش قرار نگرفته است؟

او می‌پرسد، چگونه برای "فهم جهان"، به تاریخِ ایران‌زمینی که «باسابقه‌ترین دولت ملی حاضر بر زمین است»(ص7) ارجاعی نمی‌شود؟

او می‌پندارد «طرح پرسش درباره‌ی ایران برای هرکس که در جستجوی حقیقتی در تاریخ باشد، واجب است. چون فهمِ سیرِ تحولِ جوامع انسانی بر زمین بدون توجه به تجربه‌یی که در این قلمرو تحقق یافته، ناممکن می‌گردد.»(ص7)

او ولی این پرسش را برای ایرانیان ضرورتی راهبردی می‌داند و "بازسازی" و "نوسازی" کشور را در گرو پاسخ به آن می‌بیند...

ادامه نوشتار...


https://vrgl.ir/b3s41

@MasoudQorbani7
#تکه‌یی_از_کتاب



بلوغ مستلزم رابطه‌یی صادقانه و بدون ترس با تیرگی‌ها، پیچیدگی‌ها و جاه‌طلبی‌های خود است.

باید بپذیریم آن‌چه مایه‌ی خوشحالی ما است، الزاماً برای دیگران خوشآیند نیست و جامعه ممکن است آن‌را چیز بسیار "خوب و ارزشمندی" نداند.

با همه‌ی این‌ها، همچنان مهم است که به دنبالش باشیم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم.

میل به خوب بودن یکی از خواستنی‌ترین چیزها در جهان است، اما گاهی اوقات برای داشتن یک زندگی واقعا خوب باید شجاعانه و به قدر کافی (با معیارهای یک بچه‌ی خوب) بد باشیم.


#روان_کاوی
به روایت مدرسه دوباتن
ترجمه: #محمود_مقدسی
نشر #کرگدن
#پیشنهاد_مطالعه


#روان_کاوی
به روایت مدرسه دوباتن

ترجمه: #محمود_مقدسی
نشر #کرگدن
۱۷۸صفحه


@MasoudQorbani7
🔅روان‌كاوي در مدرسه‌ي آلن دوباتن

مسعود قرباني

وقتي بعداز فراوانْ سوآل و كلنجارِ وجودي باخود، نتيجه مي‌گيريم:يك جاي زندگي‌ام مي‌لنگد! وبعد مي‌پنداريم، انگاري علت آن‌ مساله، دور از دست‌رس من است! همآن‌‌جا، نوري توسط #روان‌كاوي تابيده مي‌شود، كه نه بخواهد پاسخ همه‌ي سوآلاتمان را بدهد؛ ولي تلاش مي‌كند، درمان‌گرانه، وسيله‌يي باشد براي شناخت وعمل بهترِ ما در مواجهه‌ي با خويش.

نشر#كرگدن درادامه‌ي تلاش‌هايش، اين‌بار با #روان‌كاوي از مدرسه‌ي #دوباتن وترجمه‎‌يي از #محمود_مقدسي ما را دعوت به #خوب_زيستن مي‌كند؛

🔅كتاب گويي بخواهدفشرده‌يي از روان‌كاوي تحليلي را روبه‌روي‌مان قراردهد، ابتدا باطرح داستان‌واره‌هايي از آدم‌هايي كه مشكلاتي چون افسردگي، بي‌انگيزگي، سرخوردگي، خودويرانگري، اضطراب، رابطه باديگري و رابطه‌ي جنسي و..دارند، كه چه بسا آن نمونه‌ها مي‌توانند موضوع خود ما باشند! بخش نخست خودرا آغاز مي‌كند.

داستان‌ها بامساله‌يي پيچيده وسخت براي كسي آغاز مي‌شوند ودر ادامه بامراجعه‌ي فرد به روان‌كاو، مشكل، واكاوي و ريشه‌يابي مي‌گردد وبعد از گذري، تغيير وبهبودي‌هايي درمراجعه كننده نمايان مي‌گردد.

براي نمونه در روايتي آگاه مي‌شويم:

«اگر اوضاع خوب پيش برود،كودك باغم واندوه، اما باواقع‌بيني، پي مي‌برد كه مادرِ كاملِ ايدئالي وجودندارد. مي‌فهمد فقط يك مادر وجوددارد؛ كسي كه معمولا دوست‌داشتني است، امامي‌تواند بدخلق، خسته ودرگير هم باشد؛ كسي كه گاهي خطامي‌كند وممكن است ازافرادِ ديگري هم خوشش بيايد.»(ص18)

🔅كتاب به ما مي‌گويدكه اثربخشي روان‌كاوي رابه سختي مي‌توان باآزمون‌هاي علمي نشان داد؛ چرا كه هم زمان زيادي مي‌برد وهم مشاركت فعال بيمار رادر اين روندطولاني طلب مي‌كند. اماتاثير فوق‌العاده‌ي آن‌را نمي‌توان منكر شد؛ چون به زعم مدرسه‌ي دوباتن،اين روان‌كاوي است كه ناخودآگاهيِ كه ما عمدتا قرباني آن هستيم را روبه‌رويمان قرارمي‌دهد و آن‌را به سطحِ خودآگاهمان مي‌آورد واين‌گونه«ارواحِ گذشته،در روشني روز، ديده مي‌شوند و كارمان با آن‌ها به پايان مي‌رسد»(ص34) هم‌چنين از طريق انتقال است كه بيمار مهم‌ترين و مشكل‌ترين روابط گذشته‌اش رابه درمان‌گر بروزمي‌دهد ودر اتاقي كنترل‌شده تكانه‌هاي رواني خويش رامي‌بيند واين‌چنين راهِ تعامل بهتر با خود وديگري رامي‌يابد؛
و نهايتا اگر«درمان خوب پيش برود، رابطه با درمان‌گر به نخستين رابطه‌ي واقعا قابل اتكا ودلگرم كننده تبدیل مي‌شود»(ص36)

🔅نويسندگان كتاب به ما نشان مي‌دهند كه چگونه حداقل شش ويژگي:

شايسته‌سالاري، فردگرايي، سكولاريسم، رمانتيسم، رسانه و كمال‌گرايي

در دنياي مدرن آسيب‌هاي رواني‌مان رافزوني بخشيده و روان‌كاوي براي درمان هريك ازاين مشكلات چه تجويز وراهكاري پيش‌رويمان قرارمي‌دهد.

🔅درادامه، كتاب چونان فرهنگِ فشرده جيبي به چندتن از بزرگان وبعداز آن، اصطلاحات پركاربرد روان‌كاوي مي‌پردازد ودر حين اين گزارش‌هااست كه خواننده رابا نحوه‌ي درمان‌ این افراد واز همه مهم‌تر آسياب‌هايي كه چه بسا خود درگير آن باشيم، آشنا مي‌سازد.

به عنوان نمونه #زيگموند_فرويد«بصيرت‌هاي فوق‌العاده مهمي دراختيار مامي‌گذاردكه نشان مي‌دهدچرا انسان بودن اين اندازه دشوار است»(ص46) «او سازگاريِ مشكل‌دار با واقعيت را روان‌رنجوي مي‌ناميد»(ص47) و باآن‌‌كه به روان‌كاوي معتقد است ولي درنتيجه‌گيري خيلي خوش‌بين نيست؛

«او فكر مي‌كرد، با كمي تحليل مناسب، آدم‌ها مي‌توانند پسِ پشتِ روان‌رنجوري‌هايشان راببينند وبا اين‌كار، امكان بيشتري براي انطباق با دشوراي‌هاي واقعيت پيدا كنند»(ص56)

«زندگي خوب دراين نيست كه به هرچه خواستيم برسيم، دراين است كه وقتي كامياب شديم قدرش را بدانيم واين آزادي دروني را هم داشته باشيم كه اگر ناكام شديم، ناكامي‌هايمان رابا تخيل به سمت چيزهاي ديگري ببريم؛ زندگي‌يي كه در آن ــ به تعبير فرويد ــ ياد مي‌گيريم خوب والايش كنيم».(ص64)

🔅#آنا_فرويد و رويكرد همدلانه‌اش با سازوكارهاي دفاعي انسان،
#ملاني_كلاين و تحليل روان‌كاوي كودكان و مفهومي به نام دوپاره‌سازي متاثر ازتصويري عجيبي به نام سينه‌ي خوب و سينه‌ي بد!
#دونالد_وينيكات وتعبير مشهورش كه به قدر كافي خوب باشيد.
#جان_بالبي و تلاشش براي نشان دادن منشا عمده‌ي تنش‌ها وتعارضات ارتباطي ما در نوع مراقبت‌هاي مادرانه؛
#ژاك_لكان و پيشنهاد بالغانه‌اش كه

«بپذيريم آدم‎‌ها به هيچ وجه ما را چنان‌كه هستيم نمي‌فهمند؛ بپذيريم كه هميشه بد فهميده مي‌شويم ودر نتيجه ديگران راهم بد مي‌فهميم»(ص124)

ازافرادي‌اند كه دركتاب از ايشان و ايده‌هايشان گفته مي‌شود

و در انتها بامفاهيمي چون: واقعيت رواني، تجربه‌ي آسيب‌زاي كودكي، اصل لذت، ناخودآگاه، امرجنسي، سوپرايگو، فرافكني، دوپاره‌سازي ويكپارچه كردن، خودواقعي و خودكاذب، سوگ، فروپاشي رواني و..
فرهنگ كوچكی از روان‌كاوي رابا خود خواهیم داشت.

@MasoudQorbani7
مرد دلیر و گستاخ یا می‌کشد یا کشته می‌شود.

مرد دلیر و آرام همیشه زندگی را حفظ می‌کند...



#شنیدن_از_دائو_د_جینگ
#ع_پاشایی
#اتفاق
#پیشنهاد_مطالعه:



#نقد_جبرگرایی
ارزیابی انتقادی نظر استاد ملکیان
نویسنده: #حسین_حسینی
#نشر_نگاه_معاصر
۹۸صفحه


@MasoudQorbani7
🔅نقدِ نقد!

مسعود قربانی


نقد لازمه‌ی رشد است و این رویه‌یی بوده که همواره استاد #مصطفا_ملکیان به شیوه‌های مختلف برآن پافشاری داشته است.
حالا #حسین_حسینی که خود ازمحضر استاد بسیار آموخته، باکتاب #نقد_جبرگرایی ،سخنان ایشان راکه تردیدی بوده است براراده‌ی آزاد به پرسش می‌گیرد.

اوکه نوشتارش را درمسیر دغدغه‌های اخلاقی استاد می‌بیند، باقلمی پاکیزه و منقح، ملاحظاتی در رد آن سخنان می‌آورد واتفاقا می‌خواهد نشان دهدکه این موضع ملکیان، با دغدغه‌های اخلاقیش ناسازگار است.

نوشتار درحین سادگی و همه‌فهم بودن، ژرفای علمی خود راحفظ کرده وبه نظرم بی‌آن‌که تخفیفی درصراحتش داده باشد، نمونه والگویی از یک نقد علمی و اخلاقی است.

🔅حسینی که می‌پندارد«حفظ تعادلی معقول دربحث آزادی و جبرمی‌تواند به سلامت زندگی شخص کمک کند»(ص94)درابتدا ازاهمیت اراده‌ی آزاد می‌گوید:

در این راستا اوبه مسوولیت اخلاقی اشاره دارد واین‌که، فردی را به لحاظ اخلاقی مسوول اعمالش می‌دانیم که سهمی دررفتارش داشته باشدو همین‌گونه است که اراده‌ی آزاد، شأن و حرمتِ نفس وارزشمند بودن رادر زندگی‌مان تبلورمی‌بخشد.
ابداعات  و نوآوری آدمیان دست در دست اراده‌ی آزاد دارد و ارتباط با دیگری بی آن اراده وآگاهیِ عامدانه، معنا نخواهد داشت و در امتداد این ارتباط، اگر بخشایش و شفقتی لازم شد، بدون انسانِ مختار، آدمی را همچون شیئ و چوبی بی‌تفاوت خواهد کرد!

همچنین جبرگرایی راه را «برای حاکمانی که گمان می‌کنندمصالح مردم رابهتر از خودشان می‌دانند وبا مردمی ناآزاد و غیرمسوول مواجه‌اند [بازمی‌کند]»(ص23)

🔅نویسنده با چنین دیدی نقد دیدگاه‌های استاد را شروع می‌کند

وجای توضیح ندارد که اینجا تنها به شمه‌یی ازآن اشاره می‌شود، به آن امید که کتاب کامل توسط علاقمندان خوانده شود:

ملکیان در دلیلی پیشینی، اساسِ منِ مستقل را نفی می‌کند ومی‌خواهد ابتدا آن اثبات گردد وسپس به اراده‌ی آزاد پرداخته شود؛او می‌گوید:

«وجود مستقلی در کار نیست و ما شکوفه‌ها یابرگ‌هایی هستیم بردرختِ هستی که توهم استقلال داریم»(ص27)

حسینی ضمن گواهی به محتاج بودن آدمی، اما آن نیاز رانافی استقلال انسان نمی‌داند و می‌پرسد:

«ما مستقل نیستیم و"مشروط الوجودیم"؛ اما این‌که مستقل نیستیم، آیا به این معنااست که یک‌سره منحل در دیگرانیم وهیچ چیز ازخودمان نداریم؟ آیا نمی‌شود ازنگاه همه یا هیچ، فراتر رویم و هم به واقعیت وابستگی‌مان اذعان کنیم و هم به واقعیتِ استقلال‌مان؟»(ص28)

او می‌پندارد چه بسا این‌دو دست در دست ‌هم دارند واین‌گونه من رامی‌سازند.

🔅ملکیان علوم تجربی و ژنتیک را در تاییدجبرگرایی می‌بیند وبه استنادبرخی منابع، پنجاه درصد زندگی را متاثر از ژنتیک وخارج ازاختیار انسان‌ها ارزیابی می‌کند.

حسینی اما، نظر به دیدگاه‌های زیست‌شناسان معتبر دیگری درمخالفت با جبر ژنتیکی دارد ودر این بحث، ارگانیسم‌ها را بااهمیت می‌داند نه ژن‌ها را!
زیست‌شناسان ارگانیسم ــ محور، عوامل سازنده‌ی حیات راارگانیسم‌ها می‌دانند؛

ایشان کارکرد ارگانیسم‌ها را شبیه نهادینه شدن عادت‌هایی چون سحرخیزی، ورزش رزمی و..می‌بینند که بعد ازچندی به فرد تحمیل می‌شود. در این نگاه «ژن‌ها مانند خاطره‌ها و حافظه‌های ثبت شده‌اند، نه برنامه‌هایی برای تعیین تکلیف»(ص36)

و در آن‌جا که استاد، روانِ خودآگاه را معلول ضمیرناخودآگاه می‌خواند؛

حسینی با دارای اشکال دانستن چنین دیدگاهی می‌نویسد:

«اگر به افکار و نیات خودم نتوانم اعتماد کنم و آن‌ها را برخاسته از جایی دیگر بدانم که به آن آگاهی ندارم (یعنی ضمیرناخودآگاه) آن‌گاه از کجا می‌دانم که این تصور من، مبنی بر منشأ افکارم در ضمیرناخودآگاه، صحت و اصالت دارد؟»(ص39)

او نگاه روان‌شناسان وجودی که عنصر اراده و اختیار در آن جاری است را به این دیدِ فرویدی برتری می‌دهد!

نقد استاد بر اراده‌ی آزاد و پاسخ دکتر حسینی در مقوله‌هایی دیگری چون قوانین فیزیک و شیمی، حوادث غیر مترقبِ زندگی، (که در آن تفاسیر و معانی دست بالا را می‌گیرد) باورهای جبری،(که در آن حتا اگرباورها جبری باشند، عمل به آن اختیاری خواهد بود) عواطف جبری، (که نویسنده آدمی را در مقابلش منفعل نمی‌بیند و در شکل دادن و پرورشش دارای نقش اساسی می‌داند) جبر تاریخ و جغرافیا و جبر سن و جبر ناشی از رفتار دیگران و... ادامه می‌یابد.

🔅در بخش چهارم که استاد می‌گوید ما رویدادیم و جوهری به نام من در پسِ این رویدادها وجود ندارد؛ نویسنده به هویت و کیستی ما می‌پردازد وبا توضیح دو نظریه از هویت، یکی هویت مطلق که تابع قرارداد نیست و اشخاص از اشیای فیزیکی متمایز می‌شوند و در طول زمان حفظ می‌شوند و دیگر هویت تجربه‌گرایانه «که معیار اینهمانی را یا مبتنی بر بدن یا مبتنی برحافظه می‌داند»(ص65) به نقد هویت تجربه گرایانه که ظاهرا استاد، به آن نظر تمایل دارد می‌پردازد...

کتاب باید کامل خوانده شود

@MasoudQorbani7
#تکه‌یی_از_کتاب



▫️افراسیاب در ترس، روزگار می‌گزارد و پادشاه ترسان بدگمان است، به آسانی دیگران را دشمن می‌پندارد.

از همین جا است که دمدمه‌ی گرسیوز در پادشاه اثر می‌کند.

تا پای پیران در کار است، روزگار به دل‌خواه افراسیاب و خود او نیز چنان است که می‌خواهد باشد.
اما چون دم گرسیوز بدو می‌رسد آن ترس خفته بر می‌خیزد، خرد او زایل می‌شود و این حسابگر همه زیان می‌کند.

همیشه بیم آن است که چنین حسابگری در دام بازیگری "ماهر"تر افتد و با عقلی بیم‌زده در تار و پود بافته‌ی دیگری درماند.

احساس و اندیشه‌ی چنین کسی در معرض فساد است...


▫️افراسیاب آزاد نیست.
ترس آزادی و اندیشه و کردار، او را کشته است.

این ترسی که در پس فکر او است، هر اندیشه را به خود می‌کشد و برمی‌آورد و نشانی و رنگی بر آن می‌نهد.

وسواس نگهداری قدرت و آزاد ماندن او را ناتوان و اسیر کرد.

اکنون این مرد در بن‌بست‌ها می‌ماند و جرأت خطر کردن ندارد...



#سوگ_سیاوش
#شاهرخ_مسکوب
انتشارات #خوارزمی
Forwarded from یادگار عمر
دوستانی درخواست #پیشنهادمطالعه  برای تعطیلات پیشِ‌رو کردند.
با جستجوی مختصری در کتابخانه، به نظرم رسید که هر کدام از موارد زیر می‌تواند #پیشنهادمطالعه برای سال پیشِ‌رو باشد.
ترتیب خاصی در میان نبوده و کتاب‌ها از موضوعات مختلف انتخاب شده‌است.

با آرزوی روزهایی
سرشار از مهربانی،
آرامش
و امنیت
نوروز ۱۴۰۳ مبارک‌باد

راه باریک آزادی
دارون عجم اوغلو، جیمز ای رابینسون
برگردان به فارسی: سید علیرضا بهشتی شیرازی و جعفر خیر خواهان
انتشارات روزنه ۱۳۹۹

آن‌چه شما می‌گویید،
آن‌چه پزشک می‌شنود
روایت‌هایی از پزشک و بیمار
دکتر دنیل اُفری
برگردان به فارسی: دکتر افروز معتمد
نشر قطره ۱۳۹۶

ارتباط بدون خشونت
زبان زندگی
مارشال روزنبرگ
برگردان به فارسی: کامران رحیمیان
نشر اختران ۱۳۹۶

راه چهارم
راهنمای دانشمندان جوان ایرانی
فرخ سعیدی
نشر نخل دانش ۱۳۸۴

هفت عادتِ مردمان موثر
استفان کاوی
نشر پیکان ۱۳۸۲

فلسفه‌ای برای زندگی
رواقی زیستن در دنیای امروز
ویلیام اروین
برگردان به فارسی: محمود مقدسی
نشر گمان ۱۳۹۳

خرگوش دُم کاکلی
رمان کودکان
تورنتون دبلیو برجیس
برگردان به فارسی: سعیدا زندیان
کتاب‌های بنفشه، انتشارات قدیانی ۱۳۸۹

شبکه‌های خشم و امید
جنبش‌های اجتماعی در عصر اینترنت
مانوئل کاستلز
برگردان به فارسی: مجتبی قلی‌پور
نشر مرکز ۱۳۹۳

از بحران تا فروپاشی
کندوکاوی در ماندگاری یا آسیب‌پذیری نظام‌های سیاسی
حسین بشیریه
نگاه معاصر ۱۴۰۱

زیر آسمان‌های جهان
گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو
برگردان به فارسی: نازی عظیما
نشر و پژوهش فرزان روز ۱۳۸۷

ذهن فریبکار شما
راهنمای علمی برای مهارت‌های تفکر نقاد
استیون نوولا
برگردان به فارسی: اکبر سلطانی، مریم آقازاده
نشر اختران ۱۳۹۵

دیگردوستی موثر
پیتر سینگر
برگردان به فارسی: آرمین نیاکان
نشر نی ۱۳۹۸

۶ کلاه برای فکر کردن
ادوارد دوبونو
برگردان به فارسی: مزدا صدری افشار
نشر اختران ۱۳۹۵

هویت‌های مرگبار
امین معلوف
برگردان به فارسی: عبدالحسین نیک‌گهر
نشر نی ۱۳۹۴

درباره‌ی دیالوگ
دیوید بوهم
برگردان به فارسی: محمدعلی حسین‌نژاد
دفتر پژوهشهای فرهنگی ۱۳۸۱

راه دشوار آزادی
خاطرات نلسون ماندلا
برگردان به فارسی: دکتر مهوش غلامی
انتشارات اطلاعات ۱۳۸۷

مسیرآشتی
از استبداد به دموکراسی
دزموند توتو
برگردان به فارسی: بهمن احمدی امویی
کتاب پارسه ۱۳۹۵

زندگی‌نامه‌ی خودنوشت
مارتین لوتر کینگ
برگردان به فارسی: محمدرضا معمار صادقی
نشر کرگدن ۱۴۰۰

استراتژی توسعه ایران
چرا ایران عقب افتاد؟ چگونه پیشرفت کنیم؟
مجتبی لشکربلوکی
فرهنگ صبا ۱۴۰۰
🔅در #سوگ_سیاوش

مسعود قربانی

#شاهرخ_مسکوب در #سوگ_سیاوش با بازخوانی این داستان حماسی و پر ازدرد و عشق و امید، بیش ازنیم‌قرن پیش تاکید برنگاهی نو و جدی به شاهنامه، این میراث کهن وپایه‌ی هویتی ما دارد؛ اصراری که به نظرم دراین‌روزها بیش از پیش بدان نیازمندیم.

اگر شاهنامه و حماسه و پهلوانانش، که اراده‌ی خود را به عمل وامی‌داشتند؛ آن‌روزها برای مسکوب، درمان حسرت نتوانستن‌هایش بود؛ امروز این کتاب چونان خونی است که باید بی‌وقفه و مستمر، اما عاری ازهیجانات مخرب، در رگ‌های روبه خشکی ایران و تمدن ایرانی تزریق گردد!

شاهنامه بی‌تردید یکی از چند ستون چیستیِ تمدن مااست که سال‌ها آگاهانه در آماج تیرهای آشنا، اما پر از کین و نفرت قرار گرفته است!
ما سخت نیازمند خوانش و تفسیر دقیق شاهنامه هستیم و با خواندن آثار مسکوب و مسکوب‌ها، باید که پابر زانوهای خویش، با سری بالا بر هویت ایرانی خود پای فشاریم. آن‌چنان که می‌بینیم مسکوب شاهنامه را می‌خواند و با انبانی که از تاریخ و اسطوره‌های ایرانی و جهانی دارد؛ سیاوش را بی غریبگی در کنارمان می‌نشاند:

«برای دست یافتن به شاهنامه نخست باید از آن دور شد، کتاب را در جای تاریخی خود نهاد و خود در تاریخ شخص خویش و زمان خویش جای گرفت. آن‌گاه از راه آن پشتوانه و فرهنگ ازهزار سال پیش آغاز کرد وبه خود بازگشت و تا به امروز آمد»(ص180)

🔅نویسنده در غروب، که بخش نخستین کتاب است؛ مفهوم والای خویش‌کاری را محور سخنانش قرار می‌دهد:

«در جهان مینوی، هنگام نخستین هجومِ اهریمن به اهورامزدا، فروهرها چون سپاهی گرد وی را گرفتند و از آسیب در امانش داشتند.
در گیتی نیز آدمی سردار و سالار همه‌ی نیروهای جنگنده است.
پس انسان در نظام جهان و نبرد نیک و بد، وظیفه‌یی دارد که باید به فرجام رساند.
در زبان پهلوی این وظیفه و انجام را خویشکاری می‌نامیدند..»(ص27)

خویشکاری، آدمی را به مینو می‌رساند و در همین مسیراست که هر انسانِ خویشکار، سوشیانس و نجات‌دهنده‌یی می‌شود که رستاخیز را در خویش حامل است و آن‌را آشکار می‌سازد!

سیاوش در ساخت چنین جهانی، نماینده‌ی انسانی است که آمده «تا این گیتیِ گرفتار را به سامانِ رستگار رساند.»(ص29) همان آزاده و کاملی که به گوهر خویش رسیده است و در همآهنگی با خدا و جهان نمی‌تواند به خویشکاریِ خود پشت‌پا زند و پیمان شکند!
او می‌داند که «پیمان‌شکنی مایه‌ی ویرانی و درغگویان مایه‌ی تباهی سراسر کشورند. حتا پیمان با دروغ‌پرستان را نمی‌توان و نباید شکست
و سیاوش پیمان با افراسیاب دروغ‌پرست را نمی‌شکند
.»(ص30) با آن‌که می‌داند فرجامش مرگ است!

درد او البته مرگ نیست! چه، می‌داند مرگ بر او نازل شده است و در نظام زوروانی که او در آن سیر می‌کند؛ بخت و سرنوشت همراهان چنین راهی هستند و تو با سرنوشتت همداستانی! پس «درد سیاوش آن است که شاه از او می‌خواهد تا پیمان بشکند».(ص36)

سیاوش به خویشتن وفادار می‌ماند، چراکه می‌داند، کسی می‌تواند زندگی کند که بتواند بمیرد! پس مرگ زندگی ساز را و آتش را می‌پذیرد:

«آتش جلوه‌ی جسمانی اشا ــ راستی، نظم کیهانی و داد است و راستی، به سامانی و همآهنگی چیزها و آن است که باید باشد و داد نگاهداشت این نظم و یا رواکردن آن است پس از آشفتگی»(ص49)

سیاوش مرد نیرنگ نیست. با راستیِ خویش، راستیِ آتش را در دل می‌نشاند و سرفراز از آزمونِ نیرنگ‌کاران بیرون می‌جهد.

او می‌خواهد «با راستی از دروغان، سودابه  و گرسیوز و افراسیاب، در امان بماند... و تا دم مرگ از بدی امید نیکی [دارد]». (ص63)

اما در سرنوشت!

«فرجام سیاوش، آغاز سیاوش است»(ص97)
«سیاوش "فدای" کسی نمی‌شود؛ خویشتن باطنی و کیهانی خود را نجات می‌دهد: یعنی راستی را و هستی را!


🔅در شب، انسان حماسی را روبه رو می‌بینیم که از پهلوان اساطیری، انسانی‌تر است. افراسیاب، گریسوز، کاوس و سودابه و خیلِ آدمیان در شب نشسته‌اند.
رویین‌تن و هزار ساله و "بی‌مرگی" نمی‌شناسد. «در مرگ مانند همگانند[و] در زندگی چون دیگرانند که گذرایند، آمدنی دارند و شدنی.»(ص103)

و در مقابل مرگ عاری از تصمیم.

این‌گونه است که هم کاوس بی‌خرد و افراسیابِ ترسو و قدرت‌طلب هردو مغبون شب هستند و سیاوش را با هزاران بیم، عاقبت به مسلخ‌گاه می‌فرستند و گرسیوز و سودابه نیز جملگی چونان همه، ناتمامانند!

🔅پهلوان است که در طلوع، آشکار می‌شود. او کسی است که در مقابل مرگ روشی فاعلی برمی‌گزیند و ارادی مرگ را در آغوش می‌کشد.

در نمونه‌ی سرمدی آن، کیخسرو است که ظهور می‌کند. کیخسرو هم آن است که مرگ را انتخاب می‌کند و در واقع با چنین انتخابی مرگ ندارد.

رفتن دارد ولی مرگ نه!

«او دارنده‌ی جهانی است که همه جویای آنند؛ به اختیار رهایش می‌کند و به آن‌سوی زندگیی می‌شتابد که همه از آن گریزانند»(ص244)

در ویرگول بخوانید👉

@MasoudQorbani7
🔅قدمی در #خانه‌ی_ادریسی‌ها

مسعودقربانی

زنده‌یاد #غزاله_علیزاده وقتی می‌گفت زندگی با نوشتن و داستان‌سرایی برایم معنا می‌یابد و آن‌هنگام که این معنی دیگر نباشد، زندگی‌ام منقطع گشته؛ از ذوق و قریحه‌یی ذاتی سخن می‌راند که در وجودش چونان خون و قوت، جریان داشته و حاصلی چون #خانه‌ی_ادریسی‌ها را به جا گذاشته است.

در مواجهه‌ی با چنین قلمی است که جوشش کلمات را می‌توان دید و گستره‌ی پروازهای روحی را تا نهایتی دست‌‌نیافتنی شناخت.

علیزاده آن‌چنان که شگرد داستان‌سرایی‌اش هم این‌گونه می‌نماید، به گاهِ نگارش، چنان از جهان واقع کنده و به جهانِ روایت وارد می‌شده، که آن‌جا را چونان دژ و بارویی از آن خود می‌یافته است؛ و واژه‌ها را همچون موم در دستانش نرم و چونان موجوداتی دست‌آموز، رام خویش می‌ساخته و به هرآن‌جا که اراده‌اش بود، می‌برده و می‌کشانده است!

این موقعیت را در همان شروع رمان می‌توان دید:

«بروز آشفتگی در هیچ خانه‌یی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوب‌ها، تای ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده، به خانه راه بیابد و اجزای پراکندگی را از کمین‌گاه آزاد کند..»(ص7)

🔅خانه‌ی ادریسی‌ها روایت خانه‌یی است قدیمی و اجدادی در جایی به نام عشق‌آباد که در ابتدا تنها چهار ساکن دارد:

خانم ادریسی پیر، که بزرگِ خانه است، با حسرتی به غایت بزرگ‌تر، از عشق به جوانی قباد نام وآتشکار، که در آن روزها به جهت قیام بر حکومت نظامی به کوه می‌زند و خانم را در افسوسِ چرایی نرفتن با او تنها می‌گذارد. 

وهاب، نوه‌ی پسری خانم ادریسی که فرنگ دیده و کتاب‌خوان است ولی بی‌آن‌که پایی بیرون از عمارت نهد در کتابخانه‌اش می‌لولد و در همآن‌جا تاریخ را گز می‌کند و تار عشق با عمه رحیلای مرده‌اش می‌تند!

لقا، تنها فرزند باقی مانده از خانم ادریسی، زنی مردگریز و منزوی؛ آن‌چنان که بوی مرد به تهوعش می‌کشاند و در حالتی نیم‌کما در بستر درازش می‌کند.

و یاور مستخدم که بعد سال‌ها، دیگر به عضوی از خانواده تبدیل شده است.

زندگی ملال‌آور این چهار تن با تغییری که در حکم‌رانی وبه دست‌گیری عنان شهر توسط آتش‌کاران انقلابی، که ظاهرا مشیی چپ و کارگر محور دارند، تغییری محسوس می‌کند؛ چراکه زندگی اشتراکی، خانه‌یی با بیست اتاق خالی را بر نمی‌تابد ومی‌بایست حالا بین زحمت‌کشان که خود را قهرمان می‌نامیدند تقسیم شود.

این‌گونه می‌شود که افراد تازه‌یی با سرکردگی قهرمان شوکت، زنی خشن و قلدر که همه گوش به فرمانش هستند، به خانه گسیل می‌شوند.

حالا خانه‌ی ادریسی‌ها، هم به ظاهر و هم در باطن، چونان مملکت، دگرگون و حکومتی انقلابی برآن فرمان می‌راند!

🔅داستان، به مراوده‌ی بین آدم‌ها و خواسته‌های وجودی و نوعِ خاصِ حکومت و سردم‌دارانش و مناسباتِ بین آن‌ها و خیانت‌های ایشان و خاطرات و عاشقی‌ها و آمالی که می‌آیند ومی‌گذرد، در چرخش است.

واعجاز قلم وگردش مدام آن در موضوعات گوناگون، خواننده را با کششی درونی، پیِ خرده‌داستان‌ها و کلان روایتی "که بالاخره چه می‌شود!" می‌کشاند.

پرداخت شخصیت‌ها باچنان ظرافت و وسواسی صورت گرفته؛ که می‌طلبد از منظرهای مختلف مورد واکاوی قرار گیرند.

آدم‌ها چه آنان که بردیگران چیرگی یافته‌اند و چون قهرمان شوکت، از چند ستون اصلی داستانند و چه آنان که مرتبه‌یی پایین‌تر دارند ومصالح روایت را عهده دارند؛ هریک دارای استقلال شخصیت و نماینده‌ی تیپ و شاید طبقه‌یی از اجتماع هستند.

ارتباط هریک از ایشان با دیگری و از آن باریک‌تر، روشدن لایه‌های پنهانی وجودی هر شخصیت دراین دادوستد، از دیگر هنرمندی‌های علیزاده در رمان است، که با هرخوانش، جلوه‌یی تازه از آدمی و خصایصش راعیان می‌کند.

نویسنده از آن‌رو که به سرشت داستان‌سراست، هزارویک شب رادر زبان هر یک ازقهرمانانش می‌آورد وبا داستانی از زبان اینان، روایت در روایت، بی‌آن‌که سکته‌یی در سیر داستان افکنده باشد، هم آن‌ها را می‎نماید وهم پازلی از جورچین قصه رامی‌چیند.

از ریزه‌کاری‌های رمان همین جزئی‌نگری و نشان دادن ریزترین تصاویری که بر دیدگان آدمی، یا روان و خیالش می‌نشیند، تا عملی به ظاهر ساده را انجام دهد، است؛ واین نویسنده‌ی خانه‌ی ادریسی‌هااست که پرش‌های روان و دیدگان را، به استادانه‌ترین شکل رو در روی خواننده‌اش می‌نشاند.

ازآن‌سو درخلال این پردازش‌های دقیق است که می‌بینیم چگونه رهبران انقلاب به یک‌باره از عرش به فرش می‌نشینند و مداحان و مزورانی همچون حدادیان، که هیچ سبقه‌ی انقلابیی نداشته‌اند، بر اریکه می‌نشینند و آمر و برِّسِ قهرمان شوکت‌ها می‌شوند!

خانه و آدم‌ها در این مسیر تغییرات شگرفی می‌کنند؛ که بایدخواند!

«... انسان‌ها را با تمام ضعف‌هایشان دوست داریم. چون همه قربانی‎‌ایم، به جای نفرت شفقت داریم؛ شخصیت هر آدمی راشرایط ساخته، بیزاری ما متوجه آن شرایط است نه مردم..»(
ص415)

@MasoudQorbani7
🔅ایرانشناسی با زاگرس زند

مسعود قربانی


#زاگرس_زند در کتاب خوش‌خوانِ #ایرانشناسی ، پژوهشی راعرضه داشته که به گفته‌ی خود حاصل هفده سال دغدغه و سوآل در«جستن ریشه‌های زوال و انحطاط فکر و تمدن ایرانی در فرهنگ»(ص17) بوده است. او که خود دانش‌آموخته‌ی ایرانشناسی است؛ سعی داردبا کاوش در درازای تمدنی این خاک، پاسخی بیابد برای چرایی ایستادن ایران در این حال و این نقطه!

کتاب در شانزده بخش سامان یافته و می‌خواهد هویت، فرهنگ وخلقیات ایرانی را فارغ از خشک‌اندیشی‌های رایج از منظرهای مختلف، چه نگاه بیرونی و چه دید داخلی به واکاوی نشیند و آن‌چه از گزارشاتش به دست آمده بی‌واسطه در اختیار خواننده‌اش بگذارد و اگر نیاز به تکلمه و نقدی هم هست بدان بپردازد.

زند در همان آغاز مقصودش را از خود و دیگری چنین توضیح می‌دهد:«مراد من از "خود"، ایرانیِ ساکنِ فلات ایران است، از هر قوم، تبار، زبان و دین و در هردوره‌ی تاریخی یا حتا پیشاتاریخی... همچنین مرادم از "دیگری"، غیرِ ایرانیِ وابسته به اقوام، مردمان یا ملت‌هایی است که در قالب‌های اَنیرانی، تورانی، همسایگان، بیگانگان، رقیبان، دوستان، متحدان یا دشمنان و حتا برخی دیوهای شاهنامه، شناخته و بازنمایی شده‌اند..»(ص30)

او که روایت خود در خصوص هویتی ایرانی را، روایتی در کنار دیگر روایت‌ها می‌داند، معتقد است نمی‌شود به یک شناخت جامع از ایرانشناسی رسید، مگر‌آنکه دیدِ دیگران را در کنار دیدِ خود قرار داد و با نقد هر دو طرف افق تازه‌یی را در این مسیر گستراند!

🔅زند برای ایرانیان نه هویت و روحیّاتِ ذاتی و ازلی ــ ابدی قائل است و نه ایشان را فاقد هویت ملی می‌بیند؛
نویسنده از هویتِ میانجی«که ازاتفاق، نیرومند و پایدارتر بوده و در بحران‌های تاریخی و پرتگاه‌های هویتی بیش از هر هویتی دیگری به یاری ما آمده و این فرهنگ و تمدن را زنده نگه داشته و پیش‌آورده است»(ص40) یاد می‌کند و آن‌را اساس هویت ایرانی می‌انگارد.

او وقتی از منظرِ خود به گذشته‌های دورمان می‌نگرد، اوستا را می‌یابد که در آن هم از زاویه‌ی تاریخی و هم جغرافیایی و مردم‌شناسی، می‌شود هویت ایرانیانِ آن‌روزگار را در آن یافت؛ 

نیز وقتی به ایران باستان به ویژه عصر داریوش نگاه می‌کند هم هویت شاهنشاهی، دودمانی و قومی(آریایی) و هم عناصری چون اهمیت به معماری و آبادانی و تنوع  تیره‌ها و ... و از همه مهمتر تاکید بر راستی، و دشمنی با دروغگو و ستمگر را می‌بیند.

همآن‌جاست که دراشاره‌یی خلقیات داریوش را هم می‌توان شناخت:

«حق‌جو هستم، تندخو نیستم، بااندیشه‌ام برامیال خود چیره‌ام. همآورد خوبی هستم بااندیشه و باکردار..»(ص77)

ایران از منظر دیگری در آن‌روزگار را می‌توان در متون وسنگ‌نوشته‌های اقوام نزدیک قوم مادها و آریایی‌ها جستجو کرد؛ زند ضمن بررسی این الواح به طور مشخص متون یونانی از فیثاغورث تا کتسیاس را مورد واکاوی قرارداده و این سرزمین را از پنجره‌ی ایشان به جستجو نشسته است.

🔅اما زاگرس زند یکی از پایه‌های مهم پژوهش را بر بررسی سفرنامه‌ها گذاشته است و به ویژه درنگاه دیگری این نوشته‌ها را کمکی غیرقابل انکار در شناخت خویشتن می‌پندارد.

او در گفتارهایی چند، دوره‌های مختلف تاریخی را از این منظر واکاوی کرده و باطرح و البته نقد سفرنامه‌های برجسته وجهی تازه از هویت ایرانی را نمایان ساخته است.

از دوره‌ی سلجوقی سفرنامه‌ی بنیامین، از دوره‌ی ایلخانی مارکوپولو، در دوره‌ی اتابکان ابن‌بطوط،..و از همه مهم‌تر که به قول نویسنده بر اساس آن آغاز ایرانشناسی نوین راداشته‌ایم، بررسی سفرنامه‌ی ژان شاردن در دوره‌ی صفوی است که زند بدان گسترده پرداخته است.

فارغ از فصول درخشان کتاب همچون، بازسازی هویت ایرانی؛ ایران‌گرایی آل‌بویه که خود می‌توانست موضوع کتابی مستقل باشد؛ شرق‌شناسی ونقد آن با محوریت اندیشه‌های ادوارد سعید به عنوان دیدگاه پایه‌یی دربحث ایرانشناسی، جای تامل بسیار دارد که نویسنده هم از منظر خویش و هم در نگاه دیگرانی چون مرحوم #سید_جواد_طباطبائی به نقدوشرح این دیدگاه‌ها پرداخت است.

دربخش‌های آخرین کتاب نویسنده با دسته‌بندی نگاه‌های مثبت ومنفی دیگران به  فرهنگ ایران چندین نمونه از این ویژگی‌ها را گسترده واکاویده:

اصالت و کهن بودنِ تاریخ و نژاد، ستایش زبان و ادب پارسی، مَنش‌ها و ویژگی‌های نیک‌ایرانی همچون: هوشمندی، شجاعت، ،مهربانی، مدارا و آزاداندیشی دینی و از آن‌سو بزرگ‎‌نمایی مَنش‌های ناپسند چون چاپلوسی و دورویی، دروغ‌گویی، خرافه‌باوری و خودبزرگ‌بینی، ستم‌کشی از زورمندان و ستم به فرودستان، تنبلی، دلالی و... از جمله‌ی این ویژگی‌هااست که پردامنه به آن پرداخته می‌شود.

واپسین بخش کتاب نیز نقد نظریه‌ی سازگاری مهندس #مهدی_بازرگان مورد توجه نویسنده است که با تصحیح زاگرس زند الگویی با عنوان سازگاری ــ سازش‌کاری پیشنهاد داده می‌شود؛ که جای پرداختن بسیار دارد.

@MasoudQorbani7
🔅زندگی از پنجره‌ی مومو!

مسعود قربانی

آن‌چنان که #لیلی_گلستان در مقدمه‌ی رمان #زندگی_در_پیش_رو آورده است؛ #رومن_گاری در این داستان به قالب کودکی ده ساله نیاز داشت تا دنیایی پر از پلشتی و کثافاتی که قصد روایتش را دارد، طوری دیگر به تصویر کشد.

«من هرچه به کله‌ام می‌آید می‌گویم و شاید هم اشتباه می‌کنم»(ص79)

گاری، دنیایی را روایت می‌کند که الزاما نیاز به کودکی تماشگر دارد تا هر آن‌چه را می‌بیند، فارغ از کلیشه‌ها بگوید و از دل این روایتِ بی‌تکلف، آدمی را با کُنه و سرشت زندگی آشتی سازد.

در نگاه مترجم، ما به اندازه‌ی کافی روایت این محله‌ها را که هدفش نشان دادن زشتی‌ها و نامرادی‌ها و نامردی‌ها و دلسوزی به آن‌جا و مردمانش است، شنیده‌ایم؛
حالا نویسنده با آن‌که تنفسش را در این خراب‌آبادها! برگزیده، ولی در این فضا، با همه‌ی بوی تعفنی که می‌شنود، زندگی را و معصومیت و پاکی را برایمان به تصویر می‌کشد. هرچند که ممکن است این خصیصه‌ها در چنین محله‌یی رنگ دیگری گرفته باشند!


🔅مومو یا محمد، کودکی عرب و به ظاهر ده ساله است که در خانه‌یی که روسپی‌زاده‌های بی‌سرپرست با دریافت اندک مبلغی نگهداری می‌شوند، از ابتدای کودکی زندگی می‌کند.

این خانه‌ی کوچک که در طبقه ششم آپارتمانی درحومه‌ی پاریس است، بی آسانسور و فرسوده و متعلق به رُزا خانم، زنی فربه که به قول مومو «قیافه‌یی دارد عین قورباغه‌ی پیرِ جهود با عینک و تنگی نفس»(ص29)
و در این سن، وقتی دیگر مشتریی به سراغش نمی‌آید؛ زندگی را با نگهداری از بچه‌هایی که از روسپیان زاده شده‌اند و بی‌سرنوشت گذران می‌کنند؛ می‌گذراند...

این بچه‌ها می‌آیند و می‌روند؛ یا به فرزندخواندگی گرفته می‌شوند و یا مادرانشان به سراغشان می‌آیند و یا سر به نیست می‌روند...

اما تنها مومو است که هم‌چنان پا برجا در کنار رزا خانم مانده است و هر دو به شکلی عجیب هم را می‌خواهند و دوست داشتنی به گونه‌یی دیگر را به نمایش می‌گذارند:

مومو: «دوستش داشتم، از آن‌هایی بود که شبیه هیچ چیز نبودند و به هیچ چیز هم ربطی نداشتند».(ص120)

رزاخانم: «نمی‌خواستم زود بزرگ شوی، مرا ببخش!»(ص195)

🔅راوی مومو است، محمدی که حتا میل چندانی به خوشحالی نداشت؛ چراکه زندگی را ترجیح می‌داد.(ص78) و کتاب در حین بازکردن گره رازهای زندگی او، به نوعی خاص تعامل مومو با رزاخانم و همسایگان طبقات دیگر ازجمله آقای هامیل، پیرمرد معتقد و مسلمان ساختمان، خانم لولا ، تراجنسیتی مهربان، دکتر کاتز ، پزشک بازنشسته و پیر ساختمان و... را نشان می‌دهد.

مجموع این تعاملات و تقلاها و بازیگوشی‌های کودک، زندگی و دقیق‌تر هاله‌یی از زندگی در پیش‌روی او را نمایان می‌کند.

مومو در حرکت است.
در طبقات آپارتمان و در خیابان‌های محل و حتا در خانه‌ی رزا خانم با وراندازی که مدام در رفتار و مرگ قریب‌الوقوع او دارد ...

در این حرکت است که رزا خانم و البته خود را از آن زاویه می‌شناسد؛

زنی که با خاطراتش زندگی می‌کند، چراکه یهودیان همه باخاطراتشان می‌زیند! اویی که می‌گفت « زندگی چیزی نیست که متعلق به همه باشد»(ص191)،

«در زندگی باید برای همه چیز تاوان پس داد»(ص62)

و حالا او تصور می‌کرد دارد تاوان روزهای خوشی‌اش!! را پس می‌دهد!

روزگاری که نمی‌شود کاریش کرد،«انگاری چیزی هست که بشود کاریش کرد!»(ص111)

در تعامل با آقای هامیل است که او را و خدایش و البته خود را می‌شناسد؛
آقای هامیلی که زمانش دیگر فرانسوی نیست و وقت با کاروان شترش و بارِ ابدیت به آهستگی از او می‌گذرد. اویی که مطمئن‌ترین متحدش "ترس" است و خدایی که حتا برایش تا مکه هم رفته است!
هامیل دیگر ولی در نود و خورده‌یی سال از هیچ چیز متعجب نمی‌شود؛ چرا که فهمیده است آدم‌ها تنها ادعای فهمیدن می‌کنند؛ «مدت‌ها است [که] آدم سر در نمی‌آورد»(ص86)
و «بشریت ویرگولی است در کتاب قطور زندگی»(ص88)

و اکنون مومو در این وانفسای به ظاهر به هم ریخته، که انگار تنها این کثافت است که عدالت را نمایان می‌سازد! و چیزی فراتر از آیین و مذهب و اعتقاد را می‌خواند و انسان را به قامت انسان نشان می‌دهد؛ می‌خواهد دو تن که با مرگ فاصله‌یی ندارند به هم رسند؛

یک زن پیر یهودی رو به موت و پیرمردی مسلمان و نود ساله!

«آقای هامیل او دیگر نه یهودی است و نه چیز دیگر. فقط همه جایش درد می‌کند و شما هم آن‌قدر پیر شده‌اید که دیگر نوبت خدا است که فکرتان باشد...»(ص119)


به قول لیلی گلستان،
از این کتاب بسیار می‌آموزیم.
و همین ما را بس.


در ویرگول بخوانید
@MasoudQorbani7
2024/04/30 00:10:33
Back to Top
HTML Embed Code: