شاید بخشایش این طوری به بار مینشیند، به این شکل که رنج، جل و پلاسش را جمع میکند و در دل شب آهسته و بی خبر رخت برمیبندد
حسن حتی نمیتوانست کتاب اول دبستان را بخواند. ولی فکر مرا از اول تا آخر میخواند. این موضوع از یک طرف کمی اعصاب خردکن است، ولی از طرف دیگر آرامش خاطر به همراه دارد چون همیشه کسی هست که آدم را درک کند.
شاید بی انصافی ست، اما اتفاقی که ظرف چند روز، گاهی حتی در عرض یک روز میافتد، مسیر زندگی را به کلی عوض میکند
موندگاری عشق به اندازهی رنگینکمونه. وقتی هست، خیلی قشنگه، اما به محض اینکه ناپدید میشه هی چشمهات رو باز و بسته میکنی تا ببینیش اما دیگه نیست که نیست.
اگه روی ایجاد استحکامات دفاعی توی ساحل تمرکز کنی، سونامیای که در حال نزدیک شدنه رو نادیده میگیری.
آدم بخاطر بینقص بودن کسی عاشقش نمیشه، دقیقا علیرغم این حقیقت که کامل و بینقص نیست، عاشقش میشه.
آیا همهی چیزهای فوقالعاده زمانی اتفاق میافته که ما حواسمون بهشون نیست؟
ظرفیت تحمل آدمها مثل بامبو میمونه، انعطافپذیرتر از اونیه که در نگاه اول میبینی.
من خندیدم. بهش گفتم تو احتمالا گربه میشی. اونها به هیچکس احتیاج ندارن.
اون جواب داد: من به تو احتیاج دارم.
اون جواب داد: من به تو احتیاج دارم.
با اینحال از شعلهها هیچ نوری نمیتابد، بلکه این تاریکی است که قابل مشاهده است.
جان میلتون
جان میلتون
اغلب مردم پیشرفتهای بیرونی را دستاورد میدانند اما دستاورد همیشه آنگونه نیست. گاهی دستاورد، درونی است و میتواند به شکل نگاه و نگرشی باشد که پس از تجربه تلخیها به دست میآوری.
خودکشی هرگز نمیتواند مسئلهای را حل کند و یا سوالی را که از سوی زندگی از ما پرسیده شده، پاسخ دهد.
لذت به خودیخود نمیتواند به وجود ما معنا بخشد؛ همانطور که فقدان لذت نیز نمیتواند معنا را از زندگی سلب کند.