Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دانلود تیزر و آهنگ جديد "امین آذر" به نام دنیای من
دانلود آهنگ جديد "قاسم احمدی" به نام عجب شبی بشه امشب

@yavaashaki 🍃🌺
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دانلود تیزر و آهنگ جديد "رضا فروتن" به نام بهونه

@yavaashaki 🍃🌺
من نسبت به هر چیزی که در زندگی‌ام وجود دارد، سپاسگزار هستم.
روی هیچ مسئله منفی
یا غم‌انگیزی متمرکز نمی‌شوم.

به موقعیت هایی که باعث رشد من می شوند، متمرکز میشوم.
می‌دانم همه چیز به بهترین شکل ممکن برای من پیش خواهد رفت.
من به زمان‌بندی الهی اعتقاد دارم و همه مسائل خوب زندگی‌ام را ارج می‌نهم.

من قدردان همه چیز هستم
خدایا سپاس

@yavaashaki
تو روزایی که راه سخته
از پیش رفتن دست نکش!

قدم هایِ کوچیک
قدم هایِ کوچیک
قدم هایِ کوچیک..

قدم هایِ کوچیک رازِ طی کردن ِ
مسیرهایِ سخت و دوره .!.


@yavaashaki
دانلود آهنگ جديد "رضا رحمتی" به نام یه نگام کنی

@yavaashaki 🍃🌺
شبکه TON به صورت رسمی همستر رو معرفی کرد🥰👏🏼
اگه از نات کوین میلیونی جا موندی
همستر رو از دست نده
.
آدرس ربات همستر👇👇👇👇

https://www.tg-me.com/Hamster_kombat_bot/start?startapp=kentId599706662
شبکه TON به صورت رسمی همستر رو معرفی کرد😍
اگه از نات کوین جا موندی
همستر رو از دست نده
.
آدرس ربات همستر👇👇👇👇

https://www.tg-me.com/hamster_kombaT_bot/start?startapp=kentId27402783
#ایردراپ خفن به این میگن! 🍸

میمی فای توکنومیکس خودش رو مشخص کرد.

🔥 لینک ورود به ایردراپ MemeFi :

https://www.tg-me.com/memefi_coin_bot?start=r_f8d67457ee

جزو ایردراپ های معتبر و ایده های قوی که قبلاً معرفی کردیم اما دوباره میزارم که همه ماین و سود کنند.
🏴‍☠ @yavaashaki
#تمنای_باران
#به_قلم_شکیبا_پشتیبان
#قسمت_1

آدم وقتی کسی رو دوست داره براش میجنگه تا اون رو به دست بیاره، حتی شده
زوری تا ثابت کنه که یا مال خودشه یا مال هیچکس... اما آدم وقتی پا درون یه
دوستی میذاره که از تهش خبر نداره و نمی دونه چی پیش میاد؟! و گول میخوره و
نامردی میبینه، زمین و زمان رو به هم می دوزه تا ثابت کنه ب ی گناهیش رو... آره
اینا همش عدالت. عدالتی که هم عشق درونش بیداد میکنه هم نامردی... مراقب
خودمون توی این دنیای پر از عشق و نامردی باشیم.
ــــــــــ
راوی : باران
من بارانم، باران رادفر. بیست و یک سال دارم و دانشجوی سال آخر دکوراسیون
هستم برای کارشناسی .
ایران در شیراز تنها زندگی می کنم. دوستی هم ندارم. پدرم را در بچگی از دست
دادهام و مادرم مرا اینجا تنها گذاشت و به ترکیه رفت. به من هم چند باری گفت
که با او بروم، اما من شهرم را دوست داشته و نرفتم. و ای کاش دهانم لال میشد
و می رفتم.
یکی از روزها در خوابگاه دانشگاه در حال درس خواندن بودم که فروزان آمد
نزدیکم و گفت تولدش هست و مرا دعوت کرد و امان از اینکه چه نقشههای
شومی در سر داشت.
دختر خوبی به نظر می آمد ولی به دلم نمی نشست.
دانشجوهای دیگر می گفتند او مواد فروش است و دیده اند که به بعضی از دخترها
در دانشگاه مواد می فروشد. ولی من که ندیده بودم.
چند روز شد و روز تولد او سر رسید. نسبت به او و تولدش حس خوبی نداشتم و
نمی خواستم بروم و اما آن قدر تمنا کرد که راضی ام ساخت و به جشن تولدش
رفتم و آن هم چه تولدی که همچون صحنه هایی تا الان به عمرم ندیده بودم.
دخترها و پسرهایی که م*س*ت کرده بودند و در آغوش هم می رقصیدند و
بعضی ها با نوک سوزنی تریاک داغ می کردند و می کشیدند که آدرنالینم بالا رفت.
خواستم از محله به اصطلاح تولد دور شوم که ناگهان صدای آژیر پلیس آمد و بعد
صدای فروزان از پشت سر من که رو به رویم ایستاد و گفت:
- خب خب بچه درس خون دانشگاه قرار نیست که تنهایی برم بالا چوبه دار. تو
هم هر چند بی گناه از حالا گناهکاری و من تو رو با خودم به زیر می کشم.
و همان شد که من احمق و بی گناه، گناهکار شدم، کاش پا به خانه ی او نمیومدم
و به آن تولد مزخرف نمی رفتم.
وقتی از پنجره آن خانه شوم پا یین پریدم زانو ی پایم کمی خراش برداشت اما مهم
نبود مهم بی گناهی ام بود و حالا داشتم نفس نفس می زدم و از دست پلیس فرار
می کردم. به چه جرمی ؟ به جرم بی گناهی . می دانم پلیسها حرف مرا باور
نمی کنند و من اعدام می شوم. خدایا خودت به داد من برس.
کوچه ها را می دویدم و مأمورین به دنبالم می دویدند.
من خطا کار نبودم و بی گناه! اما همه مرا مجرم می پنداشتند.
هر از گاهی به پشتم نگاه می کردم و میدیدم آن سروان کله شق همچنان دنبالم
کرده است. آخر خدا به کدامین گناه، مرا آواره کرده ای ؟ ای کاش من هم به همراه
مادرم به ترکیه می رفتم.
همانطور بدون مقصد می دوی پدم و نگاهم به جلو بود و گاهی هم به عقب ناگهان
از جلو بر زمین افتادم و نقش زمین شدم، مردم خیره خیره با دلسوزی و بعضی ها
با نفرت نگاهم می کردند. خواستم بلند شوم و از میوه فروش بابت اینکه باعث
شدم تمام میوههایش پخش زمین شود عذر خواهی کنم که ناگهان توسط
شخصی بلند شدم و نگاهم به دو جفت پوتین بر خورد و بعد هم به بالا خیره
شدم و به سروان خشمگین نگاه کردم و با حرف او که عصبانیت از لحنش موج
می زد، فاتحه ام را خواندم.
- فکر کردی می تونی از دستم فرار کنی دختر کوچولو؟
دستم را کشید و حرکت کرد و مرا دنبال خود کشاند و گفت:

#ادامه_دارد

@yavaashaki 📚
خدارو چه دیدی شاید شد!
برای خدا هیچ چیز نشدنی نیست،
خدا خیلی بزرگه، تلاش کن و امیدوار بمون


@yavaashaki
نارنجیِ من
با دلم چه کرده‌ ای
که پسری چموش،
کودکی بازیگوش
از ذوق دیدنت در من
بال در می‌ آورد؟

#عباس‌_معروفی


@yavaashaki 🍃🌺
2024/06/16 12:09:21
Back to Top
HTML Embed Code: