Telegram Group Search
هو النذیر

شام سنگین

✍️ حجت‌اله صیدی

🔹 اهالی رسانه اصطلاحی دارند به نام «بمب خبری» که اشاره دارد به خبرهای غافل‌گیر کننده و تکان دهنده. فرد از خواب برمی‌خیزد و با خبری مانند ترور جان‌اف‌کندی، حمله به برج‌های دوقلوی نیویورک، زلزله‌ی بم، سقوط دیکتاتور رومانی یا انتقال بازیکنی معروف در فوتبال به ارزش میلیون‌ها دلار و نظایر آن روبرو می‌شود.

🔹در اقتصاد و امور مالی اما، بمب خبری به «اقلام غیرمترقبه» معروف است که در برگیرنده‌ی آثار اقتصادی و مالی حوادث پیش‌بینی نشده‌ای مانند آتش‌سوزی، سیل یا زلزله است و جالب آن است که حتی سقوط شرکت‌هایی مانند انرون، ورلدکام ، لیمن برادرز و برن اشترنز را که به طور ناگهانی اعلام شد، برخی اقتصاددانان و تحلیل‌گران، در زمره‌ی اخبار غافل‌گیرکننده طبقه‌بندی نمی‌کنند از آن روی که با نگاهی دقیق‌تر، می‌توانست قابل پیش‌بینی و پیش‌گیری باشد.

🔹 در این حوزه، اقتصاددانان و پزشکان و اهالی برخی حرفه‌های دیگر، مشترکند و از این روی، کم‌تر غافل‌گیر می‌شوند و البته از آن‌جا که پیش‌بینی‌های قبلی آنان، به‌ویژه در مورد آسیب‌ها و شکست‌ها و از دست رفتن بیمار، درست از آب در‌می‌آید، خوش‌حال نمی‌شوند و حتی نمی‌توانند بگویند که «ما گفته بودیم».
اما از حق نباید گذشت که با تمام پیش‌بینی‌پذیری، خبر مرگ بیمار یا سقوط یک شرکت یا افول اقتصاد یک کشور، در هر صورت مانند بمب خبری اگر غافل‌گیر کننده نباشد، تکان‌دهنده است.

🔹بمب خبری هفته‌های اخیر، انتشار آخرین ارقام مربوط به تولید ناخالص داخلی کشورهای خاورمیانه بود که تنها معدودی از صاحب‌نظران انگشت‌به‌دهان ماندند، اما بسیاری از ایرانیان دل‌سوز انگشت حسرت گزیدند از آن روی که تولید ناخالص داخلی ایران که قرار بود در منطقه، اولین باشد اکنون بعد از امارات متحده‌ی عربی و حتی مصر قرار گرفته و دور نیست که در صورت تداوم همین مسیر، از عراق نیز عقب افتد و به رتبه‌‌ای پایین‌تر نزول کند.

🔹دردناک است ذره‌ذره آب شدن اقتصاد و ثروت کشور را نظاره کردن. از اقتصادی که می‌رفت تا در تولید ناخالص داخلی، که مهم‌ترین معیار ارزیابی اقتصاد است، مهم‌ترین رقبایش، عربستان سعودی و ترکیه را پشت سر گذارد در کم‌تر از دو دهه به اقتصادی رسیده‌ایم که حدود یک سوم عربستان یا ترکیه، حجم دارد و از مصر بحران‌زده نیز عقب‌تر است.

🔹شیخ شیراز در باب هفتم گلستان که در تأثیر تربیت است، حکایتی در باب اهمیت هنرآموزی -بخوانید تدبیر و خردورزی- نقل می‌کند و هشدار می‌دهد تا مبادا سیم و زر ملک چنان باشد که دزد به یکباره ببرد و یا خواجه به تفاریق بخورد.
عبرت آموز، سه بیت آخر حکایت است که از قضا در باب فتنه‌ی شام است که اکنون تمام تولید ناخالص داخلی‌اش در حد یک درصد عربستان و دو درصد امارات متحده تخمین زده می‌شود و جای آن است که خون موج زند در دل لعل و مسئول متعهد نه از سنگینی شام شبانه بلکه از درد این بلای خودخواسته و خودساخته، خواب را بر چشمان خود حرام سازد.

وقتی افتاد فتنه‌ای در شام
هر یک از گوشه‌ای فرا رفتند

روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند

پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند.



🗓جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲

#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
Forwarded from اتچ بات
هو الودود

گفتگوی خودمانی

✍️
حجت‌اله صیدی


🔹 دوستانی دارم بهتر از آب روان. اهل فرهنگ و هنر. مدام در گفتگو هستیم با هم در گروهی مجازی به نام «گفت‌وگوی‌خودمانی».
کلامشان روح‌افزاست و جان‌بخش و دل‌نشین.

🔹دکتر محمد رضا اسلامی که استاد کرسی سازه و زلزله است در دانشگاه‌های معتبر امریکا، از دغدغه‌مندان و پژوهش‌گران حوزه‌ی توسعه است و اهل گفتگو. چند سال پیش نیز گفتگوی مفصلی با هم داشتیم در باب نقش گفتگو در توسعه‌ی پایدار که در مجله‌ی وزین بخارا چاپ شد.

🔹به برکت حضور ایشان در تهران، اهالی گفت‌وگوی‌خودمانی در عصرگاه یکی از روزهای گرم هفته‌ی اول مردادماه، گرد آمدند تا دیداری تازه کنند و به آینده‌ی ایران بپردازند. خلاصه‌ای از سخنان یاران جان در پوشه‌‌ی زیر جمع‌آوری شده که تقدیم می‌شود.


🗓جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو المؤمن


☑️ نشانی از باغ ایمان


✍️حجت‌اله صیدی


▪️سال‌روز رحلت جان‌سوز خاتم‌ پیام‌آوران است و فرزند دل‌بندش. و چنان‌که افتد و دانی، بازار ارسال و دریافت پیام تسلیت و بزرگ‌داشت، به برکت فضای مجازی داغ.‌
پیام دریافتی، گاه تصویری است از گنبد یا بیرقی سیاه، گاه جمله‌ای ساده و مکرر و گاه حدیث یا روایتی از آن وجود ذی‌جود که رحمةللعالمین بود.


▪️‌آن‌چه از گفتار و کردار پیامبر بزرگ‌مرتبه‌ی ما در پیام‌ها نقل می‌شود، به غایت آموزنده‌ است و سوزنده و البته در این روزگار، برای انسان خطاکار، گزنده.
تأمل در پیام‌ها خواب از سر می‌پراند و نهیب می‌زند که کجای کارید ای ایمان‌آورندگان. رسم شما چیست ای به اسمْ مسلمانان؟
پیام دریافتی، با هر محتوایی باشد، در هر حوزه‌ای، هشدار دهنده است. ‌در اخلاق باشد که فرمود: إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِم الْأَخْلَاق
و یا در معیشت مردمان باشد که فرمود: مَن لا مَعاشَ لَه، لا مَعادَ لَه.


▪️
چون در اخلاق می‌نگریم و در معاش و تدبیر منزل و بنای ساختار حکم‌رانی و شیوه‌ی مدیریت و «دستاوردها»، عزا بر خود می‌کنیم ما خفتگان، زان‌که بد مرگی است این خواب گران و شرمگنانه بیت سخت جلال‌الدین بلخی را زمزمه می‌کنیم که گفت:

شیر را بچه همی ماند به او
تو به پیغمبر چه می‌مانی بگو!



▪️در روزان و شبان سوگواری که خود تأکیدی است بر لزوم بازگشتن به باغ ایمان، کلام آخر، نقل آن بخش از روایت دفتر اول مثنوی معنوی است در پرسیدن پیغمبر صلی‌الله‌علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی؟ و جواب گفتن او که اصبحت مؤمناً یا رسول‌الله. زید که به روایتی همان حارثه است، لب به سخن می‌گشاید تا از نشان‌های باغ ایمان بگوید و آسمان و عرشیان و زنگیان و رومیان. و چون به بخش دشوار و تکان‌دهنده می‌رسد، از ادامه‌ی سخن می‌پرسد و مولانا با تعبیری شگفت به یاری می‌آید:

هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفی، یعنی که بس!



🗓
پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هوالحسیب

اَبَرفرصت‌های ابری


✍️حجت‌اله صیدی


🔹ظرفیتهای فوتبال همواره برای تشریح مسائل اجتماعی، مدیریتی و اقتصادی سودمند بوده و شاید به دلیل همین ظرفیت‌هاست که این رشته‌ی پرطرفدار ورزشی در اوج جذابیت و محبوبیت قرار دارد. این بنده نیز به اندازه‌ی توان خود، با به‌کارگیری نمونه‌هایی مناسب از ویژگی‌ها، ساختار، مقررات، محدودیت‌ها وظرفیت‌های فوتبال، برای توضیح بهتر و روشن‌تر مفاهیم اقتصادی و مدیریتی بهره برده که نمونه‌ای از آن، نوشته‌ای است در باب راز و رمز مستطیل سبز کسب‌وکار که در ایام برگزاری جام‌جهانی برزیل منتشر شد.

🔹این‌بار اما، قصد آن دارم که مفهومی مهم در حوزه‌ی اقتصاد را در رخدادی واقعی و برجسته در خود فوتبال شرح دهم و بپردازم به «هزینه‌ی فرصت از دست رفته» در سفر تیم عربستانی النصر و میزبانی تیم پرطرفدار ایرانی پرسپولیس.

🔹عامل هزینه‌ی فرصت از دست رفته، یکی از مهم‌ترین متغیرها برای تجزیه و تحلیل، ارزیابی و تصمیم‌گیری در اقتصاد است که به بیان ساده، معادل میزان منفعت‌های قابل تصوری است که مدیر در اثر انتخاب‌ها یا عملکردهایش، از آن چشم‌پوشی می‌کند و ناگزیر بنگاه یا سازمان نیز از آن منافع محروم می ماند.

🔹ناگفته نگذارم که یکی از وجوه افتراق و شاید اختلاف دو رشته‌ی علمی حسابداری و اقتصاد نیز در همین حوزه است و آن قابلیت اندازه‌گیری این هزینه‌هاست. حسابداری، از آن‌جا که یکی از کارکردهای اصلی‌اش، محاسبه و گزارش سود واقعی است که از طریق کسر کردن رقم مطلق هزینه‌ها از رقم مطلق درآمدها به دست می‌آید، در نهایت متعهد به بیان رقمی مطلق برای هزینه‌های فرصت از دست رفته است و از آن‌جا که از جنبه‌ی نظری، فرصت‌های جایگزین یا قابل دستیابی متعددی برای طرح انتخابی وجود دارد، حسابداری از گزارش این رقم در صورت‌های مالی اساسی صرف‌نظر کرده و تنها به استفاده از آن برای برخی تجزیه و تحلیل‌ها اکتفا می‌کند و این ویژگی، در عین حال که ممکن است در نگاه اول نوعی محدودیت و ضعف به شمار آید، خود تأکیدی است بر اهمیت توجه به گستردگی فرصتهایی که می‌توانست جایگزین مسیر انتخابی شده و منافع بیشتر و متفاوتی را عاید کند.

🔹اگر از برخی حواشی ناخوش‌آیند رخداد مهم ورزشی روزهای گذشته، از فرودگاه تا هتل، از هتل تا ورزشگاه آزادی، از اهدای پیراهن امضا شده‌ی فوق ستاره‌ی فوتبال جهان به دختر هنرمندمان تا بازگشت تیم عربستانی و نظایر آن بگذریم که خود بحث مستقل و مستوفایی می‌طلبد، از فرصت‌های اقتصادی این رخداد نادر نمی‌توان گذشت.

🔹باشگاهی که بر اساس آخرین گزارش مالی منتشر شده‌اش بیش از پانصد میلیارد تومان زیان انباشته دارد، می‌توانست بخش قابل توجهی از این زیان را از محل درآمدهای بالقوهای که حضور یک فوق‌ستاره در ایران فراهم می‌کرد جبران کند. ظریفی می گفت اگر مدیریت این رخداد مهم به همان مدیر هتل اسپیناس پالاس محول می‌شد، وی با برنامه‌ریزی و اجرای درست رخدادهای متنوع (که به Event مشهور است) می‌توانست تنها با کسب سه یا چهار دلار به ازای هر طرفدار باشگاه یا هواخواه و دنبال کننده‌ی بازیکن مشهور، که حتی از صخره نوردی برای دستیابی به آرزو و دل‌خواهشان دریغ نکردند، چندین میلیون دلار درآمد و ارزش افزوده ایجاد کند.

🔹نه تصاویر شگفت‌انگیز و حکایت‌های غریب این رخداد در بلندمدت مهم هستند و نه حتی نتیجه‌ی بازی، که گذرا و فراموش‌شدنی است. مهم، منافع بلندمدت و درآمد قابل تصور چند میلیون دلاری از محل این رخداد است که شاید عینی‌ترین توصیف از هزینه‌ی فرصت از دست رفته‌ای باشد که در مقیاس بزرگ‌تر، ایران بزرگ در حوزه‌های مختلف تحمل می‌کند. اَبَرفرصت‌هایی که به تعبیر حضرت مولی‌الموحدین(ع) به سرعت ابر می‌گذرند. در شرایطی که حتی برخی از مسئولان کم‌تجربه‌تر کشورهای منطقه، دلیل گسترش رشته‌های ورزشی و مسابقه‌های بین‌المللی و داخلی را به صراحت، اثر مثبت آن بر تولید ناخالص داخلی می‌دانند و این نکته‌ای به غایت درست است، این میزان از غفلت یا ناکارآمدی در مدیریت رخدادها و فرصت‌ها، گناهی نابخشودنی است.

🔹شاید و باید که پایان‌بخش این چند سطر، بیتی درخشان از میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی باشد که فرمود:

بخندید ای قدردانان فرصت
که یک خنده بر خویش نگریستم من


🗓
جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو العلیم

در حیاط کوچک پاییزِ دانشگاه


✍️حجت‌اله صیدی


🔹پنجاه سال تمام است که چون پاییز فرامی‌رسد، بوی ماه مدرسه و دانشگاه سرمستم می‌کند. دل‌انگیزتر و دل‌رباتر از نوروز و بهار شاید. تفاوتی نمی‌کند دانش‌آموزی کوچک باشی در دبستان سعدی و دبیرستان امیرکبیر زنجان، یا دانش‌جویی جوان در دانشگاه علامه‌طباطبایی تهران، یا معلمی مشتاق در دانشگاه‌های علامه و آزاد. هوای کلاس، جان‌بخش است و شادی‌افزا. حتی وقتی عضو هیئت‌امنای دبستانی دخترانه هم بودم، بوی ماه مدرسه زنده‌ترم می‌کرد. تر و تازه، در جلسه‌ی آغاز سال تحصیلی، عرض ادبی داشتم خدمت آموزگاران، آمیخته با مضمون کلام مشهور امیرکبیر که اگر محصول یک‌ساله می‌خواهید، گندم بکارید، اگر ده‌ساله می‌خواهید، درخت بنشانید، اما اگر قصد صد ساله دارید آموزش و پرورش را بسازید.

گاهی هم یادی و ابیاتی از گلستان شیخ شیراز:

صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را



🔹مهر ماه امسال اما نه چندان مهربان، که با برگ‌ریزان ‌نگران‌کننده‌ای آغاز شد. نگرانی از تهی شدن نهاد دانشگاه از استادان برجسته و نام‌آشنا را محتوای نامه‌ی کناره‌گیری دبیر ارجمند فرهنگستان علوم، افزون‌تر کرد. چه می‌کنیم با خودمان و کشورمان؟ به جای ابیات سعدی و گفتار امیرکبیر شهید، این‌بار فرازی از شعر بامداد بر ذهن و زبان جاری شد:

هرگز کسی این‌گونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست که من به زندگی نشستم!


🔹
شاید اگر در روزهای گذشته بمب دست‌ساز کوچکی در گوشه‌ی متروکه‌ای در یکی از دانشگاه‌ها منفجر می‌شد و تنها خسارت مادی ناچیزی وارد می‌کرد، بی‌آن‌که کسی آسیبی ببیند، اخبار و تحلیل‌های مربوط به چرایی و چگونگی انفجار و پی‌آمدهای آن، روزها و هفته‌ها در فضای حقیقی و مجازی دست‌به‌دست می‌شد و نکته‌ها برمی‌انگیخت. اما نه کنار رفتن استادتمام‌های دانشگاه‌های معتبر کشور، چندان واکنشی در رسانه‌ها و نهادها برانگیخت و نه خسارتی که بر فرهنگستان علوم می‌رود. کم‌تر کسی است که گذارش به فرهنگستان علوم در بزرگ‌راه حقانی تهران و بخش‌های مختلف آن بیافتد و به چنین سرمایه‌ی ارزشمندی افتخار نکند.


🔹پیش‌تر، از لذات شبه‌علم‌ برای گروه‌های ذی‌نفع ترویج دهنده‌اش نوشته بودم، اکنون اما نه شبه‌علم، که ضد علم دارد جاودان بر اسب یال‌افشان زردش، در مدرسه و دانشگاه می‌چمد.
نگذاریم گلستان دانش در ایران که نهاد و نماد خردمندی و خردورزی است به باغ بی‌برگی تبدیل شود که سراینده‌ی «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، استاد مهدی اخوان، در شعر مشهور «باغ من» توصیف می‌کند:

باغ بی‌برگی
خنده‌اش خونی‌است اشک‌آمیز
جاودان بر اسب یال‌افشان زردش می‌چمد در آن
پادشاه فصل‌ها پاییز.


🗓
یکشنبه دوم مهر ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو العلیم

☑️ صورت و سیرت خدایگان


✍️حجت‌اله صیدی


▪️پایتخت بزرگ ایران سترگ، بناهای آباد زیاد دارد. عمارت‌های شکوهمند و به تعبیر حکیم طوس، کاخ‌هایی بلند، که از باد و باران نیابد گزند.
به زعم این بنده اما، استوارترین بنا شاید ساختمانی نه چندان بزرگ باشد در تقاطع خیابان‌های نظامی‌گنجوی و هفت‌پیکر، که زمانی دانشکده‌ی حسابداری و مدیریت دانشگاه علامه‌ طباطبایی بود و بعدها شد یکی از پردیس‌ها. از کاخ گلستان و عمارت شمس‌العماره استوارتر شاید. نه بدان دلیل که پیِ ساختمان را قوی‌تر ریخته یا تیر و ستون را با سیمان و فولاد مرغوب آمیخته باشند، بلکه از آن جهت که نام‌های فرهیخته و وزینی را یک‌تنه در خود جای داده بود و تکان نمی‌خورد. عمارت باید در نهایت استحکام باشد تا زیر پای غول‌های دانشِ زمان خود نلرزد. هم‌زمان شخصیت‌های بزرگی چون محمدعلی اکباتانی و دیگر استادان نام‌آور تاریخ حسابداری ایران را، اعم از عضو رسمی یا میهمان، در خود جای دهد و خم به ابرو نیاورد.


▪️دانشکده را دوست داشتیم، نه به دلیل کاج‌های بلند زیبا یا استخر آبی‌رنگ‌ خالی از آبش. بلکه به خاطر استادان مهربان و فرهیخته‌اش، که رایحه‌ی وجودشان از یاس‌های بنفش آویزان محوطه‌ در ترم‌های بهاری، دل‌انگیزتر بود و هوش از سر می‌پراند. هم از این روست که هنوز هم به قول شهریار:

تا به دیوار و درش زنده کنم یاد قدیم
گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم



▪️آن‌چه از حساب و کتاب نزد پدر آموخته بودم پیش از دانشگاه، در ترکیب با غرور جوانی، هم‌واره مانع از آن می‌شد که دانشم بدان حد رسد به تعبیر بوعلی، تا بدانم همی که نادانم.
اصول حسابداری یک که تمام شد، خیالی خام دست داد که چیزی از حسابداری برای آموختن نمانده، درس‌های بعدی، رشته‌ها را پنبه کرد تا حسابداری صنعتی یک تمام شد. مگر در محاسبه‌ی بهای تمام شده، چیزی علاوه بر مواد، دستمزد و سربار هم برای آموختن باقی مانده، یا درصد تکمیل کالای درجریان ساخت، که اوج دانش است. بهمن‌ماه شصت و هفت مردی بلند قامت و متین آمد سرکلاس و به نستعلیقی زیبا، روی تخته نوشت: هزینه‌یابی استاندارد. کتاب زنده‌یاد سجادی‌نژاد را معرفی کرد که انتشارات دانشگاه علامه به تازگی منتشر کرده بود. بر بالای صفحه‌ی اول بیتی از شاهنامه می‌درخشید که از هر مقدمه‌ای گویاتر بود:

هزینه بباید به مقدار خورد
نشاید فشاند و نباید فشرد



▪️استاد اکباتانی، به صورت و سیرت استاد تمام بود. وقتی از گوشه‌ی بالای سمت راست تخته سیاه شروع می‌کرد برای نوشتن و تشریح نکات تا منتهی‌الیه پایین گوشه‌ی سمت چپ، که در کلاس ۲۰۳ سمت پنجره بود، هزاران نکته‌ی نغز در آستین داشت. بیمی نداشت از این که دستانش سفیدتر از گچ‌کارها شود یا غبار گچ بر کت و شلوار قهوه‌ای رنگش بنشیند یا حتی گوشه‌ای از شیشه‌ی عینک و گونه‌ی مهربانش گچی شود. کلاس حدود ساعت پنج عصر تمام می‌شد و او گاهی تا نیم ساعت اشکال و ابهام دانشجویان را رفع می‌کرد، بدون آن‌که خم به ابرو بیاورد یا لحن مهربانش از خستگی تغییر یابد یا حتی نگران اعضای خانواده باشد که در رنوپنج ساده‌شان در بیرون دانشکده منتظر بودند.


▪️صنعتیِ سه که پهلو به حسابداری‌مدیریت می‌زد خط بطلان بر وهم همه‌چیزدانی ما کشید. دریافتم که استادمان فرسنگ‌ها جلوتر از ماست، در نظر و عمل. در دانش و تجربه. امروز نیز، که سه دهه از آن روزگار می‌گذرد، استاد جلوتر از ماست. او اکنون تجربه‌ای گرانسنگ‌ دارد که هیچ‌کدام نداریم. تجربه‌ی گرانسنگ سفر از پردیس دانشگاه تا فردوس برین. اکنون نیز با همان لبخند مهربان و زیبای پایدار، زنده‌تر از همیشه دارد به ما می‌آموزد که چگونه زندگی باید کرد و چگونه باید رفت. رفتنی چنانم آرزوست.


▪️واپسین دیدارمان، شبی بود در میانه‌ی دهه‌ی هشتاد برای هماهنگی همایش علمی انجمن حسابداران خبره‌ی ایران در باشگاه کشتیرانی دروس. با اشتیاق، درخواست کردم که تا منزلشان برسانم. متواضعانه، تعارف کرد. نیمی شوخی و نیمی جدی، گفتم که اگر دانشجوی خوبی نبودم، راننده‌ی خوبی شاید باشم. لبخندی زد و اجازه داد تا آن شب افتخارآمیز برای این شاگرد، ماندگار شود. تا کوچه پس‌کوچه‌های زعفرانیه سخن نغز گفت و روح‌نواز. از آن‌گونه که بتواند پس از سال‌ها داغش را قابل تحمل کند. داغ استاد بر دل شاگردان از بین رفتنی نیست. مولایمان گفت که رابطه‌ی استاد و شاگرد‌، حدیث خدایگان و بنده است در روی زمین. می‌توان مویه‌ کرد. می‌توان به آرامی گریست، اما این شاگرد ناچیز، در آستانه‌ی برگ‌ریز پاییز، تنها با کلمه آرام می‌گیرد و چند بیت از دوست شاعرم علی‌پور:

تا خزان ریخت برگ باغ تو را
سرو قامت شکست داغ تو را

به کدام آستانه آویزم
طرح خاموشی چراغ تو را

کوچه‌ای نیست نشنود هر شام
شیون سرخ چلچراغ تو را

تو به دریا رسیده‌ای باید
جست از موج‌ها سراغ تو را



🗓
چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو النور

چشمهی حکمت

✍️حجت‌اله صیدی


🔹سال‌هاست که دیگر بخش مهمی از زندگی حقیقی ما در فضای مجازی می‌گذرد. برخی جلسه‌ها، تبادل اطلاعات و مدارک و مستندات و نیز به اشتراک گذاشتن تجربه‌ها و یافته‌ها، در دنیایی مجازی که به همت انسان خردمند فراهم آمده، در عین آسان‌تر و ارزان‌تر شدن، کارآمدی بیش‌تری یافته است. به یمن همین آفریده‌ی شگفت است که صبح بارانی پنجشنبه‌ای پاییزی، با خبری در اینستاگرام، زیباتر می‌شود و آفتابی‌تر: نشر چشمه سی و نه ساله شد.


🔹مستقیم پرتاب می‌شوم به میانه‌های دهه‌ی شصت خورشیدی که بخش مهمی از زندگی حقیقی ما دانشجویان دل‌داده‌ی کتاب در‌فروش‌گاه‌های روبروی دانشگاه تهران می‌‌گذشت، به‌ویژه در مغازه‌هایی که متفاوت بودند: آگاه، طهوری، امیرکبیر، مروارید، خوارزمی و چند کتاب‌فروشی دیگر تا بلکه از چشمه‌ی حکمت جرعه‌ای روزیِ شب‌های ما شود و اندکی از جهالت بکاهد به تعبیر خواجه‌ی شیراز:
حافظ از چشمه‌ی حکمت به کف‌ آور جامی
بو که از لوح دلت نقش جهالت برود



🔹شاید یک‌نواختی ویترین‌ها و عنوان‌ها و شلوغی پیاده‌روی جنوبی خیابان انقلاب به گونه‌ای در ضمیرناخودآگاهمان نشسته بود با حسی از خستگی، که وقتی در پیاده‌روی شمالی بلوار کریم‌خان قدم می‌زدیم، کتاب‌فروشی چشمه نظرمان را جلب کرد با کتابی متفاوت در پیشخوان: «گردباد شور و جنون» که نوشته‌ی شمس لنگرودی بود در باب سبک هندی و گزیده‌ا‌ی از اشعار کلیم کاشانی. برای جوانی خام که جز صائب و بیدل را در سبک هندی به شمار نمی‌آورد، گردباد شور و جنون دریچه‌ای نو بود به جهان فره‌مند سبکی که گاه اصفهانی نیز نامیده می‌شود به سبب صائب. تلاش ارجمند شمس لنگرودی و کار گران‌سنگ نشر چشمه، مهر کتاب‌فروشی کریم‌خان را بر دل این بنده نهاد که بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران.

🔹برای این شاگرد اقتصاد، یکی از معیارهای ارزیابی و فهم تاریخ، قیمت است. از این روی همین امروز صبح رفتم سراغ کتابخانه‌ی کوچکم و نگاهی به پشت جلد گردباد شور و جنون انداختم: هفتصد ریال.
شاید دو اسکناس داده‌ باشم برای خرید کتاب: یک اسکناس خاکستری رنگ پنجاه‌تومانی و یک اسکناس آبی‌رنگ بیست‌تومانی. شاید هم صد تومان داده و سی‌تومان پس گرفته باشم: سه اسکناس قرمز رنگ ده‌تومانی، منقش به تصویر سید حسن مدرس.

🔹نشر چشمه چنین تاریخ باشکوهی دارد. وقتی نقل مکان کرد به فروشگاهی بزرگ‌تر در تقاطع کریم‌خان با میرزای شیرازی، مرور پیش‌خوان‌ها و قفسه‌های همکف و بالکن، بیش‌تر زمان می‌برد که لذتی دوچندان داشت برای سال‌ها. تا هفته‌ی کتاب‌ شد در سال نود و هفت و از همکاران خواستم که برویم برای عرض خداقوت به مدیران و کارکنان نشر چشمه. دوست‌تر داشتم تا به جای ساختمان مرکزی مهمی که در بزرگ‌راه جلال آل‌احمد دارند، برویم کریم‌خان و اگر آداب اجازه دهد سری هم به طبقه‌ی دوم بزنیم. رفتیم و در ورودی، همان چهره‌ی نجیب ، مصمم و دل‌نشین را دیدم که سه‌دهه‌ی پیش در محل قبلی و چند قدم آن‌طرف‌تر دیده بودم. با همان اصالت و فروتنی. موی سر و صورت اگر قدری سفید شده باشند، روی سید حسن کیائیان سپیدتر است بی‌تردید، وقتی نزدیک به چهل سال چراغ نشر کتاب را روشن نگاه می‌داری و تبدیل به چلچراغش می‌کنی. پر نورتر و گسترده‌تر. مایه و سرمایه‌ی چشمه نه ساختمان‌ها و فروشگاه‌هایش و نه حتی هزاران عنوان کتاب ارزش‌مندی است که منتشر کرده، بلکه گردباد شور و جنون و عشقی است که همچنان شعله‌ور است در دل استاد کیائیان و هر سه فرزند فرهیخته و برومندش. تلاش بی‌وقفه برای توسعه‌ی کار فرهنگی در روزگاری سخت، بی آن‌که خستگی در کار باشد یا خود‌نمایی، که از تک‌بیت‌های کلیم است در همان کتاب:
آن‌کس که خودنمای بود مایه‌دار نیست
هرگز کسی گلی به سر باغبان ندید.



🔹با وجود دسترسی به بیش‌ترین متن‌ها و کتاب‌ها در فضای مجازی، لمس برگ‌برگ‌کتاب و دل‌سپردن به بوی حقیقی کاغذ، هنوز لذتی بی‌نظیر دارد. از این روی، با همان حسی که اخوان ثالث در زمستان وصف می‌کند، با همان تشنگی که حریف سال و ماه، پشت در می‌لرزید، این بنده نیز گاهی، پس از یافتن جای پارک خودرو که در خیابان‌های اطراف کریم‌خان به سختی دست می‌دهد، روی به کتاب‌فروشی جشمه می‌آورد تا وام بگذارد و حسابش را کنار جام بگذارد. سفری درازآهنگ از کتاب‌فروشی‌های روبروی دانشگاه تا کریم‌خان و انتشار «دانشگاه خیابان» به همت نشر بزرگ چشمه، از بخش‌های افتخارآمیز زندگی این دانشجوی همیشگی است.

🔹 امید که پیمانه‌ها به قول بامداد از چهل بگذرد و از چهارصد و چهارهزار نیز و چراغ کتاب و نشر دانایی و خردمندی و خردورزی و نشر چشمه در این سرزمین کهن، پرفروغ‌تر بماند و استاد حسن کیائیان و هم‌کاران ارجمندش، موفق‌تر باشند برای این شکر‌شکنی و شهدریزی که به بیان شیرین حافظ بزرگ:
از حیای لب شیرین تو ای چشمه‌ی نوش
غرق آب‌ و عرق اکنون شکری نیست که نیست.

🗓
پنجشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو المدبر

از بیرون دانشگاه


✍️
حجتاله صیدی


🔹
دوستان ارجمند نشریه‌ی وزین دنیای اقتصاد، در پی انتشار ویژه‌نامه‌ای بودند برای پرداختن به روایت‌ها و خاطره‌های اهالی کسب‌وکار و اقتصاد. مانند همیشه و از سر لطف، این بنده را نیز در شمار آورده‌ بودند تا چند سطری بنویسم و باز از سر لطف، هوایم را داشتند که اگر فرصت نوشتن نداری، بخشی از کتاب «دانشگاه خیابان» را انتخاب کن تا در ویژه‌نامه چاپ شود. ترجیح دادم تا ساحت این رسانه‌ی موفق و ریشه‌دار را با روایتی تکراری نیالایم و روایتی دیگر شرح دهم بیرون از دانشگاه خیابان.
حاصل کار، مشروح خاطره‌ای بود مربوط به سی و دو سال قبل، که اکنون نیز اعتبار دارد و کم‌وبیش در ساختار اقتصاد ایران خود را نشان می‌دهد، خاطره‌‌های معتبر، عبرت‌آموز نیز هستند و حکایت چاپ شده در ویژه‌نامه‌ی بیست‌ونهم مهرماه سال‌جاری (اینجا)، شاید از همان دست روایت‌ها باشد (بگذریم از این که در مواردی ویراستار محترم روزنامه، شتاب‌زده عمل کرده و مثلاً به جای فی‌الجمله، «از جمله» گذاشته که تفاوتی تمام و کمال با منظور نویسنده دارد).

🗓جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
Forwarded from اتچ بات
هو القدیم

آئینه‌ها و آدینه‌های نشابور


✍️حجت‌اله صیدی


🔹 تاریخ، حتی اگر به تعبیر آن زنده‌یاد طوسی مجاور فردوسی، دبیر گیج و گول و کوردل باشد، هم‌نشینی ارجمند است که «دمی با او به‌سر کردن به عمر جاودان ارزد». بس که آیینه‌های بی‌شمار در برابر روزگار و آدمی می‌نهد و چون ورقی از آن می‌خوانی، خویشتن خویش را در آن می‌یابی و رسم فلک پیر را که همچنان می‌گردد و می‌گردد.

🔹 سحرگاه آدینه‌ی این بنده، امروز با پوشه‌ای صوتی در فضای مجازی روشن شد از تاریخ بیهقی با صدای حماسی و خراسانی نویسنده‌ی گرانسنگ ایران‌زمین، محمود دولت آبادی که دوستی مشفق و اهل‌نظر در گروه خصوصی دوستان دیرین قرار داده بود، با ستایشی از این کتاب ماندگار.
گوش سپردن به صدای نویسنده‌ای بزرگ که خود اهل سبزوار است که همان بیهق باشد، با تلفظ دقیق واژه‌ها، ساعتی خوش می‌سازد برای هر ایرانی پارسی‌خوان.


🔹شاید در این روزگار، کم‌تر کسی را بتوان یافت که تمام تاریخ بیهقی را از آن‌چه به‌جای مانده از ابوالفضل بیهقی دبیر، خوانده باشد، اما بی‌گمان، کم‌تر کسی از ایرانیان را می‌توان سراغ گرفت که فصل بر دار شدن حسنک وزیر را نخوانده با نشنیده باشد. این بنده نیز علاوه بر آن‌چه در میانه‌ی دهه‌ی شصت، برگ برگ تاریخ بیهقی را با دوستان جان مرور می‌کرد و سرور بر دل داشت، شاید ده‌ها بار این فراز ارجمند را خوانده و شنیده و حتی در میان گفته‌هایش در فضای عمومی به آن اشارتی داشته است، بارها و بارها. گاه در وصف زمانه‌ و کردار پادشاهان، گاه در تبیین نثر فاخر پارسی و حتی گاه در بزرگ‌داشت مادرانی که در سوک فرزندان خود جزعی نمی‌کنند.

🔹 این‌بار نیز ، گوش شنید و چشم تر شد وقتی صاحب کلیدر خواند: «و در این میان احمد جامه‌دار بیامد سوار و روی به‌ حسنک کرد و پیغامی گفت که خداوند سلطان می‌گوید «این آرزوی توست که خواسته بودی و گفته که «چون تو پادشاه شوی ما را بر دار کن.» ما بر تو رحمت خواستیم کرد اما امیرالمؤمنین نبشته است که تو قرمطی شده‌ای، و به فرمان او بر دار می‌کنند.» حسنک البته هیچ پاسخ نداد».

🔹 در جزئیات بردار شدن حسنک وزیر که تأمل می‌کنی، گویی تاریخ و طبیعت، جز یک رسم بیشتر ندارند و آن سخت گرفتن و سخت‌تر گرفتن بر سرمایه‌های نادر انسانی است. وقتی از حسنک می‌خواهند جامه به کناری افکند و او ازاربند و پایچه‌ها را محکم می‌بندد و جبه و پیراهن و دستار به دور می‌افکند و به عمد، خودی تنگ او را می‌پوشانند، انگار همین امروز، در رسانه‌ای فراگیر دارند تصویری از بزرگی را پخش می‌کنند با انواع تهمت و توهین و گمان تحقیر. و حسنک البته چیزی نمی‌گوید، آهسته لبی می‌جنباند و خلق همه به درد می‌گریند چونان که نشابوریان می‌گریستند. کافی است روایت‌هایی مانند خواب آشفته‌ی نفت دکتر محمدعلی موّحد، جامعه‌شناسی نخبه‌کشی علی رضاقلی یا اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار یا پهلوی را از محمود سریع‌القلم مرور کنیم که نسخه‌های امروزین نکات نهفته در روایت بیهقی‌اند.

🔹بی‌سبب نیست که اهل نظر، خواتدن تاریخ را توصیه می‌کنند و گاهی نیز شکافتن دل تاریخ و بیرون کشیدن نکته‌های نغز نهفته در آن را. یک لحظه دیده فرو می‌بندی و ذهن را می‌بری به میدان‌گاهی امروزین، یا به شیوه‌ی رمان‌های سیال ذهنی، می‌روی نشابور و می‌بینی که حسنک را به‌دو می‌آورند پای دار و شوری بر پا می‌شود: «و خواست که شوری بزرگ به‌پای شود، سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند وحسنک را سوی دار بردند و به جای‌گاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد. و آواز دادند که سنگ دهید، هیچ کس دست به سنگ نمی‌کرد و همه زار زار می‌گریستند خاصه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند، و مرد خود مرده بود که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده. این است حسنک و روزگارش. و گفتارش رحمة الله علیه این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان بسازد، و نساخت، و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستد نه زمین ماند و نه آب، و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند رحمه الله علیهم. و این افسانه‌ای است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوَحت از بهر حُطام دنیا به یک‌سوی نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند.


🗓
جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲

#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
Forwarded from شرق
🔺ققنوس قیمت

🔹نفس‌کشیدن در دنیای فیلسوفان، برای کسی که فلسفه نخوانده و فلسفه‌ورزی نمی‌داند، تجربه‌ای مهیب است؛ مانند تجربه کودک یا نوجوانی برآمده از شهر یا روستایی کوچک که ناگهان خود را در ازدحام خیابان‌های شهری بزرگ مانند تهران می‌یابد که برخی محله‌‌هایش از مساحت شهرستان نیز بزرگ‌تر است. این بنده، گاه در قامت همان نوجوان شهرستانی، در کوچه‌پس‌کوچه‌های قدیمی و در میان دیوارهای سر به فلک کشیده کلان‌شهرِ فلسفه با ترس و لرز قدم بر‌می‌دارد، نفسی تازه می‌کند و توشه‌ای در حد همیان کوچک خود بر‌می‌دارد و در‌نهایت به کنجی می‌خزد و می‌پردازد به آمیختن توشه فراهم‌آمده، با آنچه در کوچه‌پس‌کوچه‌های اقتصاد و کسب‌و‌کار اندوخته است.
آمیختن مفاهیمی مانند پدیدارشناسی، اُبژه و سوبژه، تأویل و تفسیر و نظایر آن در فلسفه با مفاهیمی مانند بازار، قیمت، سود و مطلوبیت در اقتصاد، اگر برای استادان فلسفه و اقتصاد محل نقد باشد و ناپذیرفتنی، برای این دانشجوی دانشگاه خیابان، امری است پر از لذت و شور و شادی.

🔻یادداشت حجت‌اله صیدی را اینجا بخوانید:

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-907348

@sharghdaily
sharghdaily.com
Forwarded from Hossein Abdoh Tabrizi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 نشست «بانکداری مرکزی در ایران»

👤 سخنرانان: آقایان حجت‌اله صیدی، احمد عزیزی و طهماسب مظاهری

🔸 شیوه‌ی برگزاری: آنلاین

زمان برگزاری: دوشنبه ۲۰ آذر / ساعت ۱۷ الی ۱۹:۳۰

👇ثبت نام در نشست:

🌐 danayan.academy/academyplus/seminar-18/

👇مشاهده‌ی متن و ویدئوی نشست‌های قبلی:

🌐 danayan.academy/academyplus/

#سخنرانی_آکادمی


@HosseinAbdohTabrizi
هو البشیر


خزانی


تنی زخمی، دلی خونین، رخی زرد
ببین باد خزان با ما چه‌ها کرد

تب پاییز و انبوهی تبردار
جوان‌نامردها در هیأت مرد

میان چشم‌ها رودی است از خون
به روی شانه‌ها کوهی است از درد

چراغ تار شب‌ها ماهِ ابری
اجاق روزها، خورشید‌ِ دل‌سرد

نه بارانی زمین خسته را شست
نه بادی بویی از آبادی آورد

هوای نو شدن دارند یاران
کهن یارا، بهارا زود برگرد!



🗓آذرماه ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
Forwarded from حجت اله صیدی
تنها خداست که می‌ماند

داغی هر روز از پی داغی و دردی از پی دردی. در این میان اما، خبر وداع دوست، همکار و برادر عزیزم جناب رضا دولت آبادی، تلخ بود و غیرقابل باور. این بنده شهادت می‌دهد که وی مدیری خدمت‌گذار، درست‌کار، متعهد، مسئولیت‌شناس و خستگی ناپذیر بود و در راه خدمت به کشور و مردم و اعتلای نظام بانک‌داری ایران از هیچ کوششی دریغ نکرد. رضوان و غفران الهی بر آن وجود شریف و روح بلند باد.
خدمت تمامی اعضای جامعه‌ی بانکی کشور و خاندان ارجمند آن عزیز تسلیت عرض می‌کنم و آرزوی صبر و سلامتی برای بازماندگان دارم.

حجت‌اله صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو الودود

☑️ در سوگ نگین کویر

✍️ حجت‌اله صیدی

▪️ دوست عزیز پرکشیده‌ی من اصیل بود و اهل دلیل. اصالتش به سبزوار برمی‌گشت که از ولایات اصیل خراسان بزرگ است در ایران، با نام تاریخی بیهق، که بی‌اختیار ذهن را به نام‌های بزرگی می‌برد، از ابوالفضل بیهقی دبیر تا سربداران سرافراز ، از حاج ملاهادی حکیم تا علی شریعتی مزینانی انقلابی و محمود دولت‌آبادی، صاحب اثر بزرگ ‌کلیدر.

راز اصالت بیهق را شاید در میان سطرهای کویر، نوشته‌ی ماندگار و دل‌نشین شریعتی بتوان یافت و دولت‌آباد نیز در میانه‌ی بیهق بزرگ است و نیشابور مشهور که از یک سو به خیام و عطار مشهور است و از سوی دیگر به فیروزه که به تعبیر معلم دامغانی، یوسفی است مستور در کنعان بلا و بازار نیشابور:

یوسف به کنعان بلا مستور بوده‌است
فیروزه در بازار نیشابور بوده است.


▪️ رضا دولت‌آبادی فیروزه‌ای درخشان بود در نظام بانکی ایران. ایده‌هایش که با صراحتی آمیخته با لبخندی آرام بر زبان جاری می‌شد، محصول اندیشه‌ای بود که ریشه‌اش را می‌توان در همان بیهق قدیم و بخش مرکزی‌اش دولت‌آباد، یافت. دریادلی بود برخاسته از دل کویر، که در نهایت خود نیز به دریا پیوست و در دل کویر آرام گرفت. اهل کویر، درست‌کارند و صبور و اهل تدبیر و کسی در بازار پول ایران رستگار نمی‌شود مگر این‌که این هر سه را به کمال برساند و رضا جان دولت آبادی در «تجارت» و «ملت» چنین کرد و کارش سرمشقی شد برای هر که در این زمین بلا گام می‌نهد.

▪️ بی‌گمان از کم‌نظیرترین بندگان خداوند بود رضا جان، که در میدان علم و عمل و خدمت به مردم بزرگ ایران، اکرام را تمام کرد. فیروزه‌ای خوش تراش که خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. شاید به همین دلیل بود که همواره شتاب داشت و با تمام ظاهر متین و آرامی که از او‌ دیده می‌شد، آرام نمی‌گرفت تا کار را به سرانجام برساند. راز کوتاهی فرصت‌ها در جهان را لابد بهتر دریافته بود که با جدبت تمام تلاش می‌کرد. فارغ از آن‌که در دفتر کارش باشد یا هواپیما یا اناق انتظار سازمانی بزرگ.

▪️با همان آرامش همیشگی، از میان ما رفت و «پشت حوصله‌ی نورها دراز کشید». تجربه‌ای دارد که ما نداریم و تنها می‌توانیم بر پاکی و فرزانگی‌اش شهادت بدهیم و در فراقش از قول حافظ بزرگ بخوانیم:

آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟ که سعیِ من و دل باطل بود

بس بِگَشتَم که بپرسم سببِ دردِ فِراق
مفتیِ عقل در این مسأله لایَعْقِل بود

راستی خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود.


🗓 جمعه ۶ بهمن ۱۴۰۲

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو المدبر

در حسرت آن ذات گرامی


✍️
حجت‌اله صیدی


🔹 از حدود بیست سال پیش که برای نخستین بار پای به شهر یزد گذاشتم -همراه برخی اهالی بازار سرمایه و با راهبری دکتر حسین عبده تبریزی نازنین- برای افتتاح تالار بورس محلی، نقطه به نقطه‌ی این استان ثروتمند را هم‌واره دوست داشته‌ام و در هر سفر، این علاقه اگر چندبرابر نشده باشد، دست‌کم روندی افزایشی داشته است. شگفت‌انگیزترین جلوه‌ی این دیار در نظر این بنده، مدیریت محدودیت‌ها بوده است از سوی اهالی نجیب و مدبر آن.

🔹 هفته‌ی‌گذشته فرصتی دست داد تا در یزد به تماشا و بررسی یکی از شگفتی‌های تاریخ انسان خردمند بنشینم. آسیاب وزیر، در عین حال که از جاذبه‌های گردش‌گری یزد است، کانونی نمادین است از حکم‌رانی شایسته در بیش از هفت قرن پیش. برای پی‌بردن به بزرگی شاه‌کاری که مهندسان ایرانی در گذشته‌ی دور آفریده‌اند، شاید بهتر باشد تصویری جامع را در ذهن داشته باشیم که تشکیل شده است از شیرکوه -یا همان تفت، که برف ذخیره شده در آن منبع بزرگی است برای آب‌ زیر‌زمینی-، قنات‌هایی به طول بیش از هفتاد کیلومتر - که توسط مقنیانی حرفه‌ای حفر شده‌اند، هم‌راه با پایاب‌ها و چاه‌های گمانه، که هر کدام به تنهایی طرحی عظیم است- و بر اساس شیب زمین از عمق چند‌ده متری در شرق، آب را در زارچ که در غرب قرار دارد، به سطح زمین می‌آورند و در این مسیر، آسیاب‌ها -برای تأمین آرد مصرفی- و آب‌انبارها -برای ذخیره‌ی آب آشامیدنی- و ده‌ها نهر و جوی و نظایر آن تعبیه شده‌اند برای پی‌بردن به جامع‌نگری مدیران.

🔹 بی‌گمان «وزارت نیرو یا انرژی» در یزد آن دوران، کارآمدی شگفتی داشته، که در کنار مأموریت دشوار تأمین آب، انرژی مورد نیاز برای به حرکت درآوردن انواع توربین‌ها و آسیاب‌ها را تأمین می‌کرده و هم‌زمان با تعبیه‌ی بادگیرها، هوای مطبوع را برای رفاه مردمان به ارمغان می‌آورده است و این چیزی نیست جز اوج خردورزی انسان مسئول.

🔹 در حال و هوای شگفت‌زدگی از تلاش تحسین‌برانگیز مهندسی ایرانیان قرن‌های پیش، به تهران می‌رسم که به فضل الهی، طلسم خشک‌سالی شکسته و ساعت‌هاست که برف سنگین می‌بارد. نگاه جناحی به برف، ذهن‌ها را به‌هم ریخته است، دولت‌ها و مسئولانشان از یک سو و برخی مردم از سوی دیگر، پشت سر هم موضع عوض می‌کنند که بالاخره برف خوب است یا نه و اگر خوب است دستاورد کدام مسئول است و اگر بد، تقصیر کدام. همان‌گونه که در کم‌بارشی‌ها و هزاران محدودیت دیگر مطرح می‌شود و آن‌چه به ذهن و زبان نمی‌آید، چگونگی استفاده‌ی بهینه از این فرصت هر چند اندکی است که بارش‌های اخیر آفریده است.

🔹برخورد جناحی، که اغلب با ترجیح اهداف کوتاه‌مدت بر اهداف بلندمدت همراه است، مهم‌ترین خاصیتش غافل شدن از زیر‌ساخت‌ها، تدوین طرح‌‌ها و سناریوها - مثلاً سناریوی الف برای دوران پربارش و سناریوی ب برای کم‌بارشی- و در نتیجه، بازی با حاصل جمع صفر است. نمونه‌اش را می‌توان در فرآیند و نتیجه‌ی برنامه و بودجه‌ی سال آینده به تماشا نشست. کاش از والیان هفتصد سال پیش یزد، آموخته بودیم و آن ذات مهندسی و تدبیر ایرانی را پاس می‌داشتیم. به تعبیر غزل‌سرای معاصر هم‌ولایتی:

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم.


🗓 جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو اللطیف


زمستان


✍️
حجت‌اله صیدی


این سینه‌ی افروخته نیزار بلندی است
در هر نفسش ناله‌ی افتاده به بندی است

شرحی اگر از سینه به لب آورد این نی
بی‌‌پرده بگوید که چنین سوخته چندی است

هر خال و خطی دانه و دامی است در این راه
هر حلقه از آن زلف رها نیز کمندی است

هر دانه‌ی برفی سر حرفی ‌است ز دل‌دار
هر برگ خزان‌ صفحه‌ای از دفتر پندی است

صحرا جگر سوخته‌ی سرو شهیدی
دریا نمی از آب رخ دغدغه‌مندی است

بی تو همه هیچ‌اند چه فرهاد و چه خسرو
شیرینِ لب توست اگر حبه‌ی قندی است

بی مهر تو ای ماه زمین سرد و زمان سرد
کوتاه کنم قصه، زمستان بلندی است.


🗓
اسفند ماه ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو المجیب


در آغوش بهار


✍️ حجت‌اله صیدی


🔹واپسین روز سال را می‌توان گونه‌ای از یوم‌الحساب به شمار آورد که آدمی می‌نشیند به ارزیابی سالی که گذراند و اندیشه‌ی سالی که در پیش است.نگاه توصیفی و اثباتی، از پدیده‌ها، آمار و ارقام و تحلیل‌های ریز و درشت، تصویری نامطلوب نشان می‌دهد و نگاه هنجاری، ایجاب می‌کند که کشتیبان را سیاستی دیگر باید.

🔹 نگاه اثباتی می‌گوید که نه تنها قدرت خرید شهروندان کاهش خواهد یافت و سفره‌ی اغلب ایرانیان کوچک‌تر خواهد شد، بلکه هیچ برنامه‌ی قابل اتکایی برای برون رفت نیز تدوین نشده و حتی برنامه‌های هفتم و بودجه‌ی سال آینده نیز، که همین فرداست، نهایی نیست. در حوزه‌های اجتماعی و سیاست‌خارجی و نظایر آن نیز، گویا اوضاع در همین حد است به تعبیر متخصصان هر حوزه. ایران است و ابرچالش‌هایش.

🔹 امروز باران دل‌انگیزی در تهران بارید. هنوز هم کم‌وبیش، قطره‌هایی فرود می‌آید و هوای پایتخت را فرحناک می‌کند در واپسین ساعت‌های سالی که به دشواری گذشت و امیدواری البته.
و باران امروز دوباره امیدها را زنده کرد.


🔹 نگاه هنجاری می‌گوید که باید امیدوار بود چرا که هنوز خردمندی و خردورزی از این سرزمین رخت نبسته و زندگی را باید ارجمند شمرد، چرا که هنوز افق‌هایی روشن را می‌توان سراغ گرفت. استادمان اخوان ثالث که نه خوش‌بین بود و نه بد‌بین، و به تعبیر خودش «شد و هست و شودبین» بود (که همان نگاه اثباتی است) با رویکردی هنجاری پندمان می‌دهد که : زندگی می‌گوید اما باز باید زیست، باید زیست…


🔹 زندگی می‌گوید، اما باز باید زیست و دوباره آرزو کرد که هر روزی در این دیار کهن، نوروز باشد و ایران و ایرانی پیروز.
زندگی می‌گوید، اما باز باید زیست و در زیر باران طرب‌انگیز، بهار را به استقبال رفت و هستی دوباره را در آغوش گرفت و از زنده‌شدن دوباره دریغ نکرد که به تعبیر مثنوی معنوی:

گفت پیغمبر به اصحاب کبار
تن مپوشانید از باد بهار

کان‌چه با برگ درختان می‌کند
با تن و جان شما آن می‌کند.


🗓سه‌شنبه. ۲۹ اسفند ۱۴۰۲


#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو‌ العلیم


غاز همسایه و گاز ما


✍️حجت‌اله صیدی


🔹در میان سر و صدای بلند غازهای همسایگان که خواب را از چشم دغدغه‌مندان بسیاری ربوده است، تصاویری از آب‌گرفتگی‌های بی‌سابقه در خیابان‌های دوبی، در میان کاربران ایرانی و شبکه‌های اجتماعی، دست‌به‌دست می‌چرخد که واکنش‌های متفاوتی را برانگیخته است.

🔹 برداشت درست از این تصاویر آن است که دولت و مردم، در امارات غافل‌گیر شده‌اند که بخشی از آن به دلیل ضعف زیرساخت‌های مربوطه در هدایت آب‌های سطحی است و از این باب می‌توان این پرسش منتقدانه را طرح کرد که چگونه دولتی که توانسته فی‌المثل عملیات احداث فونداسیون‌ ویژه و عظیم برج خلیفه را به اجرا برساند برای مهار آب‌های ناشی از بارندگی‌های انبوه فکر دقیقی نکرده است؟!

🔹 واکتش نادرست، اما آن است که کاربری در این سوی آب، خنده‌ی تمسخر بر لب بنشاند، که «خوب شد بهشون» یا صاحب‌منصب و مقامی، فاتحانه و مغرورانه شرح دهد که گفته بودیم مرغ همسایه غاز است و خبری در کشورهای جنوب خلیج فارس نیست و توسعه در این کشورها ظاهری است و فریبنده.
بی‌گمان واکنش نادرست اول، غیراخلاقی نیز تلقی می‌شود و واکنش دوم، چیزی بیش‌تر از خودفریبی و چشم بر واقعیت‌ها بستن نمی‌تواند باشد.

🔹 مسئول هم‌وطن، کافی است کمی اهل تأمل باشد و بتواند حساب سرانگشتی بکند تا دریابد که این مشکل پیش‌آمده در امارات نیز بعید نیست ظرف چند سال و ماه، با تدبیر حکم‌رانان آن، برای همیشه رفع شود. کافی است حساب کند که تنها با کسری از مابه‌التفاوت مجموع درآمد سالانه‌ی دو بندر جبل‌علی و فجیره، با مجموع درآمد سالانه‌ی دو بندر مهم و راهبردی چابهار و بندرعباس، امارات می‌تواند مسئله‌ی فاضلاب دوبی و مهار آب‌های سطحی را برای همیشه حل کند.

🔹آیا واقعاً می‌تواند؟ سابقه نشان می‌دهد که پاسخ مثبت است. به همان ترتیب که در رقم تولید ناخالص داخلی، ایران عزیز ما را پشت سر گذاشت. صندوق سرمایه‌گذاری‌اش را به یکی از ثروتمند‌ترین‌های جهان بدل ساخت. فرودگاه و خطوط هوایی‌اش را به محل کسب درآمدی به مراتب بیش‌تر از صادرات نفت و گاز ما رساند. و ما البته هنوز نه برای ناترازی گاز فکری کرده‌ایم و نه برای توسعه‌ی زیر‌ساخت‌ها برنامه‌ای جدی داریم. برخی نیز با ساده‌لوحی تمام، دل به رقیب گازی‌ ما در شمال بسته‌اند که میلیاردها دلار سرمایه بیاورد برای توسعه‌ی میادین گازی جنوب.

🔹 این نوشته، نه مرغ همسایه را غاز می‌بیند و نه دچار خود‌کم‌پنداری است و در جای خود، بارها به داشته‌ها، ثروت و ظرفیت‌های ایران بزرگ، با افتخار پرداخته است، اما واکنش برخی متوهمان را که از قضا دستی بر آتش سیاست‌گذاری و اجرا دارند، به شدت برای امروز و فردای ایران، خطرناک و خسارت‌بار می‌داند. باشد که چشم‌ها شسته شوند و حقیقت، بهتر دیده شود.


🗓پنجشنبه سی‌ام فروردین‌ماه ۱۴۰۳


#حجت_اله_صیدی


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
2024/04/19 06:07:35
Back to Top
HTML Embed Code: