Telegram Group Search
هو الحبیب


دم واپسین



🔹کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی


🔹پندارهای نوبهار جوانی رنگ و بوی دیگری دارند که گاه نسبت با حقیقت نمی‌برند و گاه واقعیت را بدان‌گونه که می‌پسندی می‌نمایند. بدان سبب بود که احیاء قدر را تنها در شب نوزدهم خلاصه کرده‌ بودیم و بیست و یکم. شب نوزدهم، شب مهیا شدن بود و شب بیست و یکم، قدح کشیدن و والسلام.
گمانم این است که یکسان دانستن شب ضربت و شب قدر این پندار را نقش زده بود و شاید بانگ رسای فزت و رب الکعبه در سحرگاه رمضان، نیز رخصت نمی‌داد تا فرصتی فراهم شود برای ذهن کوچک جوان آن روزها تا لختی بیاندیشد که خود وجود ذی‌جود حضرت مولی‌الموحدین شب‌های قدر را درک می‌کرد و گرامی می‌داشت و البته حکایت ما همان بود که ما ادریک ما لیلة‌القدر .


🔹بدین‌گونه بود که فرسنگ‌ها دور بودیم - و اکنون نیز هستیم البته- از درک فضیلت شب بیست و سوم، که برخی احتمال بیشترش داده‌اند برای قدر بودن و قدرش را دانستن. و ما ادریک ما لیلة‌القدر. به تعبیر برادر ادیب و اهل دلم، یکسان دانستن شب قدر با شب قتل ، شاید دلیل این سهو باشد که آن‌گونه که باید، این شب عزیز از سوی بسیاری از اهل دعا و احیاء درک نمی‌شود. و در انتهای شب بیست و یکم ، گمان می‌بریم به پایان رسید کار مغان. غافل از آن‌که هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است.


🔹پرسش سالیانم این بود که کدام یک اصل است از این سه یا چهار شب و چرا اهل فضل و راویان وحی، سندی متقن ارائه ندادند در باب قطعیت یکی از این شب‌ها تا تکلیف این بنده‌ی کوچک را که سر در حساب و کتاب دنیا دارد به اقتضای حرفه‌اش، روشن سازند. و ما ادریک ما لیلة‌القدر. شگفت غفلتی است، حساب شبی را که برتر از هزار ماه است در شمار حیات روزمره آوردن، چنان‌که افتد و دانی.


🔹شگفت غفلتی بود، مطلق دانستن شبی که به قاعده‌ی هزار ماه بانگ نوشانوش باید در آن جاری باشد و پایان نیابد و تا چه‌مایه درمانده می‌ماندیم ما ، اگر می‌پنداشتیم، شب قدر به نهایت خود رسیده و فرصت توشه گرفتن پایان گرفته است که میرزا عبدالقادر بیدل
گفت:
از دم واپسین خبر جستم
گفت این دور ساغر دگر است.


🔹حکایت شب بیست و سوم اما دگر است برای اهل درد. گویا ساغری رنگین از د‌ُرد سنگین آن خم فرخنده‌ی چهل ساله فراهم آمده‌است تا خراب از می گلگون باشی و باز آواز ساز کنی که
يا مَن هُوَ لِمَن دَعاهُ مُجيبٌ، يا مَن هُوَ لِمَن أطاعَهُ حَبيبٌ، يا مَن هُوَ إلى مَن أحَبَّهُ قَريبٌ، يا مَن هُوَ بِمَن استَحفَظَهُ رَقيبٌ، يا مَن هُوَ بِمَن رَجاهُ كَريمٌ، يا مَن هُوَ بِمَن عَصاهُ حَليمٌ، يا مَن هُوَ في عَظَمَتِهِ رَحيمٌ ، يا مَن هُوَ في حِكمَتِهِ عَظيمٌ، يا مَن هُوَ في إحسانِهِ قَديمٌ، يا مَن هُوَ بِمَن أرادَهُ عَليمٌ.
و باز ناله سر کنی بر سر آتش که الغوث الغوث
خلصنا من النار یا رب.


🔹با تمام کوتاهی‌‌ همت و ضعف قوت، دامن بلند شب بیست و سوم را از دست نباید داد و به قدر وسع باید کوشید تا غبار کین از دل زدود و شمع افسرده را در دل این شب بزرگ نجات داد که از صائب حکایت می‌کنند:

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر
در زندگی قرار به زیر زمین مگیر

نتوان به علم رسمی از آتش نجات یافت
درپیش روی خود سپر کاغذین مگیر

سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست
زنهار پیش دیده من آستین مگیر

شمع از گداز یافت ز افسردگی نجات
راه سلوک بی نفس آتشین مگیر

پیوست نور شمع به صبح آفتاب شد
دامان یار جز به دم واپسین مگیر


پانزدهم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰
_شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان


www.tg-me.com/������/com.aba_saydi

#رمضان
#شب_قدر
#حجت_اله_صیدی
آبا pinned «هو الحبیب دم واپسین 🔹کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی 🔹پندارهای نوبهار جوانی رنگ و بوی دیگری دارند که گاه نسبت با حقیقت نمی‌برند و گاه واقعیت را بدان‌گونه که می‌پسندی می‌نمایند. بدان سبب بود که احیاء قدر…»
Forwarded from اتچ بات
هو الدائم


دور عاشقی


🔹 «
تا نگاه می‌کنی، وقت رفتن است». هلال عید به دور قدح اشارت می‌کند و نمی‌دانی که در این تجارت، که زیارت خاک میکده‌ی عشق است، سود برده‌ای یا نه و اندرونِ خالی از طعام را نوری از معرفت بوده است آیا؟


🔹 سال‌هاست چنین می‌‌نماید که اگر خطایی بخشیده شده و توشه‌ای فراهم آمده در رمضان کریم، در برگشت به روزمرگی چندان دوام نمی‌یابد و مستی دیر نمی‌پاید. به تعبیری دگر، پیچ و خم معیشت، نه ‌رخصت می‌دهد معرفت و معنویتی باقی بماند و نه حتی سلامت جسمی. همان‌گونه که وزنِ کم شده، کم‌کم فزونی می‌گیرد، گناه رانده شده نیز نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، اگر دور شده باشد البته.


🔹 بدین سبب، عید سعید فطر را باید فرصتی مبارک دانست و با دلی رُفته و آب و جارو کرده، دست به دامن ساقی شد تا تعلل در گردش ساغر نیافکند. دور چون بر عاشقان افتد تسلسل بایدش.



✍️ یکم شوال ۱۴۴۲، بیست و سوم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰


#عید-فطر
#حجت_اله_صیدی


www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
Forwarded from اتچ بات
‍ هوالحی

☑️روشن‌مرد توسعه


◾️پیش‌تر فصلی نوشته‌ام به تفصیل با عنوان یونیورسیتی آو استریت (University of Street)، در باب آن‌چه در میدان عمل آموخته‌ام. عنوان دانشگاه‌ِ خیابان را نیمه شوخی و نیمه جدی، نخستین بار در مذاکره با بانک‌داری اروپایی به کار بردم، وقتی از دانشگاهی پرسید که در آن درس خوانده‌ام. نام دانشگاه برایش ناشناخته بود. توضیح دادم که نیمی از تحصیلم را در کلاس‌های دانشگاه علامه‌ طباطبایی نشسته‌ام و نیمی دیگر را که مهم‌تر است، ایستاده، در خیابان فراگرفته‌ام، در عرصه‌ی عمل، در سازمان‌هایی بزرگ و در محضر مدیرانی بزرگ‌تر.

◾️بخش مهمی از کلاس‌های دانشگاهِ خیابان، در محضر اکبر ترکان بوده است، از سال‌های پایانی دهه‌ی هفتاد خورشیدی که مدیری عملیاتی بودم در ایران خودرو و ایشان رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران بود و سپس سال‌های پرتلاطم دهه‌ی هشتاد را در سرمایه‌گذاری غدیر، که رئیس هیئت مدیره بود، تا همین چند هفته‌ پیش، که پی‌گیر طرح توسعه‌ی آلومنیوم جنوب بود.

◾️پیش‌تر نوشته‌ام که بسیاری از واژه‌ها، علاوه بر شکل نوشتن‌شان، تصویر بزرگ‌تری در ذهن می‌آفرینند که برخی از این تصویرها، از آنِ مردمان مؤثر حیات آدمی است. در تمام دو دهه‌ی گذشته، هرگاه عبارت‌هایی مانند فن‌سالار یا تکنوکرات، توسعه‌گرا، مصلح، متواضع و پرکار شنیده‌ام، بی‌درنگ تصویر اکبر ترکان در کنار یکی دو نفر از دیگر بزرگان، در ذهنم نقش بسته است.

◾️ سال هشتاد و سه که قائم مقام سرمایه‌گذاری غدیر بودم، گفتند ایشان در بیمارستان پارس بستری است و عمل جراحی قلب دارد. عصر سه‌شنبه‌ای رفتیم عیادتش. به دلیل ضرورت اعمال مراقبت‌های ویژه، اجازه‌ی ورود به اتاق ندادند. از پشت شیشه، ایشان را دیدیم که به نظر حال مساعدی نداشت. عصرهای یکشنبه‌ی هر هفته، جلسه‌ی هیئت مدیره داشتیم.در آغاز جلسه، با دیگر اعضای هیئت مدیره قرار گذاشتیم جلسه را زودتر جمع کنیم و دوباره برویم بیمارستان، شاید بتوانیم از نزدیک زیارتش کنیم. نیم ساعتی نگذشته بود که وارد جلسه شد. بهت و حیرت ما را که دید، با لحن طناز همیشگی‌‌اش گفت که پزشک اعزامش کرده برای آزمایشگاهی در بیرون از بیمارستان و او از راننده خواسته که بیاید غدیر تا جلسه‌ی هیئت مدیره را از دست ندهد.

◾️ بهت مدیران وقت کشتی‌سازی خلیج فارس را از یاد نمی‌برم، وقتی اسکله‌ و حوضچه‌ی جدید را معرفی می‌کردند و ترکان، اعداد و ارقام آن‌ها را تصحیح می‌کرد، آن‌هم در بازدیدی که بدون برنامه‌ریزی قبلی و در حاشیه‌ی دیداری که از آلومنیوم المهدی داشتیم یا در بازدیدی که از کارخانه‌های شیشه‌ی آبگینه در قزوین و آذر در تبریز داشتیم. ایستاده، از او بسیار آموختم.

◾️در ادبیات راهبری سازمان‌ها، تواضع، تعریف ویژه و مهمی دارد و آن چیزی فراتر از تعارفات معمول است و پیش‌دستی در سلام دادن و درنگ در رد شدن از در. تواضع، یعنی خوب گوش ‌دادن، حرف حساب را پذیرفتن، حتی اگر از زیر دست یا مخالف تو باشد و بی‌دریغ تلاش کردن. و اکبر ترکان به غایت متواضع بود، نه در کلام، که محکم سخن می‌گفت، بلکه در عمل، زیرا منش و مشی‌اش در آلومنیوم جنوب تفاوت نداشت با غدیر یا معاونت وزیر نفت با هنگامی که وزیر راه و ترابری بود یا وزیر دفاع. بی‌دریغ می‌تابید و فضا را گرم می‌کرد. نه عمل قلب حریفش شد و نه پیوند کلیه خسته‌اش کرد. همین چند هفته پیش بود که زنگ زد و قول تأمین مالی ‌پروژه‌ای ملی را گرفت، با همان سرزندگی که بیست سال پیش داشت. خواستم بروم دیدنش، بزرگوارانه گفت می‌آید بانک تا کار پروژه زودتر انجام شود، بلکه ایران در صادرات آلومنیوم، بر همسایگان پیشی گیرد.

◾️ به حق، هزاران هزار بیش بود از شمار خرد. ایران بزرگ به هزاران ترکان نیاز دارد تا رؤیای توسعه‌یافتگی‌اش تحقق یابد. و این سطرها، در سوک او نیست که از سربازان راستین وطن بود و از سرداران سربلند توسعه، در عزای ماست که تنها مانده‌ و انگشت حسرت می‌گزیم در فراق «مردی روشن که به سایه رفت».

بیست و ششم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۰

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi

#اکبر_ترکان
#حجت‌_اله_صیدی
هو الواسع


خرداد خردورزی


🔹
تماس گرفته و با لحنی طنزآلود که از کلام یکی از نامزدهای در حاشیه‌ی چهار سال قبل انتخابات ریاست جمهوری وام گرفته، می‌گوید: «اینو دیگه چی می‌گی آقای ...؟» و سپس با لحنی که از آن فاتحان است در اثبات درستی نظر و پیش‌بینی‌شان، می‌پرسد: دیدی نتیجه را؟ حالا چه می‌خواهی بکنی؟

🔹پس از اشاره به این‌که انتظار فرج از نیمه‌ی خرداد کشم و ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم، پاسخ می‌دهم که بسیاری از رویدادها و تحلیل آن‌ها در دو سطح قابل بررسی و تصمیم‌گیری در مورد چگونگی واکنش به آن است: سطح کلان و سطح خرد. بسته به این که در کجا ایستاده باشی. من که شهروندی هستم در سطح خُرد، پس زندگی و محیط پیرامون خود را از این منظر تحلیل می‌کنم و سه نکته را می‌گویم.

🔹نکته‌ی اول (آن‌چه گذشت): با وجود احترام به جایگاه قانونی شورای نگهبان و لزوم پذیرفتن تصمیم این نهاد قانونی به دلایل مدنی و از آن‌جا که اعلام نظر شورا فرآیند قانونی خود را طی کرده، حتی اگر نقصی در این فرآیند رخ نموده باشد، آرزو می‌کنم کاش چند نفر دیگر هم در لیست تأیید شده‌‌ها بودند تا تفاوت گفتمان‌ها بیش‌تر آشکار شده و میزان اقبال مردمی که گرایش‌ها و سلیقه‌های رنگارنگ دارند، بهتر ارزیابی شود و از جمهوریت نظام، جلوه‌ای درخشان‌تر بروز یابد.

🔹نکته‌ی دوم (برنامه‌ی این روزها): در میان این هفت نفر تأیید شده، تنوع سلایق، توانمندی و سابقه‌ی عملکردی، تا حدی که تصمیم‌گیری برای انتخاب را میسر سازد وجود دارد. لذا، در روزهای آینده تلاش خواهم کرد تا از میان گفتار و کردارشان و بر اساس پیشینه‌‌ای که داشته‌اند، بهترین را برگزینم و در بیست‌وهشت خرداد اسم آن مرد شریف را بر برگه‌ی رأی بنویسم. اکنون مهم آن است که کدام نامزد، اولویت‌های کشور را درست تشخیص داده و برای پرداختن به آن‌ها برنامه‌ی عملیاتی دارد و از توان اجرای آن برنامه هم برخوردار است.


🔹 نکته‌ی سوم (برنامه‌ی پس از ۲۸ خرداد): اگر فرض کنیم که پس از بررسی آن‌چه اشاره شد، بهترین گزینه از نظر این بنده، فرد الف و ضعیف‌ترین فرد، ب باشد، طبیعی است که رئیس جمهور شدن الف مرا خوشحال خواهد کرد، اما اگر حتی ب انتخاب شود، تکلیف من روشن است. از روز ۲۹ خرداد در حد توان اندک خود تلاش خواهم کرد تا مطالبات اصلی مردم فراموش نشود و به رییس جمهور منتخب در انتخاب روش درست برای برآوردن این انتظارات کمک کنم و باز البته در همین سطح خُردی که هستم. این کمک کردن، گاهی از طریق نقد کارشناسی و توصیه است و گاهی از طریق همراهی. بستگی دارد به نتیجه و رویکرد رئیس‌جمهور منتخب.

🔹 پیش‌تر نیز در آستانه‌ی انتخابات مجلس شورای اسلامی نوشتم که دو تئوری معروف را نباید از نظر دور داشت: نظریه‌ی محدودیت‌ها(Theory of Constraints)
و تئوری انتخاب (Choice Theory ).
بر این اساس، از آنجا که سرنوشت کشور و مردم، برای من که در سطح خرد قرار دارم، به غایت مهم است، در انتخابات به طور جدی شرکت خواهم کرد و تلاش می‌کنم تا فرد الف انتخاب شود. بدیهی است عدم شرکت، کمک کردن به انتخاب ب و در نتیجه سپردن زمام امور به وی است در چهار سال آینده.
ما می‌خواهیم در چهار سال آینده «زندگی»کنیم و نمی‌خواهیم روزگار را به غرزدن و نقد صرف بگذرانیم. سراسر زندگی ما، حتی اگر صد سال عمر کنیم، حاصل همین قطعه‌های چهار ساله و پنج ساله است. فرصت‌ها را باید قدر دانست.


✍️ جمعه هفتم خرداد ۱۴۰۰


www.tg-me.com/������/com.aba_saydi


#انتخابات
#انتخابات۱۴۰۰
#حجت_اله_صیدی
آبا pinned «هو الواسع خرداد خردورزی 🔹 تماس گرفته و با لحنی طنزآلود که از کلام یکی از نامزدهای در حاشیه‌ی چهار سال قبل انتخابات ریاست جمهوری وام گرفته، می‌گوید: «اینو دیگه چی می‌گی آقای ...؟» و سپس با لحنی که از آن فاتحان است در اثبات درستی نظر و پیش‌بینی‌شان، می‌پرسد:…»
هو الکامل

مائده‌ی غدیر

🔹
از فرازهای دلفروز مثنوی ماندگار جلال‌‌الدین بلخی، حکایت نامدار دفتر اول است در خدو‌ انداختن خصم در روی امیرالمؤمنین علی، کرم الله وجهه، که بسیاری از فارسی زبانان و فارسی خوانان ابیاتی از آن را در خانه‌ی دل گرامی می‌دارند. این بنده‌ی کوچک نیز که نه مثنوی‌دانم و نه مثنوی پژوه و نه حتی به جد مثنوی خوان، از علی آموز اخلاص عمل را از اوان نوجوانی بر دل و زبان می‌راندم و گرچه تمام حکایت را می‌خواندم اما سالها همان بیت‌های فاخر مشهور را بیش‌تر زمزمه می‌کردم که از آن جمله‌اند :

او خدو انداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده‌گاه
و‌ بعد:
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی

و شتابان خط داستانی آن را دنبال می‌کردم تا برسم به آن‌ که:
ای علی که جمله عقل و دیده‌ای
شمه‌ای واگو از آن‌چه دیده‌ای

راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس از سوء‌القضا حسن القضا

که تمام ارادت خالق مثنوی را به شخصیت معنوی امیرالمؤمنین به زیبایی نشان می‌دهد.

🔹از آن روی که محور اصلی حکایت و به تعبیر امروزی آن درون‌مایه یا تم داستان مهم‌تر بود و شاهکار شاعر در آفریدن ابیاتی که ذکر آن رفت، مهم‌تر جلوه می‌کرد، سایر ابیات حکایت را در حکم نوعی ادات وصل و ربط تلقی می‌کردم که باید از آن گذر کرد و به ستودن مستقیم حضرت مولی‌الموحدین پرداخت. غافل از آن‌که یکی از رازهای محکم ماندگاری مثنوی، چندلایه بودن حکایات و تعالیم و حکمت‌های نهفته در آن است که البته در نگاه اول و دوم برای همچون بنده‌ای هیچ‌گاه رخ نمی‌نماید.

🔹از برکات ذوالحجه‌ی پیشین اما، حال نیکویی بود که برادر شاعر، پژوهشگر و اهل فضلم حضرت استاد ساعد باقری، عیدی قربان و غدیرم هدیه داد. سر خم باز کرد و سرّ غدیر خم در ساغر ریخت. او که از نکته‌‌دانان عشق است حکایت را باز شکافت ‌و نوری بر ابیات مغفول مانده در تاریک‌خانه‌ی ذهن این بنده افکند که هنوز خیره در آنم و حیرت زده که چیست راز اصلی دل‌نشینی این فراز مثنوی. بی‌گمان، کم‌تر ذوق سلیمی می‌تواند این حکایت را با مداقه بخواند و بر سر تلمیح موسی که رسید، نداند که بین درون‌مایه‌ی داستان با مائده‌ی مشهور و خوان و نان بی‌شبیه آن ارتباط متقنی برقرار است:

در مروت ابر موسیی بتیه
کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه

ابرها گندم دهد کان را بجهد
پخته و شیرین کند مردم چو شهد

ابر موسی پر رحمت بر گشاد
پخته و شیرین بی زحمت بداد

از برای پخته‌خواران کرم
رحمتش افراخت در عالم علم

تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یک روز زان اهل رجا

تا هم ایشان از خسیسی خاستند
گندنا و تره و خس خواستند

امت احمد که هستید از کرام
تا قیامت هست باقی آن طعام

چون ابیت عند ربی فاش شد
یطعم و یسقی کنایت ز آش شد

هیچ بی‌تاویل این را در پذیر
تا در آید در گلو چون شهد و شیر

و شگفت‌تر آن که چون بیش‌تر پیش‌ رود سطور نانوشته‌ی دیگری خواند و انگشت حیرت گزد که پرّ رحمت آیه‌ی ارجمند اکمال که به گواهی اسناد و نقل‌های معتبر در حوالی غدیر خم باریدن گرفته، بخشی از همان سوره‌ی آسمانی مائده در مصحف شریف است.

🔹عید غدیر خم را چه شادباشی بیش‌تر از این رازها و رمزها و پیوند مبارک حکایت اخلاص عمل حضرت امیر با مائده‌ی موسای کلیم و فراز سوره‌ی جلیل مائده: الیوم اکملت لکم دینکم و انعمت علیکم نعمتی.
از این روی است که گران‌ترین سهم این کم‌ترین از شادباش غدیر خم، فهم این نکته‌ی گرانسنگ از ادبیات کهن فارسی است که در سراسر آثار مولوی، پس از وجود ذی‌جود حضرت مصطفی که درود خدا بر او و خاندانش باد، هیچ بنده‌ای جایگاه رفیع علی مرتضی را ندارد و این تنها از ارادتی می‌تواند سرچشمه بگیرد که آمیزه‌ای از عقل و عشق است در اوج خود. و اگر یاد کردن از مولای غدیر خم با کنیه‌ی مرتضی که نشانه‌ی بارز تحبیب است، حاصل بی‌تابی در اوج عاشقی نباشد، چیست؟

🔹نیز، به گفته‌ی برادرم ساعد که تمام این نوشته را از او آموختم، وقتی در قصه‌ی آن زن که طفل او بر سر ناودان غیژید و از حکایات دلنواز دفتر چهارم است ، مولوی از قول آن زن حضرت مرتضی را به یاری می‌طلبد که:

از برای حق شمایید ای مهان
دستگیر این جهان و آن جهان

و باز از این دست است ابیات درخشان دفتر ششم که صراحت را به غایت رسانده است:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علی مولا نهاد

گفت هر کاو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست

کیست مولا آن که آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند

چگونه می‌توان ارادت آمیخته با اعتقاد شاعر را فهم نکرد به کسی که به تعبیر جرج جرداق، صدای عدالت انسانی است. عدالتی که جامعه‌ی بشری امروز، بیش از هر زمان دیگری نیازمند آن است. باشد که عید فرخنده‌ی غدیر خم یکهزار و چهارصد و چهل و دو هجری را با گروه مؤمنان به شادی نشست و چونان سرو و سوسن آزادی کرد.

✍️ هفتم مرداد ۱۴۰۰

#عید_غدیر_خم
#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
آبا pinned «هو الکامل مائده‌ی غدیر 🔹 از فرازهای دلفروز مثنوی ماندگار جلال‌‌الدین بلخی، حکایت نامدار دفتر اول است در خدو‌ انداختن خصم در روی امیرالمؤمنین علی، کرم الله وجهه، که بسیاری از فارسی زبانان و فارسی خوانان ابیاتی از آن را در خانه‌ی دل گرامی می‌دارند. این…»
Forwarded from اتچ بات
هوالعلی

اسرار مرتضی

🔹سیزدهم رجب‌المرجب، مناسبتی یک خطی نیست. سطوح مختلف دارد و طعم‌های گوناگون. پیام تبریک دل‌نشین و روح‌افزای خانواده را دریافت می‌کنی که گاه با هدیه‌ای نیز همراه است و به شوخی جوراب نام گرفته است. از آن طرف یاد پدر می‌کنی که سهم بسزایی در بالندگی‌ات داشته و حق بزرگی بر گردنت. به‌گونه‌ای که هنوز هم آموزه‌هایش به کار می‌آید در سفر و حضر. درود می‌فرستی به روح بلند پدران آسمانی و دعا می‌کنی برای تندرستی پدران شریفی که نفسشان، حیات‌بخش است هنوز.

🔹در سطحی دیگر، عرض شادباش میلاد مسعود امیر‌المؤمنین (ع) به دوستان و بستگان است که به برکت فن‌آوری و فضای مجازی در هزاران نسخه قابل تکثیر است.

🔹سطح متفاوت و طعم دیگرش اما، اندیشیدن و تأمل در شخصیت، روش و تجربه‌ی زیسته‌ی کسی است که پیامبر اکرم که درود خداوند بر او و خاندان پاکش باد، در باره‌اش فرمود: سرلوحه‌ی پرونده‌ی هر مؤمنی، دوستی علی ابن ابی‌طالب است و راز کلام اینجاست. اگر چه ادعای دوستی با علی، همچون منی را که خاک پای دوست‌داران حقیقی او نیز نتوانم بود، گزاف است، اما به تعبیر مولوی، آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید.

🔹در زمانه‌ای که شباهت بسیار با زمانه‌ی حضرت امیر دارد، اگر نتوان آتش گداخته بر کف برادر زیاده‌خواه نهاد و یا شمع بیت‌المال را از آن روی که به امر شخصی می‌پردازی خاموش کرد، دست کم می‌توان آتش گداخته را در دست خود حس کرد و در پرتو شمع اموال عمومی، تمام تلاش را برای گره‌گشایی از کار مردم و کشور به کار بست و کاهلی نورزید و خیانت پیشه نکرد. اگر نتوان تمام حق را گفت، می‌توان لب از ادعای باطل فروبست و زبان به تأیید گمراهان نگشود و کیست که نداند چنین رویه‌ای، هزینه دارد و رنج. و ناگزیر به تنهایی نخلستان پناه می‌بری و با چاه غم دل می‌گویی و به تعبیر زیبای عطار در منطق‌الطیر:

مصطفی جایی فرود آمد به راه
گفت آب آرند لشگر را ز چاه

رفت مردی، بازآمد پر شتاب
گفت پر خون‌است چاه و نیست آب

گفت پنداری ز درد کار خویش
مرتضی در چاه گفت اسرار خویش

چاه چون بشنید آن، تابش نبود
لاجرم چون تو شدی آبش نبود.

🔹زبان دعا را از حضرت مولی‌الموحدین(ع) آموخته‌ایم. در سال‌روز میلاد خجسته‌اش از خداوند بخواهیم که یاری‌مان دهد و در راه راست، گام‌هایمان را استوار گرداند. قو علی خدمتک جوارحی واشدد علی‌العزیمة جوانحی.

#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
آبا pinned «‍ هوالعلی اسرار مرتضی 🔹سیزدهم رجب‌المرجب، مناسبتی یک خطی نیست. سطوح مختلف دارد و طعم‌های گوناگون. پیام تبریک دل‌نشین و روح‌افزای خانواده را دریافت می‌کنی که گاه با هدیه‌ای نیز همراه است و به شوخی جوراب نام گرفته است. از آن طرف یاد پدر می‌کنی که سهم بسزایی…»
هوالغفّار

باران شعبان


🔹 نفس‌ها تنگ می‌شود در آلودگی‌ و حوصله‌ها تُنُک. حتی آبی آسمان نیز ناپیدا. آن‌ تیرگی بالای سر، که دیدن آفتاب را دشوار می‌سازد، نه ابر که غبار است و آلودگی.
در چنین هوایی، تنها باران می‌تواند گره از کار فروبسته بگشاید و تن‌ها را بشوید و جان‌ها را به پرواز درآورد. باران بهاری.


🔹 از نیکی اقبال است که مشک‌فشانی باد صبا و جوانی عالم پیر، هم‌زمانند با جلوه‌‌‌گری خورشید شعبان و درخشانی چشم نرگس. و راست، بدین سبب، شایسته‌تر آن است تا آزادی پیشه کنیم و تن مپوشانیم از باد بهار، گیرم از اصحاب کبار نباشیم.

🔹 به تعبیر رسول اکرم، ماه‌های عالمتاب رجب المرجب و شعیان‌المعظم، در درخشش‌اند تا فرصت بخشش گناهان باشند و آدمی، تن و جان را پاکیزه و وارسته وارد ضیافت سازد و بدین سبب است که به توصیه‌ی خواجه‌ی شیراز، دست‌ها و قدح‌ها را بالاتر باید گرفت برای برگرفتن مائده‌هایی از آسمان، پیش از آن‌که این خورشید از نظرها نهان گردد تا شب عید رمضان.

🔹 بی‌سبب نگفته‌اند سالی که نکوست از بهارش پیداست.
نخستین نوروز سده‌ی پانزدهم خورشیدی، با شادباش جلوه‌ی‌گری ماه پوشیده‌روی پانزدهم شعبان فرا رسید و در میانه‌ی رقص ماه و خورشید، آسمان زلال‌تر شد و ابرها کریم‌تر.
و اکنون، این خجسته نوروز، دارد پیوند می‌خورد با بار عامی که رمضان کریم نام دارد و گفته‌اند با کریمان کارها دشوار نیست.

🔹در میان انبوه دشواری‌ها و نگرانی‌ها، آخرین پنجشنبه‌ی شعبان المعظم را که با واپسین روزهای نوروز، مقارن گشته، فرصتی بزرگ باید شمرد برای گردش ساغر و تسلسل دوره‌‌‌ی عاشقی و زدودن غبار غمان روزگار تا بهار‌وار گام بر وادی رمضان نهیم و نوبتی دیگری از عاشقی را تجربه کنیم.

🔹 إِلٰهِى إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ، وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ، وَقَدْ لُذْتُ بِكَ يَا إِلٰهِى فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّى مِنْ رَحْمَتِكَ، وَلَا تَحْجُبْنِى عَنْ رَأْفَتِكَ . إِلٰهِى أَقِمْنِى فِى أَهْلِ وِلايَتِكَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّيادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ . إِلٰهِى وَأَلْهِمْنِى وَلَهاً بِذِكْرِكَ إِلىٰ ذِكْرِكَ، وَهِمَّتِى فِى رَوْحِ نَجاحِ أَسْمائِكَ وَمَحَلِّ قُدْسِكَ . إِلٰهِى بِكَ عَلَيْكَ إِلّا أَلْحَقْتَنِى بِمَحَلِّ أَهْلِ طاعَتِكَ، وَالْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضاتِكَ، فَإِنِّى لَاأَقْدِرُ لِنَفْسِى دَفْعاً، وَلا أَمْلِكُ لَها نَفْعاً

معبود من! آن‌که به تو راه جوید راهش روشن است و آن‌که به تو پناه جوید در پناه توست و من به تو پناه آورده‌ام، پس گمانم را از رحمتت ناامید مکن و از مهربانی‌ات محرومم مساز، معبودم، در میان اهل ولایتت برنشانم، نشاندن آن‌که به افزون شدن محبّتت امید بسته است. معبود من، شیفتگی به ذکرت را پیوسته بر من الهام کن و همّتم را در نسیم کامیابی نام‌هایت و جایگاه قدست قرار ده. معبودم به‌حق خودت بر خودت، مرا به جایگاه اهل طاعتت و جایگاه شایسته بر ساخته از خشنودی‌ات برسان، زیرا که من نه بر دفعی از خود قدرت دارم و نه بر نفع خویش
مالکیت دارم.


✍️پنجشنبه، یازدهم فروردین ۱۴۰۱، ۲۸ شعبان ۱۴۴۳

#حجت_اله_صیدی

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو البصیر

با بهار همچنان تا جاودان در راه…

🔹 چهل و سه سال تمام می‌گذرد از روزی ناتمام که همراه پدر و پدربزرگ رفتیم مسجد میرزایی زنجان، برای شرکت در نخستین همه پرسی. این بنده البته به سن قانونی نرسیده و تنها تماشاگر بودم و همراه، اما شور و شوقی که کشور را فرا گرفته بود، رخصت نمی‌داد نوجوانی که دو سال پر تلاطم را به چشم نگریسته و با فراز و نشیبش زیسته، در خانه بماند. صفی طولانی بود از مردان و زنان شناسنامه به دست در دو طرف مسجد.
جعبه‌ای پوشیده با پارچه‌ای سفید و مهر و موم شده و برگه هایی که دو رنگ و دو کلمه بیش‌تر نداشتند: سبز: آری و قرمز: نه.
یادم نمی‌آید کسی را دیده باشم با انتخاب قرمز.

🔹 بدین ترتیب، دوازده فروردین، شد روز جمهوری اسلامی و بخشی مهم از هویت ما. نظامی که نتیجه‌ی انقلابی فراگیر و مردمی با شعاری به غایت بزرگ بود مبتنی بر تحقق سه هدف مهم: استقلال، آزادی و جمهوریت، جمهوریتی که متبلور است در آرمان مردم‌سالاری دینی.

🔹 ساده‌ترین کار برای آنان که به این مناسبت برجسته نظری دارند، آن است که پیام تهنیتی ارسال کنند به رسم یادبود. درست‌ترین کار برای هر ایرانی دغدغه‌مند و مسئول اما، تأمل است و درنگ در آن‌چه واقعیت دارد و ندارد و تصمیم‌گیری در باره‌ی آن‌که چگونه باید از آرا‌ء بیش از نود و هشت درصدی آری پاسداری کرد و ایستاد در سمت حقیقتی که فراگیر است و مسئولانه، و روشنگری و استدلال در برابر آن‌‌چه با هیاهو و جنجالی که پیشه‌ی معاندان است معمولاً و با ظاهری منتقدانه، هر چه دورتر شدن از آرمان‌ها را هدف قرار داده است.

🔹باز، آسان‌ترین کار، صفر و صد دیدن قضایاست و ایستادن در نقطه‌ای که مطلق است. کسانی که در تاریخ غور و تفحصی کرده و تأملی داشته‌اند، به‌ویژه در سرگذشت انقلاب‌ها و نظام‌های برآمده از آن، با نگاهی منصفانه شهادت خواهند داد که تحقق اهداف نهضت‌ها، همواره نسبی بوده و هیچگاه به کمال مطلق نرسیده است. آن‌چه مهم است، پیش‌رفتن در مسیر کمال است و نظر به هدف دوختن و بازنگشتن از راهی که درست انتخاب شده است.

🔹تردیدی نیست که هر انسان منصف آزادی‌خواهی، از جمله جوان پرشور و حق‌طلب امروز با هر گرایش و سلیقه‌ای، تحقق هر سه هدف نهفته در شعار انقلاب اسلامی را از آرمان‌های اصیل خود می‌داند، از این روی در درستی راه تردید نباید کرد. و البته خطاست اگر تصور شود که درستی راه به معنی همواری و آسانی مسیر نیز هست. که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها.

🔹 بدین سبب است که روز جمهوری اسلامی، بزرگ داشته می‌شود تا هم نگاهی به پشت سر انداخته و مسیر طی شده ارزیابی شود و هم با نگاهی به پیش رو و هدف‌های بلند، عزم‌ها جزم شود برای تحقق هر چه بیش‌تر آرمان‌ها. و این یعنی پای‌بندی بیش از پیش به اصول و آرمان‌های اصیل در عمل و نیز اصلاح و ارتقاء امور و زدودن کژی‌ها و کاستی‌ها. و کیست که نداند این‌گونه اصیل عمل کردن همت بلند می‌طلبد و هزینه دارد و سر می‌شکند دیوارش. آن‌هم حرکت در مسیری که پس از صدها سال تجربه‌ی پادشاهی و تمامیت‌خواهی و سلطه، می‌خواهد به استقلال برسد و آزادی و مردم‌سالاری دینی.

🔹 به اعتبار عبارت سنگین کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، هر کس که بام بیش‌تری دارد و لاجرم برف بیش‌تر، وظیفه دارد تا هم‌زمان با ارسال پیامک تبریک روز شکوه‌مند جمهوری اسلامی، وجدان آگاه خود را نیز قاضی کند که برای تحقق هدف‌ها چه کرده است و طبیعی است که این قاضی آگاه، به این آسانی‌ها راضی نخواهد شد، که به تعبیر خواجه‌ی شیراز:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی

🔹 روز بزرگ جمهوری اسلامی بر تمام ایرانیان دغدغه‌مند مبارک باد و پاینده‌تر، بهاری که به تعبیر مهدی اخوان ثالث، همچنان تا جاودان در راه است.

✍️دوازدهم فروردین‌ماه ۱۴۰۱

#حجت‌_اله_صیدی

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
Forwarded from اتچ بات
هو العلیم

در اندیشه‌ی گل


🔹 موضوع «فکر» و چگونگی اندیشیدن، از جمله‌ی مباحث مهم علوم انسانی امروز است که کستره‌ای دارد از روانشناسی تا اقتصاد و مدیریت و نظایر آن‌. موضوع رابطه‌ی «ذهن» با «عین» نیز چنین است و اگر از بحث‌های پیچیده‌ی فلسفی آن درگذریم، تأمل در فرآیند «تصمیم‌گیری» و «عمل»، به شدت تحت تأثیر همین رابطه است که زیرساخت آن را «اندیشه» می‌سازد.

🔹 ساعت‌های فراغت نوروز امسال، به روز سیزدهم که رسید، با اتمام مطالعه‌ی کتاب گرانسنگی مبارک شد که «تفکر، سریع و کند» نام دارد. نوشته‌ای مشهور از دانیل کانمن، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ۲۰۰۲ و روانشناس برجسته‌ی حوزه‌ی قضاوت و تصمیم‌گیری و اقتصاد رفتاری، که با ترجمه‌ی سلیس و مناسب خانم فروغ تالوصمدی به چاپ شانزدهم رسیده است.

🔹 کل کتاب ششصد و شصت صفحه‌ای کانمن، متمرکز است بر دو نوع «سیستم تفکر» و دو نوع «خود» و چگونگی تعامل آن‌ها. کانمن این دو سیستم را «سیستم یک» و «سیستم دو» نام می‌نهد و دو گونه از خود را «خود تجربه‌گرا» و «خود خاطره‌گرا» و با اتکاء به پژوهش‌های علمی فراوانی که همراه با دیگر دانشمندان همکارش در زمان‌های مختلف انجام داده، جنبه‌های گونه‌گونی از عملکرد این «سیستم»ها و «خود»ها را تشریح می‌کند و از این باب برای هر انسان جوینده‌ی خردورزی، با هر پشتوانه‌ی دانشی، شغلی و سن و سالی سودمند است و خواندنی.

🔹 تمام رفتارهای ما، چه کنش باشد و چه واکنش، متأثر است از اندیشه‌ی ما که یا محصول سیستم یک است یا سیستم دو و گاهی نیز ترکیبی از هر دو و ما گاهی با خود خاطره‌گرای خود داریم می‌اندیشیم و اقدام می‌کنیم و گاهی با خود تجربه‌گرای خود و در مواردی نیز با هر دو خود و بدین سبب است که مولوی بلخی فرمود:

ای برادر تو همان اندیشه‌ای
مابقی تو استخوان و ریشه‌ای

گر گل است اندیشه‌ی تو، گلشنی
ور بود خاری تو هیمه‌ی گلخنی



✍️سیزدهم فروردین‌ماه ۱۴۰۱


#حجت‌_اله_صیدی

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو القدیر

قدر مکرر


🔹 شکوه شب‌های قدر را نام و یاد پیشوای متقیان، دو‌چندان می‌کند، از مجلس ضربت خوردن، تا شهادت و بانگ همواره بلند فزت و رب‌الکعبه.
بی‌سبب نیست اگر گفته شود برای کسانی که هویتشان از مولی‌الموحدین است و نام مولا در زندگی‌شان جاری است، هر شبی از سال، شب قدر است، از هزار ماه افزون‌تر.

🔹 شب قدری که سرشار از یاد علی باشد، شب پر رمز و رازی است و مگر به تعبیر مولوی، علی مرتضی رمز و راز بگشاید که حسن‌القضاست پس از سوء‌‌القضا. و علی راز زندگی است به سبب شیوه‌ی دشواری که دارد در شجاعت و عبادت و عدالت. راز علی، آن‌چنان مهیب است که چون منی را در آن راه نیست که به تعبیر دل‌نشین شاعر در سایه سار نخل ولایت:

مور، چه می‌داند
که بر دیواره‌ی اهرام می‌گذرد یا بر خشتی خام.


🔹 آداب شب‌های قدر را عارفان و بزرگان نیک می‌دانند و نیک‌تر درک می‌کنند و ما را که کشیدن آب دریا نتوانیم، تنها همین سزد که به قدر تشنگی چشیده و کاسه‌ای از گنجینه‌ی ادب فارسی برداریم و با یاد حضرت بوتراب، شب‌های تنهایی‌مان را قدر دهیم. بی‌گمان حکمتی داشته است تقارن شهادت مولا با شب بیست و یکم.


🔹 خوش‌تر آن است که با رباعی دل‌نشین شق‌القمر از زنده‌یاد حسن حسینی و فرازی از شعر سپید زنده‌یاد سلمان هراتی، در آستانه‌ی در ایستاد و فرودآمدن فرشتگان را به نظاره نشست.

🔹سرچشمه‌ی فیض روح ربانی تو
دریای فتوت دل طوفانی تو

با دست نبی رقابتی داشت مگر
آن تیغ که بوسه‌ زد به پیشانی تو


🔹 زمین اگر چشم داشت
بزرگواری تو این‌سان غریب نمی‌ماند
ای معنویت نامحدود
زود است حتی در زمین
نام تو برده شود

زمین فقط پنج تابستان به عدالت تن داد
و سبزی این سال‌ها
تتمه‌ی آن جویبار بزرگ است
که از سرچشمه‌ی ناپیدایی جوشید
وگرنه خاک را
بی تو جرأت آبادانی نیست.


🔹 جوشن کبیر امشب را ختم کنیم به این خواسته از خدای عالمیان تا پرتوی از نور وجود علی (ع) را روزی این بندگان منتظر گرداند تا شاید رهایی یابیم از آتش دوزخی که در درون است و بیرون. خلصنا من النار یا رب. التماس دعا.


✍️جمعه دوم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱
بیستم رمضان‌ المبارک ۱۴۴۳

#حجت‌_اله_صیدی

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو الغفار

واپسین آداب ضیافت


🔹 از جمله‌ی آداب میهمانی‌ بزرگان‌، چگونگی دست کشیدن است از خوردن و آشامیدن و از کنار سفره‌ی گشوده برخاستن.

🔹 از جمله‌ی آن‌چه میهمانی بزرگان نامیده می‌شد در کودکی ما و اکنون نیز دوام دارد، سفره‌های نذری گسترده‌ای است که در ایام شهادت سالار شهیدان می‌گسترند یا در دیگر روزهای سوگواری.
گاه علاوه بر غذای سفره، دیگ دیگری نیز در خروجی سرسرا لبریز از غذای گرم بود تا سهم بیش‌تری باشد برای وعده‌های دیگر یا کسی از خانواده که احیاناً توفیق حضور نداشته‌ است. مرسوم آن بود که میهمان با خود ظرفی داشته باشد برای این سهم اضافه، از آن روی که نه خبری از ظروف یک‌بار مصرف بود و نه صاحب میهمانی از عهده‌ی تأمین انبوه ظرف‌های دیگر برمی‌آمد.

🔹 توصیه‌ی نخست آن بود که غذا آهسته خورده شود و تمام و کمال. سپس چنگال روی قاشق نهاده شود و هر دو در بشقاب خالی، که یعنی تمام شد و سپس شکر خداوند و سپاس میزبان و توصیه‌ی دوم آن‌که ظرف خالی که میهمان با خود می‌آورد، اندازه باشد، نه آن‌چنان کوچک، که حتی یک کفگیر غذا در آن نگنجد و نه آن‌چنان بزرگ که با چندین و چند پر نشود، که مایه‌ی شرمساری آشپز و میزبان و مهمان است.

🔹 سی‌روزه‌ی رمضان را میهمانی کریمان نام نهاده‌اند از آن باب که با کریمان کارها دشوار نیست. سفره‌ای گسترده به پهنای لایتناهی، که هر کس سهم خویش‌ می‌‌خورد به اندازه و بیش‌تر در ظرف خویش می‌برد به قاعده، تا رمضان دیگر.
ناگفته پیداست که دقایق پایانی میهمانی را قدر چه‌میزان است و آداب آن چیست: تمام و کمال خورده شود و ظرف نیز به قاعده باشد.

🔹 تلفیق دو حدیث گرانسنگ از معصومین که درود خداوند بر آنان و غزلی دل‌نشین از صائب تبریزی، که رضوان الهی بر او باد، شرح واپسین ساعت‌های روز پایانی میهمانی امسال است.

🔹در حدیث است که پیامبر رحمت (ص) فرمود:

مَنْ لم يُغفَرْ لَهُ في شَهرِ رمضانَ ففِي أيِّ شهرٍ يُغفَرُ لَهُ ؟! (كسى كه در رمضان آمرزيده نشود، در كدام ماه آمرزيده می‌شود؟!)

و از فرزند ارجمندش، امام صادق (ع) نیز نقل است:

مَن لَم يُغفَرْ لَهُ في شهرِ رمضانَ لَم يُغفَرْ لَهُ إلى مِثلِهِ مِن قابِلٍ إلاّ أن يَشهَدَ عَرَفَةَ . (كسى كه در ماه رمضان آمرزيده نشود ، تا رمضان آينده آمرزيده نخواهد شد مگر آن كه در عرفه حاضر شود.)

🔹هر دو سخن، پشت آدمی را به لرزه می‌اندازد از آن روی که مبادا انبانی که از نان خالی کرده است برای انباشتن گوهر‌های اجلالی، همچنان پر از گناه و خطا، بر دوش کشیده شود، فارغ از آن که ظرف، به قاعده باشد، یا کوچک و بزرگ.
توصیه‌ی صائب شیرین‌سخن، در این ساعت‌های پایانی ره‌گشاست:

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر
درزندگی قرار به زیر زمین مگیر

نتوان به علم رسمی از آتش نجات بافت
درپیش روی خود سپر کاغذین مگیر

سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست
زنهار پیش دیده من آستین مگیر

شمع از گداز یافت به افسردگی نجات
راه سلوک، بی نفس آتشین مگیر

پیوست نور شمع به صبح آفتاب شد
دامان یار جز به دم واپسین مگیر

از روی آتشین دل سنگ آب می شود
آیینه پیش طلعت آن مه جبین مگیر

دل را مکن شکار به دزدیدن نگاه
این صید رام را به کمند و کمین مگیر


🔹 سه نکته‌ی نهفته در بیت‌های یک و دو و پنج، گوهر‌ها‌ی اجلالی ساعت‌های آخر رمضان شاید به حساب آید:

بیت نخست که در اهمیت کیمیای محبت است و زدودن غبار کین از دل.

بیت دوم اشاره به گمان ناروایی است که نسیم طالب در قوی سیاه، «خود‌بینی معرفت‌شناختی» نام می‌نهد و حافظ شیراز، تکیه بر آن را در طریقت کافری می‌شمارد.

بیت پنجم نیز در ارزش لحظه‌‌ها و دم‌های واپسین تأمل دارد.

🔹خوشا حال و بخت بزرگان سینه‌صاف را که در این ساعت‌های واپسین دامان یار را محکم‌تر می‌گیرند تا شمع گدازنده‌ی وجودشان دوام آورد و به صبح و آفتاب پیوند خورد و زندگی، سراسر محبت باشد ‌و توکل و پرتوافشانی تا رمضانی دیگر.


✍️یک‌شنبه، یازدهم اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱
بیست و نهم رمضان‌ المبارک ۱۴۴۳

#حجت‌_اله_صیدی

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
Forwarded from اتچ بات
هوالعلیم

شُکر شکرریزان


🔹به باور اهل نظر و معرفت‌شناسان، معرفت کنونی هر کسی، حاصل و انباشته‌ی معرفت‌های پیشین اوست و این البته بحث شناختیِ به غایت پیچیده‌ای است که دریا دریا نکته در آن نهفته و این شاگرد کوچکِ خفته را نه توان درک ژرفای آن است و نه تاب کشیدن موج‌هایش. تنها به قدر تشنگی می‌توان چشید و گفت هر آن‌چه می‌دانیم، هر چند ناچیز، اندوخته‌ی نکانی است که در محضر معلمان و استادان آموخته‌ایم.

🔹بدین سبب است که برای این بنده، تنها دوازدهم اردیبهشت، روز معلم نیست.
انکار نمی‌کنم که اسم و رسم تعدادی انگشت‌شمار از معلمان و استادان را تنها در روز دوازده اردیبهشت می‌توان به خاطر آورد یا حتی نیاورد، اما حقیقت آن است که فراوان اتفاق می‌افتد در روزها و سال‌های گوناگون، که در عمل یا هنگام تصمیم‌گیری، نکات نغز معلمان و استادان بزرگم، از دبستان سعدی و دبیرستان امیرکبیر زنجان تا دانشگاه علامه‌ی طباطبایی تهران در ذهنم زنده می‌شوند و آن لحظه‌ی شکوهمند ارزشی فراتر از روز تقویمی معلم پیدا می‌کند. برای شاگردان، هر روز، روز معلم است و استاد.


🔹 این چند سطر، بهانه‌ای است برای عرض ادب و تبریک روز معلم خدمت تمامی دوستان، همکاران و اساتید بزرگوار و آرزوی سربلندی و تندرستی و نیز تداوم آموزش، آموزش و آموزش، که آن شیرین سخن فرمود:

هیچ آهن خنجر تیزی تشد
هیج‌کس از پیش خود چیزی نشد
هیچ قنادی نشد استاد کار
تا که شاگرد شکرریزی نشد.

🌷🌷🌷

✍️ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱

#حجت_اله_صیدی

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو المدبر

جراحی خودرو

✍️حجت‌اله صیدی

🔹سخن‌گوی محترم دولت خبر داده است که هيئت دولت با کلیات پیشنهاد وزارت صمت مبنی بر صدور مجوز واردات خودرو موافقت کرده و پیش‌بینی می‌شود که با واردات خودروهای متوسط یا اقتصادی موافقت شود.

🔹به عنوان شاگردی در اقتصاد که نیمی از عمر کاری خود را در صنعت خودرو سپری کرده‌، نه تنها فایده‌ای در صدور مجوز واردات خودرو در شرایط کنونی کشور به ذهنم نمی‌رسد، حتی احتمال می‌دهم برای تمام ارکان ذی‌ربط در اقتصاد - شاید به استثناء واردکنندگان- زیان‌بار باشد و از این روی، بازنگری در این تصمیم را توصیه می‌کنم.

🔹آن‌گونه که بیان شده، انگیزه‌ی اصلی موافقت با صدور مجوز واردات، کمبود عرضه‌ی خودرو است و این امر البته واقعیت دارد، زیرا تقاضای مؤثر خودروی سواری در کشور بین یک میلیون و دویست‌هزار تا یک میلیون و پانصد هزار دستگاه در سال است، در حالی که تولید سال‌گذشته‌ی خودروسازان ایرانی، در مجموع به نهصدهزار دستگاه نرسید و
برنامه‌ای عملیاتی برای افزایش معنی‌دار در سال‌جاری نیز در دسترس قرار نگرفته است. از این روی، مازاد تقاضایی به میزان دست کم سیصد هزار و حداکثر ششصد هزار دستگاه وجود دارد.

🔹تجربه نشان داده است که امکان واردات خودروی ارزان و کلاس متوسط در بهترین حالت، در حدود پنجاه تا هفتاد هزار دستگاه است که اولاً به نزدیک به یک میلیارد دلار منابع ارزی نیاز دارد و ثانیاً از بدو صدور مجوز تا تحویل خودرو به مشتری، بیش‌تر از شش ماه طول می‌کشد. این حقیقت، نشان می دهد که کسری عرضه جبران نخواهد نشد. به عبارت دیگر، پوشش مازاد تقاضا، به واردات حدود سیصد هزار دستگاه خودرو نیازمند است که اولاً در عمل، تحقق نمی‌یابد و ثانیاً به حدود سه میلیارد دلار ارز نیاز دارد.
تجربه نشان داده که تصور تأمین این ارز از محل صادرات خودرو و قطعات و دانش فنی نیز قرین واقعیت نیست.

🔹با عنایت به حقیقت پیش گفته، باید توجه داشت که همچنان کمبود عرضه‌‌ تداوم خواهد داشت و در چنین شرایطی، طرف عرضه ‌کننده نه برای کاهش قیمت انگیزه‌ای دارد و نه برای افزایش کیفیت. تجربه‌ی بسیاری از سال‌ها در سه دهه‌ی گذشته، نشان می‌دهد که همچنان تفاوت قیمت کارخانه با بازار، سفته‌بازی، قرعه کشی و نظایر آن اگر نه با شدت بیش تر، دست‌کم با همان وضعیت ادامه خواهد یافت.

🔹اصول علم اقتصاد چنین بیان می‌دارد که وقتی تقاضای کافی برای محصولی وجود داشته و منابع مالی و مواد اولیه در دسترس بوده، فن‌آوری و نیروی کار ماهر نیز قابل تأمین باشد، افزایش تولید و سرمایه گذاری، قابل توجیه است. آمار نشان می‌دهد که در صنعت خودروی ایران، تمامی این موارد در دسترس است، نه بالقوه، بلکه بالفعل. فقط ماشین‌آلات، تجهیزات و سالن‌های تولیدی دو خودروساز بزرگ کشور، امکان تولید بیش از یک و نیم میلیون خودروی سواری در سال را فراهم می کند. صنعت قطعه‌سازی کشور نیز به حدی پیش‌رفته و توسعه‌یافته است که توان تأمین قطعات کافی برای این میزان از تولید را دارد. به دلیل امکان پیش‌فروش و گردش مالی نزدیک به سیصد هزار میلیارد تومانی این صنعت، تأمین مالی برای افزایش تولید نیز با مشکل ویژه‌ای روبرو نیست. پس مشکل کجاست؟

🔹بی تعارف باید گفت که مشکل صنعت خودروی ایران، مدیریت است، چه در سیاست‌گذاری، چه در اجرا، هم در سطح خرد و هم در سطح کلان. و این حقیقت به استثناء سال‌هایی از دهه‌‌های هفتاد و نود خورشیدی، همواره ضربه‌های سهمگینی بر این صنعت مهم وارد ساخته است. سیاست‌گذاران، اغلب با عدم ثبات سیاست‌گذاری و تدوین مقررات و قوانین مربوطه، افراط و تفریط در صدور مجوز واردات، قیمت‌گذاری دستوری، جابجایی پی‌در‌پی مدیران اجرایی و نظایر آن و مدیران اجرایی نیز یا به دلیل عدم توانمندی کافی یا به دلیل عدم ثبات، نتوانسته‌اند آنچنان که باید، بهره‌وری در این صنعت را جز در مقاطعی کوتاه افزایش دهند.

🔹 در این رابطه، تنها به یادآوری دو نکته، بسنده می‌کنم تا تأکید کنم که صنعت خودروی داخلی، خود توان حل مسئله را دارد: طراحی و عرضه‌ی خودروی سمند در سال‌های میانی دهه‌ی هفتاد و تولید بیش از یک میلیون و یکصد هزار خودرو در سال‌های میانی دهه‌ی نود توسط دو خودروساز اصلی. ممکن است منتقدین صنعت خودروی داخلی، به این ادعا اعتراض کرده و وضعیت کیفیت خودروهای ساخت داخل را به رخ بکشند. این بنده نیز، با منتقدین کیفیت خودرو تا حدودی همراهی دارم، اما چند نکته را باید یادآوری کنم: کیفیت، اولاً امری نسبی است و ثانیاً مدیریتی. نکته‌ی اول این که اگر سمندِ معرفی شده در دهه‌ی هفتاد را با خودرو‌های هم‌کلاس کره‌ای و چینی خود در آن سال‌ها مقایسه کنیم، درمی‌یابیم که صنعت خودرو در آن سال‌ها حرف زیادی برای گفتن داشت و آنان که از تداوم طراحی و تولید خودروی ملی در آن سال‌ها جلوگیری کردند، باید پاسخ‌گو باشند.
(ادامه در پیام بعدی)
(ادامه از پیام قبلی)

نکته‌ی دوم این که اگر قرار است خودروی اقتصادی وارد شود، باید دقت کرد خودرویی که به ارزش پنج تا هفت‌هزار دلار وارد شده و حدود دویست میلیون تومان ارزش بازار آن خواهد بود، تا چه میزان از خودروهایی که توسط خودروسازان بزرگ و کوچک داخلی تولید می‌شود مرغوب‌تر خواهد بود. گاهی به خطا تصور می‌شود که خودروهایی در کلاس بنز و تویوتا به قیمت دویست میلیون تومان عرضه خواهند شد.

🔹امروز اما، پیشنهاد این است که بدون تخصیص ارز به واردات خودروی ساخته شده - آن هم در شرایطی که وزارت‌خانه‌هایی مانند کشاورزی، نیرو، بهداشت و حتی خود وزارت صمت برای تأمین کالای اساسی، از عدم تخصیص ارز کافی گله‌مندند - تدبیری اندیشده شود تا دو خودروساز بزرگ کشور، در همین سال جاری، هم تولید خود را به میزان قابل توجهی افزایش دهند -به مراتب بیش‌تر از آن‌چه قرار است وارد شود- و هم نمره‌ی کیفیت خودروهای خود را بهبود اساسی بخشند. این نکته، نه آرزو و آرمان، بلکه واقعیتی عینی و تجربه شده است، البته به شرط مدیریت جامع. بنا بر این دستیابی به این هدف، نیازمند سیاست‌گذاری و اجرای کارآمد است،‌ که به باور این بنده در کشور وجود دارد. بدین سبب، تنها راه چاره را اعمال مدیریت توانمند در سیاست گذاری و اجرا می‌دانم که البته چیزی است در حدود جراحی در برخی بخش های بالادستی و پایین دستی این صنعت، که هم درد دارد و هم جراحت و نظام حکم‌رانی باید این عوارض را چند ماه تحمل کند.

🗓 شانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱

#حجت_اله_صیدی

www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو الحسیب

حق مردم و برهان تسویه


✍️حجت‌اله صیدی


🔹کدام صحیح است: تصفیه حساب یا تسویه حساب؟ اهل فن می‌گویند هر دو و البته صحیح‌تر آن است که به محل و چگونگی کاربرد آن توجه شود.

🔹برای حسابداران، تسویه همواره صحیح‌تر و پرکاربردتر تلقی شده است از آن روی که آموخته‌‌ها می‌گویند حسابی را که مانده‌ی بدهکار دارد، تنها با بستانکار کردن به میزان همان مبلغ مانده، نه یک ریال کم و نه یک ریال زیاد، می‌توان بست و برعکس، حسابی را که مانده‌ی بستانکار دارد، باید به همان میزان بدهکار کرد نا بسته شود و بستن حساب تنها زمانی ممکن است که طرف بدهکار با طرف بستانکار مساوی شود که به مانده‌ی صفر می‌انجامد.

🔹در میان بحث‌های پیچیده‌‌ی مربوط به برهان‌ اثبات وجود خداوند، درک نسبی برهان‌های نظم و علیت، شاید برای حسابداران، آسان‌تر باشد، بدین مفهوم که جهان حساب و کتاب دارد و برای هر بدهکاری، بستانکاری خواهد بود، دیر یا زود و این قانون حساب و کتاب است که تا قبل از مجمع عمومی که مدیران اجرایی آن را یوم تبلی‌السرائر می‌نامند، حساب‌ها باید بسته شوند و تکلیف تسویه روشن باشد.

🔹این دانش‌جوی حسابداری، وقتی برهان نظم را از منظر تسویه و بستن حساب می‌نگرد، آن‌چنان که عادت مألوف حسابداران است برای جمع‌آوری شواهد کافی، نمونه‌های فراوان می‌یابد در پیرامون خود، برای اثبات آن که حق‌ مردم نیز در همان دوره‌ی مالی تسویه می‌شود به سبب نظمی که بر نظام هستی حاکم بوده و رابطه‌ی علیتی که بارها به اثبات رسیده است.

🔹در باب حق مردم یا حق‌الناس اما، گویا نهایت دقت و نظم بر حساب و کتاب حاکم است، به گونه‌ای که تسویه، دقیقاً با همان عمل صورت می‌گیرد و نه حالتی دیگر. نه یک ریال کم و نه یک ریال زیاد. آن‌که سیلی می‌زند، سیلی می‌خورد، نه حتی لگد. آن‌که با چاقو می‌کشد، با چاقو کشته می‌شود و آن‌که تهمتی می‌زند، با همان تهمت، آسیب می‌بیند. نمونه‌ها فراوانند در تجربه‌ی زیسته‌‌ی هرکس، به ویژه در همین چند سال و ماه و هفته‌ای که می‌گذرند.

🔹 ما مردمان، اهل سیلی زدن و نان دزدیدن و چاقو کشیدن اگر نباشیم، علاقه‌ی وافری به نقد و انتقاد داریم که مرز باریکی دارد با تهمت و تخریب و بر این باورم که چاقوی نقد غیر منصفانه، گاهی بُرنده‌تر و کُشنده‌تر است و کسی که این چاقو را کشید، باید منتظر تسویه‌ای باشد که گاه زودتر از آن‌چه می‌پندارد، رخ می‌دهد. فضای مجازی پر است از کلیپ‌هایی که مایه‌ی انبساط خاطرند و ادخال سرور فی قلوب مؤمنین، از آن روی که نشان می‌دهند چه زود بدهکار، بستانکار می‌شود و بر عکس. کلیپ‌های عبرت‌آموزی که انگیزه‌ی قلمی کردن این چند سطر شدند.

🔹 تخریب و انتقاد خالی از انصاف و لبریز از کینه و حسد نیز از همان بدهکار کردن‌هاست که به زودی بستانکار می‌شود. اگر هنگام نقد دوست، همکار یا رقیب، به ندای درون توجه نکردیم که گاهی فریاد برمی‌آورد یا به آهستگی در گوش آدمی می‌گوید که اگر خودت بودی، بهتر از این عمل نمی‌کردی و فریادمان بلند شد برای تخریب دیگران، دیر یا زود، شاید نزدیک‌تر از آن‌چه در تصور آید، در همان موقعیت قرار می‌گیریم و اگر نه سخت‌تر و بدتر، به همان میزان، کارها خراب و حساب‌ها تسویه می‌شوند.

تاکنون اگر مراقب نقدها و داوری‌هایمان نبودیم، پس از این مراقب‌تر باشیم. حق مردم، گران است و تسویه‌اش گران‌تر.



🗓 جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱

#حجت_اله_صیدی


https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
هو الملک

یقینِ گم‌شده

✍️حجت‌اله صیدی

🔹شش ساله بودم که پای درس قرآن زنده‌یاد حاج شیخ علی صیدی نشستم، که با پدرم پسر‌عمو بودند و هم‌نام. در مسجد میرزايي زنجان و در آستانه‌ی تابستان. توصیه‌ کرد بهتر است قرآنی که با خود می بریم، به خط طاهر خوش‌نویس باشد تا شماره صفحه‌ها یکسان بوده و تدریس و تحصیل، آسان‌تر شود بدان سبب که در آن ایام هنوز خبر از کتابت رسمی عثمان طه نبود، که شاید احسن‌النسخ باشد.

🔹بخت با من یار بود، در منزل قرآنی داشتیم به خط مرحوم طاهر خوش‌نویس و با ترجمه‌ی الهی قمشه‌‌ای و نیز مناسب برای استخاره، از آن روی که در گوشه‌ی بالای سمت چپ صفحه، داخل پرانتز، نتیجه‌ی استخاره را نوشته‌ بود با همان خط: خوب، بد، وسط.

🔹خاطرات فراوان دارم از کلاس‌های قرآن حاج شیخ علی که بنده‌ی ناب خداوند بود و تا همین دو سه سال پیش،‌ دیدار دلفروزش در پایم ارغوان می‌ریخت و گفتار جان‌فزایش، در گوشم ارغنون می‌زد به تعبیر سعدی شیراز. جلسه‌ی اول را نه با سور‌ه‌‌های مبارکه‌ی حمد یا بقره، که با سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه آغاز کرد. بعدها حدس زدم شاید دلیل آن، موسیقی زیبا و دل‌نشینی باشد که در نخستین آیات نورانی این سوره‌ی مبارک وجود دارد که در همان نسخه نیز، نصف صفحه‌ را گرفته‌اند پس از آیات پایانی و نورانی الرحمن. شاید بدان دلیل نیز باشد که سواد خواندن و نوشتن ما در آن سال‌ها قدری بیش‌تر از کودکان پیش‌دبستانی امروز بود و هم‌چنین، «عم جزء » را در پنج سالگی آموخته بودیم و آمادگی لازم برای پیش رفتن در آموزش مصحف شریف را داشتیم.

🔹در کل تابستان آن سال، سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه را یاد گرفتیم، با ترجمه و تفسیری ساده به اضافه‌ی پنج آیه‌ی آغازین بقره‌ی شریفه که کل صفحه‌ی دوم قرآن کریم را در بر می‌گیرد که اغلب مذّهب است و چشم‌نواز. اگر در تمام این دوران نزدیک به نیم‌ قرن، چیزی آموخته باشم، بی‌شک بخش مهمی از آن در همین کلاس‌های ساده‌‌ و در عین حال به غایت ارزشمند کتاب خدا بوده‌است.

🔹نکته‌ی مهمی که در این سطرها می‌خواهم بیان کنم، تغییر برداشتی است که در گذر زمان، از این آیات شریف داشته‌‌ام و نقل آن خالی از فایده نیست. اگر بخواهم ساده و مختصر بگویم، برداشت کودکانه‌ام که در نوجوانی و جوانی نیز برقرار بود از اصول و فروع دین، چنین بوده است که تکلیف این اصول و فروع، نزد هر مسلمانی روشن است و جای تردید ندارد و ممکن است تنها اجرای برخی فروع‌، دشواری داشته باشد. اگر بخواهم فضای ذهنی چند سال پیش خود را شرح دهم،‌ عامیانه‌اش این است: تمام ایرانیان مسلمان به اصول دین اعتقاد کامل دارند و فقط ممکن است در پای‌بندی به فروع، با هم تفاوت داشته باشند. در فروع هم احتمالاً برخی نماز خواندن برایشان دشوار است و برای برخی دیگر روزه‌ گرفتن. به بیان دیگر، وقتی در آیات آغازین بقره‌ی شریف می‌خواندم که «و بالاخرة هم یوقنون» و یا در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه، که به قیامت می‌پردازد و اصحاب یمین و اصحاب شمال، با خود‌ فکر می‌کردم که ممکن است کسی نماز را سبک بشمارد، اما امکان ندارد کسی به آخرت یقین نداشته باشد. این که از روز روشن‌تر است.

🔹اما اکنون، مدت‌هاست که برگشته‌ام به تأمل در باور برخی هم‌گنان در اصول دین و در این نوشته می‌خواهم به نکته‌ی مهمی بپردازم که به میزان باور افراد به معاد بر می‌گردد. در این ماه‌ها، رفتار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برخی از برادران و خواهران مسلمان و نماز‌خوانم، مرا و برخی دوستانم را نیز، به این فکر فرو برده‌‌است که آیا در پشت این رفتارها، اصلاً باوری به روز حساب وجود دارد؟ اکنون باور قوی‌ام آن است که یقین داشتن به قیامت در بین ما مسلمانان بسیار دشوارتر از به پا داشتن نماز است و روزه و حج و نظایر آن. یقینی که به تعبیر بامداد شاعر، یقین گم‌شده است و ماهی گریز و نه یقین یافته.

🔹آن‌چه این روزها محیط پیرامون را فرا گرفته و آزارمان می‌دهد، بی‌گمان ثمره‌ی کنش کسانی است که بر خلاف آن‌چه می‌نمایند، لحظه‌ای به روز رستاخیز و شب اول قبر فکر نکرده‌اند. به تعبیر خواجه‌ی شیراز:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی.


🗓پنجشنبه پنجم خرداد ۱۴۰۱

#حجت_اله_صیدی

https://www.tg-me.com/������/com.aba_saydi
2024/04/25 07:14:36
Back to Top
HTML Embed Code: