Telegram Group & Telegram Channel
🍃🌺🍃
#داستان
#آق_ولی قسمت ۳۷

مریم آهی کشید و ادامه داد: "بابام که آدم نشد هیچی، ربابه رو هم به دنبال خودش انداخت تو چاه بدبختی. اون‌طوری که مادرم می‌گفت همیشه خدا قرض داشت چون تو قمار باخته بود. گاهی سحرا که می‌اومده خونه یه دستمال پر پول می‌ریخته جلوی مادرم که یعنی برده و اون‌شب به قول خودش جفت شیش آورده؛ ولی گاهی شبا هم آس و پاس و درب و داغون می‌اومده و هر چی داشته و نداشته را به باد داده بوده. من که به دنیا میام، بابام زندون بوده، مثل این که تو قمار می‌بازه و طرف تقلب کرده بوده، کار به جر و بحث می‌کشه و بعد دعوا و کتک‌کاری و آخرش بابام با چاقو می‌زنه طرف رو ناکار می‌کنه. شانس میاره که یارو نمی‌میره و به بابام یک سال حبس میدند.

مادر بیچارم می‌گفت چقدر تو سرما و گرما منو ور می‌داشته می‌رفته زندون برا ملاقاتی. می‌گفت که خونواده بابام قیدش رو زده بودند و هیچ کمکی به مادرم نمی‌کردند. اونم برا خرجی خودش و من مجبور میشه بره کلفتی تو خونه این و اون. خودش می‌گفت که من رو می‌ذاشته پیش مادر پیرش و برای کار تو خونه مردم صبح زود می‌زده بیرون.

بابام که بیرون میاد تأثیر زندان بوده یا چیز دیگه که سرش به سنگ می‌خوره و مدتی آدم و اهل میشه. می‌افته دنبال کار و نون در آوردن و قید رفیقای ناباب رو می‌زنه. تو میدون میوه باسکول‌چی بوده. یادمه همیشه خونه ما پر بود از هندونه‌هایی که شبای تابستون بابام می‌انداختشون توی حوض تا برا خوردن خنک بشند.

غم و غصه از خونه ما رفته بود و مادرم می‌تونست نفسی بکشه و لبخندی به لبش بیاد. می‌گفت که دو سه سال بابام کاری بوده و دنبال خلاف نمی‌گشته و نون حلال می‌آورده سر سفره. من چهار پنج ساله بودم که خدا امیر رو بهشون میده...".

مریم وقتی حرف می‌زد کمتر به من نگاه می‌کرد، بیشتر حدقه چشمش بین کف اتاق و سقف در حرکت بود. این‌بار مستقیم به من نگاه کرد و با پوزخندی که زد مثل این که از به یادآوری چیزی سر خورده است: "ذات آدما رو نمیشه عوض کرد، آب شیرینم که بدی به درخت بادوم تلخه، آخرش باید بادوم تلخ از درخت بچینی. نمی‌دونم چرا خدا نمی‌خواد آب خوش از گلوی بعضی بنده‌هاش پایین بره، چرا باید بعضی آدما نون سر کاسه اشک چشم و خون جگر بزنند و بخورند. نمی‌دونم چرا گلیم بخت فقط بعضیا رو با نخ سیاه می‌بافند، معلوم نمیشه که چجوری بازم بابام می‌افته دنبال رفیق و همون کارای سابق رو از سر می‌گیره.

این دفعه گُل بوده به سبزه هم آراسته میشه. بابام عرق‌خوری رو هم به کاراش اضافه می‌کنه. قبل کاراش هم دمی به خمره می‌زده ولی این‌بار کار رو یک سره می‌کنه و به قول خودش میشه یه پا  دواخور قهار. من هیچ‌وقت اشکای چشم و آه و ناله مادرم رو که با عربده‌کشی و بد و بیراه گفتنای بابام یکی می‌شدند یادم نمیره. مادرم جز یک مادر پیر و زمین‌گیر کسی رو نداشته و جز صبر و دندون رو جیگر گذاشتن کاری ازش بر نمی‌اومده تا اون شب که خدا داستان زندگیشو جور دیگه‌ای رقم می زنه...

(ادامه دارد)


#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان

@book_tips 🐞



tg-me.com/book_tips/31642
Create:
Last Update:

🍃🌺🍃
#داستان
#آق_ولی قسمت ۳۷

مریم آهی کشید و ادامه داد: "بابام که آدم نشد هیچی، ربابه رو هم به دنبال خودش انداخت تو چاه بدبختی. اون‌طوری که مادرم می‌گفت همیشه خدا قرض داشت چون تو قمار باخته بود. گاهی سحرا که می‌اومده خونه یه دستمال پر پول می‌ریخته جلوی مادرم که یعنی برده و اون‌شب به قول خودش جفت شیش آورده؛ ولی گاهی شبا هم آس و پاس و درب و داغون می‌اومده و هر چی داشته و نداشته را به باد داده بوده. من که به دنیا میام، بابام زندون بوده، مثل این که تو قمار می‌بازه و طرف تقلب کرده بوده، کار به جر و بحث می‌کشه و بعد دعوا و کتک‌کاری و آخرش بابام با چاقو می‌زنه طرف رو ناکار می‌کنه. شانس میاره که یارو نمی‌میره و به بابام یک سال حبس میدند.

مادر بیچارم می‌گفت چقدر تو سرما و گرما منو ور می‌داشته می‌رفته زندون برا ملاقاتی. می‌گفت که خونواده بابام قیدش رو زده بودند و هیچ کمکی به مادرم نمی‌کردند. اونم برا خرجی خودش و من مجبور میشه بره کلفتی تو خونه این و اون. خودش می‌گفت که من رو می‌ذاشته پیش مادر پیرش و برای کار تو خونه مردم صبح زود می‌زده بیرون.

بابام که بیرون میاد تأثیر زندان بوده یا چیز دیگه که سرش به سنگ می‌خوره و مدتی آدم و اهل میشه. می‌افته دنبال کار و نون در آوردن و قید رفیقای ناباب رو می‌زنه. تو میدون میوه باسکول‌چی بوده. یادمه همیشه خونه ما پر بود از هندونه‌هایی که شبای تابستون بابام می‌انداختشون توی حوض تا برا خوردن خنک بشند.

غم و غصه از خونه ما رفته بود و مادرم می‌تونست نفسی بکشه و لبخندی به لبش بیاد. می‌گفت که دو سه سال بابام کاری بوده و دنبال خلاف نمی‌گشته و نون حلال می‌آورده سر سفره. من چهار پنج ساله بودم که خدا امیر رو بهشون میده...".

مریم وقتی حرف می‌زد کمتر به من نگاه می‌کرد، بیشتر حدقه چشمش بین کف اتاق و سقف در حرکت بود. این‌بار مستقیم به من نگاه کرد و با پوزخندی که زد مثل این که از به یادآوری چیزی سر خورده است: "ذات آدما رو نمیشه عوض کرد، آب شیرینم که بدی به درخت بادوم تلخه، آخرش باید بادوم تلخ از درخت بچینی. نمی‌دونم چرا خدا نمی‌خواد آب خوش از گلوی بعضی بنده‌هاش پایین بره، چرا باید بعضی آدما نون سر کاسه اشک چشم و خون جگر بزنند و بخورند. نمی‌دونم چرا گلیم بخت فقط بعضیا رو با نخ سیاه می‌بافند، معلوم نمیشه که چجوری بازم بابام می‌افته دنبال رفیق و همون کارای سابق رو از سر می‌گیره.

این دفعه گُل بوده به سبزه هم آراسته میشه. بابام عرق‌خوری رو هم به کاراش اضافه می‌کنه. قبل کاراش هم دمی به خمره می‌زده ولی این‌بار کار رو یک سره می‌کنه و به قول خودش میشه یه پا  دواخور قهار. من هیچ‌وقت اشکای چشم و آه و ناله مادرم رو که با عربده‌کشی و بد و بیراه گفتنای بابام یکی می‌شدند یادم نمیره. مادرم جز یک مادر پیر و زمین‌گیر کسی رو نداشته و جز صبر و دندون رو جیگر گذاشتن کاری ازش بر نمی‌اومده تا اون شب که خدا داستان زندگیشو جور دیگه‌ای رقم می زنه...

(ادامه دارد)


#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان

@book_tips 🐞

BY Book_tips


Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283

Share with your friend now:
tg-me.com/book_tips/31642

View MORE
Open in Telegram


Book_tips Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

The messaging service and social-media platform owes creditors roughly $700 million by the end of April, according to people briefed on the company’s plans and loan documents viewed by The Wall Street Journal. At the same time, Telegram Group Inc. must cover rising equipment and bandwidth expenses because of its rapid growth, despite going years without attempting to generate revenue.

The Singapore stock market has alternated between positive and negative finishes through the last five trading days since the end of the two-day winning streak in which it had added more than a dozen points or 0.4 percent. The Straits Times Index now sits just above the 3,060-point plateau and it's likely to see a narrow trading range on Monday.

Book_tips from nl


Telegram Book_tips
FROM USA