tg-me.com/FEshragh/18358
Last Update:
🌟
حاتم را پرسیدند که :
"هرگز از خود کریمتر دیدی؟"
گفت: بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم.
گفتم : والله این بسی خوش بود.
حاتم ادامه داد: غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را میکشت و آن موضع را می پخت و پیش من میآورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است. پرسیدم که این چیست؟
گفتند: وی همه گوسفندان خود را بکشت.
وی را ملامت کردم که: چرا چنین کردی؟
گفت: سبحان الله تو را چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟
پس حاتم را پرسیدند که: تو در مقابله آن چه دادی؟
گفت: سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند.
گفتند: پس تو کریمتر از او باشی!
گفت: هیهات! وی هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم.
#بهارستان_جامی
@FEshragh
BY Eshragh
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 280
Share with your friend now:
tg-me.com/FEshragh/18358