Telegram Group & Telegram Channel
هواللطیف

غوغای عشقبازان


✍️حجت‌اله صیدی


🔹آسمان هم‌واره باشکوه‌تر از زمین بوده است. زلال‌تر و در عین حال مهیب‌تر. کسی هم تاکنون حریفش نبوده است.به تعبیر صمیمی شهریار:

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می‌کند


🔹 امروز لابد آسمان، بیش از هر زمان دیگری آسمانی می‌کند، از آن روی که اکنون دیگر سرسرای بی‌ستون مناسب‌تری است برای «غوغای عشقبازان». در میان همهمه و دست‌افشانی فرشتگان، لطفی، تار می‌نوازد، فرهنگ‌فر، تنبک و شجریان، غزلی از سایه را زمزمه می‌کند:

ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهی کجام کنی

در این جهانِ غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی

بسم نوای خوش آموختی و آخرِ عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی

چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
که از ملازمت همرهان جدام کنی

دگر هر آینه جز اشک و خون چه خواهی دید
گرفتم آنکه تو جامِ جهان نمام کنی

هزار نقش نوام در ضمیر می‌آمد
تو خواستی که چو سایه غزل سرام کنی

لب تو نقطه ی پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی


🔹سایه را با شهریار شناختم، چهل و اندی سال پیش.
ابتدا، جوابیه‌ی شهریار را خواندم و سپس غزلی را که سایه، گویا در سوگ نیمای تازه در گذشته سروده بود:

با من بی کس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدارا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

و پدر پیر تبریز نیز با همان صمیمیت ویژه‌ای که داشت غزلی گفته بود که دو بیت از آن، هم‌واره ورد زبانم بوده است وقتی در مسیر بهشت‌زهرای تهران و گلزار شهدای زنجان، برای وداع با عزیزی می‌رفتم:

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه


🔹 سایه‌ی هوشنگ ابتهاج بر سر این شاگرد ادبیات، با خواندن غزل‌هایش در «ده شب» بلندتر شد و آن، عنوان کتابی بود از انتشارات امیرکبیر و دربرگیرنده‌ی آثار خوانده شده از سوی شعرا و نویسندگان پیشرو ایرانی که به مدت ده شب در انجمن فرهنگی ایران‌ و آلمان در تهران برگزار شد.
غزل سایه با یک‌بار خواندن بر ذهن و دلم نشست:

در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند….


🔹بیشتر هم‌نسلان من، محمدرضا شجریان را یا با ترانه‌ی «از خون جوانان وطن..» می‌شناختند یا تصنیف «بت چین» و ذهن و دل من هنوز رابطه‌ای نزدیک با این آوازها نداشت.
در سال‌های‌ نخست دبیرستان، به دیدار دوستی رفته بودم. در میانه‌ی گفتگو نوار کاستی را در رادیو ضبط آیوای ساده‌اش گذاشت و روشن کرد. کسی آرام و محزون خواند: در این سرای بی کسی…

گفتم این غزل سایه است. خواننده کیست؟ گفت: سیاوش. و این غزل مرا وارد دنیای با شکوه شجریان کرد و سایه روز به روز بلندتر شد و گسترده‌تر:

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید…

در زلزله‌ی بم نیز غزل سایه بود که لحن شجریان را سوزناک‌تر می‌کرد و دل‌ها را آرام‌تر:

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی…


🔹در میانه‌‌ی دهه‌ی هشتاد، گفتگویی داشتیم با دوستان شاعر که استاد غزل نوی امروز سایه است یا سیمین بهبهانی و یا حسین منزوی؟
مجادله‌ای بی‌سرانجام به نظر می‌آمد. گفتگو را با این نتیجه بستیم: هر گاه توانستیم پاسخ دهیم که استاد غزل کهن، حافظ است یا سعدی، پاسخ پرسش امروز نیز داده می‌شود. آن‌چه قابل انکار نیست، نقش برجسته و روشن سایه است در غزل معاصر فارسی.


🔹درست ده سال پیش بود که در روزهای آخر حج تمتع، شروع کردم به نوشتن سفرنامه:

حج من چند روزی قبل از سفر تمتع آغاز شد. نه نقل دیگران از سفر، اثری می‌‌نهاد بر نهاد، نه درس‌های هفتگی روحانی کاروان در شبستان مسجدی که صبح هر جمعه گرد هم می‌آمدیم در بلوار استاد معین تا مهیای حج شویم و نه حتی خرید حوله‌ی احرام. آن‌چه آتش افروخت،‌ نفحه‌ی همان صفحه‌ی نخست بود از کتاب حج، برنامه‌ی تکامل که جرقه‌ای زد در همان تهران و سپس، پشت‌ فرمان بودم در شلوغی شهید همت که شعله‌ای سربرآورد، با بیت مشهور سایه که خانه‌اش آباد باد:

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا
سایه‌ی او گشتم و او برد به خورشید مرا


🔹 غوغای عشقبازان، به اوج رسیده است گویا در سحرگاهان چهارشنبه، نوزدهم مرداد هزار و چهارصد و یک. نوبت تصنیف است. لطفی، تار می‌زند، فرهنگ‌فر تنبک. شوری در تماشاگران آسمان در می‌گیرد، بی‌گمان شهریار و اوستا و اخوان و قیصر و سید و اصغر بهاری و مشکاتیان در ردیف اول نشسته‌اند.سایه‌ی پیر پرنیان‌اندیش بر صحنه می‌افتد. شجریان بر پا می‌خیزد و می‌خواند، هم‌سرایان نیز تکرار می‌کنند: مژده بده، مژده بده..

پرتو بی‌پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه‌ی خود باز نبینید مرا.


🗓چهارشنبه، نوزدهم مرداد۱۴۰۱

#حجت_اله_صیدی

www.tg-me.com/us/������/com.aba_saydi



tg-me.com/aba_saydi/96
Create:
Last Update:

هواللطیف

غوغای عشقبازان


✍️حجت‌اله صیدی


🔹آسمان هم‌واره باشکوه‌تر از زمین بوده است. زلال‌تر و در عین حال مهیب‌تر. کسی هم تاکنون حریفش نبوده است.به تعبیر صمیمی شهریار:

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می‌کند


🔹 امروز لابد آسمان، بیش از هر زمان دیگری آسمانی می‌کند، از آن روی که اکنون دیگر سرسرای بی‌ستون مناسب‌تری است برای «غوغای عشقبازان». در میان همهمه و دست‌افشانی فرشتگان، لطفی، تار می‌نوازد، فرهنگ‌فر، تنبک و شجریان، غزلی از سایه را زمزمه می‌کند:

ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
ازین سرای کهن راهی کجام کنی

در این جهانِ غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی

بسم نوای خوش آموختی و آخرِ عمر
صلاح کار چه دیدی که بی نوام کنی

چنین عبث نگهم داشتی به عمر دراز
که از ملازمت همرهان جدام کنی

دگر هر آینه جز اشک و خون چه خواهی دید
گرفتم آنکه تو جامِ جهان نمام کنی

هزار نقش نوام در ضمیر می‌آمد
تو خواستی که چو سایه غزل سرام کنی

لب تو نقطه ی پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی


🔹سایه را با شهریار شناختم، چهل و اندی سال پیش.
ابتدا، جوابیه‌ی شهریار را خواندم و سپس غزلی را که سایه، گویا در سوگ نیمای تازه در گذشته سروده بود:

با من بی کس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان

شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدارا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

و پدر پیر تبریز نیز با همان صمیمیت ویژه‌ای که داشت غزلی گفته بود که دو بیت از آن، هم‌واره ورد زبانم بوده است وقتی در مسیر بهشت‌زهرای تهران و گلزار شهدای زنجان، برای وداع با عزیزی می‌رفتم:

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه


🔹 سایه‌ی هوشنگ ابتهاج بر سر این شاگرد ادبیات، با خواندن غزل‌هایش در «ده شب» بلندتر شد و آن، عنوان کتابی بود از انتشارات امیرکبیر و دربرگیرنده‌ی آثار خوانده شده از سوی شعرا و نویسندگان پیشرو ایرانی که به مدت ده شب در انجمن فرهنگی ایران‌ و آلمان در تهران برگزار شد.
غزل سایه با یک‌بار خواندن بر ذهن و دلم نشست:

در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند….


🔹بیشتر هم‌نسلان من، محمدرضا شجریان را یا با ترانه‌ی «از خون جوانان وطن..» می‌شناختند یا تصنیف «بت چین» و ذهن و دل من هنوز رابطه‌ای نزدیک با این آوازها نداشت.
در سال‌های‌ نخست دبیرستان، به دیدار دوستی رفته بودم. در میانه‌ی گفتگو نوار کاستی را در رادیو ضبط آیوای ساده‌اش گذاشت و روشن کرد. کسی آرام و محزون خواند: در این سرای بی کسی…

گفتم این غزل سایه است. خواننده کیست؟ گفت: سیاوش. و این غزل مرا وارد دنیای با شکوه شجریان کرد و سایه روز به روز بلندتر شد و گسترده‌تر:

نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید…

در زلزله‌ی بم نیز غزل سایه بود که لحن شجریان را سوزناک‌تر می‌کرد و دل‌ها را آرام‌تر:

برسان باده که غم روی نمود ای ساقی…


🔹در میانه‌‌ی دهه‌ی هشتاد، گفتگویی داشتیم با دوستان شاعر که استاد غزل نوی امروز سایه است یا سیمین بهبهانی و یا حسین منزوی؟
مجادله‌ای بی‌سرانجام به نظر می‌آمد. گفتگو را با این نتیجه بستیم: هر گاه توانستیم پاسخ دهیم که استاد غزل کهن، حافظ است یا سعدی، پاسخ پرسش امروز نیز داده می‌شود. آن‌چه قابل انکار نیست، نقش برجسته و روشن سایه است در غزل معاصر فارسی.


🔹درست ده سال پیش بود که در روزهای آخر حج تمتع، شروع کردم به نوشتن سفرنامه:

حج من چند روزی قبل از سفر تمتع آغاز شد. نه نقل دیگران از سفر، اثری می‌‌نهاد بر نهاد، نه درس‌های هفتگی روحانی کاروان در شبستان مسجدی که صبح هر جمعه گرد هم می‌آمدیم در بلوار استاد معین تا مهیای حج شویم و نه حتی خرید حوله‌ی احرام. آن‌چه آتش افروخت،‌ نفحه‌ی همان صفحه‌ی نخست بود از کتاب حج، برنامه‌ی تکامل که جرقه‌ای زد در همان تهران و سپس، پشت‌ فرمان بودم در شلوغی شهید همت که شعله‌ای سربرآورد، با بیت مشهور سایه که خانه‌اش آباد باد:

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا
سایه‌ی او گشتم و او برد به خورشید مرا


🔹 غوغای عشقبازان، به اوج رسیده است گویا در سحرگاهان چهارشنبه، نوزدهم مرداد هزار و چهارصد و یک. نوبت تصنیف است. لطفی، تار می‌زند، فرهنگ‌فر تنبک. شوری در تماشاگران آسمان در می‌گیرد، بی‌گمان شهریار و اوستا و اخوان و قیصر و سید و اصغر بهاری و مشکاتیان در ردیف اول نشسته‌اند.سایه‌ی پیر پرنیان‌اندیش بر صحنه می‌افتد. شجریان بر پا می‌خیزد و می‌خواند، هم‌سرایان نیز تکرار می‌کنند: مژده بده، مژده بده..

پرتو بی‌پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه‌ی خود باز نبینید مرا.


🗓چهارشنبه، نوزدهم مرداد۱۴۰۱

#حجت_اله_صیدی

www.tg-me.com/us/������/com.aba_saydi

BY آبا




Share with your friend now:
tg-me.com/aba_saydi/96

View MORE
Open in Telegram


������ Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Why Telegram?

Telegram has no known backdoors and, even though it is come in for criticism for using proprietary encryption methods instead of open-source ones, those have yet to be compromised. While no messaging app can guarantee a 100% impermeable defense against determined attackers, Telegram is vulnerabilities are few and either theoretical or based on spoof files fooling users into actively enabling an attack.

������ from us


Telegram آبا
FROM USA